هفتهی دوم دی ماه ۱۳۹۹ بود که تصمیم گرفتم رزیدنت بشوم. حدود ۷۰ روز تا امتحان دستیاری فرصت داشتم. از همان زمان میدانستم رشتههایی که میخواهم رتبههای چندان خوبی نیاز ندارند. به همین خاطر با وجود فرصت کم نیز، تصمیم گرفتم در امتحان دستیاری شرکت کنم. فقط دو ماه میتوانستم …
ادامهی مطلبنبودنت: یک ماه بخش هماتولوژی آنکولوژی
برایم از یأس بگو، از یأست، من هم از یأسم با تو خواهم گفت.در این میانه، زندگی همچنان میگذرد.در این میانه، آفتاب و گوهرانِ زلالِ بارانغلتاننددر چشماندازها،بر هامونها، بر درختان دوردستبر کوهها و رودها.مری آلیور – غازهای سفید – ترجمهی محمدرضا فرزاد – از کتاب نبودنت نیمه شب بود. واتساپ …
ادامهی مطلباورژانس – ماه چهارم دستیاری: Living Dyingly (آپدیت ۲)
امروز در اورژانس یک نفر را از مرگ حتمی نجات دادم. اما خوشحالم نکرد. با اینکه حتی تشخیصش هم از روی مانیتور چندان راحت نبود. یک ریتم ظریف قلبی (Fine VF) که عمدتاً با خط صاف اشتباه گرفته شده و به عنوان آرتیفکت در نظر گرفته میشوند. سه نفر مخالفم …
ادامهی مطلبالمپیاد استدلال بالینی و اهمیت شرکت در آن
چندی پیش، ایمیلی دریافت کردم. یکی از دانشجویان علوم پایهی همین دانشگاه بود که نسبت به ادامهی مسیر پزشکیاش تردید داشت. برایم نوشته بود که پیشرفت هوش مصنوعی و مهندسی و تأثیر شگرف آنها بر پزشکی، از اهمیت پزشکی در ذهنم کاسته است. همان روز کشیک بودم و او به …
ادامهی مطلبگاوِ هماتولوژی و اینکه چقدر در دوران بالینی مطالعه داشته باشیم؟ (درسهایی از گرند راند هماتولوژی) – دوران دستیاری – سه/یک
دوشنبههای بخش هماتولوژی به دوشنبههای سیاه (Black Monday) معروف است. مربوط به بیمارها نیست. اتفاق خاصی برای بیمارها در روز دوشنبه نمیافتد. بیمارها همه روزه میمیرند. سیاه بودنش برای ماست. ما دوشنبهها گرفتار میشویم. هر دوشنبه، گرند راند (Grand Rounds) بخش هماتوست. چندین اتندینگ میآیند. از جوان تا پیرشان – …
ادامهی مطلبقدرت تحمل ندانستن – دوران دستیاری داخلی – سه / یک
دستم را با کاغذی که میخواستم بنویسم به چه علتی مریضم فوت کرده است، عمیقاً بریدم. دقیقاً روی مفصل دو بند انگشت شست. سه ساعت مانده بود به پایان بیست و ششمین کشیک سال یک دستیاری. نفس عمیقی کشیدم تا درد بریدن با کاغذ بگذرد. آنقدر حجم احیاکردنهای بیبازگشت در …
ادامهی مطلبگزارش تقریباً دقیق صبحگاهی – دوران دستیاری – سه / یک
از جمع دوستان خداحافظی کردم و به سراغ آماده کردن کیس مورنینگ رفتم. جمعمان مرا یاد یلداهای سالها گذشته میانداخت و اگر بیشتر میماندم، ممکن بود حالم لو برود. یاد دوستی میافتادم که دیگر نیست. وقتش بود که به سراغ پزشکی بروم. یک حواسپرتکن همیشگی. طبق معمول، به پناهگاه همیشگی …
ادامهی مطلبدو / یک – خاطرات دوران دستیاری طب داخلی
لامپ حمام سوخته بود. آن قسمت فلزیاش کمی ذوب شده و گیر کرده بود. تقریباً همزمان، لامپ اتاق هم سوخت. وقت نکرده بودم تعویضشان بکنم. در تاریکی دوش گرفتم و حاضر شدم و به سمت بیمارستان راه افتادم. این ماه بخش جنرال هستم و سه اتندینگ در این ماه راند …
ادامهی مطلبیک / یک (آپدیت پنج)
همین الان به خانه رسیدم. از یک راه نسبتاً مخفیِ خروج، از بیمارستان بیرون آمدم. راهم را خیلی نزدیکتر میکند. اگر ذرهای اعتقاد به کارما داشتم، میگفتم که فهمیدن این راه مخفی، به این خاطر بود که امشب به بیمارستان رفتم و کارهای یکی از مریضهایم را پیگیری کردم. با …
ادامهی مطلببرای دانشجویان پزشکی ورودی جدید (مخصوصاً ورودیهای بهمن)
در پست دستیاری بیماریهای داخلی، زهرا کامنتی گذاشت در مورد اینکه دانشجوی ورودی بهمن است و برنامههایش را تا آن زمان توضیح داد و نظر مرا پرسید. از او عذر میخواهم که به بهانهی کامنتاش، قرار است حرفهای نامربوطی بزنم. من هم ورودی بهمن بودهام. یادم است که چه برنامههایی …
ادامهی مطلب