هر روز، کارهای زیادی در بخشها انجام میشود. کارهایی که اگر از فردی بپرسی «چرا این کار را انجام میدهی؟» شاید نداند. این کارها لزوماً درست هم نیستند. صرفاً سینه به سینه منتقل شده و انجام میشوند و کسی چراییشان را زیر سؤال نبرده است.
تعدادی از این کارها و توصیهها را هم در کتاب میخوانی و منطقی به نظر میرسد. میبینی که برخی هم انجام میدهند. اما کمی که در کارشان دقت میکنی، به نظر بیهوده است.
مثلاً همه میدانند که بیمار کاهش سطح هشیاری، اگر حتی دیابت دارد، بهتر است اول به او قند تزریق بکنی. ممکن است قندش پایین باشد. قند پایین در لحظه میکشد. قند بالا زمان بیشتری نیاز دارد.
یا برای پنوموتوراکس بهتر است که عکس قفسهی سینه در هنگام بازدم باشد و نه در هنگام دم؛ زیرا که در هنگام بازدم، حجم ریه کمتر شده و هوایی را که به دور ریه جمع شده، بهتر میتوانیم ببینیم.
اما همیشه یک سؤال باید از خودمان بپرسیم. این توصیهها از کجا آمدهاند؟
توصیهی قند خون برای زمانی است که دستگاههای گلوکومتر به اندازهی الان در دسترس نبود. برای اندازهگیری قند، وابسته به آزمایشگاه بودیم. اما الان که همان بدو ورود میتوانیم قند فرد را اندازه بگیریم. مگر اندازهگیری قند چقدر طول میکشد؟ به جز شرایطی خاص مثل هنگام تشنج، چند ثانیه که بیشتر زمان نمیبرد. خب توصیهی منطقی و کمککنندهی فوق، به توصیهای منطقی ولی غیرکمککننده تبدیل میشود.
یا در مورد عکس قفسهی سینه، به خاطر تصویربرداریهای دیجیتال و بهبود کانتراست ایجاد شده، دیگر این توصیه چندان کاربردی ندارد. منطقی است ولی کاربردی ندارد. اگر کسی برای پنوموتوراکس در هنگام بازدم نگیرد، باز هم احتمال زیاد تشخیص میدهیم.
از این جنس کارها زیاد انجام میدهیم.
اتفاقاً روتین داشتن و قوانین این شکلی (Rule of Thumb) خوب است. ظرفیت ذهن را آزاد میکند که به مسائل مهمتر فکر کنیم. اما بهتر است از خود بپرسیم که آیا این قوانین منسوخ نشدهاند؟ آیا هنوز کاربرد دارند؟
سلام میخواستم راهنماییم کنید لطفا…
من یه ماه دیگه ۲۸ سالم میشه میخوام کنکور بدم ولی نمیدونم از الان با چه هدفی بخونم . بین پزشکی و فیزیوتراپی موندم و خودم فکر میکنم پزشکی رو بیشتر دوست دارم . راستش من یه دوستی دارم خیلی سال پیش به علتی مشکل حرکتی پیدا میکنه و الان با عصا راه میره میخواستم بخاطر اون فیزیوتراپی بخونم که کمکش کنم ولی نمیتونم پزشکی رو بیخیال بشم … البته به این هم فکر کردم که همزمان پزشکی بخونم و کار کنم و هزینه ی درمانش رو جور کنم جدا از این یه مشکل دیگه ای هم که دارم وسواس نجاسته که خب کسی که پزشک میشه زیاد با خون و … سروکار داره برای وسواسم دارو میخورم بهتر شدم ولی میترسم بیام تو این راه و بخاطر وسواسم به مشکل بخورم ، به کارای هنری علاقه دارم مثل طراحی و خیاطی ، ولی نمیخوام حسرت پزشکی برای همیشه با من بمونه ایا میشه درکنار پزشکی کار هنری هم انجام داد؟
من دغدغه هام زیاده به نظرتون اگه بیام تو رشته پزشکی میشه به کارای دیگه هم برسم منظورم علایق دیگم و همینطور ازدواج و بچه و …هست ، شما که این راهو رفتین میشه نظرتون رو بگین؟
سلام آقای دکتر، وقتتون بخیر؛
میشه به یک سوال من پاسخ بدین؟
البته که ذیل این پست نه، یک جواب کلی درباره ی همه ی ابعاد زندگی احتمالا.
آخرش که چی؟