در این هفت سالی که در فضای وبلاگنویسی حضور دارم، یکی از سؤالهایی که بارها در ایمیل و کامنتهای وبلاگ و اینستاگرام دریافت کردهام، در مورد شروع پزشکی در سن بالاتر از معمول سن کنکور هست: میشود در بیست و پنج سالگی پزشکی را شروع کرد؟ فلان سن برای پزشک شدن دیر نیست؟ خواندن پزشکی در سی سالگی چطور؟ پزشک شدن در چهل سالگی چی؟
و به طور کلی این سؤال که در سن بالا دانشجوی پزشکی شدن چطور است؟
اکنون که چند سالی زمان میگذرد به نظرم بهتر به این سؤال میتوانم پاسخ بدهم.
حدس من این است کسی که این نوشته را میخواند انتظار پاسخ انجام بده یا انجام نده از من ندارد. همچنین انتظار چگونگی خواندن برای کنکور پزشکی در سن بالا را نیز از من ندارد.
او از من انتظار دارد که برای تصمیم گرفتن در مورد شروع پزشکی در X سالگی به او کمک کنم.
اکنون که این متن را مینویسم، در نیمههای سومین سال دستیاری هستم. از اینترن شصت و خردهای ساله داشتهام تا رزیدنت شصت و خردهای ساله. به نظرم برای این افراد، چند مشکل وجود دارد که دانشجوهای پزشکی جوانتر با این جنس مشکلات کمتر درگیر هستند.
مشکل پزشکی خواندن در سن بالا
من سه مانع اصلی میبینم که در ادامه آنها را مینویسم. سپس، در فرصتی دیگر، نوشته را کاملتر میکنم.
عامل اول، توان فیزیکی بدن است. عامل دوم، حمایت اجتماعی و عامل سوم، مشکل در تخصیص منابع.
توان فیزیکی
در شرایط فعلی، قسمت قابل توجهی از کار بالینی، قوای جسمی است. بعید میدانم به زودی نیز تغییر بکند.
دقیقاً منظورم چیست؟
زود بیدار شدن، دیر خوابیدن، نخوابیدن، بسیار راه رفتن، بدو بدو کردن، سر پا ایستادن، سر وقت غذا نخوردن، در بیمارستان ماندن، تعداد زیادی بیمار دیدن و ادامه دادن با وجود خستگی.
تصویر کارگاه پوآرو یا دکتر هاوس را در ذهن نداشته باشید که مینشیند و تکیه میدهد و فکر میکند. در هنگام انجام کارهای بالا باید فکر کنید. بعد از خستگی کشیک، در هنگام گزارش صبحگاهی فردا (مورنینگ ریپورت) باید فکر کنید. هنگام دیدن بیمار در آخر شب باید فکر کنید. هنگام گرسنگی و خستگی و تشنگی باید فکر کنید.
احتمالاً خواندنش در اینجا برای کسی که دلش میخواهد پزشکی بخواند، مانع نخواهد بود. شاید در ذهنش جملاتی همانند «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود» بیاید – هر چند در مورد گنج بودنش نیز تردید وجود دارد و برای همگان گنج نیست.
اما این یک شب نیست. یک هفته نیست. یک ماه نیست.
این موضوع حداقل برای یک و نیم سال اینترنی (کارورزی) و سالهای دستیاری صادق است. درست است که در دستیاری، رشته به رشته فرق میکند و در اینترنی، دانشگاه به دانشگاه. اما به شکل کلی باز هم توان فیزیکی بالایی میخواهد.
تعدادی نیز به پزشکی وارد شده و کشیکهای خود را با مبالغ قابل توجهی واگذار میکنند. اصطلاحاً گفته میشود کشیک میفروشند. در اینجا خرید و فروش برعکس است. کسی که کشیک را میخرد پول دریافت میکند و کسی که کشیکش را میفروشد (واگذار میکند)، پول میدهد.
این کار بیشک غیرقانونی است.
حمایت اجتماعی
در میان تعدادی بیست ساله، یک فرد چهل ساله را تصور کنید. احتمالاً دوست پیدا کردن برایش در این جمع سخت است.
با چه کسی میخواهد صحبت کند؟ همصحبت شدن با نسل جوانتر کار راحتی نیست. هر کسی از پس این کار بر نمیآید.
بهتر بگویم. همصحبت شدن با نسل جوانتر بهگونهای که هر دو طرف از مکالمه لذت ببرند و احساس صمیمیت ایجاد شود و دوستی شکل بگیرد، کار راحتی نیست.
وگرنه همهی ما از سر ادب به افراد بزرگتر از خودمان گوش سپردهایم. مهم است که دوستی شکل بگیرد.
من، یکی از مهمترین داراییهای خودم را در پزشکی – و البته کل زندگی – دوستیهایم و حمایت آنها میدانم. به نظرم مسیر پزشکی بدون حمایت اجتماعی از داخل، سخت خواهد شد.
کسی را میخواهی که این مسیر را درک کند و بتوانی با او صحبت بکنی. کسی که هنگام مشکلها بتواند تو را حمایت کند. اگر کاری داشتی، به جای تو به کشیک برود. اگر بیحوصله بودی، همراهیت کند.
حمایت اجتماعی از خارج از این فضا، به نظرم جای حمایت اجتماعی داخلی را به شکل کامل نمیتواند بگیرد.
اگر کسی در سن بالاتر میخواهد بیاید، این را در نظر بگیرد که یافتن این دوستیها و حمایتها کار راحتی نیست.
من از عمد کمی مثالها را اغراقشدهتر بیان میکنم که درکشان راحتتر شود. اما میدانم عمدهی افرادی که چنین سؤالی دارند، شاید این اختلاف سنی را نداشته باشند.
تخصیص منابع
دغدغههای یک فرد هجده ساله و یک فرد سی ساله متفاوت است. منابع زندگی آن فرد هجده ساله، احتمالاً بیشتر در اختیار خودش است. احتمالاً ازدواج نکرده، بچه ندارد، شغل دیگری ندارد و دغدغهی درآمد به اندازهی آن فرد سی ساله ندارد.
تمام منابعش – زمان و انرژی و توجه – را به روی پزشکی میگذارد.
برای یک فرد با سن بالاتر، احتمالاً قسمتی از این منابع به امور دیگر اختصاص مییابد.
باید به همسرش فکر کند. شاید به بچه. به کارهای دیگر. به خانه. به اجاره. به رفتن یا نرفتن به یک شهر دیگر. به دور شدن از پدر و مادری که اکنون سنشان بالاتر رفته و شاید بیشتر به او احتیاج داشته باشند، به تأمین هزینههای زندگی در این میان، به اینکه میخواهد در خوابگاه با تعدادی جوان دیگر زندگی کند و …
در نتیجه، میزان کمتری از منابع برای تخصیص به خود پزشکی باقی میماند.
فراموش نکنیم که پزشکی بسیار demanding است و طاقتفرسا. از تو منابع زیادی را طلب میکند. هر چقدر هم وقت بگذاری کافی نیست و باز هم میتوانی عمیقتر شوی.
حتی پزشک معمولی شدن نیز کار سختی است. پزشک عالی شدن، وحشتناک سخت.
اگر صرفاً بحث دریافت مدرک پزشکی باشد، فرق میکند.
اما حدس میزنم کسی که در سن بالاتر به پزشکی فکر میکند، دلش میخواهد پزشک خوبی هم باشد.
پس بهتر است که تخصیص منابعش را قبل از شروع پزشکی بررسی کند.
خواهش میکنم قبل از گرفتن این تصمیمهای مهم، با مثالهای خاص جلو نروید. هر کسی ابوالقاسم بختیار نمیشود. او استثناست.
باسلام
و تشکر از مطلب واقع گرایانه شما
من هم عاشق پزشکی بودم و چون شرایط قبولی و خوب آماده شدن برای اون رو نداشتم رفتم یه رشته دیگه وهنوز هم رویاش رو درسر دارم ولی این مطلب خیلی برامروشن کننده بود وباعث میشه راحت تر رویاش رو کنار بذارم🙏
ولی من اینجا یچیزی میخوام بگم ،کسی که تو سن بالای سی سال ،بتونه وقت بزاره و از پس درسهای کنکور بربیاد و رتبه ی خوبی کسب کنه که بتونه رشته های تاپ قبول شه ،قطعاااا با خیلی از چالشها دست و پنجه نرم کرده و پخته شده ،حتما بقیه ی مسیر رو براحتی طی میکنه…فقط شروع کن موفق میشی
سلام من ۲۶ سالمه و دوست دارم ادامه تحصیل بدم
من الان مدرک سیکل فقط دارم
میشه راهنمایی کنید چطور میشه ادامه تحصیل بدم؟
شما باید برید آموزش و پرورش که با دروس دوره اول دبیرستان براتون تطبیق واحد انجام بدن، بعدش برید دبیرستان بزرگسالان برای ادامه تحصیل و دیپلم گرفتن، البته کلاسهاش غیرحضوری هست و خودتون باید بخونید، میتونید از کلاسهای مجازی مثل کلاسینو استفاده کنید، اگه امکان داره مشاور هم بگیرید مثل …
بادرود…چون شما در خودت این توانایی را نمی بینید دلیل بر دیگر افراد نیست …حضرت نوح در قرآن ۹۵۰ سال فقط پیامبری نموده ..
ببین شما با خودت چکار کردی که در شصت سالگی احساس پیری و فرتودگی میکنید ..
بنده پنجاه سالمه بعد از بیست سال دوباره شروع به ارش. روانشناسی بالینی کردم وامسال ترم آخر ارشدم هست ..و میخوام رشته پزشکی هم بخونم و طبابت کنم …
شرمنده شما هنوز پی به قدرت انسان نبردین …یاعلی
دمت گرم
وااااای چقققدر من انرژی گرفتم ازشما
۳۷سالمه من🤩
سلام
جدا میگید؟؟؟چه جالب.
من ۲۷سالمه و از آیندم تصویری رو تصور میکنم که واقعیت الان شماست. ولی گمان میکنم غیر ممکن هست… حداقل برای من که یک زنم
سلام
۳۸ سال دارم-فوق لیسانس سازه و پایه دو نظام مهندسی اما در زمان کرونا پدرم که دیابتی هست پاش زخم شد و عفونت کرد نمیتونستیم بیمارستان ببریمش چون خطر بالایی داشت و از طرفی تمام مطب ها و کلینیک های دیابت بسته بود و هیچ کادری باقی نمونده بود. حتی نمیتونستیم یک آنتی بیوتیک ساده جور کنیم چون تجویز پزشک لازم بود. بالاخره با کلی هزینه تونستیم یک اکیپ پزشکی رو پیدا کنیم که بیان و در منزل کارها رو انجام بدن که تقریبا تمام حقوق هامون رو اون سال بهشون پرداخت کردیم و در آخر انگشت شست پا رو قطع کردند از اون موقع بود که علی رغم قبول شدن تو دوره دکتری سازه ولش کردم و تصمیم گرفتم برای پزشکی بخونم بعد از سالها تلاش امسال تونستم قبول بشم.میدونم روزهای سختی در انتظار هست اما امیدوارم سخت تلاش کنم و از خدا میخوام اگر تونستم تا آخر ادامه بدم و پزشک بشم هیچ وقت با دید کاسبی بهش نگاه نکنم و بتونم به دیگران خدمت کنم و دردهای افراد محروم رو کم کنم،نمیدونم تا چند سال آینده چه دیدی خواهم داشت اما انگیزه اصلی من این بوده امیدوارم موفق بشم و به این هدف برسم
سلام
سلام
داشتم مطلب شمارو میخوندم وخب بی نهایت برام باارزش بود🙏
این اراده ای که درشماهست خداروشکر
متاسفانه من ندارمش
سلام ۳۸ساله و دانشجوی ترم ۴پزشکی هستم منم تجربه ام اینه “توی ۲۶سالگی اعتیاد پیدا کردم به متادون ۳۲سالگی ازدواج کردم ۳۴سالگی طلاق و ترک اعتیاد رو با هم داشتم ۳۶سالگی هم پزشکی قبول شدم همه داراییم شد یه حساب بانکی یک میلیارد و سیصد میلیونی ک گذاشتم با سود ماهانه اش خرج زندگیم رو میدم بعد دوترم با بقیه ارتباط خوبی برقرار کردم اساتید هم خیلی خوبن من که خوشحالم با اینکه بعضی چیزها رو دوست داشتم بیشتر داشته باشم خلاصه با چند تا جمله انگیزشی خیلی از کمبود ها برام از بین میره ممنون از همه
تحسینت میکنم 👌🏻👏🏻
واقعا قابل تحسینی و آدم بزرگی هستی. به نظرم برای درس خواندن اصلا هیچ وقت دیر نیست بستگی به شرایط فیزیکی و ذهنی هر کسی دارد یکی تو ۲۰ سالگی نمیتونه یکی تو ۴۰ سالگی میتونه
شما فوق العاده هستید بااین تعاریفی که خودتون از خودتون داشتید🙏💚
از بچگی به سختی و دور از خانواده درس خوندم فکر کن یک بچه کلاس اولی مجبور بشه برای درس خوندن از خانواده جدا بشه. همیشه شاگرد اول بودم در رویاهام پزشک بودم .ولی به خاطر نداری مجبور شدم در روستا بمونم و در رشته انسانی درس بخونم با این حال رویای پزشک شدن همیشه در وجودم بود متاسفانه اون زمان قانونی بود که به دیپلمه های انسانی اجازه شرکت در کنکور تجربی را نمیداد با اینکه هیچ کلاسی و کتاب کمک درسی استفاده نکردم و با اینکه دوماه مونده به کنکور به دلایل روحی درس را تعطیل کرده بودم با رتبه بسیار عالی قبول شدم و لیسانس گرفتم بلافاصله بعد لیسانس تصمیم گرفتم آزمون تجربی بدم چرا که قانون منع دیپلمه های انسانی برای کنکور تجربی لغو شد اما این بار به کسانی که قبلا از تحصیلات رایگان استفاده کرده بودن اجازه تحصیل رایگان نمیدادن و من همچنان مشکل مالی داشتم .به خاطر رویای پزشکی مقطع فوق لیسانس نرفتم .چند سال بعد استخدام شدم و ازدواج کردم یکبار دیگر در سن ۲۸ سالگی به سرم زد که کنکور تجربی بدم اما این بار خانمم اون را کار عاقلانه ای نمیدانست و میگفت ان شاالله بچه مون میره پزشکی. من یک آدمی بودم که از کتاب خوندن و به خصوص کتابهای سخت لذت میبردم آرامش پیدا میکردم همه اش فکر میکردم که ناموفق شدم به خاطر همین رفتم لیسانس حقوق بگیرم و در این رشته موفق بشم یکبار دیگه لیسانس گرفنم و تمام مشاغل تاپ این رشته را قبول شدم ولی زندگی طوری پیش رفت که نتونستم به این مشاغل برم .الان تو سن ۴۳ سالگی هنوزم حس میکنم که یک کار ناتمام در زندگی دارم .پسرم مثل من به درس علاقه ندارد خانمم بعد سالها رفت دنبال علائق خودش .و الان میگه میخواستی به حرف من گوش ندی ومن موندم و عمر گذشته ای که فکر میکنم ضایع کردم .روانشناسان میگن که در میانسالی آدمها به پشت سرشون نگاه میکنن و غصه اشتباهاتشون را میخورن .آیا حس منم همچین چیزی هست ؟و مرحله ای از رشد روانی اجتماعی من؟به هرحال میخواهم به دوستانی که در سنین پایینتر از من هستم میخوام بگم که علاقه تون را دنبال کنین .زودتر از اون که خیلی دیر بشه.
ساعت ۳:۳۸ دقیقه شبه.و من ۳۵ سال و سه ماه و ۱۳ روزه شدم.و من همچنان گاه و بیگاه بخاطر آرزوی بر باد رفته پزشکی ام خواب و آرام ندارم…
منم ۳۱ سالم
ده سال میش آی بی دی دارم
چن سالم ایلو شدم رودم روی شکمم آویزون.😅
رتبه برتر بودم ک یهو مریض شدم ترک تحصیل کردم.
الان کارم دارم… . زنم نمیخام بگیرم.
ولی دلم میخاد دکتر شم… .
سخته کتاباش شروع کردم… . تا کنکور بدم.. ولی یا سر کارم یا خستم تویه کتابا خابم میبره… .
انسان ب خاطر توهماتش زنده اس منم این توهم دارم و با اینکه میدونم سخته شاید ناممکن ولی دلم میخاد بازی کنم…
به نظرم همه چی نسبی هستش. معمولا افراد وقتی سنشون پایینه اینطور مطلق فکر میکنن. مهم تلاش و تمرکز روی هدفه. اونی که با سن حدود ۱۸ قبول میشه تازه میخواد عشق و مسائل دیگه رو تجربه کنه و نسبت به شخصی که بالای ۳۰ هست ممکنه درگیر این مسائل بشه و تمرکز لازم رو نداشته باشه. سن بازنشستگی توی اغلب کشورا بالای ۶۵ هستش پس یه دانشجوی پزشکی ۴۵ سال حتما از پس دوران رزیدنتی هم برمیاد. اساتیدی هستن که بالای ۶۰ سال دارن ولی ساعت ها توی اتاق عمل سرپا وایمیستن پس اینکه بگیم توی سن بالا سخته مغرضانه هستش. فقط ابوالقاسم بختیار نبوده که با سن بالا توی پزشکی موفق شده مخترع قلب مصنوعی ۴۰ سالگی وارد پزشکی شده و هزاران مورد دیگه. دلیل اینکه کشورای پیشرفته موفق ترن اینه که آدماش روشن فکر و پرتلاشن.
من ۳۲سالمه ودرسن کم ازدواج کردم وبی توجه به نظر دیگران درسمو ول کردم وحتی دیپلم هم نگرفتم با اینکه بسیار درسم خوب بود ومدارس تیزهوشان قبول شده بودم والان درحال حاضر ۴تا پسر شیطون وبسیار باهوش وبا استعداد دارم من سختیهای زیادی رو با بچه داری میکشم واین سختی که دیگران اونو طاقت فرسا میدونن برای من سراسر عشق هست وامید
من همیشه آرزو داشتم که پزشک بشم ومیخوام که قوی استارت بزنم چون سختیهایی که کشیدم منو قویتر از ۱۸سالگیم کرده ومطمئنم که موفق میشم
به این جمله عمیق فکر کنید:
شما مثلا ۴۰ ساله هستید و عاشق پزشکی، حالا چه شما پزشک بشوید یا پزشک نشوید، هفت سال بعد چهل و هفت ساله خواهید بود پس چه بهتر که یک چهل و هفت ساله پزشک باشید..
سلام عزیزم منم ۳۲ سالمه و امسال از مهر شروع کردم، به امید موفقیت هر دوتامون…شاغل هستم سال۱۴۰۲آزمون اموزگاری قبول شدم و شروعی بود برای باور کردن به توانایی های خودم ،شاغل شدن مشغله فکریم کمتر کرد البته سال اول خیلی سختی کشیدم،امسال بدلیل باتجربه شدنم شرایط بهتری دارم،درآمد زیادی ندارم اما خرج کتابام پرداخت میکنم و این حس خوبی داره..قرار پزشک شم بعدش خانوادم حتی شاگردام بهم افتخار کنن:)
در کشور های نوردیک ، سن بالا برای تحصیل در پزشکی به عنوان امتیاز تلقی میشه برای قبولی در آزمون ورودی پزشکی. بخاطر اینکه فرد تجربه ی بالاتری در زندگی داره و این میتونه به درک برخی موضوعات پزشکی کمک کنه، در حالی که فردی که در ۱۸ سالگی پزشکی خوندن رو شروع کرده ، اون دید و تجربیات رو نداره.
سلام ، میتونم بپرسم که آیا این مطلب رو از جایی خوندید یا نظر شخصیتون هست و اگر نظر شخصی هست منظورتون دقیقا کدوم موضوعات در پزشکی هست که با داشتن تجربه بالا در زندگی ، به درک بهتری از آنها میشه رسید ؟ ولی نکته ای هم که در صحبت هات وجود داشت و من متوجه اون شدم این بود که شما سن بالا رو با تجربه بالا همراه دونستی که بنظرم لزوما این ها با هم نیستن ، ممکنه یک نفر سن پایین تری از یک نفر دیگه داشته باشه ولی تجربه بیشتری در موضوعات مختلف رو از اون فرد قبلی داشته باشه ، امیدوارم متوجه صحبت هام بشوید
من در ۳۶ سالگی پزشکی قبول شدم در حال حاضر سال دوم پزشکی رو اغاز خواهم کرد البته معلم هستم با مدرک فوق لیسانس و ۱۸ سال سابقه کار اما علاقه ام به پزشکی باعث شد رویای ۱۸سالگی ام رو دنبال کنم این دوست عزیز درست میفرمایند درک مطالب مورد تدریس برای افرادی که با سن بالاتر میان دانشگاه راحت تره مثلا برا من اموزشهای پزشکی که میدن فهمیدنشون بسیار راحتتره تا برای همکلاسی ۱۸ ساله ام ! متوجه شدم انها برای درک مطالب بارها مطالعه میکنند اما من با اینکه بعضیا میگن تو سن بالا حافظه ضعیف میشه با یک دور مطالعه و یه مرور سریع نمرات بالاتر کسب میکنم و جزو ۳نفر اول دانشگاهم با معدل بالا اینم بگم با همکلاسی هامم رفیقم البته شاید ارتباط گرفتنم با اونها بخاطر اینه که سالهاست معلم متوسطه دوم هستم و همیشه با دانش اموزای ۱۶تا۱۸سال در ارتباطم از طرفی برقراری ارتباط به رفتار و شخصیت خود ادم برمیگرده
میخوام بگم همه چی به خود فرد بستگی داره پزشکی تو سن بالا قشنگیای خاص خودشو داره
تازه اونیکه ۱۸سالشه و اومده هنو اول راهه باید ازدواج کنه، بفکر داشتن فرزند و خونه و ماشین و…. بشه ولی یه آدم بالای ۳۵ سال دیگه از نظر این موارد تکمیله و ذهن آرام تری هم داره و تقریبامسیر زندگیش مشخصه
ارزو میکنم هرکی به هرچی دوس داره برسه و هیچکس نباشه که با حسرت نداشته هاش زندگی کنه
میبخشید
میخواستم ببینم ساعات کلاس های دانشگاه مشکلی برای ساعات تدریستون در آموزش و پرورش ایجاد نمیکنه؟
من شنیدم درسهای پزشکی ساعات زیادی رو در طول هفته نیاز داره
سلام چجوری تونستین پزشکی قبول بشین
اصلا باورش برام سخته قبول شدن تو رشته پزشکی با این سن ومشغله هایی که تو این سن وسال درگیرشیم
روزی چن ساعت درس میخوندین واینکه همون سال اول که کنکور دادین قبول شدین
سلام عزیزم منم ۳۷سالمه و میخوام پرشکی بخونم میشه راهنماییم گنید
در زندگی باید بر خدا توکل کرد و برای وظیفه، اهداف و نیات خوب تلاش کرد اما اگه نرسیدی غصه الکی نخورید…
به قول امام خمینی ره ما مامور به وظیفه هستیم نه نتیچه
نتیجه هرچه بادا باد
چه زیبا ساده وبی تکلف حقایق رو بیان کردید شما اینه واقعیت رو روبروی آرزوهای خیالی ما گذاشتید واقعا زیبا ولی من دوست دارم به این فکر کنم که در هر عصرو دورهای انسانهایی بودند که برای رسیدن به هدفشان برخلاف مسیر آب حرکت کردند و به خواست خدا به هدفشان هم رسیدند این آدمها میتوانند الگوی دیگران باشند،گرچه تنها میمانند ولی خودشون راضی هستند به امید اون روز
انشاالله
من النازم ۳۳ ساله.آرزوی این رو دارم که پزشک شم و بتونم به مردمم کمک کنم. وقتی ۱۸ سالم بود و کنکور میدادم مثل همه هم سنو سالام آرزوی مهندس شدن داشتم ، اصلا علاقه ای اون موقع به رشته تجربی نداشتم، با وجود مخالفت پدرم که آرزوش پزشک شدن من بود (چون درسم خیلی خوب بود همیشه از دوران دبستان تا دیپلم شاگرد اول نه تنها کلاسمون بلکه مدرسمون بودم) رشته مهندسی کامپیوتر رو انتخاب کردم و رتبه ۲۶۱ کنکور رو سال ۸۷ آوردم و توو یکی از دانشگاهای خوب کشورمون مشغول به تحصیل شدم. پدرم خیلی ذوق کرد و پشیمون شد از مخالفتاش با من ، اما بعد ۴ سال وقتی با نمره الف دانشگاه لیسانسمو گرفتم خودم تازه فهمیدم که من اصلا علاقه ای به این رشته ندارم، خیلی ناراحت بودم که چرا وقتمو تلف کردم، اما چون باید ادامه تحصیل میدادم سریع کنکور ارشد دادم و بازهم قبول شدم، به سختی و با میلی۲ سال ارشدمو گذروندم فقط به خاطر اینکه مدرکمو بگیرم، و باز بعدش با معدل عالی تموم کردم و پشیمون شدم. همش میخواستم همون موقع دوباره کنکور تجربی بدم و پزشک شم، شدم یه دختر ۲۵-۲۶ ساله با هزارتا آرزوی بر باد رفته و این همه سال سختی و تلاش و درس خوندن 😔 که هیچ علاقه ای به رشته ای که این همه سال درسشو خونده نداره…
