مسیر پزشکی

شاید از بلندترین قله‌های پزشکی

اسلایدهای کلاس امروزم را مرتب می‌کردم. برخی را حذف می‌کردم. تعدادی نیز اضافه کردم. اسلاید ساختن برای من، مرتب کردن ذهنم است. هیچ‌وقت به یاد ندارم یک سخنرانی را صفر تا صد تمرین کرده باشم؛ اما شده که ده پانزده اسلاید را چند ساعت عقب جلو کرده باشم و تغییرات جزئی داده باشم. در این […]

از همین نزدیکی

درک کردن صرفاً برای دیگران

این مدت چند بار و با چند مصداق یک مسئله را دیده‌ام. آن‌قدر تکرار شده که دلم می‌خواست این‌جا بنویسم که بیشتر به آن فکر بکنیم. شرح ماجرا طولانی نیست و نوشته‌ی کوتاهی خواهد شد. اما فکر کردن به آن مهم است. داشتم در نظر می‌گرفتم با چه کلماتی و با کدام مصداق آن را

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

سردرگمیِ [کاملاً طبیعی] انتخاب رشته دانشگاهی – برای دانش آموزان

دومین سالی است که به هشت نفر دانش‌آموز مدال طلای المپیاد زیست‌شناسی درس می‌دهم. پارسال از مکانیک سیالات و همودینامیک و گلبول‌های قرمز برایشان گفتم. امسال از سرطان. ساعت‌هایی را که کنار آن‌ها می‌گذرانم، زنده هستند و پر از گفت‌وگو. این کلاس را با علاقه خاصی می‌روم و از بخت خوش من است که می‌توانم

دانشجوی طبابت

ذهن منظم در پزشکی

این مدت خیلی کم نوشته‌ام. برای خودم البته می‌نویسم. زیاد هم می‌نویسم. جدیداً هم به ابسیدین کوچ کرده‌ام و نوت‌هایم را از وان‌نوت و اپل‌نوت به سمت ابسیدین می‌خواهم ببرم (دلیل دارم که این را می‌گویم). در سایت مدرسه پزشکی هم می‌نویسم. اما این‌جا کمتر نوشته‌ام. حتی نمی‌خواهم بهانه‌ای برای کم‌نوشتنم بیاورم. دیگر امروز این

دانشجوی طبابت

در مورد سرعت آهسته خواندن هریسون [آپدیت‌شده]

در ادامه‌ی احساس ناکافی بودن به عنوان دانشجوی پزشکی و چند پیشنهاد برای روزهای‌ بی‌انگیزگی در پزشکی، به یک سؤال پرتکرار مهم دیگر می‌رسیم. اگرچه همه‌ی این مسائل به هم مربوط هستند و در انتها آن‌ها را جمع‌بندی می‌کنم. اما فعلاً آن‌ها را در نوشته‌های جداگانه‌ای خواهم نوشت. قبل از خواندن ادامه‌ی نوشته بگویم که

ادبیات

برای تمام بیمارانی که از افغانستان دیده‌ام

قسمت زیادی از بیمارانی که در درمانگاه و بیمارستان می‌بینم، اهل افغانستان هستند. بخشی از دردها و رنج‌های آن‌ها را عمیقاً و از نزدیک دیده‌ام. قسمت زیادی از دانش اندک پزشکی‌ام را هم مدیون آن‌ها هستم. متأسفانه علامت‌های خاص بیماری‌‌ها را که امروزه – به خاطر پیشرفت علم و دسترسی به امکانات پزشکی – باید

دانشجوی طبابت

چند پیشنهاد برای روزهای‌ بی‌انگیزگی در پزشکی

تو چطور انگیزه خودت را در مسیر پزشکی حفظ می‌کنی؟ چطور همیشه این‌قدر باانگیزه هستی؟ چطور حوصله داری؟ سه سؤالی که بارها و بارها مورد خطابش واقع شده‌ام. سه سؤالی که – همین ابتدا بگویم – کاملاً برداشت اشتباهی نسبت به من است. البته که به آن‌ها حق می‌دهم. حتی افرادی که به من نزدیک

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

تصویر یک «امکان» و فکر کردن به رهاسازی آن

قبلاً هم گفته بودم که برای سال‌ها، نوشتن در مورد پزشک شدن در سن بالا را به تعویق می‌انداختم. اما همیشه این سؤال را می‌پرسیدند و می‌پرسند که فلان سن برای خواندن پزشکی دیر نیست؟ تقریباً یک سال پیش در نوشته‌ی «شروع تحصیل پزشکی در سن بالا» این موضوع را باز کردم. حرفی که در

ماجراهای بیمارستانی

لحظاتی «ویژه»

از اواسط مرداد که شروع جابه‌جایی خانه بود تا به الان، یکی از فشرده‌ترین دوران‌های زندگی‌ام را تجربه کردم. تصورش را هم نمی‌کردم که بشود این‌قدر فشرده گذراند. الان هم که می‌نویسم، انبوهی از کارهای خرد و کلان منتظرم هستند. اما به خاطر خودم هم نیاز داشتم که کمی این‌جا بنویسم. اول از همه بگویم

آموزش پزشکی

چقدر بدیهی می‌بینی؟ – درس‌های کوچک طبابت

گفت: امروز چه چیزی یاد گرفتی؟ امروز چه سؤال‌هایی برایت پیش آمد؟ گفتم: ماجرای آنتی‌بیوتیک یک یادآوری برایم بود که راحت نپذیرم؛ هر که گفته باشد. گفت: می‌دانی تفاوت ما در چیست؟ تفاوت پزشک‌ها، تفاوت پزشک با بقیه‌ی کادر درمان، تفاوت افراد. تفاوت در این است که چقدر آن‌چه را که می‌بینند، بدیهی می‌پندارند. یاد

اسکرول به بالا