چند روز پیش به سراغ یکی از کتابهای فراموششدهی کتابخانهام رفتم:
نام پرتو اشراق چقدر برایم آشنا بود. نزدیک صفحهی چهلم کتاب بود که یادم آمد نام او را کجا شنیدهام.
دوم دبستان که بودم، جلد دوم مجموعهی هری پاتر را از دوستی هدیه گرفتم. پرتو اشراق مترجم آن بود. یادم است که خواندن هریپاتر را از جلد دومش شروع کردم. جلد اول را نداشتم و نخوانده بودم. مستقیما به سراغ کتاب هدیه رفتم. آن خاطرات به خاطرم آمد و خواندن این کتاب را برایام، لذتبخشتر کرد.
حاصل مطالعهی ۴۰ صفحهی اول، آشنایی با آهنگسازی بود که نام او را نشنیده بودم:
Georg Philipp Telemann
در مورد او کمی بیشتر خواندم و در چندین اثرش را گوش دادم. در CBC Music در مورد کارهای او میخواندم. برای یکی از آثارش جملهای نوشته بود که خیلی به دلم نشست:
این قطعه، از آن موسیقیهایی هست که ممکن هست بهترین اتفاقی باشد که امروز برایتان میافتد.
آن را گوش دادم. نمیدانم چند بار پشت سر هم. بیراه نمیگفت. این قطعه میتواند از بهترین اتفاقهای یک روز باشد.
قطعهی کوتاهی هست. فقط ۹ دقیقه. اما همین ۹۰ دقیقه کافی است که حتی اولین باری که به این قطعه گوش میدهی، فراموشنشدنی شود.
آداجیوی جذاب و گیرایش – از همان میزانهای ابتدایی – تو را میخکوب کرده و کاری میکند که تمام ۹ دقیقه را مبهوت بمانی و به این قطعه گوش بدهی.
با موومان دوم و چهارمش – که هر دو آلگرو هستند – شور و نشاطی را به تو نشان میدهد. این شور و نشاط را به تو تحمیل نمیکند. شبیه هدیه هست. میتوانی آن را بپذیری.
و یک موومان بسیار آهسته که در بین دو موومان تندِ آلگرو، به تو فرصت آرام شدن میدهد. آماده میشوی که دوباره خود را به سرعتِ زیادِ موومانِ آخر بسپاری.
فرم قطعه کنسرتو است. گفتوگو. در اینجا، گفتوگویی بین ترومپت و بقیهی ارکستر. این گفتوگو در دومین موومان، بین ترومپت و سازهای زهی، به زیبایی مشهود است.
تیلمان به حق میتواند با این قطعهش لحظات شگفتانگیزی را برای شنونده درطول روز فراهم آورد.
Georg Philipp Telemann
Trumpet Concerto in D major, TWV 51:D7
I. Adagio
II. Allegro
III. Grave
IV. Allegro
Trumpet player: Maurice Andre
باور نمیکردم که تا کنون نام کسی را که بیش از ۳۶۰۰ قطعه نوشته است، نشنیده باشم. بیشتر در مورد زندگیاش خواندم. این که با چه کسی همدوره بوده است. به چه سبکی علاقه داشته است و …
پس از حدود دو ساعتی خواندن، حداقل قسمتی از تقصیر را میتوانستم بر دوش این موضوع بیاندازم که تیلمان، فراموششدهای در تاریخ موسیقی است. آنقدر فراموش شده که تا سال ۱۹۱۱، دائرهالمعارف بریتانیکا، حتی صفحهای را به او اختصاص نداده بود.
بد گفتن منتقدان از او و متهم کردنش به این که کمیت را به کیفیت ترجیه داده، شروع ماجرای فراموشی تیلمان شد. تیلمان از روشی مشابه باخ برای آهنگسازی استفاده نمیکرد و برای همین منتقدان آن زمان، او را نمیپسندیدند. او را به آهنگسازی متهم میکردند که فرمولوار کار میکند و الهام و زیبایی را در آثارش نمیبینیم.
قسمت جالب ماجرا این هست که خود باخ، تیلمان را آنقدر دوست داشت که او را پدرخواندهی پسرش کرد و نام فیلیپ را برای فرزندش، از او وام گرفته بود.
سلام بسیار عالی بود . ممنون .
حس شادابی و نشاط به آدم دست میده . ۴ دقیقه اولش رو ۲ بار گوش کردم مثل فرم موسیقی های شوبرت هست با فرم تند تر و پرشور تر
شما چقدر کتابهای سنگین خوندین تو بچگیتون. من تا کلاس پنجم نهایتا مجموعه کتابهای حسنی رو میخوندم :)))
سلام. امیرمحمد، منم جلد دوم هری پاتر رو دوم یا اول راهنمایی از دوستم هدیه گرفتم. که اون زمان داشتم از ارنست نولته حامی فاشیسم و اشاره اش به کشتار کمونیسم و تشبیه اش به هولوکاست و برانگیختن خشم چپ ها و با این درگیری های تاریخی ، درگیر بودم. و خودم رو برای خودندن اون سبک از کتاب ها و نوشتار پیر میدیدم. و همون چند صفحه اولش روبه احترامش خوندم . و ماجرای دسترسی و دستبردم به کتاب نولته هم جالبه. که از کتابخونه دوست عموم دزدیدم. که بسیار مرد سخاوتمندی بود اما جز در مورد یک قفسه از کتاب هاش که همین کتاب ارنست نولته هم جزءش بود.:))
و اینکه خوشحالم که با کمک نوشته های قبلیت با “موومان” ،”آداجیو” ، ” کنسرتو ” آشنا شدم. اما همچنان بر این باورم که اطلاعات من راجع به ” نان ” ها قطعا از تو بالاتره :)))
و اینکه ممنون.
سلام سارا
واقعا خوشحالم که اینجا میبینمت
من اون موقع سنگینترین چیزی که میخوندم داستانهای پارسیان و من بود :))) تو خیلی سنگین میخوندی و میخونی :)))
اگه یه موقعی دیداری اتفاق بیفته بهت توضیح میدم تا بفهمیم که اطلاعات کی در مورد نانها بالاتره 😉