۱. لذت فهمیدن
چند روز پیش، دوستی که هرگز فرصت دیدار حضوریاش را نداشتهام، برایم عکسِ آخرین کتابی را که خریده بود فرستاد:
لذت فهمیدن (The Pleasure of Finding Things Out) از ریچارد فاینمن (Richard Feynman).
عکس را دیدم. لبخندی زدم. نه به این خاطر که فاینمن را میشناسم.
از فاینمن چیزی نخواندهام. چندان هم در مورد او نمیدانم. اما از او جملهای در ذهنم نقش بسته که با آن ارتباط عمیقی برقرار میکنم.
If you’re not having fun, you’re not learning. There’s a pleasure in finding things out.
اگر لذت نمیبری، در حال یادگیری نیستی. در فهمیدن، لذت وجود دارد.
فهمیدن شاید بهترین معادل Finding Out نباشد. شاید بهتر بود «دریافتن» یا «پی بردن» را انتخاب میکردم.
تفاوتهایی بین Finding Out و Figuring Out با Understand وجود دارد. فاینمن هم به ظرافت واژهی Finding Out را انتخاب کرده است.
به نظرم، سهم کلنجار رفتن در دو واژهی نخست از Understand بیشتر است.
مسئلهای وجود دارد. یک نقطهی گنگ. یک سوال. اینجاست که کلنجار رفتن با آن شروع میشود و در نقطهای به آن لذتِ Finding Out و Figuring Out میرسیم.
با این وجود، میدانم که هر لحظهی مسیر یادگیری اینگونه نیست.
کلافه میشویم. خشمگین میشویم. سرخورده میشویم. سردرگم میشویم. پشیمان میشویم. دو دل میشویم. خسته میشویم.
همهی اینها هم وجود دارد.
مخصوصا نخستین باری که به سراغ مبحثی دشوار میرویم. آنجا شاید، نه تنها لذت فهمیدن را نچشیم، بلکه کلافگی نفهمیدن هم به سراغمان آید.
اما میخوانیم و در تقلا و کلنجار به سر میبریم تا به آن لحظهی ناب فهمیدن دست پیدا کنیم.
۲. فهمیدن به عنوان یک انگیزاننده
باور من این است که نبود لحظات «لذت فهمیدن» سهم قابل توجهی در بیانگیزگی ما در مورد رشتهی تحصیلیمان دارد؛ چرا که – حداقل برای من این طور است – این لذت فهمیدن یک انگیزانندهی درونی قوی است.
آن هنگام که کتاب شغلی برای دوست داشتن (A Job to Love) از مدرسهی زندگی (+) را میخواندم، یکی از بهترین فصلهایش در مورد دوازده جنبهی لذتبخشِ شغلها بود.
برای یکی «خلاقیت» لذتبخشتر است و در اولین اولویت قرار میگیرد، برای دیگری «رهبری»، برای فردی دیگر «یاری دیگران» یا «درآمد» یا «نظم» یا …
برای من، اولین اولویت به «فهمیدن» تعلق داشت.
۳. نقش تکستبوک در لذت فهمیدن
تخمین زده میشود که حدود سیزده هزار بیماری و اختلال سلامتی را تاکنون شناختهایم. کم نیست. اصلا کم نیست. و البته قرار نیست که یک دانشجوی پزشکی عمومی تمام آنها را بشناسد.
اما در این که حجم مطالب نیز زیاد است، هیچ شکی نیست.
باور من این است که وقتی حجم مطالب از آستانهای فراتر میرود، اینکه بتوانیم از پس آنها برآییم یا خیر، به دو معیار برمیگردد: دستهبندی (Classification) و یکپارچگی (Integrity).
مطالب را همانطور تکهتکه میخوانم و در ذهنم پرت میکنم یا در بستهبندیهایی گذاشته و روی هر کدام برچسب میگذارم و به ذهنم میفرستم؟
یک اتاق بزرگ در ذهنم ساختهام که همهچیز نامرتب روی زمین قرار دارد یا در اتاق ذهنم قفسههایی دارم که مطالب بستهبندیشده (Chunkهای اطلاعات) میتوانند در آنجا قرار بگیرند؟
مطالب مرتبط به هم را به یکجا میفرستم و یکجور نشانهگذاری میکنم یا هر کدام را به بخشی جداگانه میفرستم؟
واضح است که در هنگام نیاز به آن اطلاعات، در کدام نوع میتوان دسترسی راحتتری داشت.
باور من این است که یک تکستبوک خوب، بستری فراهم میکند که این ساختار را بسازیم. به ما کمک میکند که هدفمندتر و ساختارمندتر آن اطلاعات را وارد ذهنمان کنیم. به دستهبندی و یکپارچگی کمک میکند.
به عنوان مثال، ساختاری را که کتاب نلسون (تکستبوک اطفال) برای توضیح یک بیماری دارد، ببینید:
Etiology
Epidemiology
Clinical Manifestations
Laboratory and Imaging Studies
Differential Diagnosis
Treatment
Complications
Prognosis
Prevention
عالی نیست؟ چقدر کار را راحت میکند؟
هر مطلبی اکنون یک برچسب دارد.
اینگونه مرتبسازی اطلاعات است که باعث میشود بتوانیم مطالب را بهتر در ذهنمان بسپاریم و از آنها استفاده کنیم.
علاوه بر این، یک Integrity در بین مطالب تکستبوک وجود دارد که معمولا نویسندگان درسنامهها و جزوهها و کتابهای کمک آموزشی، این روح یکپارچگی را از آن میگیرند.
شبیه یک نخ که دانههای مروارید را کنار هم نگه میدارد. این نخ که بریده شود، پیوستگی و کنار هم بودن دانهها از بین میرود. جزوهنویسی معمولا با هدف کمتر نوشتن و خلاصهتر نوشتن، این روح را میکشد.
آنگاه است که به نظرم کفهی ترازو به سمت کلافهشدن و سردرگمی و … سنگین میشود.
