دستیاری

یک / یک (آپدیت پنج)

همین الان به خانه رسیدم. از یک راه نسبتاً مخفیِ خروج، از بیمارستان بیرون آمدم. راهم را خیلی نزدیک‌تر می‌کند. اگر ذره‌ای اعتقاد به کارما داشتم، می‌گفتم که فهمیدن این راه مخفی، به این خاطر بود که امشب به بیمارستان رفتم و کارهای یکی از مریض‌هایم را پیگیری کردم. با این‌که از لحاظ «قانونی» بر […]

دانشجوی طبابت

برای دانشجویان پزشکی ورودی جدید (مخصوصاً ورودی‌های بهمن)

در پست دستیاری بیماری‌های داخلی، زهرا کامنتی گذاشت در مورد این‌که دانشجوی ورودی بهمن است و برنامه‌هایش را تا آن زمان توضیح داد و نظر مرا پرسید. از او عذر می‌خواهم که به بهانه‌ی کامنت‌اش، قرار است حرف‌های نامربوطی بزنم. من هم ورودی بهمن بوده‌ام. یادم است که چه برنامه‌هایی در ذهن خودم ریخته بودم.

دستیاری

دستیاری بیماری‌های داخلی

چه تابستانی بود. فشرده. متراکم. امتحان دستیاری. بخش داخلی. بخش اطفال. خداحافظی. مرحله گروهی المپیاد. مرحله دوم فردی المپیاد. جابه‌جایی. پایان‌نامه. دوباره، خداحافظی. دلم می‌خواهد از آن بگویم. حداقل قسمت‌هایی از آن. زیرا که: I feel like it really didn’t happen until I tell someone the storyحس می‌کردم اتفاق نیفتاده‌اند تا وقتی که ماجرا را

دانشجوی طبابت

پزشکی یا دندان‌پزشکی یا داروسازی – یک تصمیم، یک نامه

از سال ۱۳۹۵ که این وبلاگ را راه انداخته‌ام، از جواب دادن مستقیم و نوشتن در مورد این موضوع، طفره رفته‌ام. دیشب که به پارک بسیار کوچک کنار خانه‌ام رفته بودم، به کامنت زهرا زیر پست چند نکته برای انتخاب رشته‌ی دستیاری فکر می‌کردم. به این‌که اگر بخواهم بنویسم، از چه چیزی باید بگویم؟ من

دانشجوی طبابت

چند نکته برای انتخاب رشته‌ی دستیاری

نتایج چهل و هشتمین آزمون دوره‌ی دستیاری هم آمد و رسیدیم به روزهای انتخاب رشته. دیدم که چند نفری هم شده‌اند مشاور انتخاب رشته‌ی رزیدنتی. نمی‌دانم؛ حتماً چیزی می‌گویند که «زندگی مشاوره‌گیرنده را عوض می‌کند». انتخاب رشته، موضوعی بود که مدت‌ها درگیرش بودم. اکنون دیگر تقریباً به نتیجه‌ی قطعی رسیده‌ام. حرف‌هایم را در این‌جا می‌نویسم.

دانشجوی طبابت

ادامه‌ی مسیر پزشکی بعد از تحصیلات دوران عمومی

همان‌طور که سوال مسخره‌ی “دوست داری بزرگ شدی چه کاره بشوی؟” پایه‌ی ثابت گفتگوهای غریبه‌ترها با بچه‌هاست، سؤالی مشابه برای دانشجویان پزشکی وجود دارد: می‌خواهی چه تخصصی بخوانی؟ این همه سؤال دیگر وجود دارد. از او بپرس که کدام یکی از استاد‌انش را بیشتر دوست دارد؟ از او بپرس که کلاس‌هایشان چطور است؟ از او

آموزش پزشکی

مدرسه‌ی پزشکی

در بخش رادیولوژی، یکی از آن اتندینگ‌های متفاوت را ملاقات کردم. میان‌سال بود. لاغر. قدش بلند. موهایش کم‌پشت. روز اول که آمد، به جای این‌که مثل همه به سراغ لپ‌تاپ و پروژکتور برود، چند تا لایت باکس آورد. یک سری کلیشه رادیوگرافی را از لابه‌لای کارتن‌هایش بیرون کشید. می‌گذاشت روی لایت‌باکس‌ها و توضیح می‌داد. داشت

دانشجوی طبابت

«این مریض رو هیچ‌کس دوست نداشته» – اهمیت معاینه

یک نگاه کنید. شما نگاه کنین. هیچ کس این مریض رو از وقتی اومده معاینه نکرده. بعضیا که یاد گرفتن جلوی همه‌ی قسمت‌های معاینه یک Nl [Normal] میذارن و فکر می‌کنن معاینه حساب میشه. ولی این مریض رو هیچ کس معاینه نکرده. این مریض رو هیچ کس دوست نداشته. آخه چرا؟ دو یک سری میان

ماجراهای بیمارستانی

اتوسایکوگرافی (خودروان‌نگاری) – کوتاه‌نوشته‌های بخش داخلی (به‌روز‌رسانی ۳)

«بر او که در نمی‌زند، در بگشای!» نام نوشته را، از شعرِ فرناندو پِسوآ انتخاب کرده‌ام. Autopsychography. تلاشم این است به جای این‌که فقط از آن‌چه در بیرون روی می‌دهد بنویسم، از آن‌چه در من روی می‌دهد نیز بگویم. می‌خواهم همان‌طور که او در شعری دیگر می‌گوید: بر او که در نمی‌زند، در بگشایم. یک

دانشجوی طبابت

دوران بالینی (۳): جای چهار انگشت من بر جلد مقوایی کتاب

این کوه، عزیزِ من هست. دوستش دارم. به این‌جا می‌آیم و – با خنده ادامه داد – با سنگ‌ها صحبت می‌کنم. یاد آن شعر شاملو افتادم که با کوه و سنگ و اسب و چاه، در راه، صحبت کرده بود و رازش را گفته بود: با من رازی بودکه به کو گفتم با من رازی

اسکرول به بالا