با همه حرفاتون موافقم اما بین نظرات دیدگاه نیلیا جان نظر منو جلب کرد آخر صحبتاش گفت نشه که ۵۰ سالتون شه و توو آینه نگاه کنین ببینین توو جایگاهی که باید باشین نیستین.. درست مثل من😔 من این جمله نیلیا رو با گوشت و جونم لمس کردم… توو ۲۶ سالگی وقتی بعد ۶-۷ سال درس خوندن خودمو توو آینه نگاه کردم دیدم که من اونی که باید نشدم،،، پشیمون که چرا به حرف پدرم گوش نکردم،،، البته دیگه پد هم نداشتم که باز بتونم باهاش مشورت کنم..😔😭
سال دوم دانشگاه بودم که از دستش دادیم…
خلاصه ترسیدم که بعد ۷ سال دوباره بخونم .از نو… اما این بار برای آرزوی پدرم و چقدر حس کردم که این رشته برام مقدس شده ، چقد دوست داشتنی شده… برام عجیب بود…
یک سال وقت گذاشتم از اول شروع کردم دوباره کتابای ۴ سالِ دبیرستان تازه با زیست و شیمی که اضافه شده بود، کلاس رفتم ، یک سال ۷ صبح پا میشدم میرفتم کتابخونه درس میخوندم تا عصر…. با هزار ذوق کنکور تجربی دادم اماا رتبه نیاوردم😐
انقد توو ذوقم زده شد که فکرشم نمیکنید… کتابارو جمع کردم و گذاشتم توو کمدم .. دیگه نخوندم،،،
دوباره رفتم دکترای رشته مهندسی خودمو شرکت کردم ، شدم یه دختر ۲۸ ساله که روو هوا بودم … فقط به اجبار خانوادم که باید درس بخونی باز ادامه دادم، دکترا قبول شدم ، اما باز هم هیچ علاقه ای نداشتم و همچنان در رویای پزشکی …..
الان یه دختر ۳۳ ساله شدم ، درسته دکتر شدم ، استاد دانشگاه شدم ، توو رشته خودم موفقم اما هیچ علاقه ای ندارم به رشتم و از درس دیگه زده شدم ….
الان به قول نیلیا وقتی دوباره به خودم و جوونیم نگاه میکنم حسرت میخورم که چرا از اول به حرف پدر قشنگم گوش نکردم…😔 و پشیمونم…
من اگه اون موقع با اون درس خوبم کنکور پزشکی میدادم ۱۰۰ درصد مطمئنم که رتبه میاوردم ..
اما چه میشه کرد.. روزای رفته دیگه بر نمیگرده..
اما هنوزم آرزومه که روزی خدا به من قدرتشوبده بتونم دوباره شروع کنم.. چون میدونم و اعتقاد دارم که هیچ وقت برای هیچی دیر نیست. دوست ندارم ۷-۸ سال دیگه ۴۰ سالم بشه و باز هم بگم نیستم اونجایی که باید میبودم…..
بنظر من نظرتون اشتباست.
ادم بلاخره ۵۰ سال یا شصت سالش میشه. حالا شصت ساله بشی و پزشک باشی یا شصت ساله بشی و با ارزوی پزشکی غصه بخوری
دوست عزیزم انقدر دختر صادق و بااستعدادی هستی و انقدر مثل من عاشق پزشکی هستی که نتونستم این مطلبت رو که با دقت و جزییات و از عمق وجودت نوشتی رو بخونم و پاسخی ندم. منم مثل شما همیشه در رویای پزشکی بودم .۳۷ سالمه. فوق لیسانس آی تی- شبکه از دانشگاه پلی تکنیک تهران رو دارم.تیزهوشان درس خوندم و همیشه نیم نگاهی به رویای پزشکی خوندن در درونم هست.
۱-اگر واقعا این عشق انچنان در درونت شعله میکشه که همچنان طالبش هستی برو دنبالش.هر چند الان هم خانوم دکتری.ولی به قول دکتر هلاکویی بالاخره ۴۰ سالت میشه. اون موقع میتونی یه پزشک یا در مسیر پزشک شدن باشی یا نباشی.
الان انگار با مدرک کارشناسی هم سازمان سنجش یک سری افراد رو با ازمون برمیداره.یعنی نیاز نیست کنکور ۱۸ ساله ها رو بدی
۲-شما الان خودت خانوم دکتری ! و مدرک دکترا در یک رشته به روز که حقیقتا در تمام رشته ها ریشه دوانده رو دارا هستی. از این طریق هم می توانی به بشریت،به کشورت و به پزشکی و سلامت انسانها خدمت کنی. حتی میتوانی با این رشته خدمات ارزنده ای در همون حیطه پزشکی ارائه کنی و در حیطه سلامتی. علم پزشکی با حضور کامپیوتر و ابعاد اون یعنی شبکه های کامپیوتری ،هوش مصنوعی، و بیوانفورماتیک وارد مرحله جدیدی از حیات خودش میشه.حتی شما که دکترای کامپیوتر داری میتونی پست داکت رو تو زمینه بیوانفورماتیک یا مهندسی پزشکی بگیری و خدمات تحقیقاتی و پژوهشی یا حتی عملی خوبی تو این زمینه انجام بدی. حتی در همین پزشکی امکان تشخیص بیماری ها و … با تجهیزات کامپیوتری امکان پذیره . همین سیستم اسکن کردن بیماران و پردازش تصاویر پزشکی. علوم در عین این که تخصصی و عمیق میشن اما در هم تنیده میشن و به هم نیاز دارن.پیشرفت و حضور پزشکی بدون حضور تجهیزات دیجیتال و کامپیوتری کند یا در بعضی زمینه ها غیرممکن میشه. شاید در این زمینه ها علاقمندی یا حضور خوردت در حیطه پزشکی برات امکان پذیر بشه و تا حد زیادی اقناعت کنه. در کنارش بتونی فرصت برای ازدواج،مادر شدن، علاقمندی های دیگرت و ورزش و تفریح و سفر هم داشته باشی. حتی سیستمهای کامپیوتری با همین امکان شبکه های کامپیوتری اطلاعات و اگاهی های انسانها رو در حیطه سلامتی و پیشگیری و مراقبت از خود به سطح بالاتری انتقال داده.
اینها رو برای خودم هم می نویسم 🙂
باید سر علاقه خودت بایستی. من الان ۴۵ سالمه و دکتری مهندسی برق دارم. منم به حرف پدرم گوش نکردم و رفتم رشته فنی مهندسی. با اینکه رشته خودم رو دوست دارم ولی همیشه احساس می کنم کاری که باید انجام می دادم رو ندادم. از اولش به پزشکی و رشته های شاخه پزشکی فکر می کردم. به خودم می گم اگه ۳۵ سالگی شروع کرده بودم، الان تموم شده بود. اصلا به سن و سالت فکر نکن. ببین به چی علاقه داری. به قول دوستمون یه وقت تو آینه نگاه می کنی و می بینی پنجاه ساله شدی و هنوز نشدی اونی که دوست داشتی بشی. البته این هم بگم که ممکنه بهد از پزشک شدن متوجه بشی که همش سراب بوده ولی به قولی آدم همیشه حسرت کار انجام نداده رو می خوره
راجب توان فیزیکی از نظر من این نکته حائز اهمیته که برای مثال یک آقای ۴۰-۴۵ ساله به طور معمول توان و تحمل فیزیکی بالاتری نسبت به یه خانوم ۲۰ ساله داره. پس بنظرم این مورد برای خانوم ها بیشتر مصداق داشته باشه.
متنو خوندی؟
“زود بیدار شدن، دیر خوابیدن، نخوابیدن، بسیار راه رفتن، بدو بدو کردن، سر پا ایستادن، سر وقت غذا نخوردن، در بیمارستان ماندن، تعداد زیادی بیمار دیدن و ادامه دادن با وجود خستگی.”
خیلی از همین دخترای ۲۰ ساله که میگی میتونن اینارو انجام بدن
مرد ۴۰ یا ۴۵ ساله میتونه؟
بعید میدونم اکثریت مردا تو این سن بتونن انرژیشو داشته باشن شروع کنن
نظرت کاملا اشتباه و جنسیت زده و دور از واقعیته
من ۳۴ سالمه دیپلم تجربی، به دلایلی نتونستم کنکور تجربی رو اون موقع بدم، مامان به من گفتن برو رشته ریاضی من رفتم تجربی، به برادر و خواهرم گفتن برو تجربی اونا هم بر عکس رفتن ریاضی….خلاصه بعد ترک تحصیل رفتم کلاس خیاطی به توصیه مادرم ،کلاس زبان رفتم، کنکور زبان دادم قبول شدم، مامان اجازه نداد برم دانشگاه، منم قبول کردم اما هیچ وقت کسب علم رو کنار نذاشتم.
ازدواج کردم… همه اون سختیهایی که ایشون بیان فرمودند رو بنده با مادر بودنم تحمل کردم…. دوتا بچه دارم سر هر کدوم انقدرررر آزموده شدم که فکر کنم اینا که ایشون گفتن برام مثل بشکنه…
سلام مهدی عزیز بله حرف شما درسته ، ولی من با توجه به شرایط زندگیم ، منابع ، علایق و … ، بعد از سالها ،تخیلات نادرستم از پزشکی رو کنار گذاشتم ،درست فکر کردم و مسیر دیگری رو انتخاب کردم که مطمئنم برای من مسیر بهتری هست ، من از پزشکی گذشتم به هر حال گذشتن هم جزئی از زندگی عه.
خیلی ممنونم از امیر محمد عزیز که با این نوشته باعث شد فکر کنم که شاید راه دیگه ای هم برای زندگی باشه ومشورت کنم و جستجو کنم و نهایتا مسیر جدیدی رو برای زندگیم انتخاب کنم
من الان ۲۵ سالمه و دو سه هفته ی دیگه میشه ۲۶ سالم . توی خوابگاه زندگی میکنم . امسال پزشکی قبول شدم . کاش این متنو نمیخوندم چون خیلی حس پیری بهم دست داد.
تو کلاس ما چند نفر حدود سی ساله هستن و با بقیه بچه ها هم خیلی دوستن و راحتن، از نظر درس و اینام مشکلی ندارن
یا دو نفرو میشناسم که بعد بازنشستگی ( معلم بودن) باهم پزشکی قبول شدن و فک کنم الانم فارغالتحصیل شدن
این چیزا به ادمم بستگی داره، مثلا درونگرا یا اجتماعی بودن
معمولا هم چند تا هم سن پیدا میشن که بتونین باهاشون مچ بشین
چی میگی من میشناسم توی ۴۵سالگی رفته پزشکی بخونه
ای بابا عزیزم اول جوونیت هست. بعدها به این حرفت خواهی خندید. از طرف کسی که ۳۷ سالشه .خیلیییی زود راه خودت رو پیدا کردی و بعدها به خودت افتخار میکنی. جوون و پرانرژی هستی! برو جلو.
تو این متن همه گفتند از ۴۰ سالگی پزشکی را شروع کردند بعد شما تو ۲۵ سالگی حس پیری بهت دست داد؟؟؟ اصلا نمیفهممت!
سلام آقای قربانی
من ترم ۱ هستم و راستش از همین حالا که تازه اول راهم دارم خیلی جدی درس میخونم. با علاقه هم اومدم و برخلاف حرفای بقیه که میگفتن برو دندون، بخاطر نزدیک بودن روحیه و شخصیتم پزشکی رو انتخاب کردم.واقعیتش خب من نمراتم بین بچه های ورودی مون معمولا جزو ماکس ها هست، بعد این مسئله برام بوجود اومده که همیشه باید تاپ تاپ بود؟ اینم بگم من خیلی درس خوندن رو دوست دارم و واقعا حالم خوب میشه با یاد گرفتن چیزای جدید. ولی احساس میکنم یه رقابت سمی بین بچه ها برای ماکس شدن بوجود اومده. اینارو گفتم چون شما همیشه چه سال کنکورم چه الان بهترین الگوی من بودین. خواستم بدونم با توجه به اینکه خودتونم سطح علمی فوق العاده ای نسبت به همکارانتون دارید و یادگیری همیشه دغدتون بوده و هست، آیا موقعی که همسن من بودین همیشه همه چیو یاد میگرفتین و ماکس دانشگاه بودین؟ و اینکه تا چه حد این قضیه براتون مهم بوده.
ممنون میشم جواب بدین.
ببخشید طولانی شد🙏🏻🌻
سلام دوستان …
بعد از کشیدن سختی هایی در دوره جوانیم ( ۱۸- ۲۶ ) و ناتوان و دلسرد از اینکه نتونستم به دانشگاه برم و درس بخونم منو هل داد تا دوباره شروع کنم به درس خوندن . هدف اولیه ام رو گذاشتم کنکور رشته ریاضی رشته برق . حدود ۱ سالی تلاش کردم و خداروشکر تونستم برق شریف قبول شم خیلی از این موضوع خوشال بودم که تلاشهام به نتیجه نشست حتی یادمه از خوشحالی ۲ -۳ ماه تابستون اون سالو کار نکردم و گفتم بازم درس می خونم تا ریاضی رو از پایه بترکونم . رفتم دانشگاه با مشکلاتی مواجه شدم از جنس حرف هایی که امیرمحمد در این پست گفته جنس خاطراتم و تجربه ام از این دوران دانشجویم دقیقا همینی که در این پست گفته شده و بنظرم امیرمحمد خیلی با دقت نظر بالایی این نوشته رو گذاشته و البته اون جمله ای که کیمیا پست کرده در مورد مقایسه کردنم خیلی درسته و واقعا احساس افسردگی شدیدی پیدا کرده بودم در کل خواستم اینو بگم از این جملات راحت نگذرید بنظرم هر کسی نمی تونه در این راه طولانی با این مشکلات راحت دوم بیاره …
مثل خیلی از شبهای چند سال گذشته زندگیم که تو مسیر کنکور مجدد گیر کرده و گره کور خورده داشتم فکر میکردم به اینکه تصمیمم اصلا درست بوده یا نه، چه کنم…. یهو یادم افتاد بعد مدت ها به نوشته های شما سر بزنم تو همون صفحه اول گوگل چن خط اول مطلب مشخص بود راجع به پزشکی در سن بالا چنبار خوندم باورم نمیشد شما بالاخره نظر خودتونو نوشتید و شاید خیلیا مثل من نیاز به نظر امثال شما دارن برای تصمیم گیری درست هر چند که خیلی تصمیم سختیه در واقع سخت تر پذیرش مسئولیت انتخاب هامون تو زندگی هستش. شاید باورتون نشه تقریبا ۷ سال از عمرم درگیر کنکور مجدد بودم نه اینکه هر روز درس خونده باشم برای کنکور خیلی پیچیده گذشت اما خیلی سریع، یهو چشممو باز کردم دیدم یه آدم بیست و چند ساله با کلی شوق و آرزو که یه روزی این تصمیم رو گرفت شد یه آدم سی و چند ساله افسرده و پر از حس شکست و ناکافی بودن و یه مسیر نا تمام که در نهایت هنوز هم این رشته رو قبول نشده و همیشه میگم ای کاش هیچ وقت این تصمیم رو نمیگرفتم یا یکبار برای همیشه تمومش میکردم… همیشه حسرت جوونی از دست دادمو دارم و همش حس می کنم اثر منفی ناتمام رها کردن این مسیر هیچ وقت ولم نمی کنه و همیشه امیدم این بود شاید یه روزی اگه قبول میشدم همه چی عوض میشد و جبران میشد، الان که تو چهارمین دهه زندگیم هستم خیلی خوب میشناسم خودم رو علایقم رو استعدادم رو خواسته هام رو، اما هر وقت می خوام تغیبر مسیر بدم مغزم بهم برچسب فرار از سختی میزنه از اینکه نخواستی تلاش کنی نخواستی درس بخونی و دنبال راه آسون تر رفتی و علاوه بر مغزم خانوادم زبانا این برچسب رو میزنن که نخوندی نخوندی نصفه گذاشتی اگه میخوندی….چقدر یه تصمیم می تونه رو زندگی و سرنوشت یه آدم تاثیر بذاره اون هم اگه اشتباه باشه می نویسم و همینجور به حال خودم گریه می کنم حتی الان که میگم تصمیم اشتباه مغزم فوری با صدای بلند جواب میده نخوندی نمیخونی وگرنه خودت انتخاب کردی این مسیرو..، دقیقا تو اون نقطه ایم که نه می تونم برگردم نه می تونم ادامه بدم ، یه جایی بین زمین و آسمون…
من با خوندن پیام شما کلی اشک ریختم… من بیست سالمه و کنکوری ۱۴۰۰ بودم. بخاطر یه سری دلایل منطقی و غیر منطقی من هم این چند سالو از دست دادم و حالا کنکور ۱۴۰۳، چهارمین کنکور متوالی منه. تو تموم این سالها اصلا سراغ رشته و هدف دیگه ای نرفتم چون قلبم اونجا نبود، چون همیشه میترسم ازینکه روزی تو سی سالگی به خودم تو آینه نگاه کنم و به این فکر کنم که میتونستم کجا باشم ولی حالا کجام. من با خوندن پیام شما اشک ریختم چون این حس تلخی که دارید تجربه میکنید رو ازش میترسم و عمیقا ناراحت شدم برای حال آشفته این روزهای شما. اینکه میگید عقلا و قلبا نمیخواید این مسیر رو نیمه کاره رها کنید، من درک میکنم. این علاقه ای که دارید رو من درک میکنم. این اضطراب و نگرانی شمارو هم تا حدی درک میکنم. چندین ماه تا به کنکور اردیبهشت و تیر مونده. اگر هنوز، مثل نقطه شروع، همونقد برای شروع پزشکی مصمم هستید، بخونید 🙂 به این فکر کنید روزی تو پنجاه سالگی به خودتون تو آینه نگاه کنید و با وجود همه سختیای مسیری که از سی و چند سالگی تا به اونجا طی کردید، لبخند رضایت بشینه رو لبتون. امیدوارم بهترین ها سهمتون بشه. (نیلیا)
سپاس ها 💫
من خودم با اینکه پزشکی رو دیر شروع نکردم اما همین مشکل تخصیص منابع رو دارم. دلم میخواد بیشتر از اینا درس بخونم اما همزمان برام مسائل دیگه هم مهمه و دغدغههام بیشتر از قبل شده. مثلا اینکه مستقل بشم و کار کنم، ورزش کنم خودم آشپزی کنم مهارتهای مختلف یادبگیرم و مطالعه تو حوزههای دیگه هم داشته باشم.