۴. اهمیت استفاده از تکستبوک
این روزها کتاب همدم من Diagnosis (+) است. خواندنش پس از کتاب کانمن (Thinking, Fast and Slow) بسیار لذتبخش بود و آنقدر برای من نکات آموزنده داشت که حتما از آنها در این وبلاگ مینویسم.
تمامی کتاب در مورد نحوهی تفکر ما در هنگام تشخیص گذاشتن و خطاهای ما در تصمیمگیری و نحوهی کمتر کردن آنهاست. با این وجود، نویسندگان اصل موضوع را فراموش نکردهاند. آنها چندین بار تا پایان کتاب تأکید میکنند که هیچ جایگزینی برای نیاز به دانش جامع پزشکی در تشخیص و تصمیمگیریهایمان نداریم.
آنها نیز بارها میگویند که دانش پزشکی جزء لازم است؛ اما کافی نیست.
تا دانش نداشته باشیم که نمیدانیم یکی از تشخیصهای افتراقی Renal Colic، بیماری Abdominal Aorta Aneurysm یا همان Triple A است. اما شیوع سنگ کلیه کجا و شیوع آنوریسم آئورت شکمی کجا.
باید این دانش وجود داشته باشد که این تشخیص افتراقی را بگذاریم و حالا تازه پای خطاهای شناختی و تصمیمگیری و سوگیریها به میان میآید.
افزایش روزانهی دانش پزشکی، به سختی ماجرا میافزاید. هر سال که میگذرد، حجم مطالبی که یک دانشجوی پزشکی/یک رزیدنت/یک فلو در همان زمان محدود چندساله باید بیاموزد، بیشتر و بیشتر میشود.
دانشی که پس از پایان این زمان محدود، از او انتظار دارند که بلد باشد و بتواند آن را به کار گیرد – این به کار گرفتن خود داستان و ماجرایی جداست.
در فصل چهاردهم همین کتاب (Medical Education and the Diagnostic Process)، نکته و تذکر جالبی نوشته شده است:
There is no substitute for comprehensive medical knowledge. With current cognitive aids, there is less need for arduous memorizing; however, students need to be aware that if they are deficient in knowledge, they must be familiar with the means to quickly access reliable sources.
هیچ جایگزینی برای دانش جامع پزشکی وجود ندارد.
هرچند با وجود Cognitive Aid هایی که اکنون داریم، کمتر نیاز به حفظ کردنِ طاقتفرسای [تمام جزئیات] یک موضوع است.
با این حال، دانشجویان باید در صورت نقص دانششان، حداقل با روشهایی که بتوان سریعا به منابع مطمئن دسترسی پیدا کرد، آشنا باشند.
برگههای گرفتن شرح حال که به شکل چکلیست درست شده است، یک Cognitive Aid است. پوسترهایی که در همهی بخشها در مورد احیای قلبی-ریوی، عوارض تزریق خون و … وجود دارد، همگی Cognitive Aid هستند.
هر چند تو و من میدانیم که بهترین Cognitive Aid تلفن همراهمان است که تمامی این مطالب روی آن وجود دارد.
ما این مطالب را روی موبایلمان داریم. اما آیا اکنون یک بیمار را که با تپش قلب آمده و Dysrhythmia دارد، میتوانیم تشخیص دهیم و درمان کنیم؟
همانطور که Pat Croskerry میگوید، دانستن روشهای دسترسی به آنها نیز مهم است. منظورش فقط دسترسی نیست. بله همگی میدانیم که فلان فصل هریسون/سیسیل یا فلان قسمت آپتودیت در مورد ریتمهای غیرطبیعی قلب نوشته است. منظورش این است که بدانیم دقیقا به کجایش مراجعه کنیم.
باورم این است که حداقل اگر آنها را یک دور خوانده باشیم، شاید در مورد بیمار اول و دوم و پنجم و دهم و بیستم نتوانیم تشخیص دهیم، اما حداقل جایی را داریم تا با هر بار مراجعه، با هر بار Refinement دانشمان و بهتر کردن این طبقهبندی در ذهنمان، بالاخره تشخیص را بگذاریم و درمان را انجام بدهیم.
به یاد راندهای یک دهه پیش میافتم که استادان تعریف میکنند. یکی مسئول تکستبوک فارماکولوژی میشد. یکی تکستبوک اصلی را به همراه داشت و اگر مطلبی را نمیدانستد مشغول به بررسی مطلب میشدند.
اکنون این تکستبوکها در جیب ماست. اما به آنها مراجعه نمیکنیم؛ زیرا که در بین آن همه مطلب که برایمان ناآشناست، گم میشویم. در بهترین حالتش، مطلب را گوگل میکنیم و شاید به شکل تصادفی مقالهای که باز میکنیم Evidence-Based باشد و از مطلبش کمک بگیریم.
اما به سراغ منابعی که سالها و سالها برایشان زحمت کشیده شده و Evidence-Based ترین مقالهها را که از فیلترهای متعددی رد شده، انتخاب کرده و در یک تکستبوک یا سایت (مثل آپتودیت) به شکل یکپارچه گذاشتهاند، نمیرویم.
بهترین رزیدنتهایی که دیدهام، آنهایی بودهاند که در کنار آپتودیت، تکستبوک را در موبایلشان داشته، قسمتهایی را هایلایت کردهاند، اسکرینشات گرفتهاند، اسلاید ساختهاند، طبقهبندی کردهاند و در هنگام نیاز به آن مراجعه میکنند. یاد دادن این کار به من، بزرگترین درسی بوده که از آنها آموختهام.
این که برای خود بستری داشته باشیم تا در هنگام نیاز، به آن مراجعه کنیم و دانش خود را (Illness Script هایمان را) ویرایش کرده و بهتر بکنیم.
این مراجعهی مکرر در نهایت باعث رسوب و کریستالیزه شدن مطلب در ذهنمان میشود.
۵. اولویتدادن به مطالب تکستبوک
خوب میدانم که خواندن همهی مطالب از تکستبوک در یک زمان محدود ممکن نیست. در یک بازهی یک هفتهای برای امتحان، نمیتوان برای تمامی مباحث به رفرنس مراجعه کرد.
