روبهروی کتابخانهام ایستادهام. به آن کتابهای پزشکی نگاه میکنم. به تکستبوکها.
حرفهای امروز او – همان که قبلا از او در نامهای برای تو که میخواهی پزشک شوی گفتهام – در ذهنم تکرار میشود:
کتابهای پزشکی با خون نوشته شده است. همین کتابهایی که میخوانید.
برای هر خطش تعداد زیادی انسان عارضهدار شدهاند. برای هر خطش تعداد زیادی انسان مردهاند.
آنها مانند هر کتابی نیستند.
قدرشان را بدانید.
و میدانم. میدانم که همینطور است:
از اثرات مواد رادیواکتیو به خوبی آگاه هستیم زیرا هنوز صد سال نیز نمیگذرد از زمانی که به کودکانِ دارای اختلال ذهنی مواد رادیواکتیو میخوراندند، به زنان باردار آهن رادیواکتیو میدادند، زندانیان را در معرض دوز بالای پرتوهای رادیواکتیو قرار میدادند و به بیضههایشان پرتو رادیواکتیو میتاباندند و …
سفلیس را خیلی خوب میشناسیم و میبینیم با چه جزئیات دقیقی در تکستبوک گفته شده است زیرا که Guatemala Syphilis Experiment را داشتیم (+). آن هنگام که افراد را به سفلیس آلوده کرده ولی درمانشان نمیکردند تا ببینند چه میشود.
فیرنت (Værnet) را داشتیم که برای «درمان» همجنسگرایی به داخل بیضه تستستورون تزریق میکرد.
از هویت جنسی آگاهتر هستیم زیرا آزمایش جان مانی را میدانیم. او که پیشنهاد داد پسری را که در هنگام ختنه دچار مشکل شده بود، اخته کنند و به عنوان دختر بزرگش بکنند. پسری که دختر شد و دوباره در بزرگسالی – آن هنگام که خودش اختیار خودش را داشت – تغییر جنسیت داد و مرد شد و چند سال بعد خودکشی کرد (+).
صدها مورد دیگر وجود دارد.
از آزمایشهای جوزف منگله بگیر تا جدا کردن سهقلوها. از واحد ۷۳۱ ژاپن که آزمایشهایش باعث مرگ حدود دویست هزار نفر شد تا جراحیِ بدونِ بیهوشی بر روی زنان برده.
از این موارد فراوان است. کافی است عباراتی همانند Unethical Human Experimentation را جستجو کرده تا موارد دیگرش را ببینید.
اما. اما این تمام ماجرا نیست.
در کارآزماییهای بالینی نیز که به تایید کمیتههای اخلاقی میرسند، همین ماجرا را داریم.
با علم امروزمان، این کار اجتنابناپذیر است. مجبور هستیم به عدهای داروی اصلی را و به عدهای دیگر دارونما بدهیم تا بفهمیم اثر دارو چطور است. راه دیگری نداریم. شاید در آینده بتوانیم شبیهسازی کامپیوتری انسان را چنان دقیق انجام بدهیم که دیگر لازم به استفاده از نمونههای حیوانی و انسانی نباشد.
بیشک، بهای زیادی برای این کتابها پرداخته شده است. به همین خاطر است که هنگام نگاه کردن به این قفسه از کتابخانهام، هجومی از شرم و درد و اندوه و خشم را حس میکنم و دلم میخواهد قدرشان را بیش از پیش بدانم.
میدانم که منِ این روزها، به اندازهی کافی قدرشان را نمیداند. قدر این کتابهایی که هر خطشان با خون نوشته شده است.
به یاد فیلمنامهی بهرام بیضایی میافتم. طومار شیخ شرزین. آن جایش که شرزین میگفت:
روز اول [که] قلم را در مرکب فرو بردم و بر کاغذ آوردم، از آن خون بر صفحه جاری شد. پوست کاغذ شکافت؛ خون هزار کس در هر سطر میجوشید.
بهرام بیضایی – طومار شیخ شرزین
سلام
وقت به خیر
اون گایتون ۲۰۲۰ برای کدوم انتشاراته؟
سلام آقای قربانی ممنون میشم این سوالو جواب بدید ?
سلام آقای قربانی لطفاً این یه دونه سوال منو جواب بدید ?
حسن.
