گلها و شکوفههای باغچهی کوچک ما. لبریز از زندگی. متعلق به درختان گوجه سبز، آلوی قطره طلا، زرد آلو و هلو بشقابی + رزماری و یاس زرد. پی نوشت ۱: من این شکوفهها را نچیدهام. پی نوشت ۲: باغچه کوچک ما سیب دارد. +94
ادامهی مطلبسایه
تولد هوشنگ ابتهاج نزدیک است. چیزی نمانده است. امشب به سراغ تاسیان و سیاه مشق رفتم. دلم میخواست که سایه بخوانم. به یاد بال در بال افتادم. قسمتی از آن را اینجا میگذارم. کلام من بس است. به سایه گوش دهیم. پینوشت: نام این شعر که در پایان کنسرت بال در …
ادامهی مطلبدعوت به شنیدن موسیقی
موسیقی به درستی به ما معرفی نشده است. هیچ وقت کسی برایمان آن را توضیح نداده است. به جایی رسیدهایم که گوش دادن موسیقی کلاسیک و سنتی، که هر دو به غلط نامگذاری شدهاند، محدود به عدهای خاص است. عدهای خاص فقط آن را با تمام وجود گوش میدهند. حق …
ادامهی مطلبمحمدرضا لطفی
قبلا نوشتهام که انسانهایی در زندگی من بودهاند که بر مسیر زندگی من تأثیرات زیادی گذاشتهاند. لطفی را هیچوقت ندیدم. دروغ نگویم، قبل از فوتش اصلا به اندازهای که الان شناخت دارم، او را نمیشناختم. اما تأثیرات او همیشه باقی میماند. مسیر آشنایی من با موسیقی ایرانی با لطفی شروع …
ادامهی مطلبناقوس بزرگ
نمیدانم شما چطور کتابی را که میخواهید بخوانید انتخاب میکنید. از کتابفروش میپرسید؟ Goodreads را چک میکنید و نقدها را میخوانید؟ از دوستانِ کتابخوان خود میپرسید؟خود در کتابفروشی، بین کتابها گشته و کتابی را پیدا میکنید؟ من در زندگیام، دوستی وجود دارد که هیچوقت از خواندن کتابهایی که معرفی کرده …
ادامهی مطلبلحظه نگار: کاشی
لحظه نگار را محمدرضا بعد از ترک اینستاگرام شروع کرد. اکنون ۱۱ ماهی ست که عکسی در اینستاگرام نگذاشتهام. اینستاگرامی نداشتهام که بخواهم عکسی بگذارم. از این به بعد، همانند او، لحظه نگار را شروع میکنم. کاشی کاشی مجذوبم میکند. کاشی جادویم میکنم. کاشی مبهوتم میکند. کاشی آرامم میکند. کاشی …
ادامهی مطلبدربارهی فید و فیدخوانی
یادم نمیآید که کی با سایت یک پزشک آشنا شدم. زمان زیادی میگذرد. کار او را تحسین میکردم. علیرضا مجیدی منظورم است. این که فقط پزشک نیست را دوست دارم. به طور جدی در چند حوزه فعالیت کردن را دوست دارم و سعی میکنم که سبک زندگی این افراد را بشناسم. …
ادامهی مطلبسمزداییِ سهروزه
گفته بودم که قرار است هر روز نوشتن، تمرین درس نظم شخصیام باشد. حدودا یک هفتهای است که پستی نگذاشتهام. درگیر عمل کردن چشمهایم بودم. بعد از ۱۰ سال عینک را کنار گذاشتم. فکر میکنم یک وسیلهای که ۱۰ سال است با من است، ارزش یک پست مجزا را داشته باشد! …
ادامهی مطلبپایان فیزیوپات یک
پایان فیزیوپات یک: یک قدم نزدیکتر به رویایی که “داشتم”. یه روزهایی در دانشکده تمام فکر و ذکرم این بود که کی میشود که فیزیوپات دو تمام شود، جشن روپوش سفید بگیریم و وارد بیمارستان بشوم. قدمی نزدیکتر به یک پزشک شوم. ترمها گذشتند. دو سه ترمی به همین منوال گذشت. …
ادامهی مطلباین لذت نه چندان کوچک
پیشنوشت: متأسفانه دوباره از مرخصیهای برنامهی ۴۰ روزه استفاده کردم! از این به بعد در هر پست مینویسم که فردا در مورد چه میخواهم بنویسم. اینگونه شاید تعهد بیشتری در مورد نوشتن داشته باشم. خوشبختانه، این چند روز، برنامهی ۴۰ روزهی زبان انجام شد. لوازمالتحریر را دوست دارم. برای مثال …
ادامهی مطلب