حتی در طول یک ترم نیز نمیتوان تمامی مطالب ارائه شده را از روی رفرنس خواند.
چه علوم پایه باشد، چه فیزیوپاتولوژی، چه دوران بالینی.
اما میشود اولویت گذاشت و تعدادی را خواند.
شاید در فرجهی چند روزهی امتحان غدد در علوم پایه، نتوان تمام هورمونها را از روی فیزیولوژی گایتون خواند، اما میتوان انسولین را از آنجا خواند. انسولین را خواند که بعدها در هنگام خواندن دیابت در فیزیوپاتولوژی، یک بستر مناسب برای مطالب دیابت از هریسون فراهم باشد.
شاید نتوان کل آناتومی را از روی تکستبوک خواند، اما میتوان برای آناتومی سطحی که بیشترین کمک را در معاینه و Physical Exam میکند، به گری یا اسنل یا مور مراجعه کرد.
فرصت این نیست که برای کل گوارش به هریسون یا سیسیل مراجعه کرد. اما حداقل میتوان فصل GI Bleeding را از روی هریسون خواند. مگر چند صفحه است؟ حتی ۴ صفحه هم نمیشود.
قبلا در مورد اینکه چه چیز را از تکستبوک بخوانیم نوشتهام: چه مطالبی را از رفرنس بخوانم؟
آن را دو سال پیش نوشتهام. هر چند با آن نق و نوقهایی که اول نوشته آوردهام دیگر ارتباط برقرار نمیکنم، هنوز هم نظرم همان چهار مورد است؛ اما مثالهایم – اکنون که سه ماه نخست سال ۹۹ را در اورژانس به سر بردهام – بیشک متفاوت خواهد بود.
باید این نکته را در نظر بگیریم که هر بیماری شایعی به اورژانس مراجعه نمیکند و هر بیماری که به اورژانس مراجعه میکند، لزوما مبتلا به یک بیماری شایع نیست.
شاید فکر خوبی باشد که به کمک هم، لیستی از این اولویتهای اورژانسی و شایع درست کنیم.
۶. شروع خواندن تکستبوک
تکستبوکخوانی قطعا سخت است. و پایبندی به خواندن آن، ایجاد یک عادت است.
مثل تمامی تغییر عادتهای دیگر، کار غلط یک تصمیم تکانشی است: این تصمیم که من از امروز تمامی مطالب را از تکستبوک میخوانم.
فکر غلط، باور استثناپذیری است: بقیه اگر نمیتوانند، من میتوانم در آن زمان محدود، همهی مطالب را از روی تکستبوک بخوانم.
من خودم در دورهای هم تصمیم تکانشی داشتم و هم باور استثناپذیری در این زمینه.
تغییر عادت ناگهانی نیست. نیاز به قدمهای کوچک دارد (Micro-action).
قدمی به کوچکی اینکه من امروز PDF یا نسخهی چاپی گایتون یا هریسون یا رابینز یا سیسیل یا نلسون یا … تهیه میکنم.
قدمی به کوچکی اینکه من برای امتحان بعدیام، تنها یک مبحث را از روی تکستبوک خواهم خواند.
قدمی به کوچکی اینکه لیستی از مطالبی که میخواهم از تکستبوک بخوانم تهیه کنم.
کم کم این قدمهای کوچک باعث میشود وقتی به پایان دوران عمومی خود نزدیک شدیم، ببینیم چه حجم قابل توجهی از مطالب را از روی تکستبوک خواندهایم و چه مسیر طولانیای را پیمودهایم.
هدفهای غیرواقعی گذاشتن، هدفهایی با باور به اینکه من استثناپذیر هستم، تنها باعث میشود که نسبت به کل این کار بیانگیزه گردیم و تمامی انرژی ما تخلیه گردد (Ego-Depletion).
یادتان باشد که انرژی ذهنی ما برای این کار که نیاز به فکر کردن و توجه آگاهانه و فعال دارد، محدود است.
مرسی از حال خوبی که منتقل می کنید اقای قربانی عزیز … امیدوارم خوب باشی ادم حسابی
سلام وقتت بخیر.پزشکیم هنوز اوایل راه….
از زمان دبیرستان عاشق هنر بودم.اولین انتخابم زمانی بود که بین مرحله دوم المپیاد زیست و مسابقه نقاشی مرحله کشوری یکی رو انتخاب کنم.زمان انتخاب رشته هم صرفا بخاطر خانواده و اینکه پزشک شو در کنارش علایقتو هم ادامه بده تجربی رو انتخاب کردم و سرانجام پزشکی قبول شدم(رشته هنرم هم۹۰شد)
برای انتخاب بین دندان و پزشکی هم مردد بودم(بخاطر یک سری مشکل جسمی)
وارد پزشکی شدم.هیچ علاقه ای بهش نداشتم.جواب خونوادم این بود که بری جلو بهش:علاقه مند میشی.الان ترم ۵هستم.دو سه ماهی هست دچار افسردگی شدید شدم. دیابت هم دارم.بخاطر مشکلاتم قندم هم کنترل نمیشه.ساعت ها میرم تو اتاقم دریغ از خوندن یک صفحه درس. هیچ لذتی برام نداره.واقعا موندم چیکار کنم.بخوام از اول شرو کنم.خب اینجوری انگار از دبیرستان وقتمو بیهوده هدر دادم.بخوام هنرو شروع کنم.با شرایط الان جامعه واقعا پیشرفت سخته(ی مدت کار کردم ماهی بین۱۰تا۲۰تومن درآمد داشتم)ولی با اینکه علاقه ای به پزشکی ندا م برام مشکله که عمری که هدر دادم زحمتی که کشیدم لذت وتفریحاتی که انجام ندادمو بزارم کنار ودوباره….
