پس از هزارمین پومودورو – تجربه‌های خواندن دروس پزشکی

زمستان ۹۹، تمرکز اصلی در برنامه‌ام، دروس پزشکی بود. شیوه‌ی مطالعه‌ی جدیدی را نیز پیش گرفته بودم.

با پومودورو پیش رفتم. پومودورهای ۳۵ دقیقه‌ای.

در حدود ده هفته در این زمستان، هزار پومودوروی ۳۵ دقیقه‌ای برای پزشکی وقت گذاشتم و این نوشته، از تجربه‌های این هزار پومودورو می‌گوید.

تجربه‌هایی که شاید برای شما نیز مفید باشد.

۱. در مورد عمیق شدن

دو توصیه‌ی عمومی در موقع درس خواندن وجود دارد. فکر نمی‌کنم مخصوص پزشکی هم باشد؛ فقط سهم هر توصیه در رشته‌های مختلف، متفاوت خواهد بود.

یکی از توصیه‌ها را عمدتا مؤسسات آموزش عالی و مدرسین آزمون‌ها راه انداخته‌اند. تمام تلاش آن‌ها این است که یک فصل ۳۰ صفحه‌ای را در حجمی کمتر جای داده و آن را بگویند. به این موضوع، افتخار هم می‌کنند.

تا حالا کتاب کمک‌آموزشی‌ای دیده‌ای که بگوید حجم Chronic Kidney Disease یا همان CKD در هریسون ۱۱ صفحه است و ما آن ۱۱ صفحه را [که همانند یک فایل Zip شده هست، Decompress کردیم و] در ۴۰ صفحه نوشتیم و به آن چند صفحه‌ی خارج از هریسون هم اضافه کردیم که به نظرمان گپ بین مطالب هریسون را پر می‌کند؟

توصیه‌ی دوم – که به نظر می‌آید اعضای هیأت علمی جزءِ این گروه‌اند – این است که یک مطلب را حداقل در بار اول، تا آن‌جایی که می‌توانی عمیق بخوان و از روی هیچ خطی نگذر. نگذار هیچ قسمتی برایت تاریک باشد.

فکر می‌کنم گفتن این خاطره، در این‌جا خوب باشد:

خاطره برای من نیست و برای یکی از دوستان من است.

به خاطر لطف فراوان دانشجویان، بعضی از اعضای هیئت علمی، Nickname دارند. این خاطره نیز، با یکی از این اتندینگ‌های Nickname دار اتفاق افتاد. یک خانم بود که به اسم یک آقا صدایش می‌کردند.

بیمار دوست من، کوشینگ داشت. او می‌دانست که فردا قرار است سوال‌باران بشود. از آن مدلی که تا هنگامی که بلد هستی می‌پرسند و می‌پرسند تا بالاخره در نقطه‌ای کم بیاوری و آن‌گاه شروع کنند به تحقیر کردنِ آموزشی (Shame-Based Learning).

دوست من فصل کوشینگ هریسون را خواند. چهار مقاله از آپتودیت را هم خواند. به تک تک سوال‌ها جواب می‌داد. تنها یک اشتباه کوچک در مورد تغییرات تست‌های کبدی در بیماری کوشینگ داشت. این‌جا بود که شروع شد:

درس نمی‌خوانید دیگر. هیچ کدام‌تان درس نمی‌خوانید. جواب سوال‌ها را بلد نیستید.

دوست من گفت که هریسون را خوانده است.

بلافاصله از او پرسید: آپتودیت را هم خوانده‌ای؟

با کمی غرور – که لحظه‌ای بعد در نطفه خفه شد – جواب داد که بله استاد. هر ۴ مقاله‌ی آپتودیت را هم خواندم.

لحظه‌ای بعد از پشت آن عینک بزرگش به دوست من نگاه کرد. مستقیم در چشمانش خیره شد. لحظه‌ای صبر کرد که نگاهش به عمق او نفوذ کند. و بعد پرسید:

ویلیامز غدد را هم خوانده‌ای؟

معلوم بود که شوکه شده است. حرفی نداشت که بگوید. حتی فکرش را هم نمی‌کرد که اتندینگ از او انتظار داشته باشد کتابی را که فوق تخصصان غدد و متابولیسم می‌خوانند، خوانده باشد.

جوابش نه بود و همان لحظه بود که اتندینگ سراپایش را شست (با ترمینولوژی جا افتاده، واشینگ داد):

شما شاید تنها همین یک مریض کوشینگ را به این شکل تیپیک در طول دوران تحصیلت ببینی. باید جوری بخوانی که تمام نکاتش را بلد باشی. این چه وضعش است؟ چرا درس‌تان را درست نمی‌خوانید؟ مگر یک کتاب را خواندن چه کار دارد؟

رزیدنت‌مان آمد که دفاع کند. گفت:

استاد اگر که شایع نیست و قرار هم نیست بعدا ببیند، همین‌قدر که دکتر خوانده‌اند کافی نیست؟‌ خیلی خوب جواب دادند به جز سوال آخر.

نگاهش کرد. از آن نگاه‌هایی که چیزی در وجودت را می‌شکند و جمله‌ات را ناتمام می‌گذاری. آرام اما با تحکم جوابش داد: خانم دکتر. شما درس خودت را بخوان. با بقیه کاری نداشته باش. با روش تدریس من هم کاری نداشته باش.

[من خودم هم با این اتندینگ بوده‌ام و دوستش هم دارم و خودم هم از این Shame-Based Learning بی‌نصیب نماندم.]

در مدل اول سرعت برایشان مهم است و در مدل دوم عمق.

من، عمده‌ی دوران تحصیلم، تا کمی پیش، از سرعت متنفر و عاشق عمق بودم. سعی می‌کردم از یک موضوع، یکی دو مبحث را حداقل کاملا عمقی بخوانم، بقیه هر چه که شد. اما حالا، یک حالت Modified شده را در پیش گرفته‌ام.

روش فعلی‌ام را در دو قسمت توضیح می‌دهم:

یک) انتخاب هوشمندانه‌ی چانک‌ها مهم است.

من می‌دانم که هر چقدر چانک‌های اطلاعاتیِ مربوطِ بیشتری را جذب کنیم، هر چقدر Association ها بیشتر باشد، هر چقدر تکه‌های مطالب را بیشتر به هم وصل کنیم، یادآوری این اطلاعات بهتر انجام می‌شود و بیشتر در ذهن خودآگاه‌مان ماندگار می‌شوند. اما، این چانک‌ها باید هوشمندانه انتخاب بشوند.

آن‌قدر مقاله و مطلب در پزشکی وجود دارد که از عهده‌ی ذهن فعلی انسان، خواندنش خارج است. اگر همین‌طور در دریا جلوتر و جلوتر بروی، ناگهان به خود می‌آیی و می‌بینی که آن‌قدر زیر پایت عمیق شده که ممکن است غرق بشوی.

بله. خیلی زیباست که دیابت را این‌گونه بلد باشی که بدانی پاتوفیزیولوژی Necrobiosis Lipoidica Diabeticorum چیست؛ اما مهم‌تر است که بلد باشی یک بیمار کلینیکی دیابت را که بدقلق است و داروهایش را درست مصرف نمی‌کند چون از عوارضش شاکی است و قندش از کنترل خارج شده، مدیریت کنی.

بهتر نیست که در مقطع فعلی، در بارهای نخست، در دوران Undergraduate بودن، جنس چانک‌های اطلاعاتی را هوشمندانه‌تر انتخاب کنیم؟

تو هر چقدر بخواهی می‌توانی در موضوعی برای دیابت عمیق بشوی. آن‌قدر برای همین یک بیماری مطلب است که ما Diabetologist داریم. همین الانش هم صفحات زیادی از هریسون را به خود اختصاص داده است.

می‌دانم که موقع خواندنش – اگر کنجکاوی‌ات نمرده باشد – سوال‌های زیادی ایجاد می‌شود. حرف بعدی‌ام خیلی خیلی شخصی است. ممکن است برای تو مفید نباشد. اما منِ کنونی معتقد است که باید از برخی از این سوال‌ها عبور کرد. فرصت نیست. نمی‌شود. نمی‌توانی همه‌ی این سوال‌ها را در نخستین دور جواب بدهی.

باید از برخی از آن‌ها عبور کرد که فرصت آزاد شود تا بشود به سوال‌های مهم‌تری پاسخ داد.

کمی اگر کمال‌طلبی‌مان در هنگام خواندن مطالب را کم‌تر بکنیم، آسوده‌تر و هوشمندتر پیش خواهیم رفت.

هوش را به معنای علمی‌اش به کار می‌برم. به معنای توانایی ارگانیزم در دستیابی به اهداف. بند بعدی را که بخوانی، متوجه منظورم می‌شوی.

دو) قرار نیست در زمان تحصیل، کل پزشکی را یاد بگیریم.

یادم است که در درمانگاه کولورکتال نشسته بودم. اتندینگش را دوست داشتم. مهربان بود و با حوصله. خانمی آمد که اجازه‌ی معاینه به من نداد.

خود اتندینگ معاینه‌اش کرد. کارهایش را انجام داد و او رفت و سپس شروع کرد برای من صحبت کردن:

همین خانمی که اکنون به تو اجازه نداد، همان آقایی که نمی‌گذارد تو همسرش را معاینه بکنی، کمی بعد، در یک جایی که دسترسی به فرد دیگری نیست، در زمانی که اورژانسی است، از تو انتظار دارد که بهترین اقدام را انجام بدهی. حواست به این موضوع نیز باشد.

الان دانشجو هستی و مسئولیت با تو نیست. استفاده بکن از فضای الانت. الان از تو انتظار ندارند. اما، همین که حتی یک روز از پایان زمان تحصیلت بگذرد، این انتظارها از تو وجود دارد. بار مسئولیت‌اش سنگین است.

یادم است که چه استرسی برای من داشت این حرف‌های او.

فضای دانشگاه و اتندینگ‌ها و سوالات امتحان‌ها، معمولا یک پیام ضمنی را انتقال می‌دهند که دیده‌ام باعث استرس افراد زیادی – من جمله خودم – می‌شود.

شاید مستقیم هم نگویند اما تک‌تک حرکات‌شان القا‌کننده‌ی این است که شما یک فرصت محدود دارید که کل مطالب لازم برای پزشکی عمومی را بیاموزید. یک فرصت محدود سه ساله در دوران بالینی.

من موافق نیستم.

مگر یکی دو تا بیماری است؟ مگر ده بیست تا علامت است؟ مگر اصلا خودتان تمام این مطالبی را که در دوران عمومی خوانده‌اید بلدید؟

یک فاصله‌ی عمیق بین آن‌چه در عمل به کار می‌گیرید (Theory in Use) و آن‌چه به آن باور دارید (Theory in Mind) در شما وجود دارد و سعی دارید تئوری موجود در ذهن‌تان را به ما انتقال بدهید؟

بله. من هم اتندینگ‌هایی دیده‌ام که آن‌قدر بر کتاب مسلط‌اند که گاهی باورم نمی‌شود انسان باشند. اتندینگ‌هایی دیده‌ام که لقب هریسون ناطق دارند. اتندینگ‌هایی را دیده‌ام که با شماره‌ی صفحه‌ی کتاب، از حفظ، آدرس می‌دهند.

اما قرار نیست در سه سال به این درجه رسید.

این Rush که از حرف‌ها و رفتارها در ما القا می‌شود و با خود استرسی زیادی به ارمغان می‌آورد، کمک‌مان نمی‌کند. این راهش نیست.

این مواقع به خودم این تقسیم بندی معروف را که بسیار دوست دارم یادآوری می‌کنم. یادآوری‌اش باعث می‌شود مفهوم اولویت را فراموش نکنم.

Common Presentations of Common Diseases

Uncommon Presentations of Common Diseases

Common Presentations of Uncommon Diseases

Uncommon Presentations of Uncommon Diseases

به نظرم کسی که نمی‌تواند یک Hypokalemia ساده را که به خاطر کاهش غذاخوردن است منیج کند، اصلا صاحب صلاحیت نیست که از دلایلی مثل بارتر و جیتل‌من و … بگوید.

می‌فهمم که سوال‌های امتحان از بارتر و جیتل‌من خواهد بود. این باگ سیستم آموزشی ماست. و صد در صد معتقدم که بدون درک آن‌ها، تصویری که از بیماری‌ها داریم، کامل نخواهد بود. انگار به یک نقاشی نگاه کنیم که قسمتی‌اش را پوشانده باشند.

اما اشکالی ندارد اگر در دور اول که به سراغ آن الگوریتم وحشتناک کاهش یا افزایش پتاسیم آمدیم، از این مثال‌ها عبور کنیم.

اشکالی ندارد که در دور نخست خواندن آریتمی‌ها، تفاوت‌های بین انواع PSVT را نفهمیم. حالا بگذار هر چه می‌خواهند بگویند. من خودم با اتندینگی بودم که برای یک پزشک کسر شأن می‌دانست که بگوید PSVT. می‌گفت در حد شما نیست که این‌گونه بگویید. باید تشخیص دقیق و کامل را بگویید. نبینیم این‌گونه بگویید که تجدید بخش می‌خورید. آخرسر هم نفهمیدم به شوخی می‌گفت یا جدی.

اما الان به نظرم، باید صبر کرد. باید فرصت داد. جا افتادن برخی از مفاهیم به زمان نیاز دارند. نوار قلب این‌گونه است. نمی‌توانی انتظار داشته باشی که در نخستین دور خواندن بتوانی بین انواع PSVT به آسانی افتراق بگذاری. نمی‌شود.

مطالب Complicated، لایه‌لایه فهمیده می‌شوند.

بخواهم به بیان دقیق‌تری بگویم. برخی از مطالبی که ما در پزشکی می‌خوانیم و از جنس دانش می‌دانیم، به نظرم، در دلشان یک جزءِ مهارتی هم دارند. نوار قلب بهترین مثالش است. خواندن CXR یک مثال دیگر.

تعریف مهارت را هم می‌دانیم. ویژگی مهم آن را نیز می‌دانیم: قرار است با تکرار در آن بهتر بشویم، نه هنگام خواندن دفترچه‌ی دستورالعمل.

۲. یک ذهنِ کم‌تر آشفته

من حس می‌کنم ذهن عمده‌ی ما شبیه به دیوار روبه‌روی میز من است. شلوغ و آشفته. چقدر پیش‌آمده که دربه‌در به دنبال تکه‌ای اطلاعات بگردیم و می‌دانیم که آن مطلب را خوانده‌ایم اما نتوانیم آن را بیابیم؟

شبیه به اینستاگرام. آن هم همین است. کسی مثل خود من که NEJM و JAMA و Nature و NIH و CDC و … را هم فالو می‌کند و هذیان این را دارم که از اینستاگرام استفاده‌ی آموزشی می‌کند، گرفتار همین خطا هستم. اما آن‌ها هم همانند همین Post-itها هستند. تکه‌های اطلاعات. تکه‌های اطلاعات (چانک) که در ذهن من گم می‌شوند. حالا هرچقدر هم که این چانک‌های اطلاعات ارزشمند باشند.

چه فایده دارد من این همه اطلاعات را وارد بکنم اما در مرحله‌ی Recall شکست بخورم؟ کسی نمی‌آید به من بگوید آفرین که این مطالب را خوندی و حالا اشکال ندارد که نتوانستی Recall بکنی و جایی در ذهنت گم شده است و به خاطر Recall نکردنش، درمان اشتباهی را برای مریض شروع کردی.

قبلا از این‌که درس‌های یادگیری متمم چقدر به من کمک کرده است، نوشته‌ام. تکرارشان نمی‌کنم. از یک کار دیگر می‌خواهم بگویم.

الان معتقدم که یک روش خوب یادگیری، ساختن یک چارچوب برای مطالب است. یک داربست. یک قفسه.

انگار که ذهن من یک کتاب‌خانه‌ی بسیار بزرگ باشد. یک قسمتش نوشته شده است، پزشکی. در این قسمت پزشکی، کتاب‌خانه‌ای مخصوص بیماری‌های گوارشی وجود دارد. در آن‌جا نیز یک ردیف کامل به خونریزی‌های گوارشی اختصاص داده شده است. در آن‌جا قفسه‌ها را می‌بینم. هر کدام از این بیماری‌ها یک قفسه برای خود دارند.

حالا فرض کنیم من در یک فضا – یک تست آموزشی، اینستاگرام، یک مریض در درمانگاه، یوتیوب و … – می‌بینم که از Heyde’s Syndrome صحبت شده است. حداقل می‌دانم که این اطلاعات را به کجا باید بفرستم. یک طبقه‌بندی در ذهنم دارم (ردیف آخر، ستون وسط در عکس پایین که برای خون‌ریزی‌های گوارشی درست کرده‌ام).

آن تکه‌های اطلاعات پراکنده انرژی مرا می‌گیرند. کلافه‌ام می‌کنند. و از خواندن‌شان اذیت می‌شوم.

ساخت چارچوب‌های ذهنی، راهی است که با این کلافگی مبارزه می‌کنم. این‌که چقدر در Recall موثر خواهد بود را نمی‌دانم. چند ماه بعد، از این تجربه‌ی شخصی نیز می‌نویسم.

مشغول درست کردن یک فایل برای کل پزشکی هستم. یک فایل که حداقل نامِ عمده‌ی بیماری‌هایی را که در رفرنس‌های پزشکی عمومی وجود دارد، در یک طبقه‌بندی جای داده باشد. این‌گونه می‌توانم منظم‌تر بخوانم.

بعد از تمام شدنش، آن‌را در این‌جا هم می‌گذارم. ساده است و مثل عکس بالا نیست. حداقل در مرحله‌ی نخست، ساده‌ی ساده خواهد بود.

این یک نمونه‌ی اولیه‌اش است که فعلا از روی کتاب درسنامه‌ی ارتوپدی و شکستگی‌های اعلمی هرندی آن را نوشتم:

۳. توجه به ارگونومی

در گوشه‌ی عکسی که از میزم گذاشته‌ام، یک گردن‌بند طبی وجود دارد. از حدود دو سه سال گذشته، هر از گاهی گردن‌درد به سراغم می‌آمد و گرفتگی ماهیچه‌های حدود کتف. در این سه ماه، یکی از بدترین گردن‌دردهایم را تجربه کردم. یکی-دو اپیسود خفیف دیگر نیز داشتم. یکی از دلایلش این است که مدام موقع خواندن گردنم را پایین می‌اندازم و زمان زیادی را، بی‌تحرک، در آن وضعیت می‌مانم.

نتیجه‌اش را هم دیدم.

توهم متحرک بودنم در خانه را یک مچ‌بند هوشمند شکست که آن را تنظیم کرده بودم به ازای هر یک ساعت بی‌تحرکی مطلق، به من هشدار بدهد. باورم نمی‌شد که در طول روز این‌قدر تذکر بگیرم.

این روزها دیگر مجبورم هر روز از گردن‌بند استفاده بکنم. مخصوصا در ساعات پایانی. اشتباه من این بود که به Posture خودم موقع نشستن پشت میز و خواندن و کار کردن توجه کافی نداشتم. درد بدی است. اشتباه مرا تکرار نکنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

74 کامنت در نوشته «پس از هزارمین پومودورو – تجربه‌های خواندن دروس پزشکی»

  1. سلام امیرمحمد

    وقتت بخیر

    من به محض اینکه این مطلبتو خوندم ، روش مشابهی رو برای درسام پیاده کردم .

    در متمم هم دیدگاه نوشته بودم ازش :

    https://motamem.org/%d8%aa%da%a9%d9%86%db%8c%da%a9-%d9%be%d9%88%d9%85%d9%88%d8%af%d9%88%d8%b1%d9%88-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%9f/comment-page-2/#comment-306734

    ایده دیوار رنگی رو نوشته بودم و کمی هم از تجربه های خودم . وقتی امشب بعد مدت ها دیدگاهم رو خوندم ، دیدم اشاره نکردم من اولین بار ایده اش رو از اینجا گرفتم . طوری لحنم القا میکنه که کِرِدیتش به من بر میگرده . احساس میکنم رعایت در امانت نکردم .

    من خیلی سوادم در این موارد کمه . هنوز اول راه خودآموزی ام و رفتار های غیرحرفه ای زیادی دارم . اونقدر به رفتارام حساس شدم که حتی نگرانم با همین کامنتم مزاحمت ایجاده کرده باشم .

    من از پشتیبانی خواستم که دیدگاهم رو بردارن . امیدوارم این مورد رو به من ببخشی ? ? 

  2. سلام آقای قربانی
    از شهریور ماه دارم هر روز حداقل یک بار به نوشته هاتون سرمیزنم و هر روز یه قسمتشو میخونم و تازه فهمیدم اهل گرگان ین . چ حسه خوبی ب ادم میده وقتی از کارتون از بیمارا و انواع بیماری ها ک معنی شونو نمیفهمم و سرچ میکنم تا بدونم چیه خیلی جاها از شدت ذوق گریم میگیره
    / من حقیقتش کنکوری هستم و هدفم پزشکیه
    فقط به دلایلی که قبلا مشکلات روحی و سوگواری داشتم
    هم باید درس بخونم هم رو روحیم کار کنم و برای روحیه کتاب خوندن و نوشتن ( حرف زدن با خودم در مورد اهدافم و زندگیم) انجام میدم من چون بار دیدم از متمم حرف زدین پیشنهاد میکنید منم استفاده کنم ؟ اخه یجوری حس میکنم یکی برات ی کتابو ب زبون خودش خلاصه کرده انگار خودت بخونی کاملتر یاد میگیری / شما میتونید بگید چیکار کنم بهتر عمل کنم ؟
    من نه کلاس میرم ن مشاوره خودم با برنامه قلم چی پیش میرم
    و در اخر براتون آرزوی زندگی شاد مثبت و سازنده ای دارم

  3. سلام،
    من در مقاطعی از زندگی این به ذهنم میاد که:

    “چه فایده دارد من این همه اطلاعات را وارد بکنم اما در مرحله‌ی Recall شکست بخورم؟ کسی نمی‌آید به من بگوید آفرین که این مطالب را خوندی و حالا اشکال ندارد که نتوانستی Recall بکنی و جایی در ذهنت گم شده است و به خاطر Recall نکردنش، درمان اشتباهی را برای مریض شروع کردی.”

