در انتظار سرطان بعدی | زندگی روی دور تند
روی طاقچهی یکی از پنجرههای طبقهی ششم نشسته بودیم. هر کداممان به یک کنج آن تکیه داده بودیم. پنجره را محکم کردم. این قسمت از ICU تاریک بود. کمی نور از بیرون میآمد و مقداری نیز از سمت مقابل. هر دو آبی به تن داشتیم. او آبی بیمارستانی و من آبی غیر بیمارستانی. نمیتوانستم چشمانش […]