در پست دستیاری بیماریهای داخلی، زهرا کامنتی گذاشت در مورد اینکه دانشجوی ورودی بهمن است و برنامههایش را تا آن زمان توضیح داد و نظر مرا پرسید. از او عذر میخواهم که به بهانهی کامنتاش، قرار است حرفهای نامربوطی بزنم.
من هم ورودی بهمن بودهام. یادم است که چه برنامههایی در ذهن خودم ریخته بودم. ترجمهی دکتر پاسالار از بیوشیمی هارپر را هم گرفته بودم و دلم میخواست آن را بخوانم. یک کتاب آناتومی بهرام الهی هم خریده بودم. میخواستم برای تقویت زبان وقت بگذارم. یک سری مهارت هم لیست کرده بودم. و تعدادی کتاب غیر پزشکی برای خواندن.
آن روزها از اینکه تهران نیستم و قرار است به شیراز بروم، خوشحال نبودم. میخواستم این نرفتن به تهران را با «دست پر» رفتن به شیراز جبران کنم.
آن ۵-۶ ماه هم گذشت. تنها ۵ یا ۶ صفحه از آن دو کتاب پزشکی خوانده شد. روی زبان کار کردم. روی مهارتها کار نکردم. کل مطالعات غیر پزشکی آن چند ماه نیز به سیصد چهارصد صفحه هم نرسید.
زمان زیادی را روی برنامهای گذاشتم که اصلاً برایش برنامه نریخته بودم: هونگگار. برای چند ماه، هر شب به جز تعطیلات، ساعت ۹ شب به یک باشگاه رزمی میرفتم. عمدتاً خودم بودم و سیفو. گاهی نیز نفر سومی بود که اتفاقاً همسر معلم زبانم میشد – بله؛ گرگان همینقدر کوچک است.
سیفو تصمیم گرفت به من فرم ببر و درنا را یاد بدهد. کاملاً گوش میدادم و ذهنم را در Mode دریافت گذاشته و از تحلیل حرفهای او فاصله گرفته بودم. نمیپرسیدم که چرا این فرم؟ توصیههای او را زیر سؤال نمیبردم. فقط گوش میدادم. برای ۵ ماه، من یک «شاگرد» واقعی بودم.
هیچ وقت روز اول تمرین را فراموش نمیکنم. مرا برد جلوی آینه. گفت در آینه نگاه بکن و داد بزن. یک جلسهی تمام، آنقدر مرا جلوی آینه نگاه داشت که یک فریاد مورد پسند او بزنم.
آن چند ماه گذشت. ببر و درنای مقدماتی را یاد گرفتم. ببر و درنای اصلی را هم به من یاد داد. بعدش گفت الان برای تو مناسب است که سلاح به دست بگیری و من باز هم گوش دادم و نیمههای یاد گرفتن چامدائو بودم که دیگر مجبور شدم به شیراز بیایم.
دستاورد من در آن چند ماه، یاد گرفتنِ شاگردی و فرم ببر و درنا و کمی تقویت انگلیسی بود. در نگاه اول، در برابر آن موجودات عجیبی که در خوابگاه دیدم، چیزی به حساب نمیآمد. کسانی که جزوههای ترمهای پیش را خوانده بودند و کتابها را گرفته بودند و …
اما، اکنون که به گذشته نگاه میکنم، میبینم که از نتیجهی آن ماهها بسیار راضی هستم. البته که این نتیجهی مطلوب، حاصل فرایند تصمیمگیری درست نبود. صرفاً بخت خوش من بود که در این مسیر قرار گرفتم.
الان که این متن را مینویسم، ۸ سال از آن زمان گذشته است. از فرم ببر و درنا تنها لحظههای شروع آن به یادم مانده است – هر چند خیلی دوست دارم که دوباره آن را بیاموزم.
همهی این حرفها را برای چه گفتم؟ برای اینکه آلودگیهای ذهنی مرا بدانی و وقتی در چند خط بعدی پیشنهادهایم را میگویم، بدانی که از کجا آمده است. وگرنه خود پیشنهادها را که میشد در قالب یک کامنت هم نوشت.
نیازی به خواندن دروس پزشکی نیست
رک و پوستکنده، خواندن دروس پزشکی را بیخیال بشو. برای خواندن آنها وقت بسیاری وجود دارد. حداقل آن را به عنوان یک هدف اصلی برای این چند ماه که تا شروع دانشگاه مانده، قرار نده.
هر چقدر افراد تازهتر وارد پزشکی شده باشند، این هذیان در آنها پررنگتر است که مهمترین و اصلیترین عامل موفقیت آنها در پزشکی، این است که تعداد ساعات مطالعهی درسیشان چقدر است؟
شروع میکنند به خواندن و خواندن. فقط آنها را در سالن مطالعه میبینی. این صفحههای اینستاگرامی مسخرهی مدیکال لایف و این چرندها – مخصوصاً ورژنهای انگلیسی – نیز به این هذیان دامن میزنند که دانشجوهای پزشکی زندگی نابودی دارند و بقیه همواره در حال پارتی و خوشگذرانی هستند و اینها فقط در کتابخانه.
به نظر میآید که مدل ذهنی غالب این افراد – چه به آن آگاه باشند و چه نباشند – این است که ساعات بیشتر خواندن برابر است با بهتر فهمیدن پزشکی.
اما آیا واقعاً اینطور هست؟
بگذار سؤال را دقیقتر بنویسم: آیا واقعاً تنها عامل مؤثر در Cognitive Ability ما ساعات درس خواندن است؟
مگر یک ماشین بدون استهلاک با بازدهی یک عاملی جلویت است که صرفِ افزایش ساعات کار کردنش باعث افزایش خروجی نیز شود؟
به نظر من، بزرگترین خدمتی که به خودت میتوانی در این چند ماه بکنی، آموختن یک فعالیت غیر پزشکی است. یک فعالیتی که در آن پیش بروی و در تمام سالهای پیش رو ادامه بدهی. یک فعالیتی به دور از دنیای پزشکی.
از ویلیام اسلر که او را و مدل ذهنیاش را ستایش میکنم تا صدها تحقیق و مطالعهی امروزی در مورد بهورزی زندگی پزشکان، بر این توصیه تأکید فراوان دارند. اینکه یک پزشک باید Outside-Work Hobbies and Interests داشته باشد (+).
