بین نظام پزشکی او و من، صد و هشتاد و شش هزار نفر قرار دارند. او که بیشتر از سه برابر سن من، زندگی کرده است. زندگیای که شاید ظرف چند ساعت آینده، به پایان برسد. احتمالش کم نیست. مرگ در هشتاد و شش سالگی عجیب نیست. مرگ با این …
ادامهی مطلبماه هشتم دستیاری – آپدیت ۳
+ آقای دکتر. از نوابغ مملکت هست. لطفاً کاری برایش انجام بدهید. پرتودرمانی نمیشود بکنید؟ ـ شما چه نسبتی دارید با ایشان؟ + خواهرش هستم. – برویم بیرون اتاق و با هم صحبت کنیم. قبل از بیرون رفتن نگاهش کردم. چشمانش باز بود. دهانش نیز همینطور. لایهی قارچی از همین …
ادامهی مطلبشاخص تنوع بیماریها – تصمیم در مورد تحصیل در شهر بزرگ / شهر کوچک
سال گذشته، نکاتی را که به ذهنم برای انتخاب رشتهی دستیاری میرسید نوشتم. دوستانم چند سؤال دیگر نیز مطرح کردند. نکاتی در مورد جواب یکی از آنها که سؤال عمدهی افراد بود، به ذهنم میرسد و آنها را مینویسم. سؤال این است: آیا ارزش دارد برای تحصیل پزشکی به شهر …
ادامهی مطلبگلبولهای سفید، سفید نیستند و چرخه یادگیری دیوید کلب
قربانی. بیا این سلول را نگاه کن و بگو چیست؟ لام کسی را نگاه میکردیم که با سردرد و بیحالی او را از زندان آورده بودند. در آزمایش اولیهاش، تعداد گلبولهای سفیدش، تقریباً پانزده برابر حداکثر مقدار مجاز بود. به آنها گلبول سفید میگویند. اما سفید نیستند. حتی پس از …
ادامهی مطلبدرماندگی، ناامیدی و خشم در سیستم درمان – حرفی از جو لکس
نام محل کار و تحصیل من، به درستی انتخاب شده است. نام آن را بیمارستان نگذاشتهاند. مجتمع بیمارستانی است. یک فضای بسیار بزرگ که چندین بیمارستان در آن قرار دارد. بزرگترینشان معروف به ساختمان زیر ستون است. به خاطر ستونهای بلند و بزرگی که دارد. حالا چرا ستون نه؟ چرا …
ادامهی مطلبمانا – لحظاتی از پنج ماه نخست دستیاری
آخرین روزهای ماه پنجم دستیاری است. پنج ماه فشرده با بیشمار رویداد سپری شد. فشردگی در برخی از هفتهها آنقدر زیاد شد که نتوانستم همزمان با رویدادها از آنها بنویسم و بهنوعی گزارشنویسی وبلاگیام را ادامه بدهم. اما اگر هماکنون و همین لحظه چشمانم را ببندم، لحظاتی است که به …
ادامهی مطلبنبودنت: یک ماه بخش هماتولوژی آنکولوژی
برایم از یأس بگو، از یأست، من هم از یأسم با تو خواهم گفت.در این میانه، زندگی همچنان میگذرد.در این میانه، آفتاب و گوهرانِ زلالِ بارانغلتاننددر چشماندازها،بر هامونها، بر درختان دوردستبر کوهها و رودها.مری آلیور – غازهای سفید – ترجمهی محمدرضا فرزاد – از کتاب نبودنت نیمه شب بود. واتساپ …
ادامهی مطلباورژانس – ماه چهارم دستیاری: Living Dyingly (آپدیت ۲)
امروز در اورژانس یک نفر را از مرگ حتمی نجات دادم. اما خوشحالم نکرد. با اینکه حتی تشخیصش هم از روی مانیتور چندان راحت نبود. یک ریتم ظریف قلبی (Fine VF) که عمدتاً با خط صاف اشتباه گرفته شده و به عنوان آرتیفکت در نظر گرفته میشوند. سه نفر مخالفم …
ادامهی مطلبگاوِ هماتولوژی و اینکه چقدر در دوران بالینی مطالعه داشته باشیم؟ (درسهایی از گرند راند هماتولوژی) – دوران دستیاری – سه/یک
دوشنبههای بخش هماتولوژی به دوشنبههای سیاه (Black Monday) معروف است. مربوط به بیمارها نیست. اتفاق خاصی برای بیمارها در روز دوشنبه نمیافتد. بیمارها همه روزه میمیرند. سیاه بودنش برای ماست. ما دوشنبهها گرفتار میشویم. هر دوشنبه، گرند راند (Grand Rounds) بخش هماتوست. چندین اتندینگ میآیند. از جوان تا پیرشان – …
ادامهی مطلبقدرت تحمل ندانستن – دوران دستیاری داخلی – سه / یک
دستم را با کاغذی که میخواستم بنویسم به چه علتی مریضم فوت کرده است، عمیقاً بریدم. دقیقاً روی مفصل دو بند انگشت شست. سه ساعت مانده بود به پایان بیست و ششمین کشیک سال یک دستیاری. نفس عمیقی کشیدم تا درد بریدن با کاغذ بگذرد. آنقدر حجم احیاکردنهای بیبازگشت در …
ادامهی مطلب