نظرت چیه.چطوری میتونم این مسیرو(پزشکی)برای خودم جذاب تر کنم؟
سلام ببخشید من جواب میدم ولی ب نظرم دیدگاه ادما عوض میشه صرفا بخاطر اینکه هنر رو ول کردی عصبانیتت باعث نشه ک ب پزشکی ب ی دیدگاهه منفی نگاه کنی شاید عشقو تو پزشکی پیدا کردی! ب نظرم ی مقدار با ذهنیت بازتر ب قضیه نگاه کن بیخیال شدن این همه زحمتی که کشیدی کاره اسونی نیست ولی اگه از کاری که انجام میدی لذت نبری زندگی هیچ ارزشی نخواهد داشت من واقعا نمیدونم چیه رمزش ولی سعی کن سخت نگیری کم کم ک رفتی کارورزی و بالین خیییلی بیشتر علاقه مند میشی ولی در کنارش تفریحاتتم داشته باش حتمن امیدوارم دیدگاهت بهتر بشه به رشته ای ک تحصیل میکنی موفق باشید
سلام
شما چطور کتابهای متفرقه و غیردرسی رو به زبان اصلی تهیه میکنید ؟
سلام مریم. به سایت انتشارات جنگل یه سر بزن. من اگه جنگل داشته باشه، از جنگل میگیرم. گاهی هم میدم چاپ بکنن.
سلام ، من دانشجوی ترم یک پزشکی هستم.
بنظرتون برای آناتومی اسنل بهتره یا گری یا هردو رو بخونیم ؟ برای اطلس اناتومی نتر خوبه ؟ برای بیوشیمی هارپر یا دولین یا لیننجر ؟کدوم بهتره؟برای فیزیولوژی گایتون کافیه ؟ یا گانونگ هم در کنارش بخونیم ؟
ممنون میشم راهنماییم کنین??
ملیکا. یک کتاب انتخاب بکن. تعدد منابع خوب نیست.
گایتون کافیه. آناتومی هر کدوم که بیشتر ارتباط برقرار کردی. بیوشیمی رو من خودم از کتابی که علوم پزشکی شیراز چاپ کرده بود، خوندم.
سلام آقای قربانی
وبلاگ شما رو اتفاقی موقعی که داشتم روش برنامه ریزی و مطالعه برای آزمون پره رو سرچ میکردم پیدا کردم و چقد لذت بردم از قلم تون و عناوینی که برای نوشتن انتخاب میکنین
خیلی وقت بود وبلاگ نخونده بودم ولی این دو روزی که با شما آشنا شدم با لذتی فوق العاده مطالب تونو تو تایم های خالیم مطالعه کردم و هنوز پست های زیادی مونده واسه خوندن
اگه بگم با خوندن مطالب شما نگاهم و حسم به پزشکی زیر و رو شد اغراق نکردم
امیدوارم بیشتر و بیشتر بنویسین و همچنان از مسیر زندگی لذت ببرین
با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما
سلام یلدا جان. ممنونم. لطف داری. امیدوارم بتونی نتیجهی دلخواهت رو در آزمون کسب بکنی.
سلام آقای دکتر
امیدوارم که موفق و سلامت باشید
من ترم اول پزشکی رو تازه تموم کردم و هم از معدلم و هم از تلاشی که کردم، راضیم
ولی دیروز یه رزیدنت داخلی چیزی بهم گفت که دوست دارم نظر شما رو راجع بهش بدونم
اون میگفت که هر چی تکست بوک و … بخونی یادت میره و فقط چارچوب اصلیش توی ذهنت میمونه. تو نباید خودتو خسته کنی و الان بهترین فرصته برات که بشینی مقالات بالینی بخونی و من نفهمیدم چرا
مگه دانش بالا از مطالب علوم پایه، به درک عمیقتر مطالب بالین کمک نمیکنه؟
ممنون میشم اگه راهنماییم کنید
موفق باشین???
اگه نخونی که همون چارچوب رو هم نخواهی داشت ؛)
باید یه چارچوبی باشه که یه سازهای روی اون ساخته بشه.
سلام امیرمحمد جان. قسمت شد دوباره یه پیام برات بذارم.امیدوارم حالت خوب باشه یه سوال بنیادی ذهنمو درگیر کرده مقطع علوم پایه ام.و این رو به خودم بعد از دو ترم فهموندم که باید واقع نگر بود چون همه مطالبو نمیشه از تکست بوک خوند ولی ای کاش میشد به طریقی به تفکر سیستمی برسی تا بتونی مطالبو اولویت بندی کنی وقتی من از مطالب بالینی اطلاعات زیادی ندارم چطوری میتونم به این تفکر سیستمی برسم تا بتونم اولویت بندی کنم؟؟
سلام امیر.
منظورت رو از تفکر سیستمی و اولویتبندی متوجه نشدم من. جواب این سوال اینه که شایع یا کشنده. اینا اولویت بیشتری داره. سخت نیست در آودنش. تا تو بیای فیزیوپات من یه پست میذارم که همهی تاپیکهای اینجوری رو شامل بشه.
منظورم بستر سازیه.مثلا کلیه گایتون دارم میخونم چطوری بفهمم کدوم مطالب مهمتره تو بالین بیشتر بکارم میاد
سلام خسته نباشید
ببخشید اقای قربانی یه سوال
کلا این کتابهای پزشکی برای فهمیدنشون باید انگلیسیت قوی باشه؟
از همون ترم اول انگلیسیتون چطور بود ؟ چطور پیشرفت کردید داخلش ؟
سلام سما. دارم در موردش مینویسم. همین امروز فردا تموم میشه.
سلام امیرمحمد جان.امیدوارم حالت خوب باشه.بابت وبلاگ خوبت بهت تبریک میگم.یه سوال داشتم خوندن رفرنس های زبان تخصصی پزشکی مثله professional English in use Medicineواقعا تاثیر مستقیمی تو یادگیری واژه ها واصطلاحات داره تا باهاش بشه تکست بوک های دیگه ای رومثل هاریسون خوند
سلام امیر.
من امتحان نکردم راستش. فکر هم نمیکنم خیلی کمککننده باشه. یه نوشته در نظرم هست بنویسم با عنوان انگلیسی برای دانشجویان پزشکی. یه سری پیشنهاد میدم داخلش. امیدوارم مفید باشه.
