از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

تصویر یک «امکان» و فکر کردن به رهاسازی آن

قبلاً هم گفته بودم که برای سال‌ها، نوشتن در مورد پزشک شدن در سن بالا را به تعویق می‌انداختم. اما همیشه این سؤال را می‌پرسیدند و می‌پرسند که فلان سن برای خواندن پزشکی دیر نیست؟ تقریباً یک سال پیش در نوشته‌ی «شروع تحصیل پزشکی در سن بالا» این موضوع را باز کردم. حرفی که در […]

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

خانه غریب خیابان قریب

یک ۷ مهر ۱۴۰۰ به خانه خیابان قریب آمدم. قرار بود صاحب آن خانه‌ی کوچک گرد دوست‌داشتنی با پنجره‌ی دایره‌ای شکلش با طاقچه با پنج پله‌اش که به اتاق خواب می‌رفت، فرصتی بدهد که در تهران خانه پیدا بکنم و بعدش سر فرصت اسباب‌کشی کنم. اما عملاً مرا در عملی انجام‌شده قرار داد و وقتی

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

سندرم آشیانه خالی

بیمار دیدن او را خیلی دوست دارم. دلم می‌خواهد آن‌قدر پیش او باشم و به او گوش بدهم که تمام ظرافت‌کاری‌هایی را که هنگام صحبت با بیمار انجام می‌دهد، بیاموزم. هر بار که توضیح می‌دهد، حرفی می‌زند که در خودم می‌روم و به فکرم می‌اندازد. مدت‌ها بود که با بیمار دیدن کسی این‌قدر به شوق

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

بیماری، خودکشی، خواستگاری، مهاجرت، فقدان

اردیبهشت ۱۴۰۳ تمام شد و نوشته‌ای در وبلاگ ننوشتم. اما برای خودم، بارها و بارها نوشتم. نوشتم و پاک کردم. هفت هفته‌ی گذشته را بعید است هیچ‌وقت فراموش کنم. منظورم فشردگی‌اش نیست؛ به فشردگی کارها و برنامه‌ها عادت دارم. فشردگی تنها برایم اذیت‌کننده نیست. اما این بار یک تجربه‌ی جدید بود. فشردگی کارهایی که هر

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

در انتظار سرطان بعدی | زندگی روی دور تند

روی طاقچه‌ی یکی از پنجره‌های طبقه‌ی ششم نشسته بودیم. هر کدام‌مان به یک کنج آن تکیه داده بودیم. پنجره را محکم کردم. این قسمت از ICU تاریک بود. کمی نور از بیرون می‌آمد و مقداری نیز از سمت مقابل. هر دو آبی به تن داشتیم. او آبی بیمارستانی و من آبی غیر بیمارستانی. نمی‌توانستم چشمانش

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

دکتر مثل اینشتین | یک تکه از گرگان

همین که سوار شدم، به سمت من چرخید و نگاهم کرد و لبخند روی لبش آمد. صورتی گرد. چشمان شرقی کشیده – به خاطر تاریکی نمی‌دیدم که روشن هستند یا تیره. به نظر می‌رسید که کمتر از ۲۰ سال داشته باشد. شاید همان هجده. در جواب لبخندش منم لبخند زدم و نگاهش کردم. چه کاره

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

روزهای پزشکی و معلمی | گزارشی کوتاه

ساعتی از نهمین روز سال جدید گذشته است. تقریباً از امروز تعطیلاتم شروع شد. ماراتن تقریباً ۳۳ ساعت تدریس در ۳ روز، پس از اولین کشیک ارشد اورژانس، تموم شد. و سه روز بعدش، فشرده‌ترین تجربه‌ی تدریسم بود. تجربه‌ی جدیدی بود و عجیب. الان مجموعه‌ای از حس‌ها را دارم که تفکیک‌شان برایم راحت نیست: رضایت،

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

به بهانه‌ی روز پزشک

از مدرسه برگشته‌ام. آمدم خانه و لپ‌تاپ را برداشتم به کافه آمدم. آمده بودم که کمی بنویسم. نه به مناسبت روز پزشک. کمی از همه‌جا بنویسم – همان نوشته‌های افکار بیمارستانی. فضای کافه خیلی شلوغ است. یک لحظه به نظرم موسیقی‌ای که پخش می‌شد، آشنا آمد. من تقریباً پلی‌لیست این کافه را حفظ هستم. زیاد

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

در مورد نتیجه نامطلوب در آزمون‌هایی با آمادگی طولانی مدت

گفت: می‌خواهم دوباره کنکور بدهم. صحبت کرده‌ام با دانشگاه که اگر رتبه‌ام به‌گونه‌ای باشد که در همین دانشگاه قبول بشوم، از مقطع فعلی ادامه بدهم. دانشجوی پردیس خودگردان بودن اذیتم می‌کند. نمی‌خواهم این‌طور باشد. او تصمیمش را گرفته بود. از من مشورت نمی‌خواست؛ بلکه صرفاً مرا به عنوان دوست نزدیکش در جریان قرار می‌داد. یک

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

افکار آخر شبی بیمارستانی، هنگام گوش دادن به مالر – اردیبهشت ۱۴۰۲ – آپدیت اول

شروع این نوشته، در تاریخ نوزده/دو/دو بود. تاریخ نوشته، با هر آپدیت تغییر خواهد کرد. تامِس (Lewis Thomas) کتابی دارد به اسم Late Night Thoughts on Listening to Mahler’s Ninth Symphony. افکار آخر شبی هنگام گوش دادن به سمفونی شماره نه مالر. می‌دانید که تامس پزشک بود. همان پزشکی که یک ستون ثابت در مجله

اسکرول به بالا