آموزش پزشکی در ایران: پس از قدمِ بیست و پنج هزارم (۱)
در مورد مشکلات آموزش پزشکی در ایران از دیدگاه خودم صحبت کردم.
در مورد مشکلات آموزش پزشکی در ایران از دیدگاه خودم صحبت کردم.
ژوزه واسکونسلوس عزیز! به تو غبطه میخورم. کاش میتوانستم روزی شبیه به تو بنویسم. همینقدر ساده، همینقدر گیرا و همینقدر زیبا. آن وقت میتوانستم تمام چیزهایی که دلم میخواهد را بگویم. یکی از هدفهایم هم از وبلاگنویسی همین است. ولی از یک ماه نیز، ننوشتنم فراتر رفته است. بهانه داشتم که تا دو سه روز
پیشنوشت: این پست، شروع نوشتن در مورد معنی زندگی است. نمیدانم به چند نوشته خواهد رسید. احتمالا تعداد قابل توجهی خواهد بود. کتاب را در تعطیلات نوروز (در ذهن اکثر ما تعطیلات نوروز، دو هفته است و از ۵ ام تا ۱۲ ام را که تعطیل نیست نیز جزو تعطیلات حساب میکنیم. نمونهی بارز آن
کلاس “Justice” مایکل ساندل و داستانی که با آن کلاس را شروع میکند معروف است. در لکچر اول این کلاس، جملهای توسط مایکل ساندل گغته میشود که به نظرم ارزشش را داشت که آن را اینجا بنویسم.
گلها و شکوفههای باغچهی کوچک ما. لبریز از زندگی. متعلق به درختان گوجه سبز، آلوی قطره طلا، زرد آلو و هلو بشقابی + رزماری و یاس زرد. پی نوشت ۱: من این شکوفهها را نچیدهام. پی نوشت ۲: باغچه کوچک ما سیب دارد. +94
تولد هوشنگ ابتهاج نزدیک است. چیزی نمانده است. امشب به سراغ تاسیان و سیاه مشق رفتم. دلم میخواست که سایه بخوانم. به یاد بال در بال افتادم. قسمتی از آن را اینجا میگذارم. کلام من بس است. به سایه گوش دهیم. پینوشت: نام این شعر که در پایان کنسرت بال در بال خوانده شد، زندگی است.
موسیقی به درستی به ما معرفی نشده است. هیچ وقت کسی برایمان آن را توضیح نداده است. به جایی رسیدهایم که گوش دادن موسیقی کلاسیک و سنتی، که هر دو به غلط نامگذاری شدهاند، محدود به عدهای خاص است. عدهای خاص فقط آن را با تمام وجود گوش میدهند. حق هم دارند. اصلا این دو
قبلا نوشتهام که انسانهایی در زندگی من بودهاند که بر مسیر زندگی من تأثیرات زیادی گذاشتهاند. لطفی را هیچوقت ندیدم. دروغ نگویم، قبل از فوتش اصلا به اندازهای که الان شناخت دارم، او را نمیشناختم. اما تأثیرات او همیشه باقی میماند. مسیر آشنایی من با موسیقی ایرانی با لطفی شروع شد. آشنا شدن با لطفی،
نمیدانم شما چطور کتابی را که میخواهید بخوانید انتخاب میکنید. از کتابفروش میپرسید؟ Goodreads را چک میکنید و نقدها را میخوانید؟ از دوستانِ کتابخوان خود میپرسید؟خود در کتابفروشی، بین کتابها گشته و کتابی را پیدا میکنید؟ من در زندگیام، دوستی وجود دارد که هیچوقت از خواندن کتابهایی که معرفی کرده است، پشیمان نشدهام. همهی آنها
لحظه نگار را محمدرضا بعد از ترک اینستاگرام شروع کرد. اکنون ۱۱ ماهی ست که عکسی در اینستاگرام نگذاشتهام. اینستاگرامی نداشتهام که بخواهم عکسی بگذارم. از این به بعد، همانند او، لحظه نگار را شروع میکنم. کاشی کاشی مجذوبم میکند. کاشی جادویم میکنم. کاشی مبهوتم میکند. کاشی آرامم میکند. کاشی با من صحبت میکند. این