اگه نتونی جواب این سوال ساده رو از گوگل کردن پیدا بکنی، در این هفت سال به مشکل برمیخوری.
برای من هیچ کاری نداره جواب این سوال رو بدم. ولی دلم میخواد شما و بقیه دوستانم بتونید به راحتی پاسخ این پرسشها رو پیدا کنید که بعدا عادت بکنید دنبال Evidence بگردید و دست به سرچ خوبی داشته باشید.
واقعا جوابتونو درک نمیکنم آخه مگه یکی دو تا انتشارات هستن که گایتون آفست رو چاپ میکنن؟ با خودم فکر کردم لابد کتابی که شما انتخاب میکنید کیفیت چاپ و صحافی بهتری داره. شاید سوالمو بد پرسیدم؟! ?♂️
به هر حال ممنونم از این که وقت گذاشتین و جواب دادین
ارزش هزار بار خوندن رو داره این پست….
مثل همیشه بیشتر وقت من از حجم وقتی برای نت گردی میگزارم متعلق به وبلاگ شماست. امیرمحمد ای کاش در زمینه تاریخ پزشکی چندکتاب به من معرفی کنی که در این روزها بخوانم ,این روزها حقیقتا دلم برای روز های کنکور تنگ میشود که حجم زیادی درس داشتم و باید می خواندم .
عطیه. لطف داری به من.
راستش مطالعهای در این حوزه نداشتم که کتابی بتونم معرفی بکنم.
دکتر قربانی عزیز
فوق العاده بود … مثل همیشه
خیلی دوست دارم دیدگاه شما رو درباره مرگ بدونم
اول از نگاه یک انسان و بعد از دیدگاه یک پزشک
لطفا دربارش برامون بنویسید
ممنونم
زود هست هنوز شکیبا. لطفا اجازه بده یه کمی نگاهم پختهتر بشه، بعد مینویسم.
سلام امیر محمد عزیز
من در اغاز مسیر پر پیچ و خم پزشکی هستم و گاه واقعا خودم رو در انبوه مسایل رشتم گم می کنم شما الگوی فوق العاده ای برای من هستین هر وقت با ناامیدی مواجه میشم و هر وقت تلخی ها ی رشتمون جای شیرینی ها رو در ذهنم میگیرن با خواندن دلنوشته های شما امیدوار میشم خیلی خوشحالم افرادی رو میبینم که عاشقانه پزشکی رو دوست دارن و برای ان ارزش قائل می شوند
لطفا دلنوشته هاتون رو بنویسین و از بیان تجربیات ارزشمندتون غافل نشین اگر چه میدونم سرتون خیلی شلوغه ولی بدونید افرادی مثل شما که تعدادشون هم گویا انگشت شمار شده الگویی برای افرادی مثل من و مایه ی دلگرمی ما هستند
از شما بسیار سپاسگزارم
جانان عزیز.
امیدوارم که با دلگرمی بتونی ادامه بدی. لطف داری به من.
یه مدتی هست دارم برای نوشتن تو اینجا کمکاری میکنم. این نوشتهی آخر رو تموم بکنم، دوباره روی غلتک میفته.
??
سلام اقای قربانیمن ی کنکوری هستم ک برای سال دوم می خواد بخونه
و بشخصه از خوندن مطالبی ک می نویسید خیلی لذت می برم
با رشته مورد علاقه م بیشتر اشنا می شم و هرچند غیر مستقیم اما تجربه کسب می کنم
مطلب این بخش من و ب فکر فرو برد.این حس مسئولیتی ک ب حتی قربانی های این رشته و کتابهاش دارید قابل تحسینه.
انگار ی جورایی با لایه های پنهان این رشته اشنا می شم…با جزییات و رنگ های مختلفش.
خوندن ولاگ شما ب من برای درس خوندن و رسیدن ب صندلی دانشکده علوم پزشکی انگیزه می ده
ممنونم.ناگفته نمونه اطلاعاتم اونقدری نیست ک از همه گفته ها تون سر در بیارم اما با همه این ک متوجه بعضی قسمت ها نمی شم از خوندن مطالبتون واقعا لذت می برم.
و اینکه امکانش هست ک گه گاهی اگه برام سوالی پیش اومد ازتون بپرسم؟
سلام امیرمحمد
امیدوارم که سالم و خوشحال باشی
عکس کتابخانه ات حس خوبی به من داد و به طرز عجیبی دلم تکست خواست. دلم میخواد Bate’s رو بگیرم ولی مطمئن نیستم که تا چه حد میتونم روش وقت بذارم و جلو ببرمش. امیدوارم این کار رو بکنم.