این حوزه آنقدر گسترده است که من نمیتوانم و نمیخواهم به شکل کلی بگویم که به همه چیز کمک میکند. دقت علمی کم میشود. اما میتوانی در لینکی که گذاشتم، تأثیر آن را در پیشگیری از Burnout پزشکان بخوانی. امیدوارم فکر نکنی که Burnout گریبان تو را در آینده نخواهد گرفت – آن هم وقتی که شیوعش در جایی مثل کشور ما تا هشتاد و خردهای درصد است.
پس، به نظرم عمدهی زمانت را روی یک فعالیت غیر پزشکی بگذار. اینکه چه باشد، دست خودت. این لیست انتها ندارد.
متمم (= محل توسعهی مهارتهای من)
اگر بخواهم تعدادی از دروس را بگویم که بیشتر از همه به دانشجویان جدید کمک بکند، اینها هستند:
- مهارت یادگیری
- استعدادیابی مقدماتی
- مدیریت زمان
- برنامهریزی برای توسعهی مهارتهای فردی
- مدیریت استرس
- مدیریت انگیزه
- کارگاه عزت نفس
من، خواندن جدی متمم را با مدل ذهنی شروع کردم. یکی از سختترین درسهایش. آن زمان کارگاههای استرس و انگیزه و عزت نفس، به دروس متمم اضافه نشده بود.
در لیست فوق، مدل ذهنی را ننوشتم. نه به این خاطر که اهمیت مهارتهای فوق بیشتر است، صرفاً به این خاطر که شاید و شاید اولویتشان برای یک نوجوان که میخواهد به تازگی به دانشگاه بیاید، پررنگتر باشد.
در ادامه، چند پیشنهاد مینویسم که به خواندن بهتر متمم کمک بکند:
۱. درسی مانند کارگاه عزت نفس، به خاطر تمرینهای هفتگیاش، دورهاش طولانی است. به نظرم در ترتیب مطالعه، آن را همان اوایل بگذار.
۲. برای خواندن متمم، دفترچه بخر و یادداشتبرداری بکن. به هیچ وجه، بدون نوشتن تمرینها، درسها را رها نکن. بدون انجام تمرینهایش، فایدهی چندانی برایت نخواهد داشت.
۳. سعی بکن از همان ابتدای خواندن، مطالب را Medicalize نیز بکنی – یعنی مطالب را در بافتار (Context) پزشکی بررسی بکنی. وقتی در مورد عزت نفس میخوانی، عوامل کاهندهی آن در محیط پزشکی مهم است. وقتی از یادگیری صحبت میکنی، به یادگیری اثربخشتر حجم زیاد دروس پزشکی فکر بکن و …
اعتراف: من تاکنون چندین دورهی متممخوانی جمعی را با دانشجویان پزشکی شروع کردم. هیچکدامشان سرانجام خوبی نداشت. بیشترین بازدهی متممخوانیام، وقتی بود که صرفاً با یکی از دوستانم، دو نفری، همدیگر را تشویق میکردیم و پیش میرفتیم. اما همچنان این رویا با من است که یک جمع دانشجوی پزشکی وجود داشته باشد که دلش بخواهد این مهارتها را در کانتکست پزشکی یاد بگیرد و من هم در کنارشان باشم.
زبان انگلیسی
تقویت زبان را نیز، همانطور که خودت در برنامهات داشتی، جدی بگیر. این یکی از بزرگترین سرمایهگذاریهایت خواهد بود.
من با تکستبوکهای ترجمهشده راحت نیستم. حس خوبی هم به آنها ندارم.
ترجمهی دقیق، یک تسلط کلامی بسیار زیاد میخواهد. در بین تمامی کسانی که میشناسم، تعداد انگشتشماری از آنها چنین دقتی دارند.
بقیه، با هر دقتی که ترجمه بکنند، قسمتی از متن در این میان گم میشود. همچنین در این بازنویسی، امکان غلطهای نگارشی و تایپی نیز وجود دارد.
میفهمم که خواندن انگلیسی وقت میگیرد و سخت است. اما نهایتش که تو باید به سراغ انگلیسی بیایی. برای چی، اکنون که انعطافپذیریات نیز بیشتر است، خودت را به انگلیسی خواندن عادت نمیدهی؟
دقت کن که نمیگویم و همیشه و همهجا انگلیسی بخوانی. قرار نیست شب امتحان تکستبوک اصلی را باز بکنی. هر چیزی جای خود را دارد.
قبلاً یک نوشته در مورد تقویت انگلیسی نوشتهام و آنچه را که بلد بودم، در آنجا گفتهام: پیشنهادهایی برای یادگیری و تقویت زبان انگلیسی برای دانشجویان پزشکی. امیدوارم که کمکت بکند.
فکر میکنم شما در رشته های بین تخصصی خیلی میتوانید کمک کنید.مثل طب مادری جنینی( فتومترنال) که به تشخیص و درمان بارداران همراه با بیماری داخلی یا پست پارتوم های داخل icu میپردازد.
یک سوال هم در مورد آن بیمار جوان که با پای خودش آمده بود و بعد از بیوپسی کلیه مرد دارم. آیا ممکن است کلیه در اثر شوک ناشی از تروما یا وازوکانستریکشن دچار نارسایی حاد شود و با توجه به تشابه بافتی کلیه و ریه این شوک سبب ards و مرگ شود؟ من هم دو بیمار با تظاهرات تقریبا مشابه داشتم که البته هردو باردار بودند و در طی یک پروسه دردناک ولی بدون خونریزی دچار انوری ناگهانی و سپس مرگ شدند
سلام
وقتتون بخیر
ببخشید شاید خستتون کنم با پیامم??
ممنون میشم اگه کمکم کنید
دکتر
من دارم میرم ترم پنجم
گایتون رو خوب خوندم توی این چهار ترم
البته قسمتهایی از کلیه، تنفس ، غدد و گوارش مونده
ولی بعضی درس ها رو خیلی خوب یاد نگرفتم مثلا ویروس و باکتری
از طرفی دلم میخواد طبق قانون T حداقل همه چیز رو سطحی بلد باشم
از یه طرف دیگه دلم میخواد المپیاد شرکت کنم و دارم میخونم
برای المپیاد لازمه که علاوه بر خود موضوع امسال که سلامت روان هست، یه دید کلی از بدن داشته باشیم
دکتر
یه چیزایی توی ذهنم هست، خوشحال میشم نظرتون رو بدونم درباره اش
مثل همیشه کمکتون حتما به پیشرفت من کمک میکنه
میگم که این ترم ، بشینم گایتون رو کامل کنم؟
یا اینکه شروع کنم از روی سیب سبز خوندن برای علوم پایه واسه همه درسها؟
دلم میخواد پاتولوژی و فارما رو هم رفرنس بخونم
به نظرتون آناتومی اندام هم این کار رو بکنم؟
و یه چیز دیگه
کتاب پاتولوژی basis of disease Robbins رو برای پاتولوژی ترم پنجم استفاده کنم یا خود کتاب basic pathology Robbins?
اینا هم essential دارن مثل کاتزونگ؟
خیلی ممنون
ببخشید دکتر
واقعا معذرت???
سلام امیرمحمد
من ورودی بهمن ۱۴۰۰ هستم
اکثر دانشجوهای اطرافم میگن ما غول کنکور رو پشت سر گذاشتیم الان وقت عشق و حال کردمونه و …
ولی من حس میکنم چون نتونستم پزشکی تهران قبول شم شکست خوردم و باید برای تخصص جبران کنم و تهران قبول شم
نمیدونم من خیلی جوگیر شدم که میگم ترمم شروع بشه میترکونم و جوری میخونم جزو برتر های آزمون علوم پایه بشم و … ؟
به نظرت حق با کدوم طرفه؟ اونایی که میگن به مرور بیشتر میخونیم یا من که تو فکرم اینه با شروع ترم زیاد بخونم
حق با هیچ کدوم نیست. تو هم شکست نخوردی امیر جان. و قرار هم نیست یک دفعه چیزی رو تغییر بدی. اگه اینکار رو بکنی، قطعاً میبازی.
بذار وارد پزشکی بشی و همین درسها رو پیش ببری. شاید اصلا بخوای یه کار دیگه انجام بدی و نخوای تخصص بگیری (مثلاً PhD بخونی).
سلام امیر محمد عزیز بعد از مدتها اومدم سراغ نوشته های وبلاگت و و دوباره پر از حس خوب شدم از خوندن مطالبی که نوشتی
همیشه برای من یه الگویی و کاش میتونستم توی مسیری که تو رفتی حرکت کنم …
سلام آقای قربانی..
امیدوارم حالتون خوب باشه..
من فکر کنم چند بار شما رو تو دانشکده پزشکی شیراز دیدم..(البته مربوط به سه یا چهار سال پیش میشه..)
اون موقع من برای تمرین تیراندازی می اومدم سالن دانشکده..(از بچه های سال شما فکر کنم محسن امانی یا آرش اسفندیاری رو بشناسین)
هیچوقت تصور نمیکردم جایی غیر از شیراز قبول بشم..
سال اول که کلا ۴ماه خوندم و ۲۸۷۵ شدم..
ولی برای سال دوم جوری تلاش کردم که بتونم به پزشکی شیراز برسم..
ولی بازم نشد…آخرشم با رتبه ۸۵۴ فسا قبول شدم..
البته خداروشکر..ولی واقعا خیلی دوست داشتم شیراز میشدم..
الانم ترم یکم..
آرزو های بزرگی تو سرم دارم..خیلی کارا باید تو این دنیا انجام بدم..
موفقیت های خیلی بزرگی انتظارمو میکشن..
برای همه آرزوی موفقیت دارم..??
یاعلی
سلام
من ترم یک پزشکی دانشگاه فسا می خونم…مطالبتون خیلی عالی بود..
پستای دیگتون هم خوب بود…
فقط یه سوال::
شما دوره عمومی رو تموم کردین؟(فکر کنم آره)
ممنون
امیرمحمد عزیز
سلام
با اینکه من ورودی جدید نبودم ولی با این حال لذت بردم
ممنون که وقت میذاری
موفق باشی
?
اگه بخوام سریع برم سر اصل مطلب … من الان سال دوم اکسترنی هستم و احساس میکنم گم شدم! باورم نمیشه همون آدمی هستم که ۲ سال برا رسیدن به پزشکی پشت کنکور موند. اوایل همه چی با علاقه مندی و خوب پیش میرفت. ولی از وقتی وارد بالین شدم حس کردم نمیتونم افکار و احساساتم رو کنترل کنم ، احساس کردم حافظه م ضعیف شده ، استرسم بی نهایت افزایش پیدا کرده ، و اینکه نمیتونم بهترین خودم باشم اذیتم میکرد. در واقع بهتره بگم ” نمیتونم بهترین باشم و از طرفی نمیتونم بهترین نباشم و حالم خوب باشه”.
البته از لحاظ معدل سعی میکنم همیشه جزو نفرات اول باشم و البته اینم فقط ناشی از کمالگرایی من هس نه علاقه به درس یا رشته م. وقتی قراره بخشی حضوری باشه با گریه عازم شهر محل تحصیل میشم. در این حد که هر روزش مثل شکنجه س برام و میخوام هر چه زودتر آخر هفته برسه که برگردم شهر خودم و یه جورایی برگردم به حوزه ی امنم!! اینکه کسی خانم دکتر صدام کنه برام عذاب آوره و دلیلش رو نمیدونم. دارم خیلی جدی به انصراف فکر میکنم ولی هیچ استعدادی ندارم که بتونم بعد از انصراف تو اون حوزه زندگی مو ادامه بدم و ادم موفقی باشم. حس میکنم هیچ آینده ای تو این رشته ندارم. به رشته جراحی و پوست علاقه دارم ولی به دلایلی که حالا نمیخوام طولانی بنویسم ، علاقه م به هردوشون از بین رفته. میدونم باید رو خودم و طرز فکرم و مهارت هام کار کنم ولی راهشو نمیدونم و از بس over think میکنم که اخر سر خسته میشم و با خودم میگم فکر کنم من اصلا برا این رشته ساخته نشده بودم … منتظر راهنماییت هستم حتی اگه چند کلمه باشه. و الان که داشتم اینو مینوشتم با خودم میگفتم اگر کامنتم مثل خیلی از کامنت های دیگه بی پاسخ بمونه فکر کنم حتی همین که این کامنت رو نوشتم هم کار اشتباهی بوده! مثل بقیه ی زندگیم…
سلام. کار خوبی کردی. چون پیامت بی پاسخ نمی مونه!
سلام مریم جان پیامت رو مطالعه کردم و دوست داشتم به عنوان یه دوست سال پایینی پیشنهادی بهت بدم .
من هم درگیر این مشغولیات فکری شده بودم و چند وقتیه دارم رو مسئله خودآگاهی و چشم انداز نویسی زندگیم کار میکنم و باید بگم خیلی حالم بهتره
اگر دوست داشتی میتونم منابعی در این مورد بهت معرفی کنم
انشاءالله همیشه موفق باشی دوست من 🙂
سلام خیلی خیلی ممنونم ازت بابت راهنماییت. میشه لطفا منابعی که میگی رو ذکر کنی؟
امیدوارم توهم همیشه موفق باشی?