الان که ترم ۱۱ هستم جنس دغدغههام خیلی متفاوت از ترمهای اوله و متمرکز بودن رو پزشکی برام چالش شده.
سلام، حالا اونایی که کشیک میفروشن در آینده پزشک خوبی میشن؟
یکی از دوستام در آموزش یکی از دانشگاه های علوم پزشکی مشغول به کاره
گفت امسال ۴ نفر باهم ثبت نام کردن پدر مادر دختر و داماد
واقعا نمیدونستم چی بگم عصبانی بودم از فرهنگ از قوانین و…
جدا اینترن ۶۰ ساله؟!! کنکور داده بودند یا کشور دیگه ای درس خونده بودند؟
سلام آقای قربانی اگر میتونید درمورد اینکه چطور میشه بهتر با این موانع این دوران بهتر گذروند هم بنویسید
کاشکتیک
چه با مزه که عکس یکپزشک کانکتیکات و سیاه چرده و اخمو را هم گذاشتید تا با طاقت فرسایی این رشته همخوانی داشته باشد.
مثل همیشه دلتنگِ تو :))))
و ببخشید انقدر طولانی شد کامنتم. موفق باشید
من این متن رو خوندم قبلاً یه متن دیگه آیی بود الان دکتر عوضش کرده،
همه حرف دکتر عین حقیقته
منم ۳۳ سالمه و کارمندم و مشکلات زیادی دارم و مجردم و موی سفید دارم و کلی بدبختی های دیگر
خواستم بگم مشکل از من نیست که عاشق پزشکی ام و همیشه شاگرد اول کلاس بودم اما الان نشستم پشت باجه و آرزوی خودم را خاک کردم،مشکل از مکانیسم دنیاست مشکل ناعدالتی دنیاست که صد البته در دنیای دیگر هم خواهد بود.
یه حسی عجیبی دارم حس میکنم کل زندگیمو شات داون بکنم اما نمیدونم آیا مجدد به زندگی عادی برخواهم گشت یا نه.
من حس میکنم این متن دکتر بهم کمک کرد تا هم به آرزوی پزشکی پایان بدم و هم زندگی خودم
چقدر دارک…بابا هیچ ارزویی ارزش این همه غصه خوردن رو نداره…زندگی کنید و در حد توان تلاش کنید و لذت ببرید….
محمد حرف دلم رو زدی منم تو این برزخ گیر کردم هر شب به پایان دادن به این زندگی و آرزو فکر میکنم میترسم بعد مرگ هم این آرزو دست از سر برنداره
منم ۳۹ سالمه و مستقلم
معلم هستم الان ولی از وقتی اقواممون تونست دندانپزشکی قبول بشه شد برام حسرت که من که درسم خوب بود چرا من نخونم اومدم شروع کنم به خوندن دیدم باید تمام درس های پایه دوازدهم رو امتحان نهایی بدم و دیپلم من دیگه مورد قبول سنجش نیس چون دیپلم قبل سال ۸۴ گرفتم و نیاز به ترمیم معدل برای تمامی دروس هست
از طرفی همه کتابها عوض شده و من نمیدونم آیا بخاطر درآمده یا حسادت که میخوام برم بخونم یا احساس شکست که چرا حقوقم بیشتر نیس نمیدونم ازشروع کنم یا نه واقعا
این پایان دادن موقتیه..مطمئن باش دوباره رویاش میاد توی سرت.
سلام ودرود دوستان عزیز
من خودم کارمندو یک مهندس بهداشت و فوق لیسانس ام بی ای ۴۰سال سن دارم،امسال یجورایی هوایی شدم که کنکور بدم و دارو یا دندان قبول شم اما واقعیت امتحان بدم یا ندم یا کنکور قبول بشم یانه مهم نیست،این دنیا سرای فانیست،تمام هم وغمتون این دنیا نباشه،من همکاران پزشک زیادی دارم که افسرده هستند و از زندگی راضی نیستند باور کنید ارزش حسرت خوردن نداره،طرف ۱۸سالش هست از یوتیوب ماهیانه با دو کلیپ ساختن ۲۵۰میلیون پول در میاره ،پزشکی نهایت خوشبختی نیست نهایت دردسریه تازه بعد پزشک عمومی باید بفکر تخصص بود.دوستان تنها راه ثروتمند شدن پزشک بودن نیست…انواع راه دیگه هست.توکل برخدای خودتان کنید و در بازار آزاد و از راههای حلال دیگه بفکر ثروت باشید.بازم میگم اینجا فانی هست بفکر دنیای ابدی باشید.
سلام.
بنظرم چند تا مانع اصلی دیگه هم وجود داره.
انعطاف پذیری تو سنین بالا سخت تره.
و ممکنه وقتی وارد رشته میشن دائم درگیر مقایسه خودشون با جوونتر ها بشن، سرخورده و ناامید بشن و بخوان به پای اون ها برسن که خب خیلی سخته و شاید غیر ممکن باشه.
بنظرم اگر کسی فکر میکنه «رسالت»ش در پزشکیه و حتما باید پزشکی بخونه، [ چون این مورد رو زیاد دیدم]
جای اون به دنبال رشته هایی که توانایی های مشابه با پزشکی میخواد بگرده. قطعا وجود دارن و شاید بتونه از لحاظ روحی ارضاشون کنه. با صرف هزینهی کمتر.
کاش آدمایی مثل تو نظر ندن..اوسگل بودن ازکامنتت میباره
چقدر عجیبه که بعد از مدت ها خیلی اتفاقی وارد این سایت میشم و با این متن روبرو میشم . عجیبتر اینه که دقیقا امروز پست شده . باید این اتفاق رو کار سرنوشت بدونم و بیخیال بشم؟
قطعا نه:)وجود امیر محمد برای من و امثال من و شما ها یک نعمت خیلی خوبیه
بیخیال شو و به زندگیت ادامه بده پزشکی یه طبل تو خالیه اگر هدف پوله الان ارایشگر هست اندازه جراح پول درمیاره