کی جراحی می‌کنی؟ | به بهانه روز جراح

از مدرسه فرزانگان بیرون آمدم. می‌خواستم پیاده برگردم که تلفنم زنگ خورد. یادم نبود قرار است بسته‌ای را بیاورند. بسته تا یک ربع دیگر می‌رسید.

به سراغ اسنپ‌بایک رفتم. در این ترافیک ماشین مرا به موقع نمی‌رساند.

با کمی تأخیر رسید.

سلام آقا امیر. هوای ما را داشته باش. نقدی را بزن در اسنپ.

سلام کردم. قبل از نشستن نیز در اسنپ، گزینه را پرداخت نقدی کردم. میزان کمی پول نقد در کیف پول برای مواقع ضروری دارم. گفتم از همان به او می‌دهم یا فوقش کارت به کارت می‌کنم.

راه افتادیم.

کمتر از دقیقه‌ای گذشت.

دانشجو هستی؟

بله. دانشجو اَم.

عالی. به سلامتی. چه رشته‌ای؟

من خسته بودم و حوصله نداشتم توضیح بدهم رزیدنت یعنی چه و تخصص چی می‌خوانم. از بیمارستان مستقیماً به مدرسه رفته بودم و چند ساعت آن‌جا حرف زده بودم. برای همین گفتم پزشکی می‌خوانم.

ببخشید که گفتم آقا امیر. جسارت نباشه. باید می‌گفتم آقای دکتر.

گفتم که همین‌طور راحت هستم. نیازی به دکتر گفتن نیست.

کدام دانشگاه هستی؟

آن لحظه کنار علوم پزشکی رسیده بودیم و گفتم همین دانشگاه تهران.

عالی. هفت سال است؟ سال چندم هستی؟

بله. هفت سال است. من این هفت سال را تمام کرده‌ام. الان سال سوم دوران تخصص هستم.

سرش را کمی چرخاند و گفت: جدی؟ به چهره‌ات اصلاً نمی‌خورد.

دلم می‌خواست بگویم حالا به روبه‌رو نگاه بکن و نمی‌خواهد سر این‌که مرا دوباره ببینی و قیافه و سن مرا تطبیق بدهی، هر دومان را به فنا بدهی.

ادامه داد که: چه تخصصی می‌خوانی؟

می‌خواستم بگویم که طب داخلی. به این فکر می‌کردم که همین داخلی نیز برایشان ملموس نیست چه برسد به طب داخلی یا بیماری‌های داخلی که درست‌ترین آن‌ها همان طب داخلی است. بیماری‌ها که دو دسته‌ی داخلی و خارجی نیستند.

گفتم که داخلی می‌خوانم.

یعنی روی داخل شکم جراحی می‌کنی؟

نه. نه. بیماری‌های داخلی. بیماری‌های قلب و ریه و گوارش و مفصل و عفونی و …

یعنی شما اصلاً جراحی ندارید؟

نه. ما یک سری کار مثل اندوسکوپی و … انجام می‌دهیم. اما جراحی به آن شکل نداریم.

چقدر مانده است؟

یک سال و نیم مانده.

این را که می‌گویم خودم تنم می‌لرزد. همان استرس همیشگی که در دوران عمومی نیز بود و خیلی‌ها نیز از من می‌پرسند که ما اینترن هستیم و کمی دیگر تمام می‌شود و فکر می‌کنیم که آماده نیستیم.

من هم همیشه می‌گویم که این حس از بین نمی‌رود و در مورد دانش ضروری برایشان صحبت می‌کنم. کاری که دلم می‌خواهد در مدرسه پزشکی انجام بدهیم و دانش ضروری پزشکی را بعد از این‌که کمی تعداد درس‌ها بیشتر شد، مشخص کنیم.

کمی در مورد بیمارستانی که هستم و در مورد طرح پرسید و در مورد سربازی رفتن و از این حرف‌ها.

به نزدیک خانه رسیده بودیم.

گفت: شما این یک سال و نیم را که تمام بکنی، می‌توانی فوق تخصص جراحی بگیری؟

خنده‌ام گرفته بود.

گفتم که من نمی‌خواستم جراح بشوم. اگر می‌خواستم باید قبلش می‌رفتم.

دیگر رسیده بودیم. سکوت و حالت چهره‌اش این‌طور بود که انگار ناامیدش کرده‌ام.

مادرم یکی دو بار قبل از انتخاب رشته‌ی تخصص نیز به من می‌گفت که نمی‌خواهی جراحی بروی و او هم از جواب من ناامید شده بود. مادر و پدرم با رزیدنسی رشته‌های مختلف آشنا نیستند و این را نیز نمی‌دانند که کدام رشته‌ها طرفدار دارد. برای آن‌ها نیز جراح و غیرجراح معنا دارد.

یاد این افتادم که از نظر عمده بیماران‌مان، پزشک یعنی مرد بالای پنجاه سال.