مریم جان.
صحبت طولانی هست و از حوصله یک کامنت خارج میشه. اما چند تا نکته میگم شاید بتونه برات چراغ باشه و ادامه بدی.
۱. یه باور غلط جا افتاده که من باید منتظر باشم تا یه جایی تپش دیوانهوار قلب داشته باشم و بفهمم اون رشته مورد علاقهی من هست. خود منم همین فکر رو میکردما. منم جدا نیستم از بقیه. تو این وبلاگ هم سرچ بکنی میبینی که قسمتی از مصاحبه با یونگ رو گذاشتم که میگه در مورد روانپزشکی چ، تپش دیوانهوار قلب رو داشت. شاید روزی این رو حس کنیم ولی اینطور نیست که نشسته باشیم و یه دفعه PVC بزنیم سر یه موضوعی. یونگ هم میگفت که وقتی مطالعه کرد در مورد روان این رو فهمید. پس باید یک Engagement وجود داشته و قدم به قدم بریم جلو و این علاقه رو شکل بدیم خودمون. طعم بستنی نیست که همینجوری خوشمون بیاد.
۲. انگیزه هم همینطوره. اگه دروس متمم رو نگاه بکنی، یه کارگاه داره به عنوان مدیریت انگیزه. نگفته که کارگاه افزایش انگیزه. باز هم قرار نیست هر روز صبح خوشحال و با انگیزه پاشیم و بگیم آخ جون. بعضی اوقات حال هیچ کاری رو نداریم و فقط دلمون میخواد تو تخت بمونیم. هنر ما اینه که بتونیم این انگیزه رو مدیریت بکنیم و اون روزهای با انگیزهی کم رو به حداقل برسونیم.
۳. گیجی و سرگشتگی هم طبیعیه. ابهام جداییناپذیر هست و هر لحظه با ما خواهد بود. حذفپذیر هم نیست. ابهام هم فقط قابل مدیریت هست. همین.
سلام امیر محمد؛خسته نباشی.ممنون بابت نوشته هات و اطلاعات خوبی که بهمون میدی??حقیقتش تو گروه تلگرامی مدرسه پزشکی عضو بودم اما خطم رو عوض کردم و متاسفانه گروه هم حذف شد!با لینک دعوتی که قبلا داشتم ،وارد میشم هم میگه که گویا لینک عوض شده و نمیشه وارد شد.تو سری جلساتی ام که میذاشتی برامون شرکت کردم و کیفففف کردم خصوصا نفرولوژی?و بابت اینم کلی ممنونم ازت که وقت میذاری?خواستم اگه امکانش هست دوباره لینک رو بفرستین برام بتونم استفاده کنم?? وگرنه تا آخر خودمو شماتت میکنم برای عوض کردن خطم که گروه به این خوبی رو از دست دادم??♀??♀
لینک کانال رو اینجا میذارم برات و لینک گروه رو هم بهت ایمیل کردم.
سلام امیر محمد، میشه لطفا لینک رو برای منم بفرستی، خیلی وقت دنبالشم??
روی کلمه ی “اینجا” توی کامنت امیرمحمد کلیک کنید، همون لینک کاناله. 🙂
یا روی همین لینک پایین کلیک کنید:
https://t.me/reviewmedicine
مرسی که انقدر خوش قلبی…:)
سلام وقتتون بخیر…. در رابطه با رفرنس های درسی سوال داشتم ازتون من ورودی جدید هستم و استادامون تا الان تعدادی منابع معرفی کردن که بعضیاشون انگلیسی هست و ترجمه فارسیش توی بازار موجود نیست من زبانم قوی نیست ولی سعی در قوی کردنش دارم و میخوام با خوندن این رفرنس ها بیشتر خودم رو به زبان انگلیسی عادت بدم….بعضی از این رفرنس های زبان اصلی هم پی دی اف و هم کتابش( به صورت چاپی) موجوده…خیلی از دوستانم میخوان که پی دی افش که رایگان هست رو بخونن و میگن نسخه چاپیش با وجود قیمت بالا فرقی با نسخه رایگان پی دی اف نداره و مولف در هر صورت راضی نیست …. آیا این درسته؟؟؟
و اینکه هم کلاسی هام میگن میخوان رو جزوه و فیلم های آموزشی اساتید مختلف در یوتیوب بیشتر وقت بذارن ولی من دلم میخواد بیشتر کتاب و رفرنس بخونم به نظرتون کدوم کار درست تره؟؟
البته بگم من رشتم پزشکی نیست و یکی از رشته های علوم پایه هست چون رشته ما هم مثل پزشکی ، علمی هست گفتم از شما کمکم بخوام
خیلی ممنمون
ساره جان. چیزی که من یاد گرفتم اینه که وقتی برای یه منبعی هزینه بکنی، قدرش رو بیشتر میدونی. ما با این وضع دلار که منطقی نیست کتابهای اریجینال رو خریدن. ولی بین PDFها و کپیهای «خیلی» غیرقانونی و کتابهای آفست غیرقانونی و بدون اجازه از ناشر اصلی، من دومی کتابهای آفست را رو ترجیح میدم.
بین کتاب و یوتوب، من پیشنهادم کتاب هست قطعا. من همیشه میگم که انسجام مهمه. مطالب زیاد باید یک انسجام و Integrity داشته باشه تا در ذهن بشینه. این انسجام رو در کتاب راحتتر میشه پیدا کرد.
