صد و هشتاد و شش هزار نفر

بین نظام پزشکی او و من، صد و هشتاد و شش هزار نفر قرار دارند. او که بیشتر از سه برابر سن من، زندگی کرده است. زندگی‌ای که شاید ظرف چند ساعت آینده، به پایان برسد.

احتمالش کم نیست.

مرگ در هشتاد و شش سالگی عجیب نیست. مرگ با این مقدار درگیری ریه و عفونت و شوک هم برایم غریب نیست.

اما کسی روبه‌رویم قرار دارد که یک معلم است. معلمی در فیلدی از پزشکی که آن را دوست دارم و در آن فعالیت می‌کنم. معلمی که وقتی این فیلد را می‌گویی، نام او در ذهن‌ها تداعی می‌شود.

و حالا شاگردی کوچک، بهتر است بگویم که شاگردِ شاگردِ او، در کنار تختش ایستاده و به آن مردمکان نگاه می‌کند که به دورشان حلقه‌ی پیری ایجاد گشته.

دلم می‌خواست دستش را در دستانم بگیرم. اطرافم، چند نفری بودند. راحت نبودم که جلویشان این کار را انجام بدهم.

چه صدایش کنم که سطح هوشیاری‌اش را بسنجم؟ آمدم بگویم که استاد. اُ را که گفتم، بس کردم. با «آقا» ادامه دادم.

برای سنجش هوشیاری معمولاً کمی بلندتر صدایشان می‌زنم. نمی‌خواستم بگویم استاد و تمامی اطرافیان برگردند و نگاهمان کنند. شاید همراهش راحت نمی‌بود که بقیه بدانند.

انتظار جواب هم از او نداشتم.

کمی کنارتر ایستادم. او را نگاه کردم.

او را که بیش از نیم قرن درس می‌داد و یاد می‌داد.

برای دوستی نوشتم:

خیلی صحنه‌ی عجیبی هست. انگار جامون برعکس شده. می‌فهمم که سنش زیاده و این حجم درگیری ریه به خاطر عفونت خیلیه. می‌فهمم که شاید تو این سن زنده نمونه.

ولی هجوم حس‌ها زیاده وقتی اینطور می‌بینمش. اون قدر که مجبورم از اورژانس برم بیرون و برات این رو بنویسم تا اشک رو بقیه نبینن.

۱۶ نظر

  1. سلام دکتر.شما با این اوصاف در کنار همه رنج ادما اگر برمیگشتین بازم پزشکیو انتخاب میکردین؟یه کتاب امریکایی که نویسندش امریکایی هندیه دیدم که میگه انتخاب نمیکنن دکترا اگه برگردن عقب برا شمام اینجوریه؟

    • کتاب آتول گاواندی رو میگی زهرا؟ مرگ با تشریفات پزشکی.

      من خیلی به این سؤال فکر کردم. برمی‌گشتم عقب هم، همین رو انتخاب می‌کردم. اگه عمر طولانی داشتم اما، کنار پزشکی، دو تا چیز دیگه هم می‌خوندم احتمالا: یکی از دروس علوم پایه و موسیقی.

      • فکر میکنم همین باشه اسم کتابش.اما یه سوال مهمتر چجور با درد ادما کنار میاین گفتین برا رد شدن از این فضای دردناک شوخی رو چاشنی کارتون میکنین اما در عمقش چجور کنار میاین؟جواب شما میتونه تصمیمم رو برا ایندم روشن کنه چون بشدت عاشق نجات جون ادمام ولی نمیدونم بادردشون چجور کنار بیام

      • تو رادیو کارنکن گفتید network تون باعث میشه جو تاریک پزشکی کمتر بشه برای کسی که وارد این حرفه میخواد بشه باید همین کارو کنه؟

  2. سلام. حالتون چه طوره؟
    ببخشید مامان من یه مشکلی داره ولی هربار بهش میگم بیا بریم دکتر معاینه ت کنه، طفره میره. مشکلش اینه که بعضی اوقات حالت شوک بهش دست میده و آب دهنش راه میوفته و توی این جور مواقع باید بشینه یا دراز بکشه تا حالش بهتر بشه. مشکلش چی هست؟ خدایی نکرده که اتفاقی براش نمیوفته؟ اخیرا یه چکاپ هم داده ولی این موضوع رو به پزشک نگفته ولی توی چکاپش مشکل جدی ای تشخیص داده نشده.