    و در مقاطعی دیگر این به ذهنم میاد که:

    “همین که خونده باشی بهت شهود میده”

    الان به او فکر می کنم که لرنینگ سایکولوژیست ها میگن:

    “ریکال”

    “ریسایت”

    “ریتریوال”

    مهم هستند.

    حالا کدوم:

    “ریکال” یا “اینتوشن” (شهود خودمون)

    پی نوشت: فکر می کنم چون از “ریکال” کم میاریم با اینتوشن توجیه می کنیم و خودمون رو آرام می کنیم.

    نظری نداری؟

  4. سلام امیرمحمد عزیز

    ی سوال داشتم
    امروز استادمون میگفت بیشتر به کتاب وابسته بشین نه حالا صرفا به توضیحات سرکلاس (ایشون سرکلاس زیاد توضیح نمیدن و بیشتر مطالب و میذارن به عهده خودمون)
    ی کم فکرم درگیره اینکه بشینم دوباره فیلمای کلاسا (بیوشیمی)رو دوباره نگاه کنم و بعد کتاب و بخونم یا اینکه سعی کنم همون کتاب بخونم و در مواقعی که حوصله خوندن و.. ندارم فیلمارو ببینم روش دوم ی کم اولش ارتباط با کتاب سخته برام ولی خودم و دارم عادت میدم به اینکه بدون اینکه کسی توضیح بده برام خودم یاد بگیرم هرچند برام سخت تره
    بنظرتون چیکار کنم؟
    برام مهمه
    ای کاش جواب بدین
    ممنون

  5. سلام امیرمحمد.
    امیدوارم حالت عالی باشه ??
    ی سوال داشتم…
    شما تکست بوک هاتو از کدوم کتابفروشی تهیه میکنی؟
    شهری که من هستم تکستا رو ندارن کتابفروشی ها.و فقط ترجمه هستن
    من علی رغم اینکه ترجمه ها رو میخرم چون دوست دارم تکست بخونم مجبورم پی دی اف استفاده کنم و این چشمامو اذیت میکنه.
    میشه اگ وقت داشتی برام شماره یا آدرس کتابفروشی رو ک تکست میفروشن رو بفرستی ک من از اونجا سفارش بدم یا ب کسی بگم تهیه کنن برام.

    مرسی♥️♥️

    1. سلام عاطفه. گوگل بکنی تکست‌بوک پزشکی، کلی سایت برات میاره. من خودم از چندجا هست و یه جای ثابت نمی‌گیرم و چون هیچ‌کدوم از دیگری خیلی بهتر نیستن، ترجیح میدم هیچ کدوم رو معرفی نکنم :))

  6. سلام
    فارغ از متن عالی
    می خواستم بگم برای گردن درد تون می تونید از کتاب‌یار استفاده کنید
    اینطوری لازم نیست گردن تون رو پایین نگه دارید

    1. فرشته.

      مرسی که وقت گذاشتی که برایم راهنمایی بنویسی.

      کتاب‌یار دارم اما برای من مناسب نیست متأسفانه. من دائم می‌نویسم در حاشیه‌های کتاب. خط می‌کشم. رنگی می‌کنم. زاویه‌ی کتاب‌یار این کار رو سخت می‌کنه. من کلا به خاطر مشکل مچ دستم، نمی‌تونم مچ رو خم بکنم و کار بکنم طولانی مدت. حتی اگه بشه روی کتاب‌یار نوشت، نیاز به مچ خم‌شده داره.

  7. سلام امیر محمد جان.?
    سوالی ازت داشتم. من این رو ازت یاد گرفتم که توی هر بخش اورژانس ها و شایع ها همیشه اولویتند و برای اینها بهترین منبع همان کتاب مرجع(معمولا هریسون) و آپتودیت هست. اما چندوقت پیش یک نفر بهم توصیه کرد از کتاب هایی که اورژانس هر قسمت رو دارند در بخش استفاده کنم و با مرور چند باره این کتابها حداقل تشخیص و درمان های اورژانسی بلد باشم..میخواستم بپرسم کتابی میشناسی که اورژانس های هر رشته رو داشته باشه و شما هم قبولش داشته باشین؟ مثلا من اورژانس های طب داخلی نوشته دکتر موسوی رو شنیدم اما نمیدونم کتاب مناسبیه یا نه..( اینکار رو برای بخش های قلب و داخلی که دومین و سومین بخشمند میخوام انجام بدم)
    راستی زمان انتخاب بخش ازت راهنمایی گرفتم و با جوابت خیلی کمکم کردی ممنونم ازت??

    1. سلام ریحانه.

      یه سری کتاب هستن که این‌شکلی کار می‌کنن. ولی راستش من با هیچ کدوم ارتباط خوبی برقرار نکردم. به نظرم بهترین روش اینه که یه سری مطلب شایع رو از رفرنس نگاه بکنی و بری اورژانس. مثلا خیلی بعیده تو اورژانس GI bleeding و Stroke و MI و abdominal pain‌ و torsion نبینی. تو هر دو هفته، یک دونه از این مطالب رو هم یاد بگیری، می‌تونی بری اورژانس بیمارستان و اینا رو ببینی.

  8. سلام
    وقت بخیر
    چقدر مفید بودن مخصوصا بخش مربوط به ارامش ذهنی
    به نظر من همون قدر که یه محیط آشفته میتونه مانع یادگیری و مطالعه بشه ذهن اشفته مانع یادگیری میشه و پیشرفت البته محیط اشفته رو میشه درست کرد ولی ذهن اشفته خیلی سخته که ارامش بگیره
    راستی اخیرا فهمیدم من و شما یک اشنا مشترک داریم و ایشون
    اقا حاج حسینی هستن که میشن مشاور بنده و دوست شما
    برقرار و سلامت باشید

  9. سلام راستش من وقتی مطالب وبلاگتون رو میخونم شک میکنم به هدفی که از روی علافه انتخابش کردم و نه چیز دیگه ای ( پزشکی ) و دچار تردید میشم که ایا توانایی شو دارم یا نه . در اطرافیان من کسی پزشک نیست که درباره این رشته ازش بپرسم و رشته تجربی رو به این دلیل انتخاب کردم که به زیست شناسی علاقه دارم و از خوندنش لذت میبرم ( بعضی اوقات خسته میشم که فکر میکنم طبیعیه ) اما از وقتی با این وبلاگ اشنا شدم و مخصوصا پادکست رادیو کارنکن( صادقانه میگم که از نطر من بیشتر درباره سختی های پزشکی بود و خیلی درباره لذت هاش حرفی زده نشده بود ) رو گوش دادم ذهنم درگیره و دچار تردیدم . میشه راهنمایی کنید لطفا

  10. خیلی متن عالی بود
    حقیقتا الان که ترم ۴ ام و بعضی وقتها از درس غر میزنم خجالت کشیدم.
    هنوز خیلی راه نرفته و هنوز خیلی تا دندانپزشک شدن
    و اصلا از خودم راضی نیستم و فکر میکنم در مسیر درست قرار نگرفتم.
    خوش به حالت که مسیرت را پیدا کردی

  11. متن خیلی جالبی بود مثل همیشه(بااینکه همشو متوجه نشدم)
    شرکت توی وبینارت منو به فکر فرو برد که حتما باید یه روند مطالعاتی بهتر برای خودم پیدا کنم خوندن دوباره اون نکات تو این متن خیلی مفید بود برام.
    فکر میکنم یادگیری فرایند یادگیری هم به زمان زیادی نیاز داره واقعا نمیدونم بین این همه درس چطور باید براش زمان بذارم .
    ممنون که تجربیاتتو باهامون به اشتراک میذاری.

  12. امیرمحمد جان سلام ، امیدوارم حالت خوب باشه.
    برای سایت مدرسه ی پزشکی مشکلی پیش اومده؟ خیلی وقته هرچه تلاش میکنم سایت برام باز نمیشه

  13. سلام و بسیار ممنون بابت به اشتراک گذاری چیزایی که خودتون یادمیگیرید و تجربه میکنید.من خواننده خاموشتون بودم و شاید اینبار اولین باری هست که نظر میدم.امکانش هس لینک گروهی که تو کامنتای پست قبلی فرمودید یک بار دیگه قرار بدید؟ من واقعا دوس دارم تو چنین گروهی باشم خواهش میکنم دوباره قرارش بدید ??ترم ۸ پزشکی هستم

  14. حرفهای تخصصی تو رو نفهمیدم دکتر جون اما فهمیدم که خودمم چقدر بیراهه رفتم و میرم
    در برنامه مطالعه ۴۸ کتاب در سال جاری، حتما اینو لحاظ می کنم.. یه قفسه بندی لازم دارم یه پیوستگی

  15. امیرمحمد؛
    دارم تازه وارد بخش میشم.
    بخش اول جراحی هستش و استارت بخش داخلی برای من، از ۱ شهریور میخوره.
    در این فاصله، هر کمکی برای تکمیل کردن لیستی که میگی و تظاهرات بیماری‌ها نیاز داشتی بهم بگو چون منم توی ذهنم بود که اینطور لیستی رو برای خودم آماده کنم.
    اگر کمکی از دستم برمیاد، میتونم با بخش جراحی شروع کنم. همینطور که میخونم،‌ خواسته‌های تو رو هم مدنظرم باشه تا یک گزارش از نتیجه کار بهت بدم تا شاید کارت جلو بیفته.
    خیلی ذوق دارم از همکاری کردن باهات توی این موارد.
    امکانش هست روی کمک من هم حساب کنی؟

    1. محمدجواد.

      ازت خیلی ممنونم که این پیشنهاد رو میدی. برام خیلی ارزش داره. اما این فایل رو باید خودم بسازم. من هدفم سریع‌تر ساختنش نیست. هدفم اینه که ذهنم مرتب بشه. وقتی تو بسازی، ذهن تو مرتب میشه. من با خودخواهی تمام می‌خوام ذهن خودم مرتب بشه. چون ذهنم به شدت از لحاظ مطالب پزشکی آشفته هست و به یک ذهن مرتب‌تر نیاز دارم.

  16. اقای امیرمحمد من یازدهمم ترازم گیرکردا رو ۶۳۰۰ و خورده ای چیکار کنم روزی بدون مدرسه ۱۸ ساعت میخونم حدودا خیلی تلاش میکنم نتیجه نمیبینم

    1. سلام دوست عزیز
      صرفا کمیت عامل پیشرفت نیس ولو رتبه برتر هایی که با ساعت مطالعه زیر ۸ ساعت تک رقمی شدند.. ساعت مطالعه بالا نیاز است ولی کافی نه! پیشنهاد میکنم روی حجم کار بالا در زمان کمتر توجه کنی، برای مثال تعداد تست و مطالبی که در دو ساعت کار میکردی، حال در یک ساعت با تمرکز تمام تمومشون کنی.. راستی! استراحت هم بخشی از نیاز موفقیته.. موفق باشید.

  17. امیرمحمد، چه پست خوبی بود.
    به نظر من، دوران دانشجویی من و هنگامی که واحد داشتم، بدترین موقع برای یادگیری بود. مثالی در بالا زدی از اینکه در امتحان سوالاتی می‌پرسند که در بالین و در عمل ممکن است چندان برای پزشک عمومی دانستن‌شان واجب نباشد. در دوره‌ی داروسازی که ما گذراندیم اکثر دروس و امتحان‌ها چنین بودند، از اینرو از بسیاری از دروس منزجر و از تعداد زیادی از اساتید شاکی بودم. من هنگامی توانستم با تعداد زیادی از دروس ارتباط برقرار کنم که دیگر واحد نداشتم و از دست تعدادی از اساتید خلاص شده بودم. و آن موقع بود که لذت درس خواندن را چشیدم.
    الان که فارغ‌التحصیل شده‌ام، می‌توانم برای دل خودم درس بخوانم، اما کماکان این مسئله باقی است که حجم دروس بسیار زیاد است و وقت بسیار محدود. به ناچار اکنون هم باید دست به انتخاب بزنم.
    موفق باشی.

    1. محمد. بسیار بسیار خوب حرفت رو می‌فهمم.

      واقعا این گپ بین کتاب و بالین بده. من نمی‌گم از موضوعات نادر و طراح‌پسند و امتحانی سوال نده. اوکی. اشکالی نداره. ولی یه کار نکن که کل امتحان‌ها بشه همین‌ها و فرد رو هم منزجر بکنی به قول تو.

  18. سلام من ۶ ماه از اینترنیم مونده ، استرس با تمام سلولای بدنم حس میکنم ، اما واقعا این چیزایی که گفتی خیلی مفید بودن و بهم کمک کردن و دارم منم روش کار میکنم ، چون منم با چند منبع از تکستای معرفی شدهِ وزارت خونه تا این کتابای case محور و usmle و آپتودیت و … درس میخونم و خیلی وقتم گرفته میشه و نمیتونم کامل کنم ، اینی لیستی هم که میگی کاش زودتر بذاری اینجا ?سپاس

    1. سلام طاهره. خوشحالم که تونستی برای خودت یه سری منبعی که دوست داری رو فراهم بیاری. این لیست رو هم دیگه از همین امروز روش فشرده کار می‌کنم. واقعا چون تاحالا چنین کاری انجام ندادم، نمی‌دونم چقدر طول می‌کشه. اما حداقل در نظر بگیر که باید کلیه‌ی این تکست‌بوک‌ها یه دور ورق بخوره که عناوین و بولد‌شده‌ها و ایتالیک‌ها دیده بشه. نلسون برای این زمینه خیلی خوبه، بولد می‌کنه. اما هریسون نه. باید دقیق نگاه بکنم. احتمالا یه سری چیزا جا میفته. ولی خب مهم نیست. قراره لایه لایه ساخته بشه.

  19. سلام،

    امیر محمد جان،

    رشتۀ من خیلی ارتباطی به مدیسین نداره اما خوب علاقه زیاد دارم مخصوصاً در مورد نوروساینس و کاگنیتیو ساینس،

    یه بار از د.سرگلزایی شنیدم که وقتی آدمی در مواحهه با موضوعی قرار می گیره و پیگیری میکنه یه حورایی مغر علاقمند میشه بهش

    حالا نمی دونم چقدر صحت داره اما خوب وقتی سرگلزایی می گه نمی شه راحت از کنارش رد شد.

    می خواستم بگم این علاقه نمی دونم از کجا آمده اما خوب خیلی علاقه به مبحث مغز و نورولوژی دارم

    چقدر می تونیم به داروها اعتماد کنیم ، می دونم که FDA خیلی سختگیر هست و مطمئناً پروسه های طولانی مدتی داره

    این قدر از این داروها بد می گن که حامعه هم متاسفانه خیلی علاقه به این داره و به جای اطمینان به علم می روند سراغ سنتی و دعا و طلسم و سودوساینس که در این مورد آذرخش مکری خوب توضیح می ده

    اما متاسفانه تعداد پزشک هایی که بیان دفاع کنند خیلی کم هست حالا آذرخش مکری من سخنرانی هایی دیدم اما تعداد این افراد کم هست که بیان از ساحت علم پزشکی دفاع کنند.

    شاید یه علتش این باشه که پزشک ها خودشون رو خیلی بالاتر از این می بینن که برای ملت حرف بزنند.

    سوال اصلی من در مورد اینه که من تقریباً مشابه شما خواستم شماره بندی کنم اما به ذهنم اومد که خیلی مکانیکی میشه، اما حالا که می بینم این کار رو انجام دادی خواستم بپرسم که امیرمحمد جان، چه نکته ای داره ، آیا مطلبی به ذهنت برسه که بگی که کمک کنه ماها هم این شمردن پومودورو رو انجام بدهیم.

    متشکرم

  20. بازم من
    سلام
    انترن هم میشه بگی چیه؟

    وقتی از کسی می پرسم و حواب می ده خیلی خیلی بهتر تو ذهنم می مونه، البته می شد از گوگل هم بپرسم اما اینجا بهتره!

    وقتی دارن تخصص می گیرن مشابه phd مگه تز نمی نویسند یا فقط کلینکال هست؟

    همچنین برای General Practitioner یا همون GP شما پایان نامه مثل MSc دارید؟

    گفتم بهت در مورد تکس بوک سرچ کردم ، نمی دونم چرا از وقتی فایل کتاب رو پارسال گوش دادم خیلی توجهم به انواع کتاب ها، انواع انتشارات، انواع نویسنده ها، انواع مترجم ها، انواع تالیف ها و کتاب های مختلف و ارتباز اون با ساینس بیشتر شده،

    خواهش می کنم در مورد کتاب هایی که در حیطۀ پزشکی دارید و می خونید از این دیدگاه انواع کتاب و انواع انتشارات و … بنویسید البته عیر تخصصی هم شد ما همچنان مشتاقیم

    دیگه خیلی دیستاربد شدم

    با تشکر

    1. اینترن میشه کارورز. ۱۶ تا ۱۸ ماه آخر پزشکی رو بهش میگن. بعد دوران کارآموزی (استاجر)، کارورز میشی.

      بله. پایان‌نامه داریم. هم عمومی، هم تخصص و هم فوق تخصص پایان‌نامه داره. لزوما هم کلینیکال نیست، مثل پایان‌نامه‌ی خود من که در مورد Rationality هست.

  21. مبیناالسادات جعفری

    سلام اقای قربانی عزیز
    سال نو شما خیلی خیلی مبارک باشه
    خیلی خیلی ممنونم به خاطر این همه راهنمایی های ارزشمندشماواقعاادم رو وبلاگتون هدفمندمیکنه انشالله همیشه برقراروسلامت باشید
    ببخشیددرقسمت ارتباط باشما پیام من ارسال نمیشه و مدام ارورمیده ممکنه منو راهنمایی کنید؟
    این کامنت رو یکباردیگه گذاشتم اما گم شد نتونستم پیداش کنم اگرکامتنم تکراریه منو ببخشید
    برقرارودلشادباشید

  22. سلام آقای قربانی?.شما میانگین روزانه چقدر درس میخونید در دوران دانشجوییتون? چقدر تفریح دارید? آیا میشه از پس دروس پزشکی بر اومد ? من یک سال دیگه کنکور دارم و میخوام پزشکی رو انتخاب کنم ولی یه مدتی هست که با خودم میگم اصلا میتونم دروسش رو بخونم یا نه?کاری هم به شیفت ها و کشیک ها ندارم که میگن طاقت فرساست فقط دغدم اینه که میتونم بخونم و یاد بگیرم مطالب رو یا نه چون یکم کم حوصلم. یکم راهنماییم کنید ممنون میشم.

    1. سلام، تو این ده هفته، ۱۰۰۰ پومودوروی ۳۵ دقیقه ای.
      میشه به طور میانگین روزی ۸ ساعت و خورده ای تقریبا فکر کنم.
      ولی امیرمحمد فکر کنم برای امتحان رزیدنتی داره میخونه ولی در طول دوران تحصیل فکر نکنم هر روز اینقدر مطالعه لازم باشه.

  23. خودت بهتر میدونی لابد ک نباید اونو طولانی مدت ببندیش، واسه من ورزش و فیزیوتراپی واقعا موثر بود، ولی بالش طبی هم جای خودشو داره

      1. اون حالا میشه که درست بشه ولی من میگم همت ها رو بیشتر خرج زاویه گردنت کن ? حین کار با گوشی و خوندن پرونده ها توی کشیکت فور اگزمپل?
        راسیی، من اخیرا یه هولدر گردنی گرفتم واسه کار با تبلت و گوشی، چیز خوبیه جدا

  24. امشب گیر دادم و زحمت بهت

    میشه یه توصیح بدی یعنی چی رزیدنت اومد ازم دفاع کرد ، چون تو کانتکس نیستم ببخشید اگر سوالات بدیهی رشته تان رو می پرسم، پروسه و ترمینولوژی دانشکده های پزشکی رو نمی دونم دیگ چی کار کنم

    sorry for mydisturbance

    Best Regards

    با محبت و احترام و تشکر ویژه از اینکه ما رو با محیط دروس و دانشکده پزشکی آشنا می کنی خودم شخصاً رشته ام خیلی فاضله داره با پزشکی اما علاقه دارک پروسه پزشکی و محیظش رو بشناسم چندین بار هم از یکی از فامیل ها به صورت عیرمسفیم خواستم توضیح بده هیچ وقت نمی تونه مثل اینجا توضیح بده

    الان که این پست رو خوندم به عمق فاجعه آتش زدن کتاب هریسون پی بردم البته که کتاب سوزی فی نفسه بد هست اما حالا که در مورد هریسون نوشتی و کمی هم سرچ کردم میشه گفت یه جورایی کتاب مقدس پزشکی محسوب میشه

    بعدش رفتم در مورد تکس بوک های رشته های مختلف خوندم تکس بوک ها دنیایی دارند برای خوشون

    چقدر حرف زدم ببخشید، دلم نمی اومد از وبلاکت دل بکنم برام جالب هست

    ممنون

    1. محمد جان:

      رزیدنت میشه دانشجوی دوران تخصص. بهش میگن رزیدنت چون از بس داخل بیمارستان هست انگار اونجا اقامت گزیده و reside کرده.

      اتندینگ یا attending physician، در محیط‌های بیمارستانی همون چیزی هس که بهش میگن استاد. همون پزشک اصلی و مسئول هست. من چون به نظرم واژه‌ی استاد رو باید تنها برای افراد خاصی حفظ کرد، حداقل تو محیط وبلاگم، به جای استاد میگم اتندینگ.

      کولورکتال هم به انتهای لوله‌ی گوارش اشاره می‌کنه. یعنی کولن (روده‌ی بزرگ) و رکتوم. و منظورم بخش جراحی دستگاه گوارش هست.

      من از هفته دوم دی ماه ۹۹ بود که تصمیم گرفتم ثبت بکنم و بنویسم. در طول روز می‌نوشتم به چه چیزهایی گذشت این پومودوروها. در پایان روز هم در یه دفترچه‌ی کوچیک، تعداد پومودوروهای اون روز رو می‌نوشتم.