سلام ممنون از اینکه این مطلب رو که اتفاقا خیلی برای یه دانشجوی پزشکی میتونه اهمیت داشته باشه رو نوشتی من خودم به شخصه از دوران فیزیوپات تکست میخوندم ولی نمیدونم چرا یه مشکلی که تکست داره هر چقدر هم بخونی باز ماندگاری مطالب که لازم هست و باید بدونی رو توی ذهنت نداره مثلا همین هاریسون از اول یه مطلب اپیدمیولوژی و فیزیو پاتولوژی و بعضی مواقع اسامی ژنهای دخیل در بیماری رو نوشته که ادم به اخر فصل که میرسه شاید مطالب مهمه هم در لا به لای این حجم از مطلب از چشمش در رفته باشه و خب موضوعی که میخواستم بپرسم ایا مثلا به نظرت کتابای دیگه مثل Toronto notes چطورن؟ که باز خیلی منظمن و دسته بندی دارن و یا مثلا امروزه که انتشارات زیادی ترجمه و مطالب مهم کتابای تکست رو چاپ میکنن بهتردنیست یه دور از اونا روخونی بشه و بیشتر وقت صرف کتابای هندبوک مثل ماساچوست و اکسفورد و یا همین Toronto notes بشه تا دوباره تکست خوندن؟ ممنون میشم نظرتون رو بدونم با سپاس از مطالب مفیدی که مینویسی
سلام جواد.
قرار هم نیست یادت بمونه آخه با یه دور خوندن. اشتباه برداشت نکنی. منظورم این نیست که تو الان باید ده دور خونده باشی. منظورم اینه شما یه بار در فیزیوپات میری سراغش و بعد مثلا در استیودنتی و بعد اینترنی و …
اینجوری کم کم شکل میگیره و رسوب میکنه.
این کتابها، برای وقتی که مطلب دستهبندی خوبی نداره، «شاید» بتونن کمک بکنن. من هندبوک آکسفورد رو به شخصه خیلی دوست دارم و ازش استفاده کردم. کلا سبک نوشتنش و طراحیاش و حرفهایی که گفته، خیلی به دلم میشینه.
ولی کلا از این منبع به اون منبع شدن به نظرم اشتباه هست.
منِ این روزها، ترجیح میدم مثلا برای یه امتحان که ۲۰ تا مبحث داره، ۳-۴ تا رو از روی تکست اصلی بخونم، بقیه رو از روی جزوه و پاورپوینت استاد و این چیزهای مشابه. تا اینکه پناه ببرم به کتابهای خلاصه. اینجوری بعد چند تا امتحان، یه دفعه میبینی قسمت قابل توجهی از ۲۰ مبحث رو از روی تکست خوندی.
سلام ممنون از راهنماییت و مطالب جالبی که مینویسی مخصوصا این مطلب رو خیلی مشتاق بودم راجع بهش بنویسی
لطفا اگر تونستی مثلا بخشای مهمه که از هر درس مثل داخلی و جراحی و اطفال از روی تکست میخونی خودت یا حتی درسهای مینور هم مطلبی بنویس . بازم سپاس از راهنماییت
سلام آقای دکتر . خواندن مطالب وبلاگ شما زمانی به زمان استفاده شده ام اضافه میکند چون واقعا آموزنده است .
من هم از دانشجوهایی بودم که تا حد امکان تکست خوندم مخصوصا جایی که که به ناسون اشاره کردید که به نظرم برای یک دانشجوی پزشکی عمومی کتاب خوب و کافی است وقتی اول تکست بوک ها میخوانی همین نلسون مینویسه تقدیم به همکاران و بیمارانمان و تمام کسانی که الهام بخش ما بودند اصلا کلی انرژی میگیری حالا وقتی نگاه به جزوه های خلاصه شده موسسات مختلف مینداززی که مینویسه صد بار ضرعا و قانونا کپی برداری حرام است و گاها قیمت اشون از قیمت کتاب اصلی هم گرونتر هست آدم میماند ….
چون وبلاگ شما مخاطب زیاد داره خواستم این تجربه رو به اشتراک بگذارم ..
من استاژری تقریبا ۹۰ درصد تکست ناسون اطفال رو خوندم (اسنشیال ) . امتحان تئوری ۲۰ نشدم در مقابل جزوه خوان های ماهری که بالاترین نمره ها رو دارند اما الان که اینترن اطفالم بدون مراجعه دوباره ذهنم با اشاره هر بیمار یا کیس یا نکته پروازز میکنه لابای صفحات نلسون … و اینکه اشاره کردید ذهن آدم گیج میشود لابلای صفحات آپتودیت به دلیل نداشتن بیس علمی است یعنی ما بهتر هست در کنار مهارت های بالینی از مطالعه هم غافل نشویم و اون بیس و پایه دانش رو برای خودمون بسازیم .
البته خوندن کامل کتاب یک پیز رو هم به من یاد داد که هیچ جیز جای دیدن مریض و بالین رو نمیگیره .. به نظرم دانشجوی پزشکی هم دانش و هم مهارت رو سعی کنه کنار هم بالا ببره … که با افراط و تفریط هر کدوم از یک طرف بوم نیفته ..
راستی من چند شب پیش کشیک یک بچه داشتیم که سم موش خورده بود بعد یاد بیمار ی که ماده ی شکستن شاخ گوزن خورده بود افتادم شما برای اون بچه چکار کردید ؟؟؟
سلام مهتاب.
عجب عبارتی گفتی: «جزوهخوانهای ماهر» :)))) حسابی باهاش خندیدم. و خوشا به حالت که ۹۰ درصد نلسون رو خوندی. چقدر کتاب خوبی هست این نلسون. من که خیلی دوستش دارم.
اون بچه رو هم فرستادنش برای اندوسکوپی برای Caustic Ingestion. و متاسفانه نمیدونم چی شد. من با این قسمت سیستم درمانی خیلی مشکل دارم. از آخر و عاقبت تصمیمها خیلی باخبر نمیشیم. و دنبال یه پیشنهاد هستم که این رو حلش بکنم.