سلام. اتفاقا از پنج شش روز پیش میخواستم بیام اینجا . بر خلاف معمول نوشتن هام خیلی خلاصه مینویسم چون به تمام معنا گیج شدم . من ور.دی مهر دانشگاه همدانم برا پزشکی و کلاسامون از نوزدهم شروع شده به صورت مجازی و افلاین . وتمام آشنایی من با دانشگاه و دروس الان در این خلاصه شده که یه سامانه نویدی هست که توش فیلم درسارو میزارن وو استادا هم نامردی نکردن و از لحظه اول فیلم شروع کردن به درس دادن و الان نمیدونم هر درس در مورد چیه اهمیتش چقدره چطور باید بخونیم . اصلا از رو چی باید بخونیم . عجیب این که من که همکلاسی ها رو اصلا نمیشناسم و فقط پیام هاشون تو تلگرامو دیدم ولی به نطر میرسه اونا دید خیلی واضح تری نسبت به خود دانشگاه و دروس و مدل کار دارن و اندازه من شوکه نشدن. یه سری جاهای تدریس اساتیدو اصلا نمیفهمم یه جوری توضیح میدن که انگار ما فلان مطلبو بلدیم و حاشیه ای بهش اشاره میکنن. درسامون پر انگلیسیه و منم زبانم خییلی ضعیفه و برا فهمیدن لغات باید سرچ کنم و خیلی طاقت فرسا میکنه دیدن فیلم درسارو. اصلا نمیدونم برا هر درس باید چی بخونم. احساس میکنم مطالبو خوب یاد نمیگیرم ولی فکر میکنم دیگرا ن این معضلو به اندازه من ندارن .(از رو پیامای تلگرام میگم. اغلب اونا خیلی پیام میدن ولی من بیشتر خواننده ام.) هیچ کسی نیست که سوالامو بپرسم. نمیدونم از هر درس دقیقا قراره چی و چقدر یاد بگیرم . اگه نبود که امسال رتبم خوب شده و احتمالا جزو اولین پذیرفته های اینجام یقین میکردم گیرایی و هوشم و تا حدودی سوادم از بقیه پایین تره . کلا الان نمیدونم چی کار کنم . فیلما رو میبینم ولی کار خاص دیگه ای نمیکنم و نمیدونم الان برا درسم باید چی کار کنم خلاف بقیه اصلا با توضیحات اساتید یاد نمیگیرم. فکر کنم یه سری مطالب و اصطلاحات هم هست که اساتید فکر میکنن همه بلدن و میدونن چیه ولی من بلد نیستم و جزو مطالب توی کتب دبیرستان نبوده و احساس میکنم دیگران بلدن ولی من نه. بخشید یه مقدار تو هم تو هم و پراکنده نوشتم چون خیلی ذهنم شلوغ و پر دغدغه هست. از دوشنبه که کلاسا شروع شده هر شب درست نمیخوابم و تو خواب صدای اساتید وتو گوشم هست و اسم درسا و استرس این که دارم از درسام عقب میفتم.( واقعا دارم عقب میفتما . چون فیلما رو میبینم ولی مطالبشو الان ازم بپرسن بلد نیستم ؛فقط یه دور به گوشم خورده.) خلاصه ای که میخواستم اول بپرسم : الان باید چه کنم؟
ممنون که این همه رو خوندین و ممنون تر میشم اگه منو از جهات مختلف روشن کنید. ببخشید طولانی شد میخواستم کوتاه بنویسم ولی تا شروع کردم زیاد شد. 🙂
دوست عزیز سلام . درسته که سوالتون رو از دکتر قربانی پرسیدین ولی چون آشفتگی از رنگ و روی کامنتتون میباره تصمیم گرفتم نظر خودم رو بهتون بگم. اول اینکه من ورودی مهر۹۸ پزشکی ام و یه ترم و اندی دانشگاه رو به شکل حضوری دیدم ؛ به جرعت میتونم بگم هیچ دانشجوی ترم یکی از کاری که باید انجام بده ایده روشنی نداره و به همین دلیل به نظرم این دیدتون که از بقیه عقب هستید رو بهتره کنار بگذارید. الان من ترم ۵ هستم و هنوز در بعضی جاها از سر ناآگاهی و جوگیری اشتباهاتی تو مطالعم انجام میدم . این آشفتگی ذهن شما کاملا یک چیز عادی هست ، نکته ی مهم این هست که بزرگش نکنید و کارهایی که انجام میدید رو بر اساس بازخوردهایی که میگیرید اصلاح کنید ، یه مثال میزنم : ترم ۱ سر اولین یا دومین جلسه بیوشیمی بچه های کلاس از استاد رفرنس بیوشیمی رو پرسیدن ، استاد هم بدون اینکه بگه رفرنس خوندن برای این درس احتمالا وقتگیر باشه ،هارپر رو معرفی کرد . ما -ترمک های جوگیر- هم هجوم بردیم و هارپر خریدیم ولی بعد از خوندن این کتاب و دیدن پیچیدگی کتاب و صحبت با سال بالایی ها متوجه شدیم که اصلا نباید این کتاب رو میخریدیم . شماهم به شکلی دارید این آشفتگی رو تجربه میکنید ؛پیشنهاد من اینه که با همین سبک برید جلو و کاراتون رو تدریجا اصلاح کنید:
تو پای به راه درنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
سلام وقت بخیر ، من هم تازه از پزشکی عمومی فارغ شدم:) کاملا با نظر شما موافقم ، حتما حتما این مدت عادتای خوب و مثبتی مثل ورزش میتونه کمک خیلی خوبی برای شروع پر انرژی این دوره پر از فراز و نشیب باشه برای دوستان.
صحبت از متمم شد، یه سوالی داشتم راجبش.
مدتی هست که میخوام درس هاش رو شروع بکنم اما دچار خطای کمال گرایی شده بودم و چون این روزها بیشتر زمانم رو باید برای مطالعه بذارم همش به تعویق انداختم تا بمونه برای وقتی که زمان بیشتری داشته باشم. اما چند روزی هست که تصمیم گرفتم شروع بکنم در کنار کارهام. میخواستم بدونم به نظر شما برای کسی که در هفته نهایت دو بار و گاهی شاید یکبار وقت میکنه یه تایمی بذاره کدوم درس رو برای شروع پیشنهاد میکنید که سبک تر باشه یا اصلا با همچین زمانی امکانش هست؟ چون شناختی روی نوع آموزشش ندارم. من خودم با بررسی ای که کردم تو سایت متمم تصمیم گرفتم با “مدیریت زمان” شروع کنم چون چیزی هستش که الان هم برام کاربرد داره بازم خواستم نظر شمارو هم بدونم.
نرگس جان. فکر کنم تا الان دیگه شروع کرده باشی. ببین کلاً حرفم اینه که یادگیری باید بر اساس دغدغه و مسئلهی ما باشه. وقتی برا این اساس باشه، انگیزهی درونی بیشتری برای یادگیری داریم. تو که به من میگی شاید هفتهی یک تا دو بار، با دانش و مهارت فعلیات بر اساس مدیریت زمان، فرصت داری برای متمم وقت بگذاری، به نظرم مهارت مدیریت زمان میتونه شروع خوبی باشه برات و به نظر میاد براش دغدغهمند هستی.