در مورد آزمایش های انسانی نوشتی و تاریخ پزشکی، نمیدونستم خیلی از این ها رو… و توی یکی از کامنت ها نوشته بودی که دلت میخواد درباره ی تاریخ پزشکی بشتر بخونی. خیلی جالبه، منم این مدت راجع به این فکر میکردم که چقدر جای «تاریخ پزشکی» بین درس ها خالیه. برای این که یه علم بتونه رو به جلو قدم برداره، لازمه که قدم های قبلی رو بشناسیم و برام ناراحت کننده هست که خیلی از این قدم های مهم رو نمیشناسم. این مدت دنبال کتاب های مختلف توی این زمینه گشتم و یکی از چیز هایی که پیدا کردم این بود: The Cambridge Illustrated History Of Medicine
توی یه نگاه کلی جذاب بود به نظرم، ولی هنوز تصمیم جدی برای خوندنش نگرفتم.
در آخر هم ازت دعوت میکنم که این قطعه رو بشنوی:
Edward Elgar string serenade
عباس جانم. سلام.
تو از افرادی هستی که من واقعا دلتنگ کامنتهاش میشم و امیدوارم فرصت داشته باشی که بیشتر برام بنویسی.
راجع به Bates حواست باشه که ویرایش جدیدش اومده و کمی صبر بکن که یک نسخهی آفست درست ازش بیاد تو ایران (ورژن فعلی از روی Converted PDF پرینت گرفته شده و واقعا بیخوده ساختارش). کتابی رو هم که گفتی حتما نگاه میکنم. مرسی.
همیشه برام سوال بود جسد هایی که برای تشریح به دانشجویان میدن از کجا اوردن؟
میخرند محمدحسین. یا اهدایی افراد هست. یکی از اتندینگهای قدیمی قلب شیراز، وصیت کرده بود جسدش رو برای تشریح بدن مثلا.
سلام امیر جان
علم و دانش باهم فرق میکنه؟
سلام علی.
من فرد صاحبنظری در مورد کلمات نیستم که بخوام دقیق بگم بهت. ولی علم رو معادل Science در نظر بگیر و دانش رو معادل Knowledge.
شاید یه توضیح ساده این باشه که دانش یک رنگِ شخصی داره. دانشِ من در مورد پزشکی. دانشِ من در مورد فیزیک.
علم این طور نیست. وقتی میگیم علم فیزیک، دیگه نقش من از اونجا حذف میشه و تمام فکتهایی رو شامل میشه که در فیزیک وجود داره.
خیلی ممنونم.
با سلام خدمت شما
جناب قربانی در مورد آزمایش جان مانی با توجه به لینکی که قرار داده بود آیا بالاخره در بین روانشناسان و سکسولوژیست ها اجماع نظری درمورد هویت جنسی و gender fluidity حاصل شد یا نه؟
و اگر این آزمایش نظریه سیالیت و اجتماعی بودن پدیده جنسیت را رد کرد چرا ما امروزه در آمریکا یا اروپا شاهد تقویت دوباره این انگاره هستیم و میزان عمل های تغییر جنس در کودکان در حال افزایش است؟
آیا یافته های جدیدی در این مورد وجود دارد و یا داستان از قرار دیگریست؟
با تشکر
سلام مسیح. من این روزها مشغول خوندن کتاب ژن هستم (از سیدهارتا موکرجی). در اون هم به آزمایش جان مانی اشاره کرده. تا آخرش که خوندم، اگه جواب درخوری پیدا کردم برای سوالهات، برات مینویسم.
و یک سوال دیگر
آیا تو همه این کتاب ها را خوانده ای؟؟
کامل ؟؟؟
سلام.
تازه فهمیدم که چرا در کتاب های پایه (حتی زیست دبیرستان) حرف از اخلاق زیستی هست
ولی اون قدرا هم رعایت نشده و نمیشود گویا
و آخه چاره ای هم نیست
شاید چاره اش همان رباط باشد که ساختش دور از انتظار است
البته باید تصمیماتی گرفته شود که علم واقعی جای این آزمون و خطا را بگیرد
کار ها حساب شده تر باشند
(ولی باز هم انگار تا خونی ریخته نشود این کتاب ها آنقدر هم کامل نیستند)(گویی نوعی ایثار است )
..::هوالرفیق::..
