با تئوری پیچیدگی – آشنایی

پیش‌نوشت ۱: این سایت را کمتر از یک هفته پیش راه افتاده است. احتمال وجود خطا در قالب سایت و ساختار آن وجود دارد. امیدوارم عذرخواهی مرا برای این اشکالات بپذیرید.

پیش‌نوشت ۲: شاید این متن حاوی لغات تخصصی زیادی باشد. امیدوارم روزی مطالعاتم آن‌قدری باشد که بتوانم بقیه را در این موضوعات راهنمایی کنم. تا آن موقع، یک سری از سایت‌ها و کتاب‌ها را معرفی می‌کنم برای دوستانی که علاقه‌مند اند.

کمتر از یک سال است که این اسم را شنیده‌ام. فقط دو نفر میشناسم که در مورد این نظریه بدانند و من هم توسط آن‌ها با این تئوری آشنا شدم. دکتر سید ضیاءالدین تابعی و محمدرضا شعبانعلی. اولی استاد خودم در دانشگاه است و دومی آرزو داشتم باشد. از هر دو بعداً بیشتر خواهم نوشت.

شیراز، میدان ستاد، دانشکده‌ی پزشکی، سالن شریعتی، آخرین جلسه‌ی پاتولوژی: امروز جلسه‌ی آخر بود. درس اصلی تمام شده بود. دکتر تابعی، سر ساعت مقرر در کلاس بود. سالنی بزرگ که بیشتر آن خالی بود. کمتر دانشجویی هست که دیگر برایش کلاس آمدن مهم باشد، چه برسد به سر وقت آمدن. حداقل در این دانشکده‌ی پزشکی و این دانشگاه که این طور است. بیشتر کسانی هم که می‌آیند به خاطر حضور و غیاب است! کلاس‌هایی بوده که با آمدن کمتر از ۱۰ نفر از ۱۴۰ نفر برگزار شده است. هر دفعه که این صحنه را می‌بینم، این بی‌اهمیتی دانشجو به کلاس، به سر وقت بودن، به استاد و …،  یاد وقتی می‌افتم که در کتاب فروشی بودم. با دوستی می‌خواستیم کتابی را انتخاب کنیم که همزمان با هم آن را خوانده و در مورد آن بحث کنیم. عقلانیت و توسعه‌ یافتگی ایران، نوشته‌ی دکتر محمود سریع‌القلم انتخاب شد. بازش کردم. به عادت همیشگی، اول به سراغ مقدمه رفتم. دیدم قبل از فهرست کتاب نوشته است:

تقدیم به دانشجویان:

مورد ۱؛

مورد ۲؛

مورد ۳؛

مورد ۴؛

۵. دانشجویانی که فرق بین هشت و هشت و یک‌دقیقه را می‌دانند؛

مورد ۶ تا ۱۷.

(البته با همه‌ی مورد‌هایش موافق نیستم. من خودم خیلی وقت‌شناس نبودم تا وقتی که با فرهنگ مونوکرونیک و پلی‌کرونیک (توسط سایت متمم) آشنا شدم. تصمیم گرفتم اصولش را کامل رعایت کنم. قبلا هم پلی‌کرونیک‌طور فکر نمی‌کردم ولی به مونوکرونیک هم عمل نمی‌کردم).

دکتر تابعی، چند روز پیش به نماینده‌ی کلاس یک کیس داده بود و از بچه‌ها خواسته بود به جواب این کیس بر طبق پارادایم‌های مختلف پزشکی فکر کنند. عمده‌ی دانشجویان عزیز نیز، از جواب یکی از دوستان که در گروه کلاس فرستاده بود، نوشته بودند. پارادایم‌های مختلف بررسی می‌شد. آخر‌های کلاس بود. طبق معمول بچه‌ها توجه زیادی نمی‌کردند. استاد بینابین صحبت‌هایش در اواخر کلاس گفت:

… اگر سی-چهل سال دیگر هم بخواهید با همین آنتی‌بیوتیک‌ها و دارو‌ها و این روش‌های ابتدایی (از روش‌های ابتدایی منظورش جراحی‌های پیچیده‌ی امروزی بود!) مریض را درمان کنید، ریاضی‌دانان و فیزیک‌دانان به شما می‌خندند. زیادی در دام این دارو‌ها و جراحی‌ها اسیر شده‌اید. روزی می‌فهمید که این روش‌ها دیگر به درد نمی‌خورد. انسان یک highly complex system است و …

complexity theory

وقتی این را شنیدم به شدت خوشحال شدم. یکی هست در این دانشگاه که در مورد این موضوع می‌داند. بر خلاف عمده‌ی دانشجو‌ها که این استاد پیر را از تاریخ گذشته می‌دانند، به نظرم یک نابغه است. وقتی جلسه‌ی اول درس پاتولوژی از پارادایم‌ها گفت، از توماس کوهن گفت و کتاب ساختار انقلاب‌های علمی او، از شیفت پاردایم‌ها گفت، از پارادایم‌های پزشکی گفت و …، سرتاپا گوش بودم و به این مطالبش فکر می‌کردم. حالا جلسه‌ی آخر از complex system و complexity theory می‌گوید. باز هم کسی توجه نمی‌کند البته. چند روز بعد در مسیر کوتاهی، در ماشین‌اش بودم. برای‌ام گفت که همین دانشجو‌ها سی سال دیگر می‌گویند که ما یک استاد پیری داشتیم که این مطالب را به ما گفته بود! این بود سرآغاز صحبت‌های من با دکتر تابعی در باب complexity.