بله شروع کردم البته زمان زیادی ازش نمیگذره. اول این اعتراف رو بکنم که من با سبک آموزشش آشنا نبودم و الان میتونم بگم که انقدر سبک نوشته و نگارش خوبه و پر از اطلاعات و دانش هست که برای منی که شیفته ی خوندن و فهمیدنم خیلی بیشتر از یک الی دوبار در هفته شده و یجورایی داره وارد روتین زندگیم میشه که ازین بابت خیلی خوشحالم. برای من که از تک بعدی بودن همیشه فراری بودم خیلی فعالیت خوبی شد در کنار کارهام و خوشحالم که بالاخره شروعش کردم و نذاشتم باز به تعویق بیفته:)
دقیقا احساس خودم هم این هست که این مبحث “مدیریت زمان” بین تعداد زیادی از موضوعات مختلف داخل سایت مطابق با دغدغه و نیازم در این روزها توجهم رو جلب کرد.
باز هم ممنون از راهنماییتون:)
سلام
“”اعتراف: من تاکنون چندین دورهی متممخوانی جمعی را با دانشجویان پزشکی شروع کردم. هیچکدامشان سرانجام خوبی نداشت. بیشترین بازدهی متممخوانیام، وقتی بود که صرفاً با یکی از دوستانم، دو نفری، همدیگر را تشویق میکردیم و پیش میرفتیم. اما همچنان این رویا با من است که یک جمع دانشجوی پزشکی وجود داشته باشد که دلش بخواهد این مهارتها را در کانتکست پزشکی یاد بگیرد و من هم در کنارشان باشم.””
آقای قربانی من یکی که اساساً «پایه و آماده»ام برای متممخوانی جمعی با دانشجوهای دیگه. ?
مخصوصا اینکه گفتید در کانتکست پزشکی میخواهید این مهارتها رو یاد بگیرید خیلی مشتاقم و دوست دارم که این روند برای ما دانشجوها طی بشه.
چون «مصداقیابی» چیزهایی که خوندیم و یاد گرفتیم، هم مسیر یادگیری رو برامون «لذتبخشتر» میکنه و هم به مطالب یاد گرفته شدهمون عمق بیشتری خواهد داد.(لینک ذهن مصداقیاب: https://b2n.ir/s35004 )
ببخشید که توی کامنتم قراره کمی(بیشتر از کمی) وارد جزئیات بشم؛ اما هدفم از اشاره کردن به عدد و رقم و جزئیاتِ(به ظاهر) غیرضروری در کامنت رو در انتها خواهم گفت.(هرچند که سعی میکنم طوری صحبت کنم که شما و بقیهی دوستان حس نکنید که وقتتون کاملا با خوندن این کامنت تلف شده.)
خب؛
راستش من هم تاحالا دو بار بچههای دانشگاهمون رو به کتابخوانی گروهی و اخیرا «متممخوانی گروهی» و باهمدیگه دعوت کردهام.
(لازمه بگم که درحال حاضر ترم سه هستم و هنوز که هنوزه به جز یکی دو بار، پا توی دانشگاه نذاشتهام و خیلی از همکلاسیهام رو ندیدهام؛ و تنها تعاملم با بچهها فقط با چت توی pv و و گفتگو توی گروههای مجازی دانشگاه و همچنین دعوا توی گروه و pv? بوده و هست.)
روز تولدم(که ماشالله بچهها بدون اینکه بدونن اونی که تولدشه، کیه! یا کجاست و چه شخصیتی داره! یا چه طور آدمیه و… «همینطوری بهش تبریک میگن» و مثل همیشه براش آرزو میکنن که “همیشه” خوشحال و موفق باشه و ۱۲۰ ساله بشه!) از فرصتی که به وجود اومد استفاده کردم و توی پیامِ تشکر از بچه ها بابتِ تبریکهای صمیمانهشون! دعوتشون کردم به مطالعهی گروهی کتاب. 🙂
یه گروه توی تلگرام زدم و بعد از رأی گیری برای انتخاب کتاب مناسب، شروع کردیم به مطالعهی کتاب هنر ظریف بیخیالی مارک منسن. (لینک معرفی کتاب در متمم: https://b2n.ir/770610 )
شروع کردیم به مطالعهی کتاب؛ و از اون گروه با نوزده نفر عضوِ باانگیزه(!) در ابتدا، دو نفرشون بعد از یه مدت از گروه leave کردند؛ هشت هشت نُه نفر هم کلا هیچی نگفتند توی گروه و درنهایت فکر کنم حداکثر «چهار» نفرمون? کتاب رو شروع! و تموم کردیم.
توی اون مدت که داشتیم کتاب رو میخوندیم، سعی میکردم که هرشب، بریدههایی از کتاب رو توی گروه به اشتراک بذارم و شروع به بحث و گفتگو درمورد صحبتهای نویسنده و مصداقیابی حرفهاش برای زندگی روزمرهمون کنیم؛
اما «برخلاف انتظارِ اولیهم از کتابخوانی گروهی و لذائذِ یادگیری جمعی با دوستانِ هممسیر!» معمولا فقط چهار پنج نفر از بچهها همراهی میکردن و سخنی رو به صحبتهای توی گروه اضافه میکردن. (که همون هم جای شکرش باقیه.)
خب اون کتاب رو خوشبختانه با دو سه هفته تاخیر(از مدت زمان تقریبی برای مطالعهش) تموم کردیم.
اخیرا هم یه گروه دیگه توی واتساپ تشکیل دادم برا مطالعهی سلسله دروس “مهارت یادگیری متمم” و دوستانم رو به گروه دعوت کردم.
این دفعه کلا ۱۲ نفر از بچههای همکلاسی دانشگاه عضو شدن؛ محتوای چند درس ابتدایی مهارت یادگیری متمم رو(که متنی هست) copy & paste میکردم توی word، به عنوانِ نسخهی موبایل با سایز بیست فونت ایران سانس(که برای چشمِ حَضَراتِ گروه، روی صفحه نمایش موبایل، کوچیک و آزاردهنده نباشه!) و بعد از ویرایش متنِ درس، به صورت pdf در میآوردم و توی گروه یادگیری به اشتراک میگذاشتم.
بعد از اون که نوبت گوش دادن به محتوای صوتی رسید، (شش فایل صوتی مهارت یادگیری رادیو متمم) کوچ کردیم(to migrate, and not to coach) به تلگرام و از ایدهی «تیک تائید مطالعه»(یادگیری تطبیقی با الهام از سامانه نوید?) بعد از گوش دادن به هر فایل صوتی استفاده کردیم.
خوشبختانه خیلی حال داد و هشت نفرمون از دوازده نفر عضو اوّلیه، هر شش فایل صوتی رو گوش دادیم و به نظرم تا اینجای کار، میزان یادگیری خوبی در مهارت یادگیری داشتیم. 🙂
چهار پنج روزه که از دوستانم خواستهام که عضو سایت متمم بشن و از فردا هم “قرار شده” که مطالعهی ادامه محتوای متنی رو با بچهها ادامه بدیم؛ (البته امیدوارم که این “قرار” مثل اون “قرار گذاشتنهای بینتیجه?” نشه)
پس به اعضای باقیمونده گروه گفتم که خودشون متمم رو ثبتنام کنند تا از همونجا دروس رو بخونیم و بتونیم از کامنتهای دوستان متممی هم استفاده کنیم و بیشتر یاد بگیریم.
اما لازمه بگم که توی این گروه جدید برای یادگیری مهارت یادگیری متمم هم تقریبا هر هفته یک عضو ریزش داشتیم و الان بعد از گذشت سه هفته از فعالیت گروهمون، کلا ۹ عضو داره؛ (درحالی که اطلاعیهی دعوت به این گروه، توی یک گروه با ۱۱۰ عضو فرستاده شد؛ و این شکاف عمیق بین “تمایل بچههای دانشگاه به یادگیری مهارت یادگیری با گروهِ دوستان؛ و پرداختن به مسائل دیگه” به نظرم واقعا قابل تأمله… و این شکاف، تصویرِ نسبتا خوبی از جَوِ بچههای دانشگاه برای فعالیتهای غیردرسی و مهارتمحور رو نشون میده?.) و از این نُه نفر، پیشبینی میکنم که نهااااایتا سه الی چهار نفرشون قراره که سرِ قرار بمونند و واقعا مطالعهی دروس در متمم رو با گروهمون ادامه بدن…
…………………………………….
و در این لحظه روضه به پایان میرسد.
خب…
الان رسیدیم به “انتهای کامنت” و حدس میزنم که خودتون کاملا “دلیلِ” اشاره کردنم به «جزئیات فعالیت گروه» و «تعداد ریزش عضو» و «ناهمواریهای هماهنگیهای گروهی!» رو متوجه شده باشید.
واقعا هماهنگی گروهی و پیدا کردن دوستان «هممسیر» و با «هدف و ارزشهای مشابه(اگه نگیم یکسان)» کار سختیه و آدم باید ظرفیتِ بالایی در تحملِ “نه شنیدن” داشته باشه؛
و با دیدنِ کمتوجهیها و بیاهمیتیهای دوستانش، به درجات بالایی از مهارت در استفاده از هنرِ رندانهی به ت*م گرفتن رسیده باشه. (لینک معرفی کتاب و آشنا شدنِ هرچه بیشتر با این هنرِ ضروری?: https://b2n.ir/g75698 )
با همهی این سختیها و ابهامات؛ و تلخیهای “نه شنیدنها”یی که تشکیل گروه و پیدا کردنِ آدم برای مطالعه و یادگیری گروهی داره، به نظرم «همچنان ارزشش رو داره که این کار رو بکنیم و تلاش کنیم تا خودمون رو درکنارِ دیگران بشناسیم و برقراری ارتباط با آدمهای مختلف رو یاد بگیریم.»
با وجود اینکه همون تلاش محدودم برای مطالعه و فعالیتهای گروهیای که startشون رو زدم، تا الان سرانجامِ(به ظاهر) بدی داشته(یا حداقل میتونم بگم که با انتظاراتم کیلووومترها فاصله داشته)، به نظرم «مسیرِ دلنشین و پر از تغییری» هست که حتی اگه “سرانجام” نداشته باشه؛ بینش و شهود خوبی رو در طی مسیر بهمون میده…
(من که از این بابت راضیم:))
پینوشت۱: ببخشید که کامنتم اینقدر طولانی شد. توی متمم(و روزنوشتهها) هم کامنتهام معمولا طولانیه و گاهی اوقات که بعد از دو هفته خودم میرم میخونمشون، به تفکراتِ اونموقعم میخندم?? و حتی خجالت میکشم از اون همه پرحرفی کردنها و اشاره کردنم به بدیهیات…
اما این «خندیدن به خود قبلی»، به نظرم نشونهی «رشد و تغییر کردن»ی هست که بعد از متمم و آشنایی با دوستان متممی، بسیااار بیشتر، برای من درحالِ رقم خوردن هست. 🙂
پینوشت۲: آقا!
اصلا این همه روضه خوندم تا بگم که برای متممخوانی گروهی با دوستانِ دیگه، من یکی به عنوانِ یه دوستِ کمتجربهی متممی پایهت اَم اساسی. ??
و همینطور من (پایه در امر متمم خوانی ? )
من هم برا متمم خوانی با شما و امیرمحمد و بقیه ی بچه ها پایَم?
منم هستم???☺️
منم خیلی دلم میخواد متمم خوانی شروع کنم
محمدمجتبی جان.
مرسی از این انگیزهی بالای تو برای این کار که به منم منتقلش میکنی. عالی هستی 🙂
فعلا با برنامه خودم پیش میرم که البته این روزها مساوی با نخوندن متمم هست :)) درسته که این رویا رو دارم. ولی خوشبین بهش نیستم.
سلام مجدد به شما و دوستانی که برای مطالعهی گروهی متمم، اعلام آمادگی کردید. 🙂
راستش امیدوار بودم که نظرتون مثبت باشه(که خوشبختانه «نظرتون» مثبت هست) و برای این حرکتِ گروهی و رهبری کردنِ ما در متممخوانی، آماده و مشتاق باشید؛
اما درک میکنم که کشیکهای سخت و سنگین دارید و متوجهِ شلوغ بودنِ سرتون هستم.
با اینحال همچنان علاقهمندم که متممخوانی رو به صورت گروهی با بچههایی که اون بالا اشتیاقشون رو اعلام کردند، شروع کنیم و ادامه بدیم؛ با وجودِ سختیهایی که قطعا داره و به قول شما(و هم به عقیدهی خودم)، خوشبین بودن بهش کار سختی هست.
