دعوت به شنیدن (۹): چهچهه‌ی شیطان

گاهی، حس‌های ما آن‌گونه هستند که برایشان واژه‌ای پیدا نمی‌کنیم.

گاهی، آن‌ها برایمان غریب هستند. گاهی تازه هستند.

گاهی، حس‌هایی داریم که از بیانشان می‌ترسیم و از فکر کردن به آن‌ها به وحشت می‌افتیم. شاید این ترس، آن‌قدر زیاد بشود که – خودآگاه یا ناخودآگاه – آن را سرکوب کنیم.

و گاهی، هم‌زمان دو حس داریم که در ظاهر متضاد هست. هم اندوهگین هستیم و هم شاد. هم عصبانی هستیم و هم آرام. هر کدام در لایه‌های مختلف و از این سردرگمی گیج می‌شویم.

آن هنگام که واژه‌ها کم می‌آورند، موسیقی هم‌چنان ادامه می‌دهد. موسیقی از حس‌هایی صحبت می‌کند که نمی‌توانیم برایشان نامی بیاوریم.

به اعماق‌مان می‌رود. به سراغ همان حس‌هایی که شاید از آن‌ها وحشت داشته باشیم، شاید از بیانشان بترسیم، شاید برای‌مان غریب باشند و …

همین می‌شود که با شنیدن موسیقی، لایه‌ی اشکی چشمان‌مان را می‌پوشاند، لبخندی بر چهره‌ی‌مان می‌نشیند یا در خودمان می‌رویم، بدون این که علتش را بدانیم.

سیصد سال پیش، هنگامی که ژوزپه تارتینی – شاید با تمام این حس‌های بالا – به خواب می‌رفت، هیچ انتظار نداشت که در خواب شیطان را ببیند.

شگفت‌زده‌تر شد، آن زمان که شیطان می‌خواست خدمتکار [و معلم] تارتینی باشد.

تارتینی ویولن را به دستش داد. به او نگاه کرد. در انتظار دیدن و شنیدن نوازندگی شیطان.

شیطان ویولن را گرفت. آرشه را با دست دیگرش. لحظه‌ای صبر کرد و سپس شروع کرد.

تارتینی نفسش بند آمده بود. اگر زیبایی قطعه ادامه پیدا می‌کرد، از نفس نکشیدن خفه می‌شد. هیچ وقت همانندش را نشنیده بود. تو گویی جادو شده بود.

در آستانه‌ی خفه شدن، از خواب پرید.

بلافاصله به سراغ سازش رفت.

شروع به نواختن کرد. هر آن‌چه که یادش آمد را می‌نواخت و می‌نوشت و دوباره به سراغ ساز می‌رفت و می‌نواخت و می‌نوشت.

حاصل آن یک سونات شد. سوناتی معروف به چهچه‌ی شیطان (Devil’s Trill). سوناتی در سل مینور.

سوناتی که همراهش، یک روایت عجیب وجود دارد.

سوناتی که اگر کامل آن را گوش بدهیم، تا عمیق‌ترین لایه‌های ذهن‌مان شاید وارد بشود.

سوناتی که می‌شود با آن اشک ریخت. می‌شود لبخند زد. می‌شود مات شد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 کامنت در نوشته «دعوت به شنیدن (۹): چهچهه‌ی شیطان»

  1. این روزها در این تلاطم اقیانوس زندگی با موج های بی رحمی که ناعادلانه به آدم برخورد می کند و تو را به عقب هل می دهد درحالی که افراد ناشایست به علت دلایل ناعادلانه ای که ذهن بیمارگونه عده ای باعثش شده با قایق هایی نامرعی زیرابی می زنند و تو می مانی و سردرگمی که چه شد همین موسیقی است که آرامم می کند تا حتی برای لحظه ای شاید کوتاه فراموش کنم ..

  2. سلام دکتر قربانی .من تازه با وبلاگتون آشنا شدم .در کنکور ۹۸ شرکت کردم و احتمالا در دانشگاه های روزانه نمی تونم پزشکی قبول شوم و باید برم پردیس و خیلی هزینه کنم اما نمی دونم که به درد این رشته می خورم یا نه، می تونم توی این رشته دوام بیارم یا نه، کلا سردرگم هستم و داءم به این فکر می کنم که آیا من لایق این هستم که خانواده ام به خاطر من هزینه کنند یا بهتره که پشت کنکور بمونم .میشه لطفا راهنمایی ام کنید؟

  3. حتا قبل از آنکه رویِ گزینه پخشِ ویدیو کلیک کنم، به یوتیوب رفتم و یکی از ویدیو های itzhak perlman رو تماشا کردم. به گمانم تو هم اگر جستجویش کنی بتوانی همان اول ها پیدایش کنی.. همانی را می گویم که با پاهایی لنگان خودش را به روبرویِ مردم می رساند (یا می کشاند) و آنطور در موسیقی (ش) غرق می شود.
    مرسی از به اشتراک گذاری و مرسی بابتِ نوشته ات

  4. سلام اقای دکتر تا حالا شده از تصمیمتون به خاطر انتخاب پزشکی ناامید بشین خانواده ام اجبار میکنند دارو بخوان ولی من اصلا هیچ علاقه ای ندارم و از ته دل پزشکی رو دوست دارم نظر شما چیه اینده ای واسه دارو میبینین ؟ و اگر بدون علاقه بخونم به نظرتون …..

  5. سلام اقای دکتر تا حالا شده از تصمیمتون به خاطر انتخاب پزشکی ناامید بشین خانواده ام اجبار میکنند دارو بخوان ولی من اصلا هیچ علاقه ای ندارم و از ته دل پزشکی رو دوست دارم نظر شما چیه اینده ای واسه دارو میبینین ؟ و اگر بدون علاقه بخونم به نظرتون …..

  6. سلام اقای دکتر خسته نباشین میخواستم یه سوال بپرسم من رتبه ای که اوردم تقریبا واسه پردیس پزشکی میخوره البته شهر های دور از اردبیل مثل زاهدان و … در ضمن سهمیه هم دارم میخواستم بپرسم اگه شما بودین میرفتین یا یه سال دیگه میموندین این رو هم بگم من یه سال جهشی خوندم و از سربازی معاف هستم و در این اواخر مشکل خانوادگی پیش اومد و تقریبا ۲٫۵ ماه نتونستم درست و حسابی بخونم و در ضمن نهایی هم داشتیم در کل این رو هم خدمتتون عرض کنم من واقعا عاشق پزشکی هستم و واسه هدفم همیشه جنگیدم و میجنگم و از روی علاقه شدید این رشته رو انتخاب کردم بسیار ممنون که با این همه مشغله وقت میزارین و مینویسین.

  7. با عرض سلام و صد البته خسته نباشید به شما که متون عالی مثل این رو اینچنین روی ورقه های کاغذ رقم میزنید..
    راستش با سایتتون همین امروزه که اشنا شدم و یه حس ناشناخته ای وادارم کرد که توی این دنیای غریب و رنگ مرده
    با یک دنیا سردرگمی که دورمو گرفته ازتون یه سوالی بپرسم..
    شاید از اونجایی که شما ایستادید اینگونه سوالات بیش از حد مضخرف و تکراری به نظر برسه اما این سوال مدتی هست که فکر منو به خودش مشغول کرده…
    توی جامعه ای زندگی میکنیم که راحت و اسوده نمیشه به استعداد واقعی خودت اجازه ی رشد بدی..
    منم یه دختر تقریبا جوونم که توی این ۱۷ سال و اندی که توی این دنیای غریب نفس میکشم~ چیزی جز بی عدالتی و سختی ندیدم..
    راستش دوست داشتم شهامت این رو داشته باشم تا از یه پزشک واقعی بپرسم که
    اگر قرار بود یک جمله به شخص سردرگمی مثل من بدید برای رسیدن به خواسته هام..اون جمله چی بود؟
    یک دنیا سپاس از وقتی که میدونم چقدر براتون ارزشمنده و در عین حال در اختیارامثال ما قرار میدین!

    1. علاقه ی زیادی به فعالیت در حوزه ی طراحی و ساخت هواپیما های نظامی داشتم و دارم اما به دور و برم نگاهی کردم و دیدم نمی شه این قضیه رو پیگیری کنم و فرم رشته ی تجربی رو(به اصرار برادرم و اندکی هم تهدید:)) ) پر کردم و سر از دانشکده ی پزشکی اصفهان در آوردم…از اینکه وارد پزشکی شدم بسیار خوشحالم …با ورود به این رشته اگر چه فعالیت در حوزه ای که دوست داشتم تقریبا دیگه نا ممکنه ولی درهایی به روی من باز شدند که اهداف جدید و علایق دیگه ای رو در من به وجود آوردند …همواره یه ندایی در من میگه که هر آن ممکنه جهش زندگی ات شروع بشه.
      درهایی تو زندگی به روی آدم باز میشن که آدم حتی تصورشون هم نمی تونه بکنه ، حقیقتا در حدی نیستم که به شما توصیه ای بکنم ، اما این رو بدونین که اگر تلاش کنید هر روز از دیروز بهتر باشید ، هدفتون‌ و رویا تون رو به گام های کوچکی تقسیم کنین و مصرانه این گام ها رو بردارید اطمینان می دم که جهش های فوق العاده ای رو تجربه می کنید و کی می‌دونه شاید با این جهش ها به چیزی که می خواید هم برسید…
      و حرف آخر اینکه ، هر چقدر سختی و بی عدالتی وجود بیشتر باشه ، لذت پیروزی هم بیشتر میشه…

  8. موسیقی احساسات را به خلوص خود میرساند. آنها را سر و سامان میدهد و اینگونه میشود که گاهی اشک از چشمانمان جاری میشود..لبخندی به لب می آید و احساس سبک بودن و رهایی میکنیم.

  9. سلام وقت شما بخیر
    مدتی هست که روز نوشته هایتان را دنبال میکنم و همینجا بود که با شاهین کلانتری آشنا شدم و به جرآت میتوانم بگویم یکی از مثبت ترین اتفاقات چند ماه اخیرم نوشتن بوده. چند وقتی است میخواهم وبلاگ یا وبسایت خودم را داشته باشم. اما آنچه باب میلم باشد را هنوز پیدا نکرده ام. میتوانم خواهش کنم بفرمایید هاست شما کیست؟ هزینه ی سالیانه و ماهیانه ای که پرداخت میکنید چقدر است؟ به زبان برنامه نویسی خاصی مسلط هستید؟ در آینده برنامه ای برای درآمد زایی از سایتتان دارید؟
    در پاسخگویی به سوالات اختیار تام دارید؛ لطفا هر کدام‌ را که تمایل داشتید، (ترجیحا ایمیلی) جواب بدهید. پیشاپیش از کمک بزرگ شما سپاسگزارم. موفق و سبز باشید.

  10. متن و موسیقی بسیار زیبا بود.
    از وختی با سایتت آشنا شدم تغییرات مثبتی تو شیوی درس خوندنم اتفاق افتاده. تلاشم برای پزشک شدنه نه فقط پاس کردن .
    متشکرم ازت.

اسکرول به بالا