لحظه نگار: آیریس

تا حالا تجربه داشتید که به شما بگویند که: برای کادوی تولدت باید پول بدی؟ آیریس، کادوی تولد پارسال من بود که از خودم هم برای خرید آن دانگ گرفتند! و ۵۰ درصد از سهام آن را داشتم. ۵۰ درصد سهام، برای مسعود بود! آیریس، سومین تجربه‌‌ام در این زمینه، در دوران دانشجویی بود.

اولین تجربه، خِپِل بود.

دومین تجربه، پانی بود.

سومین تجربه، آیریس (Iris) بود.

آیریس معانی مختلفی دارد. رنگ چشم را آیریس مشخص می‌کند. یک خدای یونانی است. یک گیاه است. یک حشره است و …

این اسم را خودم انتخاب کردم. هر چند هیچ علاقه‌ای به تخصص چشم ندارم (حداقل الان ندارم)، ولی چشم انسان و دیگر موجودات، برای‌ام جذاب است.

این دو عکس، از سه ماه اول زندگی آیریس است.

آیریس - سگآیریس - سگ

آیریس یک تیر ۹۵ به دنیا آمد. امروز تولدش است. یک ساله شده.

از مرداد تا اسفند در پیش ما بود. اسفند او را واگذار کردیم. نمی‌توانستیم به اندازه‌ی کافی به او توجه کنیم. آن ماه‌ها، من ۷ صبح از خانه بیرون می‌رفتم و حدود ۱۰ شب بر‌می‌گشتم. نمی‌توانستم برای آیریس، وقت زیادی بگذارم. نه پولی گرفتیم و نه چیز دیگری. فقط از صاحب جدیدش خواستیم که هر چند وقت یک بار، او را بیاورد تا ببینیم.

[توضیح: من دو همخانه دارم. برای همین می‌گویم پیش ما بود.]

از اواخر اسفند تا اواخر خرداد آیریس را ندیدم.

دلم برایش خیلی تنگ شده بود.

واگذاری او تصمیم سختی بود. هزینه‌ی نسبتا زیادی هم برایش کرده بودیم. ولی خب جایی که به او بیشتر توجه کنند، برای‌اش بهتر است.

این هفته، آیریس را برای یک شب، از صاحب جدیدش قرض گرفتیم.

ما را یادش بود. خیلی هم خوشحال از دیدن ما. کلی ورجه وورجه می‌کرد. شب بسیار خوبی را گذراندیم. به او مرغ، گوشت و کمی کاهو دادیم. کاهو هم دوست دارد! کمی بازی کردیم و البته کلی حرف یک طرفه شنید از من!

عکس پایین، موقع خداحافظی دوم است. آیریس خیلی تکان می‌خورد و متعاقبا دست من تکان می‌خورد. برای همین عکس خیلی کیفیت ندارد.

آیریس - سگ

 

تا یکی دو ماه دیگر، خداحافظ آیریس.

 

پی‌نوشت: مراقبت از یک موجود دیگر، کار راحتی نیست. چه گیاه باشد، چه حیوان. چه همستر باشد که مراقبت کمتری می‌خواهد. چه سگ باشد که مراقبت زیادی می‌خواهد. لطفا قبل از تصمیم‌گرفتن برای داشتن یا نداشتن این موجودات، خوب فکر کنید که می‌توانید از پس مسئولیت‌هایش برآیید یا خیر.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 کامنت در نوشته «لحظه نگار: آیریس»

  1. سلام امیرمحمد!چه کار خوبی که واگذارش کردی
    من یک تجربه تلخ دارم از اینکه یک روز که خونه نبودم گربم میره بیرون و وقتی بر میگرده کلی مریض بوده تا یک هفته حال بدش ادامه داشت و حتی مجبور شدیم معدشو عمل کنیم … تا یه ماه بعد خوب بود ولی بعدش مرد… شدیدا دلم شکست و هیچوق خودمو نمیبخشم… الان ۶ ماه گذشته و خیلی دلتنگشم .راستی اسمش ری را بود

  2. سلام شبت بخیر
    چه سگ خوشگلی!!! نمیدونم با اینکه تقریبا تمام پست های وبلاگ رو خوندم این رو الان برای اولین بار دیدم الان دیگه خیلی بزرگ تر شده این پست مال دوسال پیش این اواخر هم با ایریس دیداری داشتی ؟؟:)

  3. چه سگ نازی !!

    داشتن همچین تجربه‌ای خیلی برام جالبه ولی حیف که تجربه‌ی نگه داشتن یک حیوون خونگی به نگه داشتن یه جوجه رنگی زرد و بزرگ کردنش توی هفت سالگیم محدود شد …
    یادش بخیر خیلی دوستش داشتم !!

  4. لحظه ای که سگ بعد از کلی وقت دوباره صاحبش و کسایی که باهاشون زندگی کرده رو میبینه دیدنی هست…. به نظرم سگ ها دوست داشتنی ترین حیوانات روی زمین هستن

اسکرول به بالا