پیشنوشت: ننوشتن از لِنا برای من سخت است و خواندش برای شما. پس آن را نخوانید. به سراغ کار دیگری بروید. شاید نوشتهای دیگر، شاید کتابی. شاید فیلمی. شاید … پیشنوشت ۲: معنای نام «لِنا» درخشش و نور است. ۱ دی بود. هوا سرد. فضای آن اتاق سردتر. جانهای مردمان …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: نمردن
بدون روپوشی که تو را در دیدهی آنها همانند خدا میکند، با کتابی در دست ولی کتابی دیگر در سر، خسته از بیخوابی شب قبلش، بر روی صندلی فلزی سرد نشستم. سه پیرمرد در کنارم بودند. یک نفر در سمت راست و و دو نفر در چپ. سمت چپی، آستینش …
ادامهی مطلبلحظهنگار: پدیدههایی که دیگر معمولی نیستند
کمی توقف بکن. بگذار جریان عمیق روح موسیقایی شوپن تو را چند لحظه همراه خود کند. با آن برو… اگر خواستی تا آخر قطعه گوش بده و سپس ادامه را بخوان. شاید هم بخواهی که همزمان با پخشش، به سراغ باقی نوشته بروی. در هر صورت، بگذار همینجا بگویم که …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: Not Today
پیشنوشت اعترافی: راستش هدف از نوشتن این پست، گذاشتن یک شعر بود که آن را خیلی دوست دارم. نمیخواستم صرفا شعر را بگذارم و گفتم کمی در کنارش بنویسم که نهایتا این از آب در آمد. اورژانس شلوغ. اورژانس لبریز. آنقدر لبریز که حتی گاهی فاصلهی بین دو تخت، برای …
ادامهی مطلببرای دانشجویان فیزیوپات و استاژر
پیشنوشت: در ابتدا مطلب را خطاب به یک دانشجوی فیزیوپات نوشتم. تمام که شد، دیدم موضوع کمی جامعتر شده و برای کارآموزان نیز مناسب است. مطلبی که در ادامه میآید، سبک زندگیای که من در دوران فیزیوپات داشتم، نیست. روزهای آخر فیزیوپات بود که به این نتیجه رسیدم. ماههای بعدی، …
ادامهی مطلباعتراف: فرار از انتخاب (برای دانشجویان پزشکی)
در این بخش – اتفاقات نورولوژی – به قدری درگیر بیمارستان شدهام که تنها کاری که در رابطه با وبلاگم توانستم بکنم، تایید و خواندن کامنتها بود. هر شب چند خطی مینوشتم و با به خواب رفتن پشت میز، این نوشتن پایان مییافت. امروز مرخصی هستم که توانستم این مطلب …
ادامهی مطلبآیینهی تمنا (Erised) – برای روزهای پایانی سال
چند قدمی بردار. روبهروی این آیینه بایست و به درونش نگاه کن. این همانند دیگر آیینهها نیست. بلندای آن به بلندی سقف است و قاب طلایی پر نقش و نگاری، به دور آن وجود دارد. شکوهی که در آن وجود دارد، تو را به سکوت وا میدارد. نگاهت به نوشتهای …
ادامهی مطلببیانتها از کتابها – مصیبتهای شاغل بودن
خوشبختانه، چند وقتی هست که برنامهی کتابخوانیام را همیشه دارم. حتی در کشیکها. اما موضوعی که از آن راضی نبودم، تعهد به نوشتن هست. دلم میخواهد بیشتر بنویسم؛ بهتر بنویسم و ساختارمندتر بنویسم. هدف ایجاد این نوشته، همین است. این نوشته، پیوسته در حال بهروزرسانی خواهد بود و فعلا تمامی …
ادامهی مطلبچه میشنوی؟
قطعهی زیر را پخش کن. ببین میتوانی تا آخر آن را گوش دهی؟ چه میشنوی؟ خسته شدی؟ حوصلهات سر رفته است؟ کلافه شدهای؟ فکر میکنی که آهنگساز تو را به سخره گرفته است؟ چه فکر میکنی؟ نخست به آن خوب گوش بسپار و سپس ادامه را بخوان. این قطعه را …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: شعور فرزند داشتن
دوباره همان بخش. همان راهرو. همان اتاقها. دوباره همان شکمهای برآمده و راه رفتنهای سخت ناشی از آن، همان دست و پاهای ورم کرده، همان چشمهای زرد شده. دوباره لمس کردن همان کبدهای بیزبان سخت شده که دیگر نمیتوانند جور بدن بیمار را بکشند. همان کبدهای از کار افتاده. دوباره …
ادامهی مطلب