در مورد آزمون بورد تخصصی و مدل ذهنی مناسب برای آزمون‌های پزشکی

در حیاط بیمارستان با هم راه می‌رفتیم. چند روز بعد از امتحان بورد بود و مشغول کارهایی بودم که چند ماه آن‌ها را به تعویق انداخته بودم.

او شش سال قبل از من بورد داده و نتیجه بسیار خوبی هم گرفته بود.

گفت: قبول داری هیچ آزمونی شبیه به بورد نیست؟ کنکور و دستیاری هم این‌طور نبود.

یک لحظه از ذهنم تمامی این امتحان‌ها گذشت. ورودی سمپاد در دبستان، کنکور سراسری، آزمون علوم پایه، آزمون پیش کارورزی که وقتی در پرواز به سوی شیراز بودم فهمیدم به خاطر کووید لغو شده، المپیاد دانشجویی، آزمون دستیاری با آن همه فراز و نشیب در سال ۱۴۰۰ و آزمون‌های ارتقا.

کاملاً درست می‌گفت. هیچ کدام شبیه به بورد نبودند و نخواهند شد.

گفتم: دقیقاً همین‌طور هست. گلاب به روی شما، من آن‌قدری که روز قبل از امتحان بورد از استرس در دستشویی به سر بردم، در هیچ روزی از زندگیم به سر نبردم.

گفت: آدم حس می‌کند که بعدش خالی شده و پیر شده.

همین‌طور بود. موافق بودم.

کمی به صحبت‌مان ادامه دادیم و از همدیگر خداحافظی کردیم.

آرام در حیاط بیمارستان قدم می‌زدم که مجدد به کارهایم برسم. یکی از آشنایان بستری بود. دوباره به سمت ICU رفتم. هر بار به بستری شدنش فکر می‌کنم، عصبانی می‌شوم. از این‌که تجویز اشتباه دارو برای یک فرد مسن چه فاجعه‌ای می‌تواند به وجود بیاورد. این شکل طبابت اذیتم می‌کند.

فاصله زیاد بود و راه می‌رفتم و به آزمون بورد فکر می‌کردم. خاص‌ترین و پراسترس‌ترین آزمونی که در زندگی داده‌ام. حداقل برای من استرس بالایی داشت.

بورد به معنی گروه تصمیم‌گیرنده برای یک سازمان است. در مورد رشته‌های تخصصی، این گروه قرار است تصمیم بگیرد که این فرد صاحب صلاحیت برای طبابت به عنوان یک متخصص هست یا نه. این حالت، آزمون گواهینامه نام دارد. آزمون گواهینامه از جنس competency-based exam است (امتحان‌های علوم پایه، پیش‌کارورزی، پیش‌ارتقا و ارتقا نیز از این جنس هستند؛ می‌سنجند که فرد صلاحیت ورود به مرحله بعد را دارد یا خیر).

هم‌چنین برای تمایز عده‌ای دیگر برای ورود به دنیای فوق تخصصی یا فعالیت به عنوان هیئت علمی، همین گروه، آزمون دانشنامه را طراحی می‌کند. در کشورمان به آزمون دانشنامه به شکل مرسوم آزمون بورد می‌گویند. آزمون دانشنامه تخصصی یا فوق تخصصی از جنس آزمون‌های افتراق‌دهنده (norm-referenced یا competitive exam) است. این‌جا قرار نیست صلاحیت مطلوب را بسنجیم؛ بلکه قرار است عملکرد فرد را در برابر گروهی دیگر مورد سنجش قرار بدهیم که بتوانیم بین آن‌ها افتراق بگذاریم. امتحان کنکور سراسری و ورودی دستیاری نیز از همین جنس هستند.

از آن‌جایی که امتحان دانشنامه در کشور ما به عنوان معیار ورود به هیئت علمی یا ورود به فوق تخصص – حداقل بعضی از آن‌ها – در نظر گرفته می‌شود، یک حداقل قبولی نیز دارد. فقط مهم نیست که از بقیه بهتر عمل بکنی، بلکه باید یک حداقلی از صلاحیت علمی را نیز نشان بدهی. البته این حداقل اصلاً کم نیست و برای قبولی در دانشنامه، باید حداقل ۷۰٪ از نمره‌ی کل (۱۵۰) را به دست آورد (امسال (سال ۱۴۰۴) که من امتحان بورد داشتم، دو آزمون گواهینامه و دانشنامه یکسان بودند و تفاوت‌شان در حداقل نمره‌ی قبولی بود).

آزمون بورد دو قسمت دارد. یک آزمون کتبی که چند سالی است به شکل الکترونیک برگزار می‌شود. من این شکل را دوست دارم چون استرس اشتباه وارد کردن گزینه را حذف می‌کند. اعتراف کنم همیشه یک استرس احمقانه نیز در این مواقع داشتم که موقع آب خوردن یا آبمیوه خوردن، روی این برگه بریزد.

قسمت دومش نیز آزمون شفاهی نام دارد که به شکل شفاهی برگزار نمی‌شود – حداقل برای رشته طب داخلی؛ بعضی از رشته‌ها مثل روان‌پزشکی قسمت شفاهی نیز دارند.

این آزمون به اصطلاح شفاهی، به شکل دیجیتال به سبک سؤالات PMP، KF و KFP و matching است.

آزمون شفاهی ماجراهای خاص خود را دارد؛ ولی نظر من این است که با وجود تمامی ایرادهایی که به آزمون بورد وارد است، قبولی در آزمون «کتبی» بورد، یک معیار قابل قبول – نه بی‌نقص – برای سنجش عملکرد است. این معیارها از جنس surrogate هستند. ما دنبال نشانه‌ای جایگزین هستیم که بگوییم این فرد در بالین عملکرد قابل قبول از نظر سواد دارد. قاعدتاً هیچ surrogate marker ای بی‌نقص نیست و بی‌شک درک می‌کنید که منظورم این نیست که تمام کسانی که رد شده‌اند، عملکرد قابل قبولی ندارد (می‌دانیم چه مشکلات و چه پیشامدهایی ممکن است به ناگهان به وجود آمده و فرد را تحت تأثیر قرار بدهد. باز هم تأکید می‌کنم که بحث نشانه جایگزین هست).

به شکل کلی، به نظرم مرز قبولی و قبول نشدنش، معیار بدی نیست. اما بعد از این مرز و وقتی بحث افتراق می‌شود، جنس سؤال‌ها عوض می‌شود و این‌جا می‌توانم بگویم که این‌طور نیست که اگر کسی ۱۳۵ شد و دیگری ۱۴۰، فردی که ۱۴۰ شده لزوماً باسوادتر باشد (قدرت این افتراق را ندارد). با وجود این‌که ۱۴۰ ممکن است در رتبه‌های برتر باشد و ۱۳۵ نباشد. طبیعتاً اگر این فاصله قابل توجه باشد، میزان افتراق‌دهندگی نیز احتمالاً بالاتر است (مثلاً ۱۰۵ و ۱۴۰). اما به جرئت می‌گویم اگر کسی رتبه برتر در بورد نشود، لزوماً به معنای کم‌تر بودن سوادش از رتبه برتر نیست.

آزمون شفاهی اما، متفاوت است. دنیای دیگری دارد. نخست بگویم تنها کسانی می‌توانند در آزمون شفاهی شرکت کنند که در آزمون کتبی قبول شده باشند. این افراد احتمال بالا حداقلی از صلاحیت علمی را دارند؛ اما می‌بینیم که درصد قابل توجهی در این آزمون رد می‌شوند. مثلاً برای امسال (۱۴۰۴)، آمار غیر رسمی که در گروه‌ها می‌بینیم، از رد شدن حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد افراد در بورد شفاهی می گوید.

من با وجود این‌که برای آزمون کتبی از نشانه جایگزین قابل قبول در هنگام قبولی صحبت کردم، آزمون شفاهی را این‌طور نمی‌بینم.

آزمون شفاهی به نظرم با استاندارد فاصله قابل توجهی دارد و مشکل اصلی من با آن، استاندارد نبودن نمره‌های منفی و وقت آن است (نه سطح سؤالات و نوع سؤالات) و به همین خاطر حتی اگر کسی افتاده باشد، به نظرم دلیلی بر صلاحیت نداشتنش برای طبابت نیست.

خلاصه که راه می‌رفتم و فکر می‌کردم که چقدر تجربه عجیبی برای من بود.

من تقریباً از اواخر آبان برای خواندن برای بورد جدی شدم. قبلش درگیر برگزاری تعدادی کارگاه برای مدرسه پزشکی بودم و قبل‌تر از آن اسباب‌کشی و مسائل دیگر.

