نگاهی به کودک‌آزاری (۱)

پیش‌نوشت ۱: شاید بهتر باشد که ابتدا این ماجرای کوتاه را که در این‌جا نوشته‌ام، بخوانید.

 

پیش‌نوشت ۲: این نوشته و تمام نوشته‌های بعد از این، برای کمک به کسانی است که این واقعه را گذرانده‌اند و با آن درگیر هستند. از همان ماجرای بیماری که داشتم، به این فکر می‌کردم که من چه کاری می‌توانم برای این افراد -بازمانده‌ها، قربانیان، نجات‌یافتگان، گذرانندگان، تجربه‌کنندگان و …؛ نمی‌دانم چه اسم‌شان را بگذارم – انجام دهم. این فعلا شروع کار هست. نوشتن قسمت‌هایی از کتابی که برای کمک به این افراد نوشته شده است:

Victims No Longer – Mike Lew

ترجمه کاملا آزاد هست و احتمالا غلط هم دارد. در پیدا کردن معادل مناسب واژه‌ی انگلیسی در زبان فارسی، خیلی خوب عمل نمی‌کنم.

یک:

کودک آزاری.

واژه‌ای که به شکل ترسناکی، به کلمات روزمره‌ی ما اضافه شده است.

همان دشمن مشترک است که همه‌مان می‌توانیم بر علیه‌اش بسیج شویم.

مردمی درست‌کار با یکدیگر متحد شده تا آن چند شیطان صفتِ مریض را که کودک آزاری می‌کنند، محکوم کنند.

ما با تحکم می‌گوییم که باید از کودکان‌مان در برابر آن غریبه‌های پالتوپوش عجیب که نزدیک مدرسه‌ها در کمین هستند، مواظب کنیم. همان غریبه‌هایی که در فکرشان تجاوز و کودک‌آزاری است.

ما کلاس تشکیل می‌دهیم، کارتون می‌سازیم و کارگاه می‌گذاریم تا به کودکان‌مان یاد بدهیم که سوار ماشین غریبه‌ها نشوند و یا از غریبه‌ها خوراکی نگیرند.

ما توهم این را داریم که می‌دانیم کودک‌آزاری چیست.

 

هم‌زمان، تصویری بی‌نقص از خانواده را نشان می‌دهیم.

برنامه‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی، مشغول نشان دادن پدرهایی باتجربه و دلسوز، و مادرهایی پر از عشق و علاقه هستند. مادر و پدرهایی که ارزش زیادی برای فرزندان خود قائل بوده و آن‌ها را در فضایی پر از اعتماد و صداقت، پرورش می‌دهند.

وقتی مشکلی به وجود می‌آید، بابا یک صحبت پدرانه با پسرش می‌کند و با منطق و مهربانی مسیر درست را به او نشان می‌دهد.

مادر بر لبه‌ی تخت دخترش می‌نشیند و از کودکی خودش تعریف می‌کند. دختر را در آغوش فشرده و حرف‌های مادرانه‌اش را به آرامی برای‌اش می‌گوید.

یا کل خانواده، در حالی که دور میز غذاخوری نشسته‌اند، مشتاقانه به فرزندان خود گوش داده و مشکلات کوچک کودکی آن‌ها را باگفتن حکایت‌هایی حل می‌کنند.

ما یک فانتزی از زندگی خانوادگی ساخته‌ایم. یک فانتزی که مشکلات خانواده در یک قسمت از سریال حل شده و سپس این ساخته‌ی خود را، باور می‌کنیم.

ما توهم این را داریم که می‌دانیم زندگی خانوادگی چیست.

 

کودک‌آزاری

 

دو:

برگه‌ای کاغذ به مردان حاضر در یکی از کارگاه‌های برگزار شده برای قربانیان کودک‌آزاری، داده شد.

سوالی بر روی آن بود:

 

تاکنون، تجربه‌‌ای که از کودک‌آزاری داشتید، چه اثراتی بر زندگی شما در طول دوران بزرگسالی داشته است؟

 

(همان‌طور که می‌دانید، تمام جواب‌های زیر، برای تمامی افراد صادق نیستند.)

 

 

  • کابوس (وحشت‌ناک؛ حاوی خشونت)
  • ترس از این که همه می‌توانند یک متجاوز باشند
  • شرم
  • خشم
  • احساس گناه
  • ترس از بیان خشم/ناتوانی در خشمگین شدن
  • نیاز به این که همه چیز رو کنترل کنند
  • نیاز به این که نشان دهند ناتوان هستند و بر چیزی کنترل ندارند
  • ترس از دیده شدن/ترس از در دید قرار گرفتن/آگورافوبیا (هراس از مکان‌های باز)
  • دوری جستن از مردم
  • ترس از صمیمیت/دوری کردن از صمیمیت
  • دوری‌گزینی
  • خاطرات دردناک از دردهای فیزیکی
  • فلش‌بک به گذشته
  • ناتوانی از درست فکر کردن
  • مشکل در برقراری ارتباط
  • افکار مزاحم
  • اختلالات در غذا خوردن (غذا نخوردن، رژیم، پرخوری و …)
  • خودآزاری
  • تمایل به مرگ
  • رفتارهای ناهنجار جنسی
  • احساس asexuality (علاقه‌ای به رابطه‌ی جنسی نداشتن)
  • مشکلات در برقراری رابطه جنسی
  • احساس عدم واقعیت و  جداشدگی
  • خود را به عنوان یک شکست‌خورده دیدن
  • نیاز به این که همیشه توانمند باشند
  • احساس این که تقصیر من بوده است
  • شک به خود / احساس به اندازه‌ی کافی خوب نبودن
  • حسادت
  • غیرت
  • احساس عدم کفایت
  • آرزوی این که فرد دیگری باشند
  • ناتوانی در احساس آرامش
  • عزت نفس پایین
  • حفظ رازهای بی‌مورد
  • احساس دشواری در ارتباط با باقی افراد
  • انزوا
  • احساس این که در صورت شناخت من، من را پس خواهند زد
  • به اعتیاد روی آوردن
  • دشواری در نشان دادن احساس نیازمندی، و نیاز به شنیده شدن و مورد اهمیت واقع گرفتن
  • ترس از نیت‌های درونی افراد
  • ترس از سوءاستفاده (غیرجنسی) توسط بقیه
  • ناتوانی در نه گفتن
  • ناتوانی در تشخیص حقیقت
  • سرگردانی در مورد هویت جنسی
  • ترس از مردان
  • ترس از زنان
  • ترس از قدرت
  • ناتوانی در آرام شدن
  • ترس از نظر خود را گفتن
  • احساس درماندگی
  • شریک‌های عاطفی بد انتخاب کردن
  • سرگردانی در مورد این که نیاز به مراقبت دارند
  • افسردگی
  • فراموشی بخشی از خاطرات کودکی
  • ارتباط دادن عشق و آزار جنسی
  • جدا کردن خود از احساسات‌شان
  • ناتوانی در حس کردن

۵ نظر

  1. سلام.
    از گفتنش پشیمونم نمیدونم اون لحظه چه حسی بر من غالب شد و باعث شد اینجا رو با دفترم اشتباه بگیرم..
    اگه برات زحمتی نیست پاکش کن..پاک کن من قدرت پاک کردن از روی گوشی نداره:)

    اشتباه کردم

    • کیانا.

      پاکش کردم برات. ولی یه حرفی می‌نویسم. توصیه به خودم هست و اصلا منظورم تو نیستی.

      اینکه یادم باشه چیزی رو در فضای آنلاین ننویسم که چند ساعت بعدش پشیمون بشم از نوشتنش. شاید چند ماه/سال بعد، حسم بهش بد باشه. ولی اگه چیزی نوشتم که فردا یا پس فرداش پشیمون شدم، این خطای من بوده. من خودم مرتکب این خطا شده و دارم سعی می‌کنم کاهشش بدم. این خطا مخصوصا مواقع برانگیختگی برای خودم زیاد اتفاق میفته.

  2. چه وحشتناک…
    حتی تصورش هم سخته!

  3. چقدر دردناک بود…
    ” آرزوی این که فرد دیگری باشند…”
    و این از جمله جرم هایی هست که فکر نمیکنم هیچ مجازاتی هم اندازه ی سنگینی جرمش باشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *