چهارشنبه – بیست و شش / دوازده / هزار و سیصد و بیست و شش خورشیدی
آن روز صبح، ریچارد آشرِ ۳۶ ساله، متخصص در دو رشتهی خون و غدد، قدمزنان، با هالهی هنوزکوچکی از اندوه که همراهش بود، وارد حیاط بیمارستان شد. بیمارستانی که قامت عمرش، به بیش از یک سده میرسید.
به سمت سالن کنفرانس راه افتاد. نگاهی به دانشجویان کرد. به آن چهرهها. چشمانش را لحظهای بست و مطلبی را که میخواست بگوید، سبک سنگین کرد. چشمانش را باز کرد و سخنرانی شروع شد:
بیشمار گناه در پزشکی وجود دارد، اما من میخواهم راجع به هفت عدد از آنها با شما صحبت کنم. شاید که تعدادیتان، از آنها دوری کنید.
۱. واضح نبودن (Obscurity)
چه در نوشتن و چه در سخنرانی، سخن موجز و شفاف، بهترین روش است. واضح نبودن بد است، نه فقط به این خاطر که فهمیدنش دشوار است؛ بلکه با عمیق بودن نیز ممکن است اشتباه شود – همانطور که یک چالهی کمعمق که آب گلآلود دارد، ممکن است عمیق به نظر آید.
من به دانشجوها میگویم که لزوما نیازی نیست که زبان سادهی بیمار را هنگام دادن شرححال، به اصطلاحات پیچیدهی تکستبوکهای پزشکی تبدیل کنید. مثلا، اگر بیماری میگوید:
If I go half-way up a hill, I feel I’m done for.
همین را در نوتهایتان بنویسید. اما میبینم که مینویسید:
The patient complains that during ambulation up a moderate incline he suffers a feeling of impending dissolution.
۲. سنگدلی (Cruelty)
سنگدلی، احتمالا شایعترین و مهمترین گناهی است که من در لیستم انتخاب کردهام. گناهی که معمولا سهواً مرتکبش میشویم و از روی بیفکری است و عمدی نیست. سنگدلی به دو نوع وجود دارد: روانی و فیزیکی.
سنگدلی ذهنی شایع است و به سه شکل خودش را نشان میدهد:
۱. زیادی گفتن
۲. کم گفتن
۳. نادیده گرفتن
زیادی گفتن باعث میشود که بار استرس اضافی به بیمار تحمیل کنیم. فردی که خودش اکنون به خاطر بیماریاش، استرس دارد. بارها بیمارانی را دیدهام که جوری به آنها اطلاعات در مورد فشار خون بالا یا یک سوفل قلبی داده شده است که ترسیدهاند و با کوچکترین علامتی فکر میکنند چه شده است.
قبل از دادن هر اطلاعاتی در مورد بیماری خاص فرد، این را در نظر بگیرید که این اطلاعات اضافی به او کمک میکنند یا بیشتر او را نگران میکند. با کمی تمرین کردن، میشود یاد گرفت که گفتن چه مقدار از اطلاعات عاقلانه و هوشمندانه است.
کم گفتن، ابهام فرد را زیاد میکند و این ابهام ترس میآورد. اینجاست که فرد برای کاهش این ابهام به خرافات و امثالهم روی میآورد. پزشک باید از خرافات و ترسهای شایع بیماران آگاه باشد تا بتواند به آنها در این مورد کمک کند.
مردی مبتلا به زونا بود و مادربزرگش به او گفته بود که اگر این کمربند زونا کامل شود و از دو طرف به هم برسد، او خواهد مرد. این موضوع، وحشتزدهاش کرده بود. اما کسی به او نگفته بود که نه این دو به هم خواهند رسید و نه تو خواهی مرد.
در این موارد است که اطمینان دادن، از دارو و درمان هم مهمتر است.
آخرین مورد سنگدلی ذهنی، نادیده گرفتن بیمار است. منظورم آن روش آموزش دانشجویان و بحث در کنار تخت بیمار است که بیمار را فراموش میکنیم – انگار که بالای سر یک جنازه هستیم. باید یادمان باشد که بیماران گوش دارند و این زمزمههای مخوف بالای سر آنها، میتواند بذر ترس را در دلهایشان بکارد.
برویم به سراغ سنگدلی فیزیکی.
انجام آزمایش بیش از حد(Over-investigation)، یک نوع از سنگدلی فیزیکی است. اگر انسانی در حال مردن از یک سرطان متاستاتیک است و منشأ اولیهی سرطان هنوز مشخص نیست، این بیرحمی است که روزهای آخر زندگی او را برایش با انجام نمونهبرداری و … برای یافتن منشأ اولیهی سرطان، ناخوشایندتر کنیم.
سنگدلیهای کوچکتری هم وجود دارد:
با یک سینی پر از سوزن و لولهی آزمایش بالای سر بیمار میروی و بدون اینکه توضیحی بدهی، شروع میکنی از او نمونه گرفتن و بدنش را با سوزن سوراخ کردن.
بیماری که پارکینسون دارد را هل میدهی که ببینی واکنشش چیست؛ در حالی که همین الان هم به اندازهی کافی نشانه برای تشخیص پارکینسون وجود دارد.
آخر شب به بیمار مرسالیل (Mersalyl) میدهی و او مجبور است در طول شب دائما بیدار شود تا به دستشویی برود [این داروی ادرار آور به خاطر داشتن جیوه، دیگر استفاده نمیشود].
۳. رفتار بد (Bad Manner)
رفتار بد ممکن است نسبت به بیماران باشد:
روزی از یک دانشجو خواستم که شکم بیمار را معاینه بکند.
به سراغ بیمار رفت و پتو را کنار زد و دستش را زیر لباسش کرد و فریادزنان گفت: چقدر خوب است!
منظورش طحال بزرگشدهی بیمار بود و به ظاهرش اشاره نمیکرد. این گونه رفتارهای بد با بیماران، در نظر من محکوم هستند.
رفتارهای بد دیگری نیز با بیمار وجود دارد؛ مثلا بیصبری در گرفتن شرح حال از بیماری که با سرعت کم و آهسته صحبت میکند.
این رفتار میتواند نسبت به پرستاران باشد. گاهی رفتار دانشجویان با پرستار به گونهای است که آنها را خدمتکار تصور میکنند. به یاد داشته باشید که یک «صبح بخیر» گفتن نیز میتواند این رابطه را بهتر بکند.
نسبت به سایر پزشکان نیز ممکن است بد رفتار کنیم. یادتان باشد به سینیورها احترام بگذارید و رفتار محترمانه داشته باشید؛ اما قرار نیست که اطاعت محض باشد و چاپلوسی. اگر همکار پزشکتان مقالهی مهمی چاپ کرد برای او یادداشت تبریک بفرستید و اگر میخواهید مریضی را در بخش او ببینید، از او اجازه بگیرید.
۴. بیش از حد تخصصی شدن (Over-Specialization)
این حق یک پزشک است که نسبت به یک رشته، علاقهی بیشتری نشان بدهد؛ اما این اشتباه است که نسبت به سایر رشتهها بیتفاوت باشد.
It is right that a doctor should have special interest and knowledge about one subject. It is wrong for him to show special indifference and ignorance about all other subjects. A good doctor should be a jack-of-all-trades and master of one.
یک پزشک خوب باید از همهی رشتهها تا اندازهای بداند؛ اما در یکی تبحر زیادی داشته باشد [همان الگوی T که قبلا از آن گفتهام و در متمم معرفی شده است].
مثلا یک پزشک زنان باید بتواند یک کمخونی خفیف فقر آهن را درمان کند؛ نه اینکه بیمار را به کلینیک کمخونی ارجاع دهد. جراح چشمی را میشناسم که بعد از دیدن یک بیمار که Retinitis Pigmentosa داشت، در کانسات (درخواست مشاوره) نوشته بود:
بیماری چشمیاش ممکن است قسمتی از Laurence-Moon-Biedl Syndrome باشد، شواهدی برای Polydactyly (چند انگشتی) وجود دارد؟
یک افتالمولوژیست که نمیتواند تعداد انگشتان را بشمارد، نمونهای از Overspecialization نیست؟
اگر جلوی این روند گرفته نشود، به زودی پزشکی خواهیم داشت که متخصص صدای اول قلب است و پزشکی دیگر که تخصص در صدای دوم قلب دارد.
به نظرم بدترین قسمت تخصصیسازی این بود که باعث شد پزشکان احساس کنند اگر کوچکترین مسئلهای را در حوزهی تخصصهای دیگر حل کنند، کار اشتباهی انجام می دهند. این موضوع مخصوصا در حوزهی روانپزشکی صادق است.
چرا یک متخصص داخلی یا یک جراح فکر میکند که نمیتواند در مورد یک کیس سادهی رواننژندی (Neurosis)، مشاوره بدهد؟
تخصصیسازی یک عاقبت بد هم دارد. دید افراد را محدود میکند و میخواهند مسائل را فقط در حوزهی خودشان حل کنند. یک متخصص آلرژی با عینکی به دنیا نگاه میکند که لنزش، همهی مسائل را از جنس حساسیت میبیند.
۵. عشق به موارد نادر یا اسپانوفیلی (Love of the Rare or Spanophilia)
این گناه در ردهی دانشجویان شایعتر است؛ زیرا که آنها تجربهی این را ندارند که کدام بیماری شایع و کدام نادر است. به همین دلیل است که آن دسته از خورههای کتاب، در امتحانها رد میشوند.
سردرد و استفراغ بیشتر به دلیل میگرن هستند تا یک تومور مغزی؛
خوندماغ بیشتر به علت دستکاری بینی است تا سندرم آزلر-وبر-رندو (Hereditary Hemorrhagic Telangiectasis)؛
و آتروفی ماهیچههای کوچک دست بیشتر به علت سن بالا است و روماتیسم مفصلی تا اینکه به خاطر بیماریهای motor neuron باشد و دندهی گردنی.
۶. Common Stupidity
منظورم از Common Stupidity، مخالف Common Sense است. به عبارت دیگر میخواهم از Common Nonsense بگویم.
موارد مختلفی از این گناه وجود دارد؛ اما شایعترین آنها آنچیزی است که میشود به آن Therapeutic Automatism یا درمان اتوماتیک گفت.
اینگونه نیست که برای درمان یک بیماری خاص فقط یک سری دستور ثابت وجود داشته باشد؛ این لباس را باید با توجه به وضعیت ذهنی و اقتصادی و فیزیکی آن مریض، دوخت.
نمیشود برای یک خانم شاغل که به شدت درگیر است، یک رژیم غذایی با دستور العملهای سخت نوشت.
به دستورهایی که میدهید فکر کنید. ممکن است این دستورهای روتین به قیمت جان بیمار تمام بشود.
۷. تنبلی (Sloth)
تنبلی پزشکی میتواند ذهنی یا فیزیکی باشد. وقتی که بانک خون و تکنولوژی جدید، تزریق خون را راحت و در دسترس کرد، مقدار تزریق خون در طول چند سال، چهار برابر شد. متأسفانه به نظر میآید که بر اساس راحتی و در دسترس بودن درمان است که تصمیم به تزریق خون گرفته میشود، نه ضروریتش.
تنبلی فیزیکی خودش را به شکل نگرفتن فشار خون بیمار، انجام ندادن افتالموسکوپی یا معاینهی مقعدی خودش را نشان میدهد.
یا ممکن است حوصلهی انجام مراسم ضدعفونی کردن و استریل کردن را نداشته باشیم. در هنگام انجام Lumbar Puncture، اگر سوزن به لباس یا ملحفه بخورد، وسوسهکننده است که به روی خودمان نیاوریم.
تنبلی فیزیکی گریبان پرستار را هم میگیرد. پرستاری که کارهایش زیاد است و از شمردن تعداد نفسهای بیمار خسته، ممکن است یک عدد ۲۰ دیگر به ردیف بیستهای قبلی، در جلوی تعداد تنفس اضافه کند.
تنبلی ذهنی شایعتر و مهمتر است. تنبلی در گرفتن شرح حال، خطر بزرگی است. اگر هوا گرم است و بیمار کر است و پزشک عجله دارد و حرفهای بیمار و همراهش پر از خاطرات و نکات نامربوط است، به صبر و تمرکز زیادی نیاز است که بتوان این حرفها را بررسی کرده و نکات مفید را استخراج کرد.
یکی از انواع این تنبلی ذهنی، ناخودآگاه اتفاق میافتد. باید حواسمان باشد که تشخیصی را که بیمار هنگام شرححال گفتن میگوید، نپذیریم و به دنبال علامتهایش بگردیم. اگر میگوید به نظرش فلان بیماری را دارد، از او بخواهیم که علامتهایش را توضیح بدهد.
در آخر، حواستان به تنبلی در فکر کردن باشد. اگر تنبلتر از آن هستید که خودتان فکر کنید، به راحتی گول مقالات و نشریات نامعتبر را خواهید خورد و کورکورانه حرفها و خرافات آنها را خواهید پذیرفت.
بذر درخت شک کردن را در خود بکارید و به این درخت برسید و آن را مرتب و هرسکرده نگاه دارید که نه زیادی شک کنید و نه اینکه کورکورانه بپذیرید. آنگاه ممکن است بتوانید همانند ملکهی پریان در اپرای Iolanthe بگویید:
“On fire that glows
With heat intense
I turn the hose
Of common sense
And out it goes
At small expense.”
لطفا این نگرش [تفکر انتقادی] به همه چیز داشته باشید – من جمله حرفهای من. ممکن است کل حرفهایم چرت و پرت بوده باشد.
آنچه که خواندید ترجمهی آزاد و خلاصهشدهای بود از مقالهای چاپشده در مجلهی لنست در سال ۱۹۴۹. مقالهای از ریچارد آشر (Richard Asher) که بر اساس لکچر یک سال قبلش، نوشته شد.
پیشنهاد میکنم به این ترجمهی خلاصهی من بسنده نکنید و اصل مقاله را حتما بخوانید. البته حدس میزنم که گرفتار گناه هفتم میشوید و به سراغش نخواهید رفت.
امیر محمد لینکی که برای مقاله گذاشتی رو باز کردم ولی هرچه سعی کردم فقط صفحه اول مقاله رو نمایش میده . اگر ممکنه راهنماییم کن چطور میتونم نسخه کاملش رو پیدا کنم؟?
بعد از خوندن های پی در پی این نوشته با خودم گفتم چرا اینقدر که از داشمندان گذشته که نوبل گرفتن یا نگرفتن داخل کتاب ها اسم برده شده اما داشمند های امروزی نه.ــ.
یعنی ارزش کارشون کمتر از دانشمند های قدیمی بوده؟؟یا اینـکه برای دیده شدن و قدردانی ازت حتما باید بمیری
اسم کسایی که سال ۲۰۲۰ نوبل رو سرچ کردم اما با همه کنجکاویم هیچوقت نخواستم بدونم که اصلا چرا نوبل گرفتن تا اینکه شما برسید بهش …اما امیدوارم دیر نشه..
دانشمند ایرانی هم داریم [داشتیم] در این رشته که بخوای بنویسی ؟
امیدوارم تا وقتی برسی بهشون در قید حیات باشن
سلام آقای قربانی عزیز
وبلاگتون خیلی حس خوبی داره و طرز نگاهتون به مسائل و جوری که بیانشون کردید برای من جالب بود و بهم انگیزه داد
من الان وارد ترم چهار میشم و میخوام برای آزمون علوم پایه ازتون کمک بگیرم
طبق پرس و جوهایی که داشتم برای نمره ی بالای آزمون علوم پایه دروس ماژور رو باید یک دورکامل قبل از فرجه بخونم.
به نظر شما الان تو طول ترم درس های آناتومی و فیزیولوژی و بیوشیمی رو چجوری و چه کتاب هایی رو بخونم؟ کتاب های سیب سرخ خوب هستن؟
شما خودتون برای آزمون علوم پایه چیکار کردید و از کی شروع کردید بخونید و تست بزنید و منبعتون چی بود؟
واقعا ممنون میشم جوابمو بدید.درگیری ذهنیم الان این موضوع هست…
سلام دکتر
خوبی ،خوشی،سلامتی؟
دکتر من ارزومه مثل شما بشم
دکتر جان یکم هم از دوران دبیرستانت واسه ما دبیرستانیهای بدبخت بگو
ممنون که هستی
تا وقتی ک به خودت میگی “بدبخت” انتظار هیچی از خودت نداشته باش.
خیلی پست خوبی بود. من هنوز علوم پایه ام و واقعا وقتی به اینا فکر میکنم یه ذره ترس برم میداره. راستی فکر میکنم تو قسمت چهارم لام کانسالت جا افتاده. بازم ممنون بابت پستای خوبت امیرمحمد.
سلام …
اقای قربانی عزیز من تقریبا یه هفته اس که با وبلاگتون اشنا شدم …
و خعلی برای من مفید بود… تازه از طریق شما با متمم هم اشنا شدم ?
و از این لحاظ واقعا ازتون ممنونم ?
در ضمن در مورد متن بالا دچار گناه هفتم نشدمم..?
خیلی خوشحال میشم اگه لطف کنید بیشتر بنویسید.
سلاااااامممم امیدوارم حالتون عااااااالی باشهههه
چقدرررر دلم تنگ شده بود برای اینجا….
قلب مهربونتون لایق کللیییی اتفاقای قشنگگگگ….
مواظب خودتون و خوبیاتون باشید…:)
خیییییلی شخصیت شما رو دوست دارم و هوااارتا بهتون تبریک میگم…
I won’t be lazy and definitely I’m going to read the whole article, it really touched my heart. But honestly I’v always thought about them.
Shafiqa
Asher is a role model for me. His thoughts really moved me too.
سلام آقای قربانی.
امیدوارم ایام به کام باشه.
یه خواهش داشتم .
میشه کمی از تحربیاتتون در اینترنی بنویسن. چون کم کم داریم اینترن میشیم و هیچ دیدی نداریم . توی استاژری از حرفهایی که زدین اگرچه دیر دیدم ولی خیلی استفاده کردم
ممنونم
سلام رضا. خودمم به فکرش هستم. با همکاری منتورینگ تبریز و کرمان یه جلسه توی اسفند میخوام بذارم که در مورد همین صحبت کنیم.
سلام
چقدر اینروزا کم فعالیت میکنید سابقه نداشت اینقد کامنت ها رو بدون جواب بذارید یا حداقل از روزی که من با وبلاگتون آشنا شدنم اینجوری نبوده…انتظار داشتم به مناسبت سالروز تولد فروغ پستی بذارید…
احتمالا سرتون خیلی شلوغه یا شاید هم دارید ادامه ویدئو های نوبل رو آماده میکنید….
فروغ میگه:زندگی شاید یک خیابان دراز است که لب هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد…زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر می گردد….زندگی شاید آن لحظه مسدودی است که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد…و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و دریافت ظلمت خواهم آمیخت….
در پناه حق…
فاطمه. یه کار دو ماهه رو شروع کردم که خودم هم نمیدونم چی میشه تهش. امیدوارم هم تصمیمم درست بوده باشه و هم نتیجهاش خوب باشه. واسه همین کمتر میرسم. امروز یا فردا نوبل بعدی رو میذارم.
I believe in your success.
So you believe.
Close your eyes and move forward.
Do not forget that this peak is also conquered successfully and calmly.
سلام دکتر
فردا امتحان دارم و یکم بی حوصله بودم ،داشتم مطالب قبلی را توی وبلاگ شما میخوندم که به مطلبی که در مورد دکتر نجیب گذاشته بودید و فیلم های ایشون رسیدم
کنجکاو شدم ببینم فیلم ها چه شکلیه که شما اینقدر ازش تعریف می کنید
البته بگم که اوضاع زبانم افتضاحه و یکی از نقاط ضعفمه
اما وقتی توی اینترنت سرچ کردم اول که نمی اومد بعد با فیلتر شکن رفتم و تونستم یک فیلم ۵دقیقه ای ازشون ببینم
اول که هنگ کردم چون تقریبا یه دقیقه اول هیچ چیزی نفهمیدم اما بعد کم کم فهمیدم با اینکه یکسری از چیز هایی که میگفتند را نمیفهمیدم اما همین شکل کشیدن باعث شد یه چیز کلی از چیزی که میگفتند بفهمم ،در مورد قلب میگفتند و فکر کنم سیستول و دیاستول اگه اشتباه نکنم و باز شد دریچه ها
خیلی هیجان زده شدم برای منی که تنها اطلاعاتم از قلب یک فصل توی زیست دهم بود هیجان انگیز بود
اینا را گفتم که فقط یه تشکر بکنم ازت دکتر
از اینکه اینقدر دید منا باز کردی
بی شک یکی از افراد مهم در زندگی من خواهی بود که زیاد ازش یاد گرفتم و میگیرم
اگه می تونستم ببینمت شاید گلی برات هدیه می آوردم یا شاید کتابی«من خودم به شدت عاشق گل و گیاهان و وقتی نگاه میکنم حس آرامش بهم میده وقتی بزرگ شدنش را میبینم انرژی میگیرم و کلا از اینکه میبینم چیزی را دارم پرورش میدم احساس خوبی میکنم برای همین گفتم گل ،چون برای خودم پر از حس خوبه»اما حیف که الان نمیتونم این کار را بکنم برای همین به عنوان قدردانی برات کلی آرزوی خوب میکنم و امیدوارم که امروز واقعا از ته دل شاد باشی و در سلامتی به سر ببری?
ببخشید پر حرفی کردم
ممنونم فرزانه. همینکه لطف کردی و نوشتی برام، کافیه.
سلامت و راضی و خوشحال باشی.
سلام دکتر
من تقریبا چند ماهی میشه که بعد از حمام استخوان درد میگیرم. البته بگم که خیلی رعایت میکنم اما همیشه بعد حمام استخوان درد میگیرم و احساس میکنم تیر میکشه
میشه لطفاً راهنماییم کنید?چیز عادی هست یا اینکه نیازه به دکتر مراجعه کنم
تموم شد.همه ی پستاتو خوندم. بیشترش لحظات لذت بخشی بود. از شما سپاسگزارم.?
سلام.خیلی ببخشید دربخش غیر مرتبط سوال میپرسم.راستش من خواهرم التهاب روده داره،همچنین روماتیسم خفیف وپوکی استخوان هم داره ویک هفته ای هم میشه که احساس سر درد داره(بیشتر ناحیه پشت سرش)وامروز هم که از بیرون برگشت گفت نمیتونم راه برم.آیا ممکنه ام اس داشته باشه؟ استخوان هاش هم درد میکنه وحالت مور مور شدن داره.فقط بیست سال سن داره وکنکوریه،واقعا نگرانم براش چون ماتوی یه شهر کوچک هستیم وپزشکامون خیلی وارد نیستن اگه میشه راهنماییم کنید.دستش و پاش خیل قوت نداره وداروهایی هم که میخوره خیلی براش افاقه نکرده.اگه میشه راهنمایی کنید ممنون میشم.
سلام
دکتر نمیدونم کارم درسته یا نه و نمیدونم که جواب میدید یا نه
اگه سوالم را جواب دادید که خیلی ازتون ممنونم
و
اگه هم جواب ندادید بازم ازتون ممنونم ??
من حدودا یک هفته ای هست که چند تا لکه کوچیک روی سینه و بینشون و یکم پایین تر تقریبا روی شکمم زده
لکه ها تقریبا صورتی رنگ هست
توی اینترنت خیلی سرچ کردم اما چیزی که شبیهش باشه پیدا نکردم تنها چیزی که یکم شباهت داشت پیتریازیس روزه آ بود که خوب بازم کامل شبیهش نبود
حالا سوال من اینه که به نظرتون برم دکتر ؟ممکنه که خط ناک باشه؟
اینم بگم که تقریبا یه هفتس که احساس درد و تیر کشیدن میکنم توی سینم و تنگی نفس هم دارم «البته حس میکنم تنگی نفسم مال استرسه چون چند ماه پیشم همینطور شدم»
راستش خیلی ترسیدم
اما چون کنکوریم ترجیح میدم خیلی بیرون نرم
نظر شما چیه؟
ممنون??
همیشه برام سوال بوده که چجور میتونی مقالات و مطالب مفید مرتبط به پزشکی یا دیگر حوزه های پیراپزشکی رو از دهه های دور گیر بیاری و مطالعه مفید داشته باشی
البته باید ذکر کنم که حتی یافتن یه مقاله ی خوب در همین گذشته ی نزدیک هم گاها برام مشکل بوده …
فرضیه ام هم به این شکله که از منابعی مرجع مطالعه داری و از سر کنجکاوی رو میگیری و تا انتها میری و به مطالب جالب بر میخوری
اگر در مورد این توصیه و پیشنهادی داری ممنون میشم باهام در میون بزاری
سلام امیر محمد عزیز
چون این پست اخرتونه زیرش کامنت گذاشتم
تو این چند وقتی که با وبلاگتون اشنا شدم نکات زیادی رو ازتون یاد گرفتم…بنظرم مهمترینش صبرتونه
خیلی دوست دارم در مورد این صبرتون بدونم و چجوری مثل شما باشم چون سر بعضی وقتا که اصلا نیازی به ناراحتی و عصبانیت نداره اعصابم خورد میشه ممنون میشم در این باره بنویسی??
موفق باشی
سلام آقای دکتر قربانی امیدوارم حالتون خوب باشه چقدر مقاله ی خوبی بود…اتفاقا منم یکی دوتاشو در برخورد با پزشک های مختلف دیدم که مرتکب این گناه ها نشدن و بعضی ها هم شدن و همین دکتر هایی که این گناه ها رو مرتکب نمیشن هم باعث میشه اعتماد بین بیمار و دکتر زیاد بشه و استرس بیمار خیلی کم بشه. مخصوصا توضیح کوچیک دادن قبل از یه کاری خیلی رو استرس اون شخص تاثیر داره.مخصوصا کسایی که از دکتر رفتن بترسن ?شب یلداتون هم مبارک شاد و سلامت باشین.
So beautiful and valueable?
سلام امیرمحمد.یلدات مبارک
دوباره نوشتت رو خوندم ولی علت اینکه چرا به بیمار مرسالیل میدن رو نفهمیدم..
یه چیز دیگه من دیشب دنبال فیلم های آموزشی بودم و هر چی تو یوتیوب اسمت رو سرچ کردم چیزی ندیدم..ممنون میشم اگه اسم کانالت رو بگی??
سلام کیانا. در یوتوب فعالیتی ندارم من [هنوز].
خوشحالم که چنین مطالب کاملی مینویسی تا پزشک های بهتری باشیم.
آفرین به تو ، اگر معدودی پزشک این موارد را رعایت میکردند، نوری می شدند در این تاریکی ، البته اینا فقط در مورد پزشک شاید نباشه و سایرین هم با کمی تغییر بتونند استفاده کنند.
چقدر مطلب خوبی بود این بحثی که مطرح کردی. ممنون ازت.
دونستن حتی یکی از اینها قطعا کمک میکنه دید آدم بازتر بشه. هرچند که نیاز به تکرار مداوم داره که تو ذهن تثبیت بشه تا انجامشون ندیم.
سلام.
یکی از گناه های دیگه که بنطر من جاش خالی بود ارجعیت دادن نادرسته ( نمیدونم این ترکیبی که بکار بردم درست هست یا نه اما نمیخواستم از واژه پارتی بازی استفاده کنم)
من حتی تو وبسایت خودتونم این مشکلو دیده بودم..
به هر حال از صمیم قلبم آرزو میکنم که همه پزشکان این گناهان رو در روند کاری خودشون لحاظ کنند..
و چقد خوبه که برامون مینویسی و متذکر چنین گناهانی میشی..
پایدار بمانی…
سلام امیرمحمد جان.من دانشجوی ترم بهمن پزشکی ام و میخواستم ی توضیح خیلی کاملی در مورد خوندن زبانت اینکه از کجا شروع کردی ؟کی بهت کمک کرد؟ایا کلاس رفتی؟ چه چقدر براش وقت گذاشتی؟من خودم کتاب medical scienceرو که پیشنهاد دادی شروع کردم خوندن اما دیدم مفهومش رو درک نمیکنم و الان دارم ی کتاب هایreadingمیخونم خیلی دوست دارم زبانم از لحاظ خوندن مثل شما بشه لطفا توی یک پست جدید اینارو برای بچه های ترم یکی و بالا تر شفاف کن مرسی پست راجب به زبان هم که گذاشته بودی خوندم
ببخشید منظورم کتاب the laws of medicine هست
سلام امیرحسین عزیز..
اولا ورودت رو به این رشته پرهیجان و پر ماجرا تبریک میگم و بهترین آرزوها رو برات دارم.
دوما در مورد تقویت زبان میتونی داخل وبلاگ امیرمحمد جواب سوالت رو پیدا کنی و امیرمحمد یه پست در مورد تقویت زبان و معرفی کتاب برای زبان نوشته..(همچنین برای مطالعه رفرنس ها و خیلی چیزای دیگه که مربوط به دوران علوم پایه است)
سوم جواب خیلی از سوالای دیگه ای که نتونستی داخل پست هاش پیدا کنی حتما داخل کامنتاش پیدا میکنی چون خیلی ها سوالاتی از قبیل سوالای تو پرسیده بودن و امیرمحمد به بعضی هاشون جواب داده(من خودم داخل کامنتا خیلی چیزا یاد گرفتم ازش و تک تک کامنتای پست های قدیمی و جدیدش رو میخونم:) ارزشش رو داره که شما هم بخونی?
و در آخر من عذرخواهی میکنم که بجای امیرمحمد جواب دادم بهت (چون سرشون شلوغه و وقت نمیکنه به همه کامنتا جواب بده ولی همه کامنت ها رو میخونه:))
و امیدوارم امیرمحمد هم این جسارت من رو ببخشه❄
خب من از گناه هفتم پرهیز کردم و اومدم وبسایتم خوندم :))
و چقدر مطلب واضح و کاربردی و خوبی بود!
جز اون مطالب پزشکی بود که حس کردم برای منی که تو این حیطه نیستم هم حرفی واسه گفتن داشت و انگار میشه به خیلی از حرفهها تعمیمش داد.
چقدر زمان هایی که وقت آزاد دارید و بیشتر مینویسید خوبه:) نوشته های اینجا علاوه بر اینکه چیزای مفیدی رو بهم یاد میده، باعث میشه بیشتر فکر کنم و همین ارزشمنده.
بنظرم این ها چیزهایی هستن که راجبشون زیاد شنیدن و خوندن اکثر آدم ها، اما کاش موقع عمل بیشتر بهش توجه بشه.
“با یک سینی پر از سوزن و لولهی آزمایش بالای سر بیمار میروی و بدون اینکه توضیحی بدهی، شروع میکنی از او نمونه گرفتن و بدنش را با سوزن سوراخ کردن.”
این موضوع یکی از مورد هایی هست که من باهاش خیلی مشکل دارم، آرامش و اعتمادی که تو چشم بیمار بعد از یه توضیح حتی خیلی کوچیک راجب نمونه ای که قرار هست ازش گرفت دیده میشه بنظرم می ارزه که چند دقیقه بیشتر وقت گذاشته بشه.
سلام من دانشجوی پزشکی ورودی امسالم اصلا نمیدونم باید چقدر و چجوری بخونم هر چی هم میخونم خیلی زود فراموش میکنم میشه راهنمایی کنید
سلام آقای قربانی عزیز خسته نباشی داداش…
من دانشجوی ورودی بهمن امسال پزشکی هستم و با چند تا معضل مهم دست و پنجه نرم میکنم… اولی اینکه من الان که وقت آزاد دارم حس میکنم دارم به بطالت میگذرونم وقتمو؛ کتاب خوندن و موسیقی و فیلم و تمام این اجزا که تو دسته مطالعه قرار میگیرن عادت روزانه من هستند و زیاد بحثی درموردشون ندارم ولی من بیشتر دوس داشتم که یه عادت جدید و مفید تو زندگیم ایجاد کنم قبل از ورود به دانشگاه؛ که هنوز نتونستم کاری درموردش انجام بدم ممنون میشم اگه توصیه ای بهم بکنی درمورد اینکه الان چیکار ها میتونم انجام بدم…
معضل بعدی بحث مالی دوران دانشجویی هست که به شدت ذهن منو درگیر کرده ( بیشتر از حد معمول و بیشتر از حدی که باید بهش بها بدم بها میدم میشه گفت وسواسی شدم روش) واقعیتش رو بخوای من اصلا دوست ندارم تو این اوضاغ اقتصادی یه بار اضافی روی دوش خانواده ام از لحاظ مالی ایجاد کنم و میخوام یه کار نقلی و جمع و جور داشته باشم تو دوران دانشجویی به نظرت چیکار ها میتونم انجام بدم؟ خودت تجربه کار داشتی؟ به نظرت کار کردن یه دانشجوی پزشکی به درسش ضربه میزنه؟
ممنون میشم اگه راهنمایی ام کنی رفیق (:
سوال منم هست؟
دونستن این گناهها بنظرم خیلی کمک میکنه که ازشون دوری کنیم. وقتی گوشه ذهن باشن هردفعه که نزدیک به انجامشون باشیم میتونن جلوی اون رو بگیرن. مرسی از ترجمه و خلاصه کردن مقاله.