سلام اقای دکتر من تقریبا یک ماه دیگه کنکور دارم از دو سال پیش شروع به خوندن برای کنکور کردم و در این مدت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم و البته که تجربه هایی هم به دست اوردم اما مشکل عمده من عدم پیوستگی در طی این دو سال بود هر دفعه که ترازم بد میشد درس خواندن رو رها میکردم الان که به این زمان رسیدم و در حال کلاس رفتار ها و شکست های گذشته ام هستم میلیون عمده ترین مشکل من همین بوده با خودم عهد بستم که در این زمان باقی مانده به گونه ای جبران کنم که تلاش های این دو سال هر چند نا پیوسته اما بر باد نرود میخواستم ازتون بپرسم اولا ایا امکان امیدواری به پزشکی روزانه در این مدت باقی مونده هست برای دانش آموزی که در تست سطحش متوسط است و دنیا اگر امکان داره فارسی نکات کلیدی و راهبردی که در این زمان باقی مونده بهترین نتیجه رو بده بهم بگین
ببخشید که صحبت های طولانی شد
سلام آقای قربانی
من وقتی این مطالب و داشتم میخوندم اومدم پایین و دیدم چن دقیقه قبلش شما جواب ی نفرو دادیم دلم خواست باهاتون حرف بزنم…میشه ندیده و نشناخته ی جمله ی توصیه ی راهنمایی ی بیت شعر هر چی که با خوندن پیام من به یادتون میاد برام بنویسیم.
من یه مقوای آبی دارم. نزدیک یک سال هست به دیوار وصله. داشتم فکر میکردم چه چیزی روش بنویسم. دیروز صبح یه جمله از کانمن رو اونجا نوشتم:
هیچ چیزی در زندگی، آنقدری که هنگام فکر کردن به آن به نظر میرسد، مهم نیست.
کانمن میگه هنگام فکر کردن به مشکلات (و البته موضوعات دیگه) دچار پدیدهای میشیم به اسم Focusing Illusion. یه حالتی شبیه به دید تونلی پیدا میکنیم و فقط این رو میبینیم. توضیحاتش تو کتاب «تفکر، سریع و آهسته» هست. من این جملهاش رو خیلی دوست دارم و هر وقت هر چیزی خیلی سخت میشه، مثل یک نیایش این جمله رو میخونم.
سلام
خیلی خوب شد که آخرین نظر رو نگاهی انداختم، چه جمله ی نابی و چقدر آرامش بخش، با خوندنش خیلی حس خوبی پیدا کردم، همچین جمله ای واقعا نیاز بود برام. ممنونم، و مرسی از شما مدینه جان برای درخواستت.
کاش یه جوری فقط اون قسمت توضیح راجب این موضوع رو میشد بذارید بخونم چون فعلا امکان کتاب فروشی رفتن رو ندارم، تو سایت ها هم چیزی نتونستم پیدا کنم.
سلام نرگس. حتما. ازش مینویسم.
خیلی ممنون.
بازم سلام
همون دیشب پیامتونو خوندم ولی دیگه نشد ازتون تشکر کنم ممنونم ازتون خیلی، ی حسی در من به وجود آورد ی چیزی یادم داد که میدونم ن برا حالا که برای بعدهای من هم خیلی بدردمیخوره .منم خوشحال میشم بیشتر درموردش بدونم و سعی میکنم کتابو در اولین فرصت بدست بیارم وبخونم .خواهش میکنم نرگس خانوم.
راستی بابت غلطای املایی ببخشید ناخواسته بود.
سلام! بارها پیش اومده درباره یک چیزی ذهن به شدت مشغولی داشتم و به وبلاگتون اومدم و دقیقا مطلبی جمله ای کامنتی چیزی در رابطه با اون پیدا کردم که من رو وادار کرده که از ابعاد دیگه ای به اون قضیه نگاه کنم. و به دنبالش کمی ذهنم رو اروم کنم. این خیلی خوبه:)) مثل الان و این جمله:)) ممنونم
میشه یکم درباره این جملتون بیشتر توضیح بدین؟ “یه حالتی شبیه به دید تونلی پیدا می کنیم و فقط این رو می بینیم.”
سلام محدثه. مینویسم به زودی در موردش و توضیح کامل میدم. خوشحالم که برات اینطور هست.
سلام آقای دکتر قربانی امیدوارم حال دلتون عالی باشه…داشتم یکی از تست های زیست مبحث استخوان رو بررسی میکردم که به شکل کتاب درسی خودمون رجوع کردم برای دقت بیشتر ولی شکل کتابمون نمادی بود و دقیق نبود رفتم یکی از عکاسای کتابای رفرنس این مبحث رو دیدم تو نت…بعد از بررسی واقعا لذت فهمیدن رو درک کردم خیلی خوشحال بودم…هم از فهمیدن عمیق هم از عکس عالی اون کتاب رفرنس…قبلا این پست رو خونده بودم ولی امروز تجربش کردم.امروز اولین ارتباط خوشایند من با تکست بوک بود هر چند خیلی کوچک در حد یه عکس…ممنونم بخاطر نوشته عالیتون.
سلام آیلین.
حرفت رو کاملا میفهمم. به نظرم، ارتباط با تکستبوک تو یه لحظه شکل میگیره که اون لحظه معمولا شبیه به همین چیزیه که میگی. یه مراجعهی گذری. شاید اصن به هدف خوندن اون تکستبوک نباشه. ولی این هدف رو شکل میده.
یادمه با کتاب رابینز برای من همین شکلی بود. وقتی که برگشت یه شوخی در مورد این همه mediator در مورد مسیرهای التهابی کرد.
سلام. خداقوت دکتر
میدونم اصلا اینجا جاش نیست ولی یه سوال خیلی ابتدایی دارم ک برام پیش اومده.
