ماجراهای بیمارستانی

خاطرات بخش: Not Today

پیش‌نوشت اعترافی: راستش هدف از نوشتن این پست، گذاشتن یک شعر بود که آن را خیلی دوست دارم. نمی‌خواستم صرفا شعر را بگذارم و گفتم کمی در کنارش بنویسم که نهایتا این از آب در آمد. اورژانس شلوغ. اورژانس لبریز. آن‌قدر لبریز که حتی گاهی فاصله‌ی بین دو تخت، برای عبور یک نفر نیز کافی […]

آموزش پزشکی, دانشجوی طبابت

برای دانشجویان فیزیوپات و استاژر

پیش‌نوشت: در ابتدا مطلب را خطاب به یک دانشجوی فیزیوپات نوشتم. تمام که شد، دیدم موضوع کمی جامع‌تر شده و برای کارآموزان نیز مناسب است. مطلبی که در ادامه می‌آید، سبک زندگی‌ای که من در دوران فیزیوپات داشتم، نیست. روزهای آخر فیزیوپات بود که به این نتیجه رسیدم. ماه‌های بعدی، بیشتر به آن فکر کردم

آموزش پزشکی

اعتراف:‌ فرار از انتخاب (برای دانشجویان پزشکی)

در این بخش – اتفاقات نورولوژی – به قدری درگیر بیمارستان شده‌ام که تنها کاری که در رابطه با وبلاگم توانستم بکنم، تایید و خواندن کامنت‌ها بود. هر شب چند خطی می‌نوشتم و با به خواب رفتن پشت میز، این نوشتن پایان می‌یافت. امروز مرخصی هستم که توانستم این مطلب را کامل کنم. نوشته‌ی زیر،

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

آیینه‌‌ی تمنا (Erised) – برای روزهای پایانی سال

چند قدمی بردار. روبه‌روی این آیینه بایست و به درونش نگاه کن. این همانند دیگر آیینه‌ها نیست. بلندای آن به بلندی سقف است و قاب طلایی پر نقش و نگاری،‌ به دور آن وجود دارد. شکوهی که در آن وجود دارد، تو را به سکوت وا می‌دارد. نگاهت به نوشته‌ای که بر قسمت بالایی قاب

از کتاب‌هایی که می‌خوانم

بی‌انتها از کتاب‌ها – مصیبت‌های شاغل بودن

خوشبختانه، چند وقتی هست که برنامه‌ی کتاب‌خوانی‌ام را همیشه دارم. حتی در کشیک‌ها. اما موضوعی که از آن راضی نبودم، تعهد به نوشتن هست. دلم می‌خواهد بیشتر بنویسم؛ بهتر بنویسم و ساختارمندتر بنویسم. هدف ایجاد این نوشته،‌ همین است. این نوشته، پیوسته در حال به‌روز‌رسانی خواهد بود و فعلا تمامی نخواهد داشت. تمام تلاشم این

دنیای شگفت‌انگیز موسیقی

چه می‌شنوی؟

قطعه‌ی زیر را پخش کن. ببین می‌توانی تا آخر آن را گوش دهی؟ چه می‌شنوی؟ خسته شدی؟ حوصله‌ات سر رفته است؟ کلافه شده‌ای؟ فکر می‌کنی که آهنگساز تو را به سخره گرفته است؟ چه فکر می‌کنی؟ نخست به آن خوب گوش بسپار و سپس ادامه را بخوان. این قطعه را جان کیج (John Cage) نوشته

ماجراهای بیمارستانی

خاطرات بخش: شعور فرزند داشتن

دوباره همان بخش. همان راهرو. همان اتاق‌ها. دوباره همان شکم‌های بر‌آمده و راه رفتن‌های سخت ناشی از آن، همان دست و پاهای ورم کرده، همان چشم‌های زرد شده. دوباره لمس کردن همان کبد‌های بی‌زبان سخت شده که دیگر نمی‌توانند جور بدن بیمار را بکشند. همان کبد‌های از کار افتاده. دوباره اندیشیدن به همان موضوع. ۱

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

بحران هویت و معنا

۱. بحران پیش رو تو گویی هر کدام از ما، در لحظه‌ی به دنیا آمدن، قطعه زمینی داریم. قطعه زمینی خالی. کم کم نقشه‌ای می‌کشیم و در این قطعه زمین، خانه‌ای می‌سازیم. مصالح مختلف می‌آوریم و با آن‌ها زمین‌مان را آباد می‌کنیم.  برخی ترجیح می‌دهیم خانه‌ای چوبی داشته باشیم و یک طبقه. با باغچه‌ای کوچک

روز‌نوشته‌ها

چند نکته در مورد ریتالین و دوپینگ با آن

بسته‌ی قرص را در دست می‌گیری. قرص سفید کوچک را در میاوری. به آن نگاه می‌کنی و به امتحانت فکر می‌کنی. به این که از بقیه عقب‌تر هستی. به این که نمی‌توانی به اندازه‌ی دوستانت درس بخوانی. به این که آن‌ها قبول می‌شوند و تو درجا خواهی زد. چشمانت را می‌بندی. تصمیم‌ات را می‌گیری. به

دنیای شگفت‌انگیز موسیقی

دعوت به شنیدن (۸): تیلمان – گفت‌وگویی بین ترومپت و ارکستر

چند روز پیش به سراغ یکی از کتاب‌های فراموش‌شده‌ی کتابخانه‌ام رفتم: نام پرتو اشراق چقدر برایم آشنا بود. نزدیک صفحه‌ی چهلم کتاب بود که یادم آمد نام او را کجا شنیده‌ام. دوم دبستان که بودم، جلد دوم مجموعه‌ی هری پاتر را از دوستی هدیه گرفتم. پرتو اشراق مترجم آن بود. یادم است که خواندن هری‌پاتر

اسکرول به بالا