سلام امیرمحمد عزیزم،
قبلا در این باره برام گفته بودی. از قول همان استادی که از خوننوشتهها برایت گفته بود. خواندن دوبارهی آن چقدر لازم و واجب بود. انگار که اولین بار است واقعا دارم به این موضوع توجه میکنم.
بخش داخلیمان تمام شد. راضی بودم. نسبتا. اولین تجربهی بیماری که «اکسپایر» میشود را داشتم. کمی به او وابسته شده بودم بعد از ۵ روز پروگرس گذاشتن و معاینه کردن و از زندگیاش با خبر شدن. خانم ۲۶ ساله، کیس لوپوس از یک سال و نیم قبل با یک پسر ۵ ساله. با آلوئولار هموریج و مایوکاردیت با بیس لوپوس در کمتر از ۱۲ ساعت…
باید تمرین کنم که بیمار عادت نکنم. کمی سخت است. دقیقا نمیدانم مرزش کجاست.
تا به زودی، رفیق
اینم جزئی از چرخ روزگاره همیشه ی سری قربانی میشن نه ی سری باید قربانی بشن مگر همین فیلم های ترسناک نبود که باعث شده بود شاگرد مادرم به تیک عصبی دچار بشه و سر کلاس درس بلند بلند بخنده ، یا شاگردی که توی کلاس و کنار موتور خانه مدرسه آتیش روشن کرده یا نازنین زهرایی که پدر و مادرش معلول ذهنی هستن اما خودش تو شیرین زبونی و زیبایی از همه سر تره و زرنگه ، اینا تمام اتفاقاتی که حالا به هر نحوی افتاده خوبیش اینه که شما پزشکید ولی مثلا یک معلم برای خوب کردن حال ۳۰نفر دانش آموز باید چیکار کنه؟ عادت کنه؟ آره این بهتره . ما به دنیا میایم و باید ی روزی بمیریم من آدم بی رحمی نیستم اما مردن اینطور افراد خیلی فایده اش بهتر از مردن اون آدماییه که اعضای بدنشون و تقدیم عقرب ها و مورچه ها تو خاک میکنند و هر هفته یک عده مرده پرست به سر مزارشون میرن و احساس ندامت میکنن
وای?
?????
گاهی فکر میکنم پزشکی و علم امروز توانایی درمان خیلی از بیماری هارو داره
اما برای پا برجا بودن این سیستم
ترجیح میده اونها رو کاملا درمان نکنه….
((منظورم شخص یک پزشک به تنهایی نیست))
فائزه. فکر نمیکنم حتی با نیت برپا نگه داشتن سیستم، بخوان این کار رو بکنن. هزینهی درمان خیلی هزینهی گزافی هست. کافی هست سرچ بکنی و ببینی چه قسمت قابل توجهی از بودجهی ایالات متحده فقط داره صرف قسمت بهداشت و درمان میشه. به همین خاطر هست که گایدلاینهای تشخیص و درمان رو که نگاه کنی، میبینی برای یک کار ساده هم چقدر Indications و Contraindications گذاشتند.
من امید دارم و حدسم اینه که در آینده، هزینهای که از افراد دریافت بشه در سیستم درمان، بره سمت پیشگیری. بذار این طوری بگم که امیدوارم حداقل پیشگیری سهم بیشتری داشته باشه.