استادمون گفت که pelvis مربوط به حفره ایه که بوسیله ی استخوانهای ۲تا hip، sacrum و coccyx ایجاد شده و صفتش میشه pelvic. و استخوان لگن یعنی hip و نه plvic bone.
اما یه نگاه که به گری انداختم استخوان لگن رو pelvic گفته. میشه توضیح بدین
سلام علی جان. من گری رو چک نکردم که ببینم چی گفته. ولی اون چیزی که بهتون درس دادن، درست و دقیق هست. بهتره که برای جلوگیری از سردرگمی، به استخوان Hip نگیم Pelvic Bone.
From an interesting book related to this topic and previous ones with the same idea:
I agree that there doesn’t seem to be much point in learning ⚫
times tables in an era when machines can count better than anyone. But there is the issue of keeping in shape. I can clearly travel much faster by car than on foot. And yet if I don’t want to become a couch potato, I need to walk or run a little every day
Aspects of memory can be delegated to books, and to machines, but we still have to know how to use these tools to their maximum effect. So we still need to keep our own minds and memories in good shape
Our intelligence is all that is left to us, and that’s a relief⚫
So perhaps we can delegate this constantly renewed⚫
learning to machines, and focus our energies on knowledge
From the book THIS IS NOT END OF THE BOOK
Chapter: Do we need to know the name of every soldier at the ?Battle of Waterloo
سلام امیرمحمد. خسته نباشی. ممنون بابت راهنماییات.
الان هم دقیقا من گیج شدم. از طرفی نواریون خود کلاس هست که بنظرم مهمه. بعضی وقتا باعث میشه یه مطلبو خیلی خوب بفهمی و هم اینک امتحان از همینه. و از طرفی علاقه شدیدی هم به تکست بوک خوندن دارم. دگ درسنامه های دانشگاه هم ک هست.
چه کار کنم؟ درسنامه ها هم بعضی هاشون مطالب خیلی خوبی داره. مثلا فیزیو گردش خون، یه سری از مطالبی که گفته تو گایتون نیست و از bern and leavy برداشت شده.
علوم پایه هستم.
یه مقدار گیج شدم:))
سلام. راستش پیشنهاد خیلی خاصی ندارم. نمیدونم اینی که بهت میگم کمکت خواهد کرد یا نه. صرفا به عنوان یه پیشنهاد ببینش. نه توصیه.
فعلا من پیشنهادم اینه که در طول یک ترم، به همین روشی که گفتم اولویتبندی بکنی و بعضی از موضوعات رو از روی تکستبوک بری جلو. موقع امتحانها از جزوات استفاده بکنی. اینجوری هم مباحثی که از کتاب نخوندی رو میتونی از روی جزوه و درسنامه و نواریون بخونی و هم نکاتی که بعضی از اعضای هیئت علمی از تکستبوکهایی خارج از منبع اصلی میگن.
خیلی ممنون از راهنماییتون.
باید بگم ک موقع ورود به دانشگاه، غرق جو رفرنس نخوندن و اینک چ فایده ای داره و فعلا علوم پایس، شدم ولی الان عاشق رفرنس خوندنم و هیچ وقت در خودم انقد علاقه به خوندن و لذت فهمیدن رو ندیده بودم. فقط و فقط به دلیل راهنماییهای شما. بابت این موضوع و راهنماییهای قبلیتون خیلی خیلی تشکرررر.
فقط یه سوال داشتم که الان چالش اصلیه منه.
دقیقا وظیفه ما سر کلاس دانشگاه چیه. حالا چ حضوری چ مجازی فرقی نمیکنه، می خواستم بپرسم که چجوری از کلاس استفاده کنیم؟ بعضی وقتا ابتدای سخن استاد رو متوجه نمیشیم و به تبع بقیه درس اون کلاس و یا بعضی وقتا با کلی مفهوم و یا اسمای عجیب غریب مثل آناتومی مواجه میشیم و اینا که اصلا کلاس نمیرفتیم بهتر بود. و قطعا نمیتونیم کل درس کلاس رو بخاطر بسپریم و باید به نواریون کلاس مراجعه کنیم. شاید خیلی مسخره بیاد، ولی واقعا چه استفاد ای باید از کلاس کنیم و سر کلاس چکار کنیم؟ جزوه بنویسیم؟ویس بگیریم ک بعدا گوش بدیم؟قبلش مطلبو بخونیم و برا مرور و سوال بیایم کلاس؟ یا …
خیلی خوشحالم که با تکستبوک ارتباط برقرار کردی. امیدوارم همینطور ادامه بدی.
یه مطلبی دارم مینویسم به اسم مسیر حرفهایگری در پزشکی.
فکر میکنم حداقل پاسخ بعضی از پرسشها رو اونجا پیدا میکنی.
چقدر جالب و لذتبخش بود این حرفها. امیرمحمد! سری به وبلاگ مدرسهی پزشکیت زدم و ازش لذت بردم. میبینم که تولید محتوی مرتبط با رشتهای که درش تحصیل میکنیم، چقدر در عمق بخشیدن به یادگیری مؤثره. از همهی اینها گذشته، در رشد دادن برند شخصی هم باید مؤثر باشه. منکه خیلی اینها رو ارزشمند میدونم. قسمت بشه باهات در مورد مطالب مدرسهی پزشکی همکاری داشته باشم. هر کاری از دستم بر میاد دریغ نکن.
راستش محمدجواد. برندشخصی الان دغدغهام نیست. نوشتن در مدرسهی پزشکی یک عشق عمیق هست برای من. از مواقعی که من اصلا اصلا گذر زمان رو حس نمیکنم، موقع درس دادن هست. خیلی زیاد درس دادن رو دوست دارم. مدرسهی پزشکی هم در همین راستا بود.
در موردش حتما با هم صحبت خواهیم کرد.
من هم خوشحال میشم امیرمحمد. منو در جریان کارهای اجرایی بذاری حتما
سلام!
از خوندن پستتون حقیقتا لذت بردم مخصوصا جمله ای که از فاینمن نوشتین!!!