بعد دوباره به یاد این افتادم که از نظرشان پزشک یعنی جراح؛ یعنی کسی که تیغ به دست دارد.

من وقتی این‌طور می‌گویند نه ناراحت می‌شوم و نه سعی می‌کنم که اثبات کنم کار من ارزش دارد. حداقل دیگر این‌طور نیستم. جواب‌هایی مثل جواب فوق می‌دهم و می‌خندم.

جنس کار جراحی به‌گونه‌ای هست که این حس را برایشان ایجاد می‌کند. برایم قابل درک است.

این چند سال نیز معنای جراح خوب را بهتر فهمیده‌ام. از جلساتی مثل multidisciplinary decision making نیز طرز فکر جراح خوب را بهتر فهمیدم.

مثل بقیه‌ی رشته‌های پزشکی نیز تعدادشان زیاد نیست.

و عمیقاً به سختی کارشان باور دارم.

و وقتی یک جراح زبردست و باانصاف می‌بینم، در گوشه‌ای از قلبم ذوق می‌کنم و خوشحال می‌شوم که چنین کسانی وجود دارند.

۷ نظر

  1. سلام
    میشه هر از گاهی پست بگذارید؟

  2. بسیار لذت بردم از دیدگاه شما دکتر قربانی… ولی جراح با انصاف؟! من با اینکه اصلا پزشک نیستم و دارو میخونم یکی از آشنا های ما جراح هست و وقتی میبینم… از راه طبیعی به حقشون نمیرسن و فقط خودشون رو در تله میندازن… واقعا داشتم فکر میکردم.. معنای انصاف چیست؟ یعنی از خودت بزنی از خانواده ات و فرزندت بزنی و به دیگران کمک کنی؟ که در نهایت با عنوان که اینکه وظیفه ات بود مواجه شوی؟ حقیقتا سیستم معیوبی وجود دارد… شاید انصاف این باشد که کاری که داری انجام میدی رو به بهترین شکل انجام بدی… وگرنه معنای انصاف عوض می‌شود… شما خودتون بهتر اگاه هستید که…

  3. متئوس مونوئرا

    درود
    اقای قربانی نمیدونم کتاب سینوهه رو خوندید یا نه
    سینوهه اوایل که در مصر بوده به دلیل ساختار های اولیه دانش پزشکی اونجا این طب بیشتر مبتنی بر تیغ و جراحی بوده در طول سفر هاش به مناطقی مختلف با شیوه های دیگری از طب اشنا میشه
    طب بدون تیغ رو یاد میگیره درکنار تیغ ادامه میده جالبی داستان اینجاست که در کنار هم معنا پیدا کردن در این فرد
    یادم به یکی از حرفاتون افتاد که پزشکی نگاه مدیکال و نگاه سرجیکال نمیشناسه شوارتز و سسیل و هاریسون نمی‌شناسه
    و سال ها قبل سینوهه خودش رو در این جایگاه مرکب دیده بود

  4. سلام
    چه خوب نوشتی
    یه جمله ای اگه اشتباه نکنم توی کتاب جراح دیوانه خوندم که میگفت«از ناتوانی پزشک ها هست که بیمار ها نیاز به جراحی پیدا میکنن»خیلی وقت پیش خوندمش و مطمعنم که عین جمله را ننوشتم
    اما همچین مضمونی داشت
    نمیدونم چقدر درسته ،اما توی یکسری موارد عینا با چشم دیدم این مورد را
    و کاش پزشکان داخلی خوبی داشته باشیم و بیشتر ای کاش جراح های با انصاف و دلسوز و البته با سواد زیاد تری داشتیم …
    نمیدونم چرا اما همیشه پس ذهنم پزشکان داخلی و اطفال را واقعا پزشک میدونستم ….نه اینکه جسارت و توهینی بکنم به بقیه اما همیشه حس میکردم خیلی مهمه پزشک داخلی و اطفال خوب بودن،یجورایی انگار داخلی ها خط اول درمان بیماری های بزرگسالان و پزشکان متخصص اطفال خط اول درمان کودکان ،و تشخیص این دو گروه و درمان و گاها ارجاع به موقع خیلی میتونه کمک کننده باشه

    اگه روزی قصد تغیر رشته داشتم و به سراغ پزشکی اومدم برای تخصص میرم سراغ یکی از اینها ….

  5. عالی بود دکتر. ممنون نوشتید برامون.

  6. من به جراحی خیلی زیاد علاقه دارم . اگر راجع به ژورنال کلاب های جراحی اطلاع دارید ممنون میشم راهنمایی کنید

  7. کسی از آشنایان رو برای کیست پیلونیدال به جراح ارجاع داده بودم او هم امروز رفته بود پیش جراح داخلی:///
    متخصص عزیز داخلی هم مریض را پذیرفته بود و آنتی بیوتیک داده بود واقعا دلم میخواست گریه کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *