در مورد تجربه تدریس برای المپیاد دانشجویی

من همیشه نسبت به المپیاد دانشجویی ترس داشتم. از سال سوم دانشجویی، اسمم را در غربالگری دانشگاه می‌نوشتم ولی نمی‌رفتم. یک سال هم نوشتم و غربالگری هم رفتم و قبول شدم و برای امتحان اصلی نرفتم. آخرین سال بود. آخرین فرصت. این بار اسمم را نوشتم. امتحان را هم شرکت …

ادامه‌ی مطلب

انداختوبلاستوما – درس‌های کوچک طبابت

بیماری عجیبی است. همه با آن سر و کار دارند – از بس که شایع است. از استیودنت و اکسترن و اینترن بگیر تا فوق تخصص. همه‌ی رشته‌های تخصصی و فوق تخصصی را درگیر می‌کند. به هیچ رشته‌ای رحم ندارد. علت‌هایش را می‌توان در دو دسته‌ی بزرگ گنجاند: دسته‌ی اول …

ادامه‌ی مطلب

منطقی؟ بله. کمک‌کننده؟ خیر – درس‌های کوچک طبابت

هر روز، کارهای زیادی در بخش‌ها انجام می‌شود. کارهایی که اگر از فردی بپرسی «چرا این کار را انجام می‌دهی؟» شاید نداند. این کارها لزوماً درست هم نیستند. صرفاً سینه به سینه منتقل شده و انجام می‌شوند و کسی چرایی‌شان را زیر سؤال نبرده است. تعدادی از این کارها و …

ادامه‌ی مطلب

بدقلق‌ها – درس‌های کوچک طبابت

من اورژانس مهدی کلینیک را از ساختمان اورژانس قبلی بیشتر دوست دارم. فضای بازتری دارد. حس خفگی کمتر. مریض‌هایش هم بیشتر است. خیلی بیشتر. تخت‌های ۰/۲۵ رایج است (وقتی تخت‌ها پر می‌شوند، اول تخت نیم اضافه می‌شود؛ مثلاً تخت ۱۶/۵. اگر این‌ها هم پر بشوند، تخت‌های ۰/۲۵ اضافه می‌شود؛ مثلاً …

ادامه‌ی مطلب

سؤال‌هایی که از آن‌ها می‌گذریم – درس‌های کوچک طبابت

استادی باتجربه و قدیمی دارم که بیش از سی سال است که در زمینه‌ی بیماری‌های غدد فعالیت می‌کند. خانمی ۳۳ ساله که به درمانگاه آمده بود، می‌گفت از دو سالگی مریض استاد هستم. تجربه‌اش خیلی زیاد است. این استاد، ویژگی خاصی دارد. تقریباً تمام روزهای مورنینگ ریپورت (گزارش صبحگاهی) حضور …

ادامه‌ی مطلب

رهایی – یک سرگذشت – قسمت سوم

می‌توانید از این‌جا، مقدمه، قسمت اول و قسمت دوم را بخوانید. به آزمایشگاه رفتیم. یک نمونه خون گرفت. چندان زیاد نبود. فقط یک لوله کوچک. به ما گفت که کمی صبر کنید. در راهروی آزمایشگاه نشسته بودیم. به پرستو نگاه می‌کردم. چقدر نگران بود. دست به صورت خودم کشیدم. چقدر آرام بودم.  چرا …

ادامه‌ی مطلب

به بهانه‌ی روز پزشک

از مدرسه برگشته‌ام. آمدم خانه و لپ‌تاپ را برداشتم به کافه آمدم. آمده بودم که کمی بنویسم. نه به مناسبت روز پزشک. کمی از همه‌جا بنویسم – همان نوشته‌های افکار بیمارستانی. فضای کافه خیلی شلوغ است. یک لحظه به نظرم موسیقی‌ای که پخش می‌شد، آشنا آمد. من تقریباً پلی‌لیست این …

ادامه‌ی مطلب

رهایی – یک سرگذشت – قسمت دوم

می‌توانید از این‌جا، مقدمه و قسمت اول را بخوانید. روان‌درمانگرم یک نظر در مورد آن دختر دوران ده‌سالگی داشت. در مواقعی که خوشحال بودم، نظرش به نظرم احمقانه بود؛ در مواقعی که غمگین بودم، نظرش به دلم می‌نشست. می‌گفت که او اولین دختری بوده که تو را ناامید کرده است. …

ادامه‌ی مطلب

رهایی – یک سرگذشت – قسمت اول

این نوشته، قسمت اول از سرگذشت کسی است که در همان مدت کوتاه، تأثیر عجیبی به روی من داشت. مقدمه را در این‌جا نوشته‌ام. این تنها راه نجاتی است که به ذهنم می‌آید. تنها راه نجاتی است که برایم باقی مانده است. آخرین امید رهایی.  دراز کشیده به روی تخت. …

ادامه‌ی مطلب

رهایی – یک سرگذشت

سرگذشت: آنچه بر کسی گذشته؛ حادثه‌ای که برای کسی رخ داده؛ شرح حال. فرهنگ فارسی عمید کاندرین غم‌خانه کس همدم نخواهی یافتن ماجرای درد را محرم نخواهی یافتن کز جهان مردمی مرهم نخواهی یافتن سه مصراع از خاقانی، دیوان اشعار، قصاید، شمارهٔ ۱۷۵ این داستان، متأسفانه کاملاً واقعی است. یک …

ادامه‌ی مطلب