فکر میکنم، هر کسی باید فردی یا چیزی در زندگیاش داشته باشد که وقتی حوصله ندارد به آنها مراجعه کند. انرژی کسب کند. خوشحال شود. با وجود خستگی بتواند ادامه بدهد و خلاصه به قول محمدرضا واحهاش در بیابان باشد. البته، محمدرضا در مورد انسانها صحبت میکرد. واحهها، پناهگاهمان هستند. یک سرسبزی در این …
ادامهی مطلبپختستان و شرط کتابخوانی ما!
پیشنوشت: با یکی از دوستانم یک قرار برای یک سری از کتابها گذاشتیم که آنها را خوانده و بعد در مورد آن بحث کنیم. هر کس کتاب را در موعد مقرر نمیخواند، جریمه داشت. جریمهای که من برای دوستم انتخاب کرده بودم شستن ظرفهای من بود و البته ناگفته نماند …
ادامهی مطلبموسیقی، مالر و برنستاین
پیشنوشت: نمیدانم که این نوشته را باید در چه دستهای قرار بدهم. از معلمهای ندیده بنویسم. از موسیقی بنویسم. از مالر و آهنگسازیاش بنویسم. از برنستاین و رهبریاش بنویسم. از علاقهام به مالر و برنستاین بنویسم. برایام انتخاب سختی است. شاید این نوشته را چند بار تکرار و هر بار …
ادامهی مطلبباکتری
امروز میخواستم Microbiology بخوانم که جملهای در شروع فصل نظرم را جلب کرد. به نظرم، یکی از بهترین ویژگیهای یک کتاب (دانشگاهی) خوب، به وجود آوردن لحظاتی است که به یاد ماندنی هستند. این حس خوبی که از دیدن یک عکس، خواندن یک پاورقی، یک جملهی طنز و … ایجاد میشود پایدار است …
ادامهی مطلبای عشق همه بهانه از توست
امروز بعد مدتها توانستم به صفحهی یلدای عزیز سر بزنم. عکس زیر را از صفحهی او برداشتم. دوسال از آخرین دیدارمان میگذشت. تابستان ۹۳ بود که دو بار همدیگر را دیدیم. یک بار در گرگان و یک بار در تهران. اکنون بعد از دو سال و در تابستان ۹۵ دیدار …
ادامهی مطلببا تئوری پیچیدگی – آشنایی
پیشنوشت ۱: این سایت را کمتر از یک هفته پیش راه افتاده است. احتمال وجود خطا در قالب سایت و ساختار آن وجود دارد. امیدوارم عذرخواهی مرا برای این اشکالات بپذیرید. پیشنوشت ۲: شاید این متن حاوی لغات تخصصی زیادی باشد. امیدوارم روزی مطالعاتم آنقدری باشد که بتوانم بقیه را …
ادامهی مطلب