ماجراهای بیمارستانی

عادی شدن

آن که می‌پندارد مرگ مقتدر است خود دلیلی زنده بر مقتدر نبودنِ آن است زندگی‌ای پیدا نمی‌شود که دست کم یک لحظه جاودان نبوده باشد. مرگ همیشه در فاصله‌یِ همین لحظه تأخیر می‌کند. بیهوده دستگیره‌یِ دری نامرئی را تکان می‌دهد. هرچه را که به دست آورده‌ای نمی‌تواند از تو پس بگیرد. ویسواوا شیمبورسکا – قسمتی […]

روز‌نوشته‌ها

بیگانگی در دوگانگی

بر فراز آن بلندی، سنتوری ایستاده بود. نیمی اسب، نیمی انسان. سم‌هایش، همانند سم‌های یک اسب؛ نیرویش، همانند نیروی یک اسب؛ غرورش، همانند غرور یک اسب؛ اما اشک‌هایش، همانند اشک‌های آدمی. بر فراز بلندی، سنتور در رفت و آمد است، چرخی به دور کوه می‌زند و باز می‌گردد. با دنیای رویاها، فاصله‌ها داشت ولی از

روز‌نوشته‌ها

ضیافتی به سبک متمم

داشتم فکر می‌کردم که داستان گردهمایی متمم را چگونه شروع کنم. یادم آمد که میچ البوم، کتابِ در بهشت پنج نفرمنتظر شما هستند را از انتها شروع می‌کند. عجیب است. کتابی که از پایان آغاز می‌شود. او می‌گوید: اما هر پایانی، آغازی هم هست. فقط آن لحظه این را نمی‌دانیم. میچ البوم من هم داستان

روز‌نوشته‌ها

لیلی گلستان و طلبکاری اجتماعی جوان‌ها

امروز، سخنرانی لیلی گلستان در TEDx تهران را دیدم. راستش، نمی‌شناختمش. تنها شناختم از او به عنوان یک مترجم بود و این که دختر ابراهیم گلستان است. ترجمه‌ای از او را می‌خواستم بخوانم که هنوز وقت نکرده‌ام و البته کتاب را هم هنوز تهیه نکرده‌ام. تیستوی سبز انگشتی. حرف‌هایش دل‌نشین است. تأمل برانگیز است. بی

از کتاب‌هایی که می‌خوانم

سیلوراستاین: باید و شاید و خواهد

واقعا نمی‌دانم چرا در کودکی سیلوراستاین نمی‌خواندم. احتمالا هیچ‌وقت در کتاب‌فروشی، چشمم به کتاب‌های سیلوراستاین نیافتاده بود. وگرنه حتما خوانده بودمش. کتاب هانس کریسیتن اندرسون را بارها خوانده بودم. برادران گریم را همین‌طور. داستان‌های متعدد دیگر هم می‌خواندم. کتاب‌هایم پر از لک غذا بود. بچه بودم و با همان دست‌هایی که از خوراکی‌ها کثیف بود،

ماجراهای بیمارستانی

پرسه‌های اورژانسی (۱): کوثر و مادرش

بیمارستان نمازی – اورژانس بزرگسال – قسمت حاد ۲ – ساعت ۱ بامداد – ۱۲ مرداد ۹۶   — از مامانم چجوری عکس می‌گیرین؟ — با اینی که اینجاست. (دستگاه سونوگرافی را به کوثر نشان دادم). — این چجوری عکس میگیره؟ — این رو میبینی؟ میذاریم رو شکمش. عکس میگیره. (پروب سونوگرافی را نشانش دادم).

از کتاب‌هایی که می‌خوانم

روزینیا، قایق من

روزینیا، قایق من Rosinha, Minha Canoa سومین کتاب از واسکونسلوس نیز به پایان رسید. در کتاب‌خانه‌ام، دو کتاب دیگر از او دارم. کاخ ژاپنی و موز وحشی (بنانا براوا). احتمالا امشب یا فردا، کاخ ژاپنی را شروع کنم. بین این سه تا، درخت زیبای من را از همه بیشتر دوست داشتم. از همه بیشتر مرا

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

تمنای معنی: درباره‌ی معنی زندگی – ویل دورانت

این پست، در اصل باید در مورد فرانکل و نظراتش می‌بود. ولی هنوز ترجیح می‌دهم که بیشتر در مورد او مطالعه کنم. بیشتر در مورد نظرش در مورد معنی زندگی بخوانم. نوشته‌ی اول را در اینجا و نوشته ی دوم را در اینجا می‌توانید بخوانید. خیلی وقت هست که از زمانی که می‌خواستم قسمت سوم

از کتاب‌هایی که می‌خوانم

درخت زیبای من

با درخت زیبای من از طریق گودریدز آشنا شدم. کلی کتاب نخوانده و در نوبت داشتم، ولی ریویو‌های آن، کاری کرد که به کتاب‌فروشی بروم و آن را بخرم. قبلا از واسکونسلوس نوشته‌ام: خورشید را بیدار کنیم. درخت زیبای من، به سادگی، به زیبایی و به شیوایی، دنیای یک کودک را نشان می‌دهد. کتابی نیست

روز‌نوشته‌ها

آنتی‌بیوتیک به مثابه آبنبات

خیلی وقت بود که دلم می‌خواست چنین پستی بنویسم. نمی‌دانم چرا این‌قدر تعلل کردم. چند روزی هم بود که نوشتنش را شروع کردم و این نوشته در قسمت Draft بود. دیروز با یکی از اساتید عفونی کلاس داشتیم. کلاس در مورد آنتی‌بیوتیک تراپی بود. فکر کنم فرصت مناسبی است این نوشته را کامل کنم. قبل

اسکرول به بالا