توضیح: نیمهی اول این نوشته را تیر ماه ۹۸ با عنوان تاسیان من از نبودن تو منتشر کرده بودم. اکنون، پس از شناخت آوومبوک، آن را کامل کرده و در نوشتههای «برای شناختنشان» قرارش دادم. به یاد آر آخرین باری را که دلتنگی گلویت را چنان محکم میفشرد که چهرهات …
ادامهی مطلبلحظهنگار: نگاه
در هفتههای گذشته، به فاصلهای کوتاه، هم لپتاپ و هم هارد اکسترنالام خراب شدند؛ آن هم در این روزها که به شدت فشردهاند و حجم کاریام وحشتناک است. جدا از دردسرهایی که داشت، یکی از میوههای این خرابیها برای من، مرتب کردن اطلاعاتی بود که بیش از ۶ سال روی …
ادامهی مطلباقیانوسوار
۱ نزدیک ۲ بامداد، هوایی سرد، کوچهای خلوت. برای خداحافظی، با من تا پایین آمده بود. میخواستیم دم در ورودی خداحافظی کنیم؛ اما گویا هنوز حرف داشتیم. پس به فضایِ اندکی گرمترِ ماشین پناه بردیم. گفت: پس از این اتفاقات اخیر، دیگر نمیدانم چگونه میتوانم همانند قبل، با تعدادی از …
ادامهی مطلبشب شعر سایه – اسفند ۹۸
نقطههای آغازین. لحظههای ورود. ورودم به سرزمین موسیقی ایران، به خاطر لطفی بود. آنهنگام که بارها و بارها به بیات اصفهان او گوش میدادم. به حالت غریبانهای که در سراسر قطعهاش بود؛ از خود بی خود شدنها و دوباره به خود برگشتنها. ورودم به سرزمین پیانو، به خاطر شوپن بود. …
ادامهی مطلبشعری تازه از سایه – همزاد
چند قدمی بود که از حافظیه بیرون آمده بودم. در آن هیاهوی پیادهرو، نگاهم به تصویر سایه بود. شعری را که به تازگی سروده بود، میخواند: همزاد. همچنان در آن هیاهوی خیابان قدمزنان ادامه دادم. کمی سرعتم را کم کردم؛ زیرا که خیابان را دیگر شفاف نمیدیدم. ابر ماژلانی بزرگ …
ادامهی مطلب