من الان ترم یک استاجری هستم و با داخلی هم شروع کردم و با توجه به این اوضاع کرونا هر روتیشنمون حدودا ۱و نیم هفته میشه.. توی سه تا روتیشن اولم تلاش کردم هاریسون بخونم که با این وقت کم چیز زیادی رو نرسیدم بخونم که با یک بار خوندنشونم به نظرم یادگیری حاصلم نشده..
من خیلی نگرانم با همین سرعت بی سواد برم بالا و اینترن بشم.
برای ادامه راه گفتم انتخاب کنم اون مباحثیو ک یه پزشک عمومی مهمه بدونه بخونم و تو جستجوهام به انگلیسی یا فارسی چیزی عایدم نشد.
شما میتونین کمکم کنین مثلا یه منبعی یا سایتی که خودتون برای انتخاب مباحث ازش کمک میگرفتینو بهم معرفی کنین؟
سلام فاطمه.
یک روش این هست که ببینی در بلوپرینت، کدام فصلها بیشتر برای سوال دادن انتخاب میشه. مثلا برای گوارش اینهاست:
Viral Hepatitis
Peptic Ulcer Disease
GI Bleeding
Diarrhea and Constipation
یه سری از کتابهای تست این بلوپرینت رو دارن اولشون. ولی خب کار سختی نیست و احتیاجی به این کتاب نیست. یه گروهی من برای بچههای پزشکی در تلگرام دارم. بچههای استاژر هم هستند. اونچا اگه مطرح بکنی بچهها هم کمکت میکنند که در هر مبحث چه چیزی مهمتر هست.
آهان تشکر ازت!
من خودم اول تلاش میکردم cardinal manifestationهای هر بخشی که میرمو بخونم ولی وقتی میرفتم تو بخش با سوالای جزئی اساتید راجه به بیماریا مواجه میشدم و این که یه سری بلد بودن و من نه نگرانم میکرد؛
باشه مرسی از اون گروهم ایشالا استفاده میکنم!
آیدی گروه رو لف مطف می کنین
سلام امیر محمد .
یادمه گفته بودی برای تمایز باید استعدادتو پیدا کنی و تلاشتو روی اون متمرکز کنی . من دانشجوی ترم یک پزشکیم . چجوری می تونم استعدادمو پیدا کنم . الان که دانشگاه نمیرم فرصت خیلی خوبی دارم ولی مشکلم اینجاست که تنها دسترسیم اینترنته . خوب این طوری میشه فهمید استعدادو ؟ یا حتما باید عملا اون رشته رو تو بخش های بیمارستان عملی تجربه کنم ؟؟؟
سلام امیرحسین جان.
همین دسترسی که داری برای شروع کافیتر از کافی هم هست. از درسهای استعدادیابی سایت متمم کمک بگیر. اول استعدادیابی مقدماتی رو بخون، پروژهاش رو حل بکن. بعدش استعدادیابی پیشرفته.
از کتاب مدرسهی زندگی هم میتونی کمک بگیری. عنوان انگلیسیاش A Job to Love هست. کتابی هست که به خودشناسی عمیقی منجر میشه. به فارسی هم ترجمه شده. با عنوان: شغل مورد علاقه، از آلن دوباتن.
یه دنیا ممنون .
حدود یک سال پیش همین جا باعث شد منی که درک نمیکردم کسانی رو تکستبوک میخوندن، رو بیارم به خوندن این کتابها. تا الانم اگر چیزی توی ذهنم از مطالب مونده باشه مدیون همون مقدار کمی هست که تونستم از تکستبوک ها استفاده کنم. اعتراف میکنم کار سختی هست و از نظر خودم هنوز نتونستم اونجوری که باید ازشون استفاده کنم ولی با این حال همیشه تونستم اون لذت Finding Out رو ازشون بگیرم.
علیسینا.
نمیدونی این پیام تو چقدر خوشحالم کرد. خیلی خیلی زیاد. امیدوارم همینطور ادامه بدی. و هر از گاهی هم این لطف رو داشته باشی و برای منم بنویسی که این مسیر رو داری میری و من مثل الان، اینطوری لبخند بزنم.
سلام امیرمحمد
چه خوب که یه بار دیگه راجع به این مسئله صحبت کردی.
توی دوران علوم پایه، میل عجیبی به خوندن همه چیز از تکستبوکها داشتم. تا حد زیادی هم موفق میشدم اما تقریبا همیشه تبلتی، موبایلی یا هاردبوکی دستم بود و توی خیابون، اتوبوس، آنتراکتهای بین دو کلاس داشتم ورق میزدم و میخوندم.
هرچند امروز میدونم که میتونستم روی موندگار کردن مطالب وقت بیشتری بذارم تا خوندن همه چز از تسکتبوکها، اما پشیمون نیستم ازون کارا چون علاقهام به علوم پایه و شناختم ازون رو بیشتر کرد اما با اومدن به فیزیوپات و تلاش دوباره واسه انجام همون سیستم، واقعا راه راه جایی نبردم.
امروز روز، تنها تلاشم واسه اینه که مطالب رو بستهبندی شده، مرتبط باهم، کاربردی، مفید و عمیق یادبگیرم. همون بیس و هستهی اولیهای که لازمه تا کم کم کریستالهای کوچولوی دور و برش شکل بگیرن.
شاد باشی امیرجان.
سلام علیرضا.
میفهمم علیرضا. تازه باز در دوران فیزیوپات هم تعداد تکستبوکها محدود هست. اصلش هم همون هریسون و سیسیل میشه و رابینز.
یک دفعه میای بالینی و زمان اکسترنی، هر بخشی که میره تکستبوک خاص خودش رو داره.
اینجا دیگه واقعا چارهای نداری به جز اولویت گذاشتن. حداقل در بار اول که میخوای بهش مراجعه کنی، باید Selective عمل بکنی.
راستی منتظرم که اون پروژه رو به شکل رسمی راه بندازی و ازش در وبلاگت بنویسی.
پس غول های مرحله ی آخر رو هنوز در پیش داریم. :))
اون پروژه هم به زودی زود منتشر میشه. به زودی زود. :))))