هیاهوی جهان، کوچکم می کند
زمان مرا می تراشد
اینو میدونم که این ظرفی ک هرکدوم از ما واسه دونستن داریم و واسه پرشدنش سعی میکنیم درسته شکل های متفاوتی دارن محتوای متفاوتی دارن ولی یه ویژگی مشترک دارن ک هیچ وقت پر نمیشن. و دونستن بها داره تغییر عقیده بها داره و این یه چیز اجتناب ناپذیره باید چیزی که بوده به اون شکلی که بوده دیگه نباشه و این نبودن و تغییر نیاز به قربانی داره. توی پزشکی شاید الان قربانی هاش ما نباشیم و بیمارایی باشن که به نوع خودشون نادرن و قابل آزمایشن ولی تو زمینه های مختلف دیگه چی؟مثل سیاست یا تغییرات فرهنگی یا حتی اقتصاد توی اونا هم expert هایی هستن ک مشغول آزمایش برا پر کردن این ظرف ها هستن ک توی این زمینه ها قربانیش خود ما میتونیم باشیم و این موضوع انقد گستردس توی تک تک فعالیت هایی که داره روزانه اتفاق میوفته ک هرکدوم از ما قربانی یک بحثش هستیم. پس نه فقط تکست بوک های پزشکی که تک تک کتاب هایی ک داره نوشته میشه از خون و درد و رنج ما،قبل از ما، دوستان ما،اجداد ما یا فرزندای ما هستند و خواهند بود که فکر کردن بهش ارزششون رو خیلی بیشتر میکنه و مسئولیت در قبالشون رو سنگین تر:))
حرفات رو میفهمم زهرا و قبولش دارم. ولی نمیتونم بگم تک تک کتابها. چون به نظرم بعضی از کتابها نوشته شده که از خون انسانهای مونده تغذیه بکنه.
برای این گفتم تک تک کتابها قربانی دادن چون بنظرم حتی همون کتاب هایی که میگی نوشته شدن تا از خون باقی مونده ها تغذیه کنن هم قربانی های خودشون رو دارن. ولی قربانی هاشون نه قبل از نگارش بودن نه حین نگارش بلکه بعد از انتشارشون بوده. قربانی اصلیشون خواننده های همین کتاب ها بوده که با خوندنش یه بذر از چیزی که قبلا توی وجودشون نبوده کاشته میشه. این بذر میتونه شک،ترس،نفرت،خون خواهی،تزلزل یا خیلی چیزهای دیگه باشه. ولی اگه بخوایم از نظر concept ارزشمند بودن این قربانی ها بگیم آره حرفت درسته لفظ تک تک کتاب ها درست نیست اینجا.
چقدر سنگین بود
کمرم رگ به رگ شد
کتاب هریسون رو به ترتیب نذاشتید.جای ۲/۱ و۲/۲جابه جاس 🙂
امیر محمد عزیزم؛
یک گفت و گویی بود تو فیلم The big short که به فرد روبرو میگفت “ما الان برنده بحرانی هستیم که اینقدر ورشکسته داره و هر چند ده ورشکسته یعنی یک آدم مرده”.
دقیق تعدادش رو یادم نیست ولی ازون زمان به اعدادی مثل نرخ بیکاری و تورم تو اقتصاد حساس شده بودم. به دوستام میگفتم که این یک شکست عادی رو نمودار نیست، میلیون ها هدف و برنامه و علاقه سر این فروپاشی ها زمین خوردند. ما باید حواسمون رو جمع کنیم.
باید بهت بگم که تنها نیستی وقتی روبرو کتابخونه قرار میگیری.
من خودم رو میذارم جای یک سیاست گذار، جای یک کارشناس، یک تحلیلگر و با خودم میگم آماده هستی؟
چقدر آمادگی این رو داری که چنین تصمیم هایی بگیری؟
یک تد تاک هست از Meg Jay با این عنوان Why 30 is not the new 20?
اونجا اولش میگه که ما فکر میکنیم ازدواج و کار و مسئولیت ها بعدا اتفاق میفتند. اما ۲۰ و چند سالگی دیگه ما کمترین فاصله رو با اون بعدا داریم. به نظرم در حساس ترین و پایه ای ترین زمان زندگی مون قرار داریم به نسبت به فراغت از مسائل زندگی.
بهنام.
فکر کنم باید این صحبتهای تو رو و نوشتهی محمدرضا رو و این تدتاک رو با هم و کنار هم بذارم و به هر سه فکر کنم.
تمام دل و روده ام به هم پیچید
برای هر خطش تعداد زیادی انسان عارضهدار شدهاند. برای هر خطش تعداد زیادی انسان مردهاند….سنگینی مسولیتی که داریم بیشتر از قبل حس کردم…حتی گاهی در سالن جسد به این مسایل فکر میکنم که این کاداور قبلا کی بوده شغلش چی بوده چه شخصیتی بوده واسه خودش و در اخر نقش من تو این دنیا چی هست!
سلام اسما.
یکی از این قسمتها دقیقا همینه. سرچ بکنی میبینی چه کارها که میکردن برای جسد. و دقیقا همینی هست که میگی. سنگینتر حس میشه این مسئولیت.