  25. سلام،

    میشه لطف کنی اتندینگ و کولورکتال رو توضیح بدهی؟

    این جمله رو خیلی دوست دارم و خیلی خیلی دیر چند سال پیش فهمیدم وقتی کتاب باربارا اوکلی و اون ماک کورسرا رو دیدم واقعاً دیدم به لرتینگ عوض شد اما فکر کنم اگر زودتر می فهمیدم …

    “مطالب Complicated، لایه‌لایه فهمیده می‌شوند.”

    این جمله عالی بود:

    “چه فایده دارد من این همه اطلاعات را وارد بکنم اما در مرحله‌ی Recall شکست بخورم؟ کسی نمی‌آید به من بگوید آفرین که این مطالب را خوندی و حالا اشکال ندارد که نتوانستی Recall بکنی و جایی در ذهنت گم شده است و به خاطر Recall نکردنش، درمان اشتباهی را برای مریض شروع کردی.”

    هر چیه ما دونستن این چیزها رو وامدار اینترنت و تکنولوژی هستیم ، بعضی چیزها رو من فکر می کنم اگر تکنولوژی و اینترنت نبود خیلی هایمان نمی فهمیدیم، مثل پیچیدگی و مثل تکامل البته نه تکامل و فرگشتی که در مدرسه گفته اند، فهمیدنش درست و حسابی، کریتیکال ثینکینگ ( با اینکه احرا کردنش کار هر کسی نیست جرات می خواد جرات و شجاعت، جرات شکستن خظ قرمزها و ممنوعیت های مختلف)

    حالا میان میگن اینستاگرام بده، تو کتاب دیسترکتبل میگه که تا وقتی کشتی ساخته نشده بود مفهوم غرق کشتی هم یه وحود نیامده بود.

    ضمناً دوست دارم بیشتر در مورد هزار پ.م.دور بدونم البته مفهوم پومودور رو می دونم اما اینکه چطوری ثبت کردی، دیتیل بگی عــــــــــــــــــــــــــــالـــــــــــــــــــــــــــی میشه

    ممنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون

  26. ..::هوالرفیق::..
    سلام امیرمحمد عزیزم،
    بحث «سرعت و عمقی» که گفتی من رو یاد «توهم دوگانه» انداخت. 😉

    و در مورد درد گردنت، ناراحت شدم. و البته باعث شد به ارگونومی نشستن خودم بیشتر فکر کنم.
    این استرسی که ازش حرف زدی رو زیاد تجربه کردم. این مسئولیتی که بعد از اتمام تحصیل شروع می‌شود و این «فقط-سه» سالی که وقت داری همه چیز را یاد بگیری…!

    تا به زودی

    1. امیرعلی جانم.

      اولا که امیدوارم حالت خوب باشه.
      تنها هدف من هم از نوشتن قسمت سوم همین بود. این که یه تلنگری برای این بشه. مخصوصا تو که با انتخابی که برای تخصص داری، باید خیلی حواست باشه که مواظب بدنت باشی.

  27. دقیقا که اطلاعات پراکنده خستگی فکر میاره. از نظر منم کسی که اطلاعات شاید کمی کمتر ولی طبقه بندی شده تری داره، در بازیابی اطلاعاتش موفق تر عمل میکنه. منم رو این دسته بندی کردن مطالب در ذهنم کار می‌کنم.
    منتظر نوشتن تجربه‌هات در این زمینه هستم??

    1. سلام آیسان. امیدوارم ماه یک اینترنی‌ات تا الان خوب بوده باشه. واسه من باید تیر تموم می‌شد که دوباره مرخصی گرفتم و افتاد شهریور.

      این دسته‌بندی کردن واسه من یه سرگرمی و تفریح هس. آروم می‌شم بعد انجامش و واقعا نمی‌فهمم زمان چطور می‌گذره موقع انجامش.

      امیدوارم به زودی نوشتن رو هم شروع کنی.

  28. مدت زیادی نیست که با وبلاگت آشنا شدم اونم به طور کاملا اتفاقی تو این چند ماه با خوندن پست هات ؛اون حفره هایی که تو ذهنم بود و من میدیدم ،اما نمیدونستم علت و منشا این حفره ها کجاست و پیدا کردم .کمکی که پست هات بهم کرد انقدر بزرگ هست که نمیتونم با چندتا کلمه و جمله بیان کنم …تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینکه که بگم ممنون که می نویسی?

  29. سلام امیرمحمد. متاسفم بخاطر درد گردنت. منم مشکل مشابهی رو با کمرم دارم. واسه مطالعه چرا از نگهدارنده کتاب استفاده نمیکنی؟ من یکیشو خریدم خیلی خوبه ولی ناموجود شده الان. حتی کتابای قطور رو هم میشه باهاش خوند
    https://www.digikala.com/product/dkp-3544812
    البته یکی دیگه هم دارم که با کول پد لپتاپی که زاویش قابل تنظیمه درست کردم.
    و اینکه مدتها دنبال تایمر پومودور گشتم و پیداش نکردم. نمی‌دونم چطور تایمر آشپزخونه ای که همیشه تو خونه پیدا میشد، وقتی که لازمش دارم نمی‌دونم از کجا بخرم

    1. دارم از اینا. من در کتاب‌هام می‌نویسم. خط می‌کشم. حاشیه‌نویسی می‌کنم. این‌ها برام روی زاویه‌ای که نگهدارنده ایجاد می‌کنه ممکن نیست. هم به این دلیل که زاویه‌ی راحتی نیست و هم به این دلیل که من مچ دستم آسیب دیده و نمی‌تونم در اون زاویه کار کنم.

  30. سلام وقت بخیر
    وقتی دیدم وقت کردید کامنت های زیادی رو جواب بدید خوشحال شدم که احتمالا جوابمو گرفتم راجب اون راهنمایی که خواستم چون یه مقدار مکانیسم دقیقش برام سوال شده بود:)

    یکی از مسئله هایی که این چند وقت اخیر ذهن من رو هم خیلی درگیر کرده همین Recall کردن مطالب هستش. چیزی که خودم حس میکنم اینه که نسبت به قبلا تو این موضوع دچار مشکل شدم و این چند هفته درگیری ذهنیم دقیقا برای برطرف کردن این مشکل هستش. تو سرچ هایی که انجام دادم و مشورت هایی که از بقیه گرفتم تو ماه های گذشته راهکار های زیادی بود، به گفته یکی از دوستام فلش کارت رو امتحان کردم چون خیلی ازش راضی بود اما با توجه به تفاوت های فردی بین آدما برای من جواب نداد دقیقا حکم همین post-it هایی که گفتید داشت و برای منی که برای Recall کردن مطالب نیاز به یک مبدا دارم که از اون به یه نتیجه ای برسم این نوت های تیکه ای فایده نداشت. چارچوب سازی برای مطالب چیزی هستش که یمقدار منم دارم روش بیشتر کار میکنم اما چون نسبت به راه های دیگه وقت و انرژی بیشتری میگیره هنوز موفق نشدم کامل انجامش بدم، امیدوارم نتیجه ای که میخوام رو بتونم ازش بگیرم. حتما پیگیر مطالبتون راجب این موضوع هستم چون بزرگترین دغدغه ی منه در حال حاضر که در حال آمادگی برای یه آزمونی هستم.
    راجب دردی که ازش گفتید گرفتگی ماهیچه ها رو زیاد تجربه کردم بخاطر شرایطی که توش هستم اما با شروع شدن درد گردن ورزش هایی سرچ کردم که بنظرم بین تایم مطالعاتی کمک کرد بهم البته باید جدی تر بگیرمش با توصیه ای که کردید. بنظرم شما هم از ورزش هایی که مناسبه کمک بگیرید چون ممکنه در طولانی مدت بیشتر اذیتتون کنه.

