روبهروی کتابخانهام ایستادهام. به آن کتابهای پزشکی نگاه میکنم. به تکستبوکها. حرفهای امروز او – همان که قبلا از او در نامهای برای تو که میخواهی پزشک شوی گفتهام – در ذهنم تکرار میشود: کتابهای پزشکی با خون نوشته شده است. همین کتابهایی که میخوانید.برای هر خطش تعداد زیادی انسان …
ادامهی مطلباینجا هیچ چیزی زشت نیست
بیمارستانها و کلینیکها، یکی از عریانترین بخشهای جامعهی ماست. تمام آنچه که انکار میشود و گفته نمیشود و پنهان میشود، در اینجا دیده میشود: عمیقترین ترسها. پنهانیترین رازها. شهوانیترین تخیلات. عجیبترین تمایلات. باورها. اندیشهها. کردارها. همه و همه اینجا گفته میشود. تو و من، ما به عنوان کسی که با …
ادامهی مطلباز معلمهایم: لئونارد برنستاین – به بهانهی میلادش
میز کار من، میزی خلوت نیست: دو چراغ مطالعه. یک مانیتور. یک لپتاپ. تعداد زیادی خودکار و مداد و مدادرنگی و ماژیک. یک تایمر تخممرغی. یکی دو عدد دفترچه. یکی دو عدد کتاب. یک فرهنگ لغت کوچک. تعداد زیادی کاغذ. یک لیوان، گاهی پر از قهوه و گاهی تهماندهی قهوه. …
ادامهی مطلبفوریتهای ارتوپدی و بخش ارتوپدی اطفال – خاطرات بیمارستان [آپدیت سه و نیم]
پانزده / پنج / نود و نه – فوریت ارتوپدی چه چیزی کم بود در این نخستین کشیک ارتوپدی دوران اینترنی؟ چرا بعد از چنین روزی اینگونه حسی در من غالب بود؟ چه اتفاقاتی افتاده بود که به نظرم امروزم تمامنشده مانده؟ نمیدانم. نمیدانم. شاید در این نوشتن بفهمم: صبح، …
ادامهی مطلببرای زمانآگاهی بیشتر: پیشنهادی کوچک برای دانشجویان پزشکی
بخت خوشی دارم که در مسیرم، انسانهایی هستند که با پیشنهادهایشان، سهم آزمون و خطا را برایم کمتر میکنند. بهتر بگویم: به من این فرصت را میدهند که در مسیری جدید، آزمون و خطا داشته باشم، نه مسیری پیمودهشده. این کارشان، هدیهای بینهایت ارزشمند است. هدیهای از جنس زمان. پیشنهادی …
ادامهی مطلبلورکا – ترانهی کوچک نخستین آرزو
این روزهایم با او میگذرد. در هر فرصتی به او میگریزم و او را یاد میکنم. لورکا را. سیدی شعرهای او در پخشکنندهی کوچک من است و هر از گاهی به سراغش میروم و دکمهی پخش را فشار میدهم و به او، با ترجمه و صدای شاملو گوش میدهم. به …
ادامهی مطلبپیشنهادهایی برای یادگیری و تقویت زبان انگلیسی برای دانشجویان پزشکی
آنقدر نوشتن این مطلب در مورد زبان انگلیسی را پشت گوش انداختهام که دیگر خجالت میکشم آن را بنویسم. بارها و بارها گفتهام که در موردش خواهم نوشت. قسمتی از ننوشتن به این خاطر بود که حرف و پیشنهاد خاصی هم نداشتم – چه برسد به توصیه. الان هم دلم …
ادامهی مطلبآرتور گایتون – بزرگانسانِ دنیای فیزیولوژی و پزشکی
اولین تکستبوک علوم پایهام را قبل از شروع دانشگاه گرفتم. همان ماههای شهریور تا بهمن ۹۲. بیوشیمی بود. بیوشیمی هارپر. نسخهی فارسی. راستش حتی نمیدانستم نسخهی انگلیسیاش به راحتی پیدا میشود. گرگان شهر بزرگی نیست و تقاضا برای چنین کتابی کم است. در آن چند کتابفروشی، پیدا نمیشد. منم از …
ادامهی مطلببرای شناختنشان: تاسیان و آوومبوک
توضیح: نیمهی اول این نوشته را تیر ماه ۹۸ با عنوان تاسیان من از نبودن تو منتشر کرده بودم. اکنون، پس از شناخت آوومبوک، آن را کامل کرده و در نوشتههای «برای شناختنشان» قرارش دادم. به یاد آر آخرین باری را که دلتنگی گلویت را چنان محکم میفشرد که چهرهات …
ادامهی مطلبتکستبوک – چرا و چه وقت بخوانیم؟ (یک نظر شخصی)
۱. لذت فهمیدن چند روز پیش، دوستی که هرگز فرصت دیدار حضوریاش را نداشتهام، برایم عکسِ آخرین کتابی را که خریده بود فرستاد: لذت فهمیدن (The Pleasure of Finding Things Out) از ریچارد فاینمن (Richard Feynman). عکس را دیدم. لبخندی زدم. نه به این خاطر که فاینمن را میشناسم. از …
ادامهی مطلب