در مورد این که “complex system چیست و تئوری پیچیدگی چه می‌گوید” نوشتن، حداقل هم‌اکنون، از عهده‌ی من خارج است. فعلا فقط نوشته‌های کوتاهی در مورد این نظریه و ربط آن به سیستم درمانی در سایت خواهم گذاشت. محمدرضای عزیز، به تازگی در سایت انگلیسی‌اش، نوشتن مطالبی در این مورد به صورت lecture notes را شروع کرده است. پیشنهاد می‌کنم آن‌ها را هم بخوانید. خوشحال می‌شوم اگر کسی در این مورد می‌داند، در قسمت نظرات بنویسد تا بیشتر در این مورد صحبت کنیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 کامنت در نوشته «با تئوری پیچیدگی – آشنایی»

  1. دوست میداشتم دوستی میداشتم که باهاش بشه در مورد اینجور چیزا خوند و بحث کرد در این دشت سرد بدون امید
    دانشجوی جدیدالورود به ترم دوم پزشکی-تبریز
    میشه دید وجود نداشتن احساس زندگی رو
    صبحا تا لنگه ظهر خواب و شبا تا اذان صبح بیدار….
    دوست داشتم در این آشفته بازار دور هم جمع می بودیم برای تجربه لحظه های زندگی
    قبول داری عادت کردیم به مرگ زودرس؟
    اعتراف:جمع میبندم چون بهم احساس آرامش میده ، تو یه چیز غلط جمع بودن بهت تسلی میده
    خلاصه….ایکاش وارد یه همچین دنیای دیگه ای بشم و مثل تجربه زندگی بعد از افسردگیم ، اون لحظاتی که دلم میخواد رو تجربه کنم بعد این لحظات

  2. سلام امیر عزیز این اولین روز اشنایی من با تو از طریق کار نکن هست شروع کردم از اول سایت مطالبتو خوندن چقد اینو کم داشتم ارادتمند

    1. مهدی باقری(مبهم)

      دوباره اوموم بعد از یک دور کامل خوندن مطالبت
      بیشتر موقع ی صحفتو ک باز میکنم میگم یعنی من اینو خوندم و جواب معمامو ندیدم ازش چرا

      دوباره شروع کردم ب خوندن مطالبت ولی با عمق بیشتر

      بماند اینجا ب یادگار
      مبهم

  3. «چاقوی جراحی ، بزرگترین الگوی ناتوانی در مداوای بیماران است»
    جمله ای که تو یکی از کتاب ها خوندم . تقریبا شباهتی به گفته استادتون نداشت ولی اولین چیزی بود که یادم افتاد

  4. نظریه ی پیچیدگی با اثر پروانه ای یکی هست یا اثر پروانه زیر مجموعه ی این نظریه هست؟
    این نظریه هیچ قانون و اصلی نداره؟
    همه چی رو نسبی و مرتبط به یه چیز دیگه می دونه مگه میشه همچین چیزی رو مورد تحقیق قرار داد!!!!!!(حتی تو علوم زیستی هم میشه مثال هایی با قاطعیت ۱۰۰% زد)

  5. علی قربان‌پور

    چه نخستین پست معمولی اما شیرینی. فکر این که تو هم یه روز شریعتی می‌رفتی و من هم خواهم رفت و … یه حسی درم ایجاد کرد.
    گفتی نیام این جاها، این اول ها، اما دیدم به از هیچه، به از هیچ ندیدن از تو

      1. علی قربان‌پور

        جمله ی ژرفی است، بعد از جریانی که داشتم و می‌دونی می‌تونم درکش کنم، با نوشتن راحت تر فراموش داره میشه…

  6. کتاب شعبانعلی گر چه مدخل خوبی برای ورود به موضوع پیچیدگی است اما فایل موجود در اینترنت تمام کتابش نیست علاوه بر آن خیلی هم جامع نیست. کتاب های دیگری در بازار وجود دارد که خیلی بهتر و کاملتر ندارم.

    1. سلام.
      برای من – که دانشم در مورد پیچیدگی هیچ بود و هست – کتاب مناسبیه. همینجور که خودت میگی مدخل مناسبیه. محمدرضا این کتاب رو هر چند وقت یک بار آپدیت می‌کنه. هر وقت این رو تموم کردم و فهمیدم،‌ باید به سراغ کتاب‌های دیگه هم برم.

  7. نمیدونم این کامنت رو کی گذاشتم ولی احتمالا واسه خیلی وقت پیشه
    چقدر کله‌م داغ بوده موقع نوشتنش
    پیچیدگی کلا صدصفحه‌س ولی من برای هر صفحه دو روز وقت می‌گذاشتم، به دهمین صفحه که رسیدم گفتم تسلیم ! خوندنشو باید بذارم برای وقتی بزرگتر شدم.

    کاش به زبان ساده یه چیزایی ازش می‌نوشتی. دلم میخاد بفهمم چیه ولی نمی‌فهمم.

    1. سلام زینب.
      من که اونقدر سواد ندارم بتونم برات ساده بگمش. واسه این که یه چیزی رو ساده بگی، باید خیلی تسلط داشته باشی روش. بخوام دقیق‌تر بگم، من هیچی سواد ندارم تو این زمینه. من فقط یه دنبال‌کننده‌ی ساده هستم.
      شاید یه چند وقت دیگه که دوباره بخونیش، راحت‌تر درکشون کنی.

اسکرول به بالا