  3. سلام وقتتون بخیر
    میدونم یه طومار شد و نمیدونم خونده میشه یا نه . اما خواستم یکمی برای شما بنویسم.
    دیشب نتیجه ی اولین کنکورمو دیدم.نتیجه ی کنکوری که میخواستم اولی و اخرینش باشه اما خب نشد. هجمه ی احساساتی که داشتم اجازه ی فکر کردن رو تا حد زیادی از من گرفته بود. امروز بعد از چک کردن رتبه و بالا و پایین کردنش دیدم که میتونم خیلی از رشته های دیگه رو انتخاب کنم. پزشکی علاقه ی خودم بوده و الان همه میگن که “پزشکی که حتما لازم نیس” یا ” اصلا واقعا پزشکی رو دوست داری؟” و دومین سوال خیلی بیشتر فکرمو درگیر میکنه . من قبل از شروع کردن برای درس خوندن اول خواستم اطلاعات کافی از رشته ها در بیارم و خوندم که چند سال و چجوریه . اما الان با اصرار ها و حرفها گفتم که نکنه واقعا من بعدا اون رو دوست نداشته باشم چی؟
    و بعدش با وبلاگ شما اشنا شدم و مطالبی رو که نوشته بودید خوندم . چقدر که به دلم نشست و چقدر خوشحال شدم از این که یه نفر مینویسه تا ما یکمی با شرایطی که داریم واسش تلاش میکنیم. خیلی بهتون خسته نباشید میگم و ازتون ممنونم.
    یکی یا شاید بگم تنها چیزی که من رو به شک میندازه روحیه ام باشه که کمی(و شاید با قضاوت دیگران خیلی)حساسه . خونده بودم که خوبه که یه دکتر روحیه ای داشته باشه که بتونه با مردم همراه بشه و به اونها برای درمان کمک کنه. ولی خب درست بودنش رو به شما میسپارم:)
    حالا با خوندن مطالب شما به این نتیجه رسیدم که بازم برای هدفم تلاش کنم . فهمیدم هنوز مثل اول این که بتونم به مردم کمک کنم حالمو جا میاره هنوز دوسش دارم . امیدوارم بتونم به نتیجه دلخواهم برسم.
    خواستم داخل اخرین پستی که گذاشتید دیدگاهمو بذارم و با خوندن این مطلب باز بغض راهشو پیدا کرد 🙂 امیدوارم همیشه موفق باشین و همیشه مریضاتونو با لبخند از در ِ بیمارستان راهی کنین.

  4. سلام وقت بخیر
    میتونم بپرسم قالبی که برای سایت استفاده میکنید چی هست.
    سپاس

  5. آقای دکتر سلام اینقدر احتمالا سرتون شلوغ هست که مدت هاست این سایت آپدیت نشده ما مشتاقانه منتظر یه پست جدید شما هستیم

  6. سلام امیدوارم اوقات خوبی داشته باشید، دکتر من می خواستم نظر شمارا راجب به چیزی بپرسم که کمی طولانی می‌شود و نمیتوان اینجا نوشت، می‌توانم به شما ایمیل ارسال کنم؟ آدرس ایمیلتون رو ندارم ممنون می‌شم راهنماییم کنید.

  7. سلام امیر محمد شب و روزت بخیر …اینستا فعالیت داری ؟اگر اره میتونم ادرس پیجت روداشته باشم ، من دوباره رفتم از اولین پست شروع کردم به خوندن ….دوستدارم بیشتر بشنومت بیشتر باشی

  8. سلام

    ببخشید دکتر میتونم یه چیزی بپرسم ؟

    راستش من سال آینده کنکور دارم.
    درسم هم خوبه اما واقعا از کجا باید بدنم واقعا استعداد و توان پزشک شدن و طبابت رو دارم ؟
    راستش شک کردم نکنه بخاطر جوسازی های جامعه و اطرافیان به سمت رشته تجربی و پزشکی اومدم .؟
    نمیخوام یه روزی پشیمون بشم از مسیری که طی کردم …

  9. چقدر غمنگینانه و از سر استیصال حس می کنم کمی درک می کنم حالتون را

  10. خیلی سخته دیدن چنین شرایطی …?

  11. نمیدونم راجب چه کسی دارید صحبت می‌کنید اما این نوشته خیلی غم داره انگار. این رو میشه از کلمه به کلمه‌اش فهمید. جوری که آخرش قلبم گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *