شاملو، شرطی لازم ولی ناکافی

در گذرگاهِ نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم.

نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من،
فواره و رؤیا در تو بود
تالاب و سیاهی در من.

در گذرگاهت سرودی دیگرگونه آغاز کردم.

شاملو – من مرگ را … – آذر ۱۳۴۰

 

چند شب پیش، قسمتی از شعر بالا را برای یکی از اساتیدم فرستادم. برای‌اش نوشته بودم که:

نمیدونم شما شاملو دوست دارین یا نه، ولی من براش خیلی احترام قائلم و خیلی دوستش دارم.

صبح برای‌ام نوشت:

خیلی خیلی دوستش دارم و جوانی‌هام را با شعرهاش زندگی کردم. شعرهاش برای نسل من نوستالژیک هستن و هر کدام تداعی‌کننده یک احساس عمیق.

و بعد، بلافاصله، گفت:

امیر جان عاشق شدی؟?

 

و ادامه‌ی صحبت به این شکل گذشت:

– سلام. صبح بخیر ? شاملو خواندن مساوی عاشقی هست مگه؟ ?

شرط لازمش هست ولی نه شرط کافی.

– شگفتا!

 

پی‌نوشت: عکس بالا را در یکی از این بیست و خورده‌ای روز‌های ارتوپدی، در یکی از کشیک‌ها، در زمان استراحت گرفتم. به شعر شاملو، می‌تواند ربط داشته باشد و می‌تواند ربط نداشته باشد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 کامنت در نوشته «شاملو، شرطی لازم ولی ناکافی»

  1. امیرمحمد عزیز.چقدر با حرف استادت موافقم.عاشقی با شاملو آغاز می شه.انگار جزئی از پیامبران عشقه.یادمه وقتی خوندم:”ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست پیروزی عشق نصیب تو باد”محو شدم.محو قدرت کلمات.امیدوارم بیشتر از این شخصیت ادبیت برامون بنویسی امیرمحمد عزیز.جدیدا کم پیدایی.

  2. ۵ سال پیش شاملو، شرطی لازم ولی ناکافی برای عاشقی بود.
    شاید برای یادآوری دوباره این پست هست که کامنت میذارم.
    امروز چی؟ چیزی به این جمله اضافه نمیکنی؟

  3. احسان کارگزارفرد

    امیر محمد عزیز
    متاسفانه فقط بخشی از پست وبلاگت در فیدلی قابل خوندن هست. فکر می کنم دسترسی به RSS رو محدود کردی. اگر این دسترسی رو بدی ممنون می شم.
    ” کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
    و انسان با نخستین درد
    در من زندانی ستمگری بود
    که به آواز زنجیرش خو نمی کرد
    من با نخستین نگاه تو آغاز شدم”
    از همان شاعر لازم و ناکافی

    1. سلام احسان جان. ممنون که بهم گفتی. حتما بررسی‌اش می‌کنم. کلا وبلاگم به یه سری تغییرات در تنظیمات‌اش نیاز داره. آخر این هفته رو گذاشتم برای سر و کله زدن با قالب وبلاگ و باقی این تنظیمات.

  4. سلام
    قسمت شد به بلاگ شما هم سر بزنم
    نیلوفر و باران در تو بود
    خنجر و فریادی در من،
    فواره و رؤیا در تو بود
    تالاب و سیاهی در من.
    خیلی عالی بود این قطعه

  5. سبزه ی خط تو دیدیم و به بستان بهشت
    به طلبکاریِ این مهر گیاه آمده ایم…
    (حافظ)

    عکس خیلی قشنگه.??
    و همینطور این پست که بعد از مدتها گزاشتید و یه حال خوب توش داره. مرسی

اسکرول به بالا