لحظه‌نگار: لحظه‌ای با حافظ

عکس زیر را محمد علی از آرامگاه حافظ گرفته است. می‌دانم که ساعت‌ها از زوایای مختلف در دوربین نگاه کرده، کلی کلنجار رفته، کلی سختی کشیده تا این عکس را بگیرد. از او اجازه گرفتم تا این عکس را در این‌جا بگذارم. عکس‌های محمدعلی را خیلی دوست دارم. زاویه‌ی نگاه …

ادامه‌ی مطلب

کمی در مورد علاقه‌ام به پزشکی (۲)

در نوشته‌ی قبلی، تا این‌جا نوشتم که چه شد که به پزشکی علاقه‌مند شدم. عاشق دوران علوم پایه بودم. کمک‌ام می‌کرد تا بتوانم این ارتباطات قسمت‌های مختلف، دلایلِ علامت‌های یک بیماری، طرز رفتار بدن انسان در هنگام سلامت، چگونگی رفتار بدن با بیگانگان و … را بفهمم. کمک‌ام می‌کرد که …

ادامه‌ی مطلب

خاطرات بیمارستان: منفی ده، منفی نه و منفی هشت: لمس کبد، داروی سر خود و رماتیسم

کهیر رماتیسم مفصلی ربط خاصی به هم ندارند ولی هر دو نوع بیمار را در سه جلسه‌ی قبلی که بیمارستان رفتم، دیدم. البته، دو جلسه‌ی آن با هم ادغام شده بود و در مجموع دو بار به بیمارستان رفتم. دو جلسه با رزیدنت، خانم دکتر الهام علی‌پور، و یک جلسه …

ادامه‌ی مطلب

لحظه نگار: آیریس

تا حالا تجربه داشتید که به شما بگویند که: برای کادوی تولدت باید پول بدی؟ آیریس، کادوی تولد پارسال من بود که از خودم هم برای خرید آن دانگ گرفتند! و ۵۰ درصد از سهام آن را داشتم. ۵۰ درصد سهام، برای مسعود بود! آیریس، سومین تجربه‌‌ام در این زمینه، …

ادامه‌ی مطلب

منفی دوازده و منفی یازده: گلابتون، خانم معلم و بیمارستان نمازی

گُلابَتون؟ چه اسم زیبایی. پیرزنِ هشتاد ساله‌ی خوش‌رویِ زیبایِ خنده‌روی خوش‌برخوردِ بیمارِ داستانِ امشبِ من. پیرزنی با موهای سفید. تمام سوال‌ها را با لبخند جواب میداد. نامش گلابتون بود. معنی آن را در واژه‌یاب سرچ کردم. (گُ بَ) (اِ.) گل های برجسته که با رشته های طلا یا نقره روی پارچه …

ادامه‌ی مطلب

در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند

ٰدر بهشت پنج نفر منتظر شما هستند

هر کسی تصوری از بهشت دارد، هر دینی تصویری از بهشت ارائه می‌دهد، و باید به تمام آن‌ها احترام گذاشت.تصویری که این‌جا ارائه کرده‌ام، فقط یک حدس است.در واقع به نوعی یک آرزوست.آرزوی آن‌که عمویم، و آدم‌هایی مثل او، کسانی که در این دنیا احساس بی‌اهمیتی می‌کنند، سرانجام پی ببرند …

ادامه‌ی مطلب

منفی سیزده: از بحرین (خاطرات بیمارستان)

جمعه، ۱۹ خرداد ۹۶، دومین جلسه‌ی بیمارستان بود. کمی از ساعت ۵ بعد از ظهر گذشته بود که از خانه بیرون آمدم تا به موقع به بیمارستان برسم. تاکسی گرفته و داشتم جزییات گرفتن هیستوری را مرور می‌کردم. راننده با مسافر دیگر مشغول بد و بیراه گفتن به نمایندگی ماشینش …

ادامه‌ی مطلب

خاطرات بخش: منفی چهارده

شیراز. خیابان فردوسی. کوچه‌ی ۱۶. مجتمع سورنا. خرداد ۹۴. ساعت ۱۱:۳۰ شب. اتفاقی در یک مجتمع ساکن بودیم. من و مسعود طبقه‌ی چهارم و سه نفر دیگر از دوستان مان در طبقه‌ی اول. همگی ورودی بهمن ۹۲. حدود ۱۱:۳۰ بود و من و مسعود و دامون در اتاق من نشسته …

ادامه‌ی مطلب

لحظه‌نگار: خودم

اولین روز برگشت به شیراز بود. ۱۳ فروردین ۱۳۹۶. محمدعلی از چند شب قبلش گفته بود که برویم حافظیه. محمدعلی اولین دوست من تو شیراز بود. تخت پایینی من درخوابگاه. دوستی‌ای که بهمن ماه ۱۳۹۲ شروع شد و هنوز ادامه دارد. از علایق محمدعلی عکاسی است و آرامشش را در …

ادامه‌ی مطلب

معنی زندگی (۲) – ویکتور فرانکل: انسان در جستجوی معنی

معنی زندگی

پبش‌نوشت: قسمت اول نوشته‌ی معنی زندگی را می‌توانید در اینجا بخوانید. پیش‌نوشت ۲: متمم درسی در مورد تعیین ارزش‌های زندگی دارد. خواندن آن به درکِ بهترِ مفهومِ ارزش کمک می‌کند. آن را در اینجا می‌توانید بخوانید. متمم به تفاوت ارزش و معیار نیز پرداخته است. پیش‌نوشت ۳: این سلسله نوشته‌ها، طولانی خواهد …

ادامه‌ی مطلب