انسان‌ها

من نشستم و نفس کشیدم، با ریه‌هایی که یک روز از کار می‌افتادند؛

اما هنوز هوای گرم و تمیز زیادی باید به درون راه می‌دادند.

بعد به طرفِ کامپیوترِ ابتداییِ زمینیِ گالیور برگشتم و شروع کردم به تایپ،

هر توصیه‌ای که برای کمک به یک انسان به فکرم می‌رسید، را نوشتم:

 

— کنجکاو باش. همه‌چیز را زیر سوال ببر. واقعیت امروز فقط پندارِ فرداست.

— موفقیت را هدف قرار نده. تکامل و حیات، تنها به‌خاطر اشتباهات اتفاق می‌افتد.

— تا هزار سال دیگر، اگر انسان‌ها آن‌قدر دوام بیاورند، تمام چیز‌های که می‌دانی، رد می‌شوند و توهماتی حتی بزرگ‌تر جای آن‌ها را می‌گیرد.

— تو قدرت نگه داشتن زمان را داری. این کار را با بوسیدن انجام می‌دهی. یا با شنیدن موسیقی. در ضمن، موسیقی پیشرفته‌ترین چیزی‌ست که شما دارد. یک قدرت برتر است.

— یک وقتی اتفاق‌های بد روی می‌دهند. کسی را داشته باش که به او تکیه کنی.

— اگر داری می‌خندی، ببین نکند بخواهی گریه کنی. و برعکس.

— وقتی یک سیاهچاله انفجارهای عظیم اشعه‌ی گاما خلق می‌کند، تمامی کهکشان را با نور کور می‌کند و میلیون‌ها دنیا را از بین می‌برد. تو ممکن است هر لحظه ناپدید شوی. این لحظه. یا این یکی. مواظب باش، تا حد ممکن، کاری انجام بده که از مردن حین انجام آن خوشحال باشی.

— لئوناردو داوینچی یکی از شما نبود. یکی از ما بود.

(نیمه‌های شب، وقتی به این مورد رسیدم، کلی خندیدم. باید کتاب را بخوانید تا متوجه شوید)

— تو با جست‌و‌جوی معنای زندگی، به شادمانی دست پیدا نمی‌کنی. معنا فقط سومین چیز مهم است. بعد از دوست‌داشتن و وجود داشتن.

— در سطح زیراتمی، همه‌چیز پیچیده است. اما تو در سطح زیراتمی زندگی نمی‌کنی. تو حق داری ساده‌سازی کنی. اگر این کار را نکنی، دیوانه خواهی شد.

 

دیروز ظهر یا بعد از ظهر بود که گفتم بگذار یکی دو فصل از کتاب انسان‌ها را بخوانم.

کتاب، نوشته‌ی نویسنده‌ای به نام مت هیگ هست. او را نمی‌شناختم. از طریق پاراگراف فارسی متمم با کتاب آشنا شده و هفته‌ی پیش آن را از نمایشگاه خریده بودم.

با خود گفتم چند صفحه‌ای می‌خوانم که ببینم کتاب چطور است و بعد به سراغ کارهایم می‌روم.

نفهمیدم که چه شد و ۳۵۱ صفحه‌ی کتاب، تا قبل خواب، تمام شد.

 

به محض این که تمام شد، دلم می‌خواست آن را از اول شروع کنم و قطعا چنین کاری نیز خواهم کرد.

شروع می‌کنم و همه‌ی آن را دوباره می‌خوانم.

 

قسمتی که در بالا نوشتم، چندین توصیه از ۹۷ توصیه‌ای است که آن موجود بی‌نام (به قول خودش نام در جایی اهمیت دارد که موفقیت فردی مهم باشد. ما در سیاره‌مان به منافع جمع می‌اندیشیم، پس نیازی به نام نداریم) برای پسری به نام گالیور نوشت.

نمی‌خواهم الان از کتاب بیشتر بگویم. فقط باید ذهن را باز گذاشت و آن را خواند. یک بار نیز کافی نیست.

نویسنده‌اش می‌گوید:

از شما تمنا می‌کنم که این کتاب را بدون تعصب بخوانید، و خودتان حیات انسانی را ارزشیابی کنید.

انسان‌ها مت هیگ

 

کتاب انسان‌ها

نوشته‌ی آقای مت هیگ

ترجمه‌ی خانم گیتا گرکانی

انتشارات هیرمند

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 کامنت در نوشته «انسان‌ها»

  1. معنا فقط سومین چیز مهم است. بعد از دوست‌داشتن و وجود داشتن.
    چقدر قشنگ گفته واقعا همین طوره بعضی وقتا دوست نداریم حتی وجود نداریم ولی دیوانه وار داریم دنبال معنا میگردیم حتما میخونمش عالی به نظر میرسه ممنونم این بخش وبلاگت خیلی دوست دارم

  2. سلام ابولفضل جان

    حتما پستی را که در مورد انسان‌ها نوشتی، می‌خونم. ممنونم که آن را برایم گذاشتی.

    خوشحالم که باهات آشنا شدم. امیدوارم بیشتر در ارتباط باشیم.

    تا به‌زودی

  3. یکی از فوق العاده ترین کتاب هایی است که دو تابستان پیش خوانده ام. بسیار موافقم که کتاب را باید بیش تر از یکبار خواند و خود را به نویسنده سپرد و از منظراو به دنیا و انسان ها نگریست. من هم قبل ها چیزهایی نوشته ام.
    goo.gl/N76Nhz
    راستی مدتیه فید وبلاگت رو دنبال ات می کنم و نوشته هایت را بسیار دوست دارم:)

اسکرول به بالا