تجربه‌ای بود استرس‌آور اما انسجام‌دهنده و منظم‌کننده‌ی ذهن. تجربه‌ای بود که حداقل برای خود من منجر به بیشتر شدن سوادم شد چون توانستم مطالب را عمیق بخوانم و اشکالاتم را رفع بکنم. قطعاً آن حجم از عمیق شدن برای برخی از مباحث نیاز نبود، اما حس خودم این‌گونه بهتر می‌شد. من نیاز به این فرصت داشتم که بتوانم ذهنم را منسجم کنم و قسمتی از ایرادهایم را برطرف. به همین خاطر – با وجود تمام استرس وحشتناکی روزهای آخر داشت – خوشحالم که این فضا را داشتم.

البته که بعید است دلم بخواهد تکرارش بکنم.

من از نحوه خواندنم راضی بودم. امیدوار بودم که نتیجه هم همین‌طور باشد. خوشبختانه که تاکنون نتیجه مطلوب بود (نمره کتبی من ۱۴۹ از ۱۵۰ شد. شفاهی هم صرفاً نتیجه‌اش آمده که قبول شده‌ام. نمره‌ای نگفته‌اند و احتمالاً نمی‌گویند. نمره و رتبه کل نیز، حدود دو هفته دیگر می‌آید).

تمام این حرف‌ها را نوشتم که پیشنهادم برای نگاه به آزمون بورد و دیگر آزمون‌های جامع را بگویم. من با این مدل ذهنی جلو رفتم. هم حس خودم به این سال بهتر شد و هم خوشبختانه نتیجه مطلوب شد.

قبل از آن بگویم که ابتدا ناراضی بودم و غر می‌زدم که چرا طب داخلی ۴ سال است و مثل آمریکا ۳ سال نیست و یک سال این‌جا معطل می‌شویم و باید به جایش تعهد طرح داشته باشیم.

دیگر اما چاره‌ای نبود. کمی فکر کردم و مشورت کردم و نوشتم و آخرسر تصمیم گرفتم. درست است که نتیجه این آزمون اهمیت دارد، اما به نظرم مسیر سواد بالینی و انسجام ذهن، دور از مسیر کسب نتیجه مطلوب نیست و این دو نتیجه، تا حد زیادی یک مسیر را طی می‌کنند.

قبول دارم که برخی از سؤال‌ها ایراد دارند و قبول دارم که مجبور به حفظ یک‌سری جزئیات و اعداد و جهش و مولکول هستیم که به کار نمی‌آیند. اما نگاه به این آزمون به عنوان فرصتی که ذهنم را منسجم بکنم، چارچوب برای این سازه‌ی وسیع بسازم، دانشم را – حداقل تا حدی – لکه‌گیری بکنم، نفهمی‌هایم را بهتر متوجه بشوم و آن‌چه فهمیده‌ام را بهتر بفهمم، کمک کرد که بتوانم خودم را حفظ بکنمم و حسم را بهتر.

این نگاه را در مورد آزمون پیش‌کارورزی و دستیاری نیز داشته‌ام. آن‌جا نیز به نظرم کمک می‌کند (اما احتمالاً کمتر از بورد و بی‌شک نیاز به ظریف‌کاری‌هایی دارد).

من فکر می‌کنم این مدل ذهنی مفیدتر از مدل ذهنی صرفاً متمرکز بر نتیجه است. نتیجه برای من قطعاً اهمیت داشت. به همین خاطر در طول مسیر اذیت می‌شدم، شک می‌کردم، استرس می‌گرفتم و روش را زیر سؤال می‌بردم. اما در نهایت خوشحالم که با همین روش پیش رفتم و مثل همیشه بگویم که این یک نظر کاملاً شخصی است.

من اصلاً این حس را ندارم که این مدت از زندگی‌ام را برای یک آزمون تلف کرده‌ام و مهم‌ترین فایده مدل ذهنی فوق برای من، همین بود.

به زودی از جزئیات و چگونگی خواندن برای بورد می‌گویم و اگر این مدل ذهنی به نظرتان کمک می‌کند، آن توضیح‌ها شاید به شما سرنخی بدهد که مسیر خودتان را مشخص بکنید. من به همین شکل شروع کردم و در این مسیر حدود چند صد هزار کلمه نیز برای خودم در وان‌نوت نوشتم که از آن‌ها به زودی می‌گویم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 کامنت در نوشته «در مورد آزمون بورد تخصصی و مدل ذهنی مناسب برای آزمون‌های پزشکی»

  1. خب من اصلا نفهمیدم چیش خوب بود 🚶🏻‍♀️ از ازمون و امتحان برد و استرسی ک قراره امسال تجربه کنم هم واقعا متنفرم

    شما ۱۴۹ تا زدی ، واقعا مثل شما سالها تو دنیای رزیدنتی نیومده و نخواهد اومد

  2. سلام و عرض ادب آقای دکتر، تشکر از اشتراک مطالب‌ مفیدتون.
    لطفا درباره مدل ذهنی که داشتید، توضیح بفرمائید که ما هم در خواندن مطالب تجربه اش کنیم یا اگر قبلا راجع بهش مطلب‌ گذاشتید، لطفآ لینکش رو بگذارید.
    متشکرم

  3. درود و احترام فراوان امیرمحمد عزیزم. بسیار خوشحالم که در این مسیر دشوار به مدد کلمات میتونم همراهت بشم.
    سوالی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که بعنوان یک دستیار تخصص داخلی که بزودی میخوام تحصیلم رو شروع کنم، آیا مسیری نسبتا مشخص وجود داره که به چه صورت و از چه قسمتی چانک‌های یادگیری‌ام رو کامل‌تر کنم؟
    دنیای هریسون، کتاب‌های معاینه فیزیکی بخصوص کتاب evidence-based physical diagnosis، سیسیل و کتاب‌های غیرداستانی که از دنیای تکست‌بوک و ساختارمندی رفرنسی فاصله داشته باشند ولی در راستای تخصص هستن، کمی ذهنم رو آشفته و مشغول به خودش کرده. قائل به حرف خیلی اساتید نیستم که سال اول تکست خوندن به دردت نمیخوره و فقط مورنینگ‌ها رو پوشش میده. به این رشته اومدم که عمیق یاد بگیرم و عمیق شدن رو می‌پرستم.
    مسیرت سبز. راهت پایدار.

  4. سلام دکتر
    تبریک فراوان بابت نتیجه ازمون برد
    اگه امکانش هست میشه لطفا در مورد نحوه خواندن هاریسون و به طور کلی مطالعه در سال یک رشته قلب و داخلی مطلبی در وبلاگ بگذارین🙏🏻
    من تازه سال یک رو شروع کردم و سردرگمم و این بهم استرس میده

  5. خدا قوت دکتر
    چیز دیگه ای نمیتونم بگم چون هرچی بگم نمیتونه برسونه که چقدر زحمت کشیدید
    ان شاالله موفق باشید،آقای جنرال اینترنیست😍

  6. سلاام امیرمحمد
    اگر بدونی چقدر برات خوشحال شدم :))

    کاش همدیگه رو می‌دیدیم و می‌تونستم حضوری هم بهت تبریک بگم. علی‌الحساب مجازی تبریک می‌گم :))

    خیلی مبارکه، خیلی مبارکه، خیلی مبارکه،
    خسته نباشی، خسته نباشی، خسته نباشی :)))

  7. عمیقا و از ته دل تبریک میگم امیرمحمد ؛ ❤ خسته نباشی.
    راستش بار ها این ترس و دلهره رو در مسیر داشتم و دارم که توجه به برخی جزئیات یا عمیق‌شدن هایِ گاها یا ظاهرا بی اهمیت ، نتیجه رو مستقیما تحت شعاع قرار بده! ( و کم هم نبوده این اثرات و تبعات و بار ها بهایِ زیادی – چه از لحاظ بار روانی و چه نتیجه‌ای و نمره‌ای- پرداختم برای این که خواستم متفاوت یا عمیق تر مطالعه کنم )
    ( گاها تو ذهنم ازش به عنوان یادگیریِ کریستالی یاد میکنم که منتهی کریستال هاش مثل کریستال های والتروایت مت‌آمفتامینی هستن! و همونقدر که حس زیبای یادگیری و High بودن رو در آدم پدید میارن. مدتی بعد Hangover عمیقی رو هم با خودشون همراه میکنند.)

    اما این ها رو نوشتم که بگم دیدنِ نتیجه‌بخش بودنِ درس ها و آموزه هایی که اینجا و در مدرسه بهمون دادی و میدی – اینکه در عمل هم میشه ماجراجویی کرد و متفاوت فکر کرد و خوند و هم مدل ذهنی شخصی درستی ساخت و ازش برای بهبودِ مستمرِ بازدهی و عملکرد بهره برد- بارها این امیدواری رو بهم داده که اون Hangover ها رو تحمل کنم و یکبار دیگه و یجور دیگه امتحانش کنم.
    البته کریستال های یادگیری رو نه والتروایتی ها!!

  8. دقیقا… منم برای ازمون علوم پایه دقیقا همین حس رو داشتم ، با اینکه رتبم خیلی عالی نشد ولی مطالبی که فراموش کرده بودم یادم اومد و داخل مغزم انگار فایل بندی شد، و منو برای فیزیوپات اماده کرد

اسکرول به بالا