۱. بحران پیش رو تو گویی هر کدام از ما، در لحظهی به دنیا آمدن، قطعه زمینی داریم. قطعه زمینی خالی. کم کم نقشهای میکشیم و در این قطعه زمین، خانهای میسازیم. مصالح مختلف میآوریم و با آنها زمینمان را آباد میکنیم. برخی ترجیح میدهیم خانهای چوبی داشته باشیم و …
ادامهی مطلبچند نکته در مورد ریتالین و دوپینگ با آن
بستهی قرص را در دست میگیری. قرص سفید کوچک را در میاوری. به آن نگاه میکنی و به امتحانت فکر میکنی. به این که از بقیه عقبتر هستی. به این که نمیتوانی به اندازهی دوستانت درس بخوانی. به این که آنها قبول میشوند و تو درجا خواهی زد. چشمانت را …
ادامهی مطلبدعوت به شنیدن (۸): تیلمان – گفتوگویی بین ترومپت و ارکستر
چند روز پیش به سراغ یکی از کتابهای فراموششدهی کتابخانهام رفتم: سرگذشت پیانوهرولد شونبرگپرتو اشراق نام پرتو اشراق چقدر برایم آشنا بود. نزدیک صفحهی چهلم کتاب بود که یادم آمد نام او را کجا شنیدهام. دوم دبستان که بودم، جلد دوم مجموعهی هری پاتر را از دوستی هدیه گرفتم. پرتو …
ادامهی مطلبسهگانهی دوقلوها: دفتر بزرگ، مدرک، دروغ سوم – آگوتا کریستوف
تیر ماه ۹۷ بود که به کتابفروشیای رفتم که تعداد زیادی از کتابهایم را از او خریدهام. از آن شبهای پرسهزنی در میان کتابها بود. از این قفسه به قفسهای دیگر رفتن. جلوی هر کدام چند لحظهای متوقف شدن. کتابی را درآوردن. نوشتهی پشت جلد را خواندن. به رنگ و …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: شکار اختاپوس – تاکوتسوبو
در راهروی خوابگاه کسی را ندیدم. به اتاقی که صبح نامم را بر قطعهای دستمال کاغذی نوشته و روی تخت گذاشته بودم، رفتم. در اتاق هم، کسی نبود. عقربهی کوچک ساعت در حال نزدیک شدن به یک بود. کارهایم را انجام داده بودم. به سراغ دوبارهخوانی یکی از کتابهایم میخواستم …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: The Show Must Go On
بیپ بیپ بیپ. سکوت. کسی بیدار نیست. کسی حرف نمیزند. بیپ بیپ بیپ. دوباره چند ثانیه بعد، از بلندگویِ قلبِ چندین بیمار، این ریتم سه ضربی به گوش میخورد. حدود ۴ صبح است. کارهایم را انجام دادم. شرح حال را از بیماران جدید گرفتم. چند سوال از آنها داشتم و …
ادامهی مطلببرای دانشجویان پزشکی: چه مطالبی را از رفرنس بخوانم؟
توضیح نخست: من نه زیاد میدانم و نه زیاد میخوانم و نه این راه را تا انتها پیمودهام. در این جاده، هنوز همان اوایل راه هستم. هنوز مشغول تماشای اطراف هستم. بر سر دوراهیها درنگ میکنم و برخی اوقات – حتی برای روزها – صبر میکنم تا یک جاده را …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: دستهای تو با من آشناست
روزهای تابستانی مرداد را در اتفاقات گوش، حلق و بینی (ENT) در بیمارستان خلیلی میگذرانم. اتفاقاتی که اگر روزی معمولی باشد، حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ مریض دارد. شنبه، ۱۳ مرداد، کشیک داشتم. از همان ابتدای صبح، بیمارها و بیماریها در پشت در اتاق معاینه صف کشیده بودند. نسبت به کشیک …
ادامهی مطلببرای کنکوریها (۲): انتخاب رشته و پزشکی – علاقه، خستگی و بیانگیزگی، استعداد
پیشنوشت: کمی طولانی است. قستمی تکراری است. تاحدی پراکنده است. زیادی آلوده به مدل ذهنی من است. ممکن است از نظر دیگر دانشجویان پزشکی یا پزشکان یا اساتید درست نباشد. آنها را با این دید بخوانید که صرفا نظر یک نفر دیگر را بدانید؛ شاید کمکی باشد برای انتخاب مسیر آینده …
ادامهی مطلبتو مشغول مردنات بودی
فرشید آذرنگ / خانواده، ۱۳۸۴ در کتاب، پایان هر شعر یک تصویر وجود دارد. برای شعر «مردنات» از مارک استرند، تصویر فوق انتخاب شده بود. تصمیم گرفتم که اول تصویر را بیاورم. شاید و تنها شاید کمک بکند که فضای ذهنمان را برای این شعر، آماده کنیم. مردنات هیچچیز جلودارت …
ادامهی مطلب