فقط یک خواهش از شما دارم و اون هم اینه که لطف کنید و ایمیل دوستانی که توی کامنتهای بالا(و شاید کامنتهای بعدی) برای متممخوانی گروهی، اعلام آمادگی کردهاند رو بهم ایمیل کنید تا انشالله کارمون رو کمکم باهم شروع کنیم و یک تجربهی جذاب از متممخوانی گروهی رو درکنار همدیگه رقم بزنیم. 🙂
ضمنا مرسی از شما که فضایی رو ایجاد کردهاید که میشه با آدمهای خوب و با انگیزه برای رشد و تغییر، ارتباط برقرار کنیم و لذت یادگیری رو با دیگران هم سهیم بشیم. 🙂
سلام و وقت بخیر آقای دکتر قربانی
آقای قربانی خیلی ممنون و بسیار سپاسگزارم ازتون بابت راهنمایی کاملتون.امیدوارم همیشه در همه جا موفق و سرزنده باشید. امیدوارم منم بتونم برای سال پایینی هام مثل شما باشم.
حتما به توصیه هاتون عمل میکنم و همچنین اقای قربانی خیلی خوشحال میشیم که بتونم چه در متمم چه زمینه های دیگه در پزشکی باهاتون همکاری کنم و ازتون یاد بگیرم. وبینار امشبتون هم ثبت نام کرده بودم ولی حقیقتا درگیر شدم واقعا یادم رفت.
منم قراره به دانشگاهی که یک پله از دانشگاه مد نظرم پایینتر هستش برم و حقیقتا هنوز نتونستم با سال بالایی های دانشگاهم ارتباط موثزی بگیرم و فردی رو پیدا کنم در اون دانشگاه درست راهنماییم کنه چون هر کسی رو میبینم فقط داره از اوضاع شکایت میکنه و اینده رو توی ایران بی نتیجه میبینه.
و همچنین یکی از مشوق های من هم یکی از رزیدنت های سال۲ داخلی هستن که مثل شما بدنبال علاقشون به این رشته رفتن و با درنظر گرفتن همه جوانب انتخاب کردن.
و اینکه برای تقویت زبان لازم نیست کتاب خاصی مثلا برای واژگان یا گرامر بخونم؟
با تشکر
سلام امیرمحمد عزیز،
اول از همه برای قبولی در آزمون دستیاری در رشته مورد علاقه ات به تو تبریک می گویم؛ زیرا که قطعا حضور افرادی با تفکر و دیدگاه تو در رشته های پایه ، نویدبخش آینده ای بهتر برای جامعه پزشکی می باشد.
به بهانه ی این مطلب خواستم از تو که برایم در این دو سال استاد گرانقدری ( نه از آن اساتید که صرفا نام استاد را یدک می کشند) بوده ای تشکر کنم.
اسفند ۹۸ بود که ناگهان گفتند چند روز دانشگاه تعطیل می شود؛ چون چند مورد مشکوک کرونا در شهر دانشگاهیم یافت شده است.
من ورودی بهمن ۹۸ دانشگاه بودم و سهم من از دانشگاه تا به امروز تنها همان دو هفته ابتدایی بود.
در آن زمان ها واقعا سردرگم بودم ( دانشجویی بودم که تازه از جو کنکور خارج شده بود و نمی دانست با درس هایی حجیمی مثل آناتومی اندام و بیوشیمی و … چطور باید برخورد کند) حتی لحظه ای به سرم زد که رشته ام را کلا رها کنم و به رشته دیگری بروم.
آن روزها در سایت های مختلف دنبال روش درس خواندن پزشکی بودم، درس خواندن علوم پایه و رفرنس خوانی سرچ کردم که از بخت خوبم اولین سایت، وبلاگت نمایان شد.
ببخشید که از اینجا به بعد لحنم اندکی خودمانی تر می شود.
اولین مطالب رو که خوندم نوشته بودی که دانشگاه قرار نیست همه مطالب مورد نیاز رو به ما درس بده و … .
از رفرنس خواندن نوشته بودی، چیزی که با وجود اینکه در دانشگاه معتبری حضور داشتم، اصلا مورد توجه نبود.
و در نهایت با خوندن متن برای تو که می خواهی پزشک شوی آنقدر انگیزه و انرژی گرفتم که از روز بعد دیگر آن فردی نبودم که روزهای قبل برای خواندن درس هایش زجر می کشید.
خیلی خوشحالم که با تو آشنا شده ام و آشنایی تنها به وبلاگ ختم نشد و توانستم در کارگاه های مختلفی که برگزار شد و تو استاد آن بودی حضور داشته باشم و درس های زیادی بگیرم.
من اگر نخواهم بگویم همه، اما حجم بسیاری از انگیزه ام را مدیون تو هستم که در این دو سال برای من اسطوره بوده ای و یقینا در ادامه مسیر هم خواهی بود.
امیدوارم در هر کجا که هستی بهترین ها برایت رقم بخورد.
و در پایان بخشی از شعر پل الوار را تقدیمت می کنم.
تورا به جای همه کسانی که نمی شناخته ام ، دوست می دارم
پ.ن : گفته بودی گرگان شهر کوچکی هست، نمی دانم در روز ۲۱ مهر در گرگان بوده ای یا نه اما اگر بوده ای و همراه با یکی از دوستانت از کنار شهرکتاب رد شدی ، و شخصی چند ثانیه به تو خیره شد پس در تشخیص خود اشتباه نکرده ام.
با آررزوی بهترین ها
خودم بودم زهرا ولی دقت نکردم به اینکه کسی به من خیره شد یا نه.
من گرگان رو دوست دارم. با اینکه کوچیک هست؛ ولی شهر دلنشینی شده برام. نمیدونم بعدها دلم میخواد کدوم شهر زندگی کنم. شاید گرگان نباشه. اما در هر صورت گرگان رو دوست دارم.
سلام.آقای قربانی.اول از همه تبریک میگم به خاطر قبولیتون و انتخاب تون. توی مطلب قبلیتون راجع به خدمت کردن به مردم یه اشاره کرده بودین.من امسال تو سن ۲۲ سالگی وارد دانشگاه میشم. راستش توی این چند سال کش و قوسی که داشتم(دوست ندارم طولانی بشه برا همین نمینویسم) هیچ وقت هدف من برای ورود به این رشته خدمت صرف نبود و نه صرفاً مباحث علمی و…
حداقل برای خودم این جوری بود. من به خاطر مجموعه همه این عوامل پزشکی رو دوست داشتم. مجموع این علایق من رو به این سمت سوق داد.چون همیشه به این مورد که مثلاً با هر کدوم از این ها به تنهایی میتونم توی این مسیر دووم بیارم فکر میکنم.
امیدوارم با شروع دوره رزیدنتی این وبلاگ رو فراموش نکنید.
بازم بهتون تبریک میگم.
سلامت باشید.