شعر

ادبیات

برای تمام بیمارانی که از افغانستان دیده‌ام

قسمت زیادی از بیمارانی که در درمانگاه و بیمارستان می‌بینم، اهل افغانستان هستند. بخشی از دردها و رنج‌های آن‌ها را عمیقاً و از نزدیک دیده‌ام. قسمت زیادی از دانش اندک پزشکی‌ام را هم مدیون آن‌ها هستم. متأسفانه علامت‌های خاص بیماری‌‌ها را که امروزه – به خاطر پیشرفت علم و دسترسی به امکانات پزشکی – باید […]

ادبیات

با سایه – شعرخوانی ۹ شهریور ۹۹ | می‌بینم…

چند ساعتی است از سفر فشرده‌ی یک روزه برگشته‌ام. خسته‌ام؛ اما، نمی‌دانم چرا خوابم نمی‌برد. به یاد شعرخوانیِ ۹ شهریور ۹۹ هوشنگ ابتهاج (سایه) افتادم. به سراغش رفتم. به این لحظه‌ی آخر رسید. بارها و بارها نگاهش کردم. چشمان سایه را. این تصویرِ آینده را. می‌بینمآن شکفتنِ شادی راپروازِ بلندِ آدمیزادی راآن جشنِ بزرگِ روزِ

از فراز و نشیب‌های مسیر زندگی

لورکا – ترانه‌ی کوچک نخستین آرزو

این روزهایم با او می‌گذرد. در هر فرصتی به او می‌گریزم و او را یاد می‌کنم. لورکا را. سی‌دی شعرهای او در پخش‌کننده‌ی کوچک من است و هر از گاهی به سراغش می‌روم و دکمه‌ی پخش را فشار می‌دهم و به او، با ترجمه و صدای شاملو گوش می‌دهم. به شاملویی که از گلوی او

روز‌نوشته‌ها

شعری تازه از سایه – همزاد

چند قدمی بود که از حافظیه بیرون آمده بودم. در آن هیاهوی پیاده‌رو، نگاهم به تصویر سایه بود. شعری را که به تازگی سروده بود، می‌خواند: همزاد. هم‌چنان در آن هیاهوی خیابان قدم‌زنان ادامه دادم. کمی سرعتم را کم کردم؛ زیرا که خیابان را دیگر شفاف نمی‌دیدم. ابر ماژلانی بزرگ (منبع عکس: ناسا) هزار سال

از کتاب‌هایی که می‌خوانم

همراه با گزیده‌های کیارستمی

چند سال پیش، در یکی از کتاب‌گردی‌های گاه‌به‌گاه‌ام، چشمم به یک حافظ کوچک افتاد: حافظ به روایت عباس کیارستمی. آن زمان، تنها فیلمی که از کیارستمی دیده بودم، طعم گیلاس بود. شناخت دیگری از او نداشتم. کتاب را برداشتم. تقریبا اندازه‌ی دستم بود. با کنجکاوی آن را باز کردم. غزلی در کار نبود. اکثر فضای

ماجراهای بیمارستانی

خاطرات بخش: Not Today

پیش‌نوشت اعترافی: راستش هدف از نوشتن این پست، گذاشتن یک شعر بود که آن را خیلی دوست دارم. نمی‌خواستم صرفا شعر را بگذارم و گفتم کمی در کنارش بنویسم که نهایتا این از آب در آمد. اورژانس شلوغ. اورژانس لبریز. آن‌قدر لبریز که حتی گاهی فاصله‌ی بین دو تخت، برای عبور یک نفر نیز کافی

روز‌نوشته‌ها, لحظه نگار

تو مشغول مردن‌ات بودی

فرشید آذرنگ / خانواده، ۱۳۸۴ در کتاب، پایان هر شعر یک تصویر وجود دارد. برای شعر «مردن‌ات» از مارک استرند، تصویر فوق انتخاب شده بود. تصمیم گرفتم که اول تصویر را بیاورم. شاید و تنها شاید کمک بکند که فضای ذهن‌مان را برای این شعر، آماده کنیم. مردن‌ات هیچ‌چیز جلودارت نبود نه لحظه‌های خوش. نه

از کتاب‌هایی که می‌خوانم

هایکو بهانه‌ای است برای آشتی با ادبیات

شعر هایکو (Haiku) شعر بیان هیچ است (هایکو – احمد شاملو ع. پاشایی). چون احساس وقتی کامل بیان شود، جایی برای «ناشناخته‌ها» باقی نمی‌ماند (ذن هایکو – نیکی کریمی). شعری کوتاه، از سرزمین ژاپن، که در قرن هفدهم توسط شاعر مشهور ژاپنی، ماتسو باشو مطرح شد. البته قبل از آن نیز هایکوهایی سروده شده بود؛

اسکرول به بالا