سوالهای نخگیر
نزدیک به یک بامداد بود. مکالمهمان هنوز ادامه داشت. برای دومین شب در این سه روز گذشته. چند ماهی میشد که با او صحبت نکرده بودم. چقدر دلم برایش تنگ شده بود. چقدر زیاد. یک لحظه، یاد قولم افتادم. به او قول داده بودم که ماهی یک بار حالش را بپرسم و خبرش را بگیرم. […]