    و یچیزی که برام جالبه اینه که اون حجم بالای کاغذ های روی دیوار باعث سردرگمی نمیشه براتون؟

    1. حالا از امشب، بعد جواب دادن به کامنت‌ها، می‌خوام چارچوب رو به شکل منظمی پیش برم. نتیجه‌اش رو برات می‌نویسم بعدا.

      در مورد سوالت هم، واسه این سوال‌های خاص منبع ویژه‌ای ندارم من. گوگل می‌کنم این‌قدر که به جواب برسم :))

      1. مرسی، حتما میخونم و استفاده میکنم از تجربیاتتون چون اصلی ترین دغدغه ی منه در حال حاضر.

        دقیقا بعد از درموندگی از سرچ های متعدد و نرسیدن به چیزی که دقیقا میخوام سراغ شما اومدم گفتم شاید جایی چیزی راجبش خونده باشید که جواب سوال هامو بتونم توش پیدا کنم. پس همون میرم سراغ سرچ بیشتر 🙂

      2. آقای قربانی یه سوال یا بهتره بگم یه چالش ذهنی خیلی خیلی بزرگ همیشه برای من پیش میاد.من وقتی که کنکور داشتم هیچوقت به پزشکی حتی فکرم نکردم گفتم مگه شوخیه؟ سروکار داشتن با جون آدما خیلی بار مسئولیت بزرگیه.خودمو در این حد نمی‌دیدم که بخوام وارد همچین کار مقدس,شریف و بزرگی بشم،اما میدونید هرچند وقت یکبار باز حسرت اینکه کاش پزشکی خونده بودم میاد سراغم،از زندگیم هیچ لذتی نمی‌برم حس میکنم تااخر دنیا باید بااین حسرت و ناکامی زندگی کنم.حاضرم هرچی دارم و ندارم بدم و برگردم به۱۸سالگی یا سال دوم دبیرستان.اون موقع ها نمی‌دونستم چی می‌خوام.فکر میکردم این یه علاقه واهیه و اگر برم وارد یه رشته دیگه بشم فراموشش میکنم.تو دانشگاه۴سال بدون هیچ علاقه ای درس خوندم ، درنهایت معدل الف شدم
        اما الان هر چقدر سعی میکنم این علاقه رو سرکوب کنم نمیشه انگار بیشتر بهم غلبه می‌کنه و وجود من بیشتر و بیشتر از همه چی خالی میشه .بنظر شما کسی که ۴سال علوم پایه رو بدون علاقه خونده پزشکی خوندن چقدر براش می‌تونه سخت باشه؟
        بنظر شما توشرایط من گذشتن و رها کردن بهتره یا پیدا کردن یه راه جدید ؟اصلا میشه راهی پیدا کرد وقتی داری آرزوهاتو با دستات خاک میکنی؟
        میدونید آقای قربانی انگار آدم از کارایی که میتونست بکنه اما نکرد بیشتر ضربه میخوره تا کارایی که کرده و نتیجه مطلوبی براش نداشتن.
        من آدم باهوشی نیستم.حافظه مم اصلا قوی نیست
        روحیه ی حساسی دارم
        بخاطر اینا و هم به دلایلی که قبل تر گفتم کنار کشیدم در حالی که ارزش جنگیدن داشت.
        حالا آقای دکتر شما بگید.هنوزم ارزش داره؟ این علاقه س یا توهم؟
        میگن دکترادستای خداوند روی زمین هستن.یه واسطه ن برای نجات انسانها.یجا دیدم یه دکتری از دانشجوش پرسید بنظرت چرا مردم میرن دکتر؟ دانشجوش گفت چون درد دارن.استادش گفت نه…
        درد چیزی نیست که تورو مجبور کنه بری پیش دکتر و بخوای درمان بشی
        مردم میرن دکتر چون حس میکنن حالشون خوش نیست و از دکتر میخوان حالشونو خوب کنه
        سرتونو درد آوردم آقای دکتر می‌دونم امیدوارم به بزرگواری خودتون ببخشید اما من به این امید براتون اینارو نوشتم که جوابمو بدین‌.من حالم خوش نیست آقای دکتر…

  31. سلام آقای امیرمحمد، نوروزتان شادباش، من رشته مطالعاتیم حقوق هستش ولی از خوندن مطالب شما لذت میبرم با اینکه خیلی وقتا از اصطلاحاتی که مینویسید هیچی متوجه نمیشم، دو تا سوال دارم از خدمتتون: ۱) اپلیکیشن کاربردی برای فن پومودورو بهم معرفی میکنید؟ ۲)متمم که ازش صحبت میکنید چی هستش و اینکه در خصوص شیوه مطالعاتی که متمم بهتون کمک کرده

    1. سلام سمانه جان. لطف داری شما به من.

      من قدیم‌ها با Forest جلو می‌رفتم. تو پست‌های قدیمی این وبلاگ هم هست. ولی تمام این هزار تا و به بعدش و کارهای دیگه که با پومودورو بود، با همون تایمر تخم‌مرغی آشپزخونه که تو عکس هست، جلو رفته. خیلی ازش راضی‌ام و باهاش ارتباط خوبی برقرار کردم.

      بری توی لوازم آشپزی‌ها پیدا میشه. البته خودم آنلاین گرفتم:

      چند ماه پیش گرگان بودم و به مادرم می‌گفتم که از اینا می‌خوام من. کجا برم بخرم؟
      یه نگاه به من کرد. فکر کنم مونده بود که واسه چی میخوام من این رو. من آشپزی عادی نمی‌کنم. چه برسه به آشپزی با تایمر.
      دیگه یه توضیح مختصر دادم و خودش گفت من آخرین باری که از این چیزا خریدم خیلی وقت پیش بود. اینترنتی سفارش بده :))

      متمم هم مخفف محل توسعه‌ی مهارت‌های من هست. یه سر به سایتش بزن. ضرر نمی‌کنی.

      http://www.motamem.org

      1. سلام امیرمحمد عزیزم
        امیدوارم اخرین نوروزی که به طور رسمی دانشجوی پزشکی هستی ( به طور غیررسمی که تا ابد هستی) خیلی خوب بگذره. این عمق گرفتن تو به ما هم خیلی کمک کرده. من خودم هیچوقت حوصله نمیکنم سه مطلب خیلی بلند بنویسم. در صورتی که میدونم میتونم بنویسم و اگه بنویسم خواننده هم خیلی بهتر مطلب رو درک میکنه. خواستم تشکر کنم که برعکس من سعی میکنی به طور سه بعدی به موضوعات بپردازی.
        تا درودی دیگر بدرود ❤️

        1. سلام علی. آره درست میگی. آخرین نوروز هست.

          من در کوتاه‌نویسی خوب نیستم علی. به نظرم کوتاه‌نویسی درست و دقیق و کامل، یه مهارت هست خودش.

          امیدوارم که حالت خوب باشه و سالم باشی و خوشحال. وبلاگت رو سر می‌زنم و می‌خونم و می‌بینمت که مشغول کشف خودت و اطرافی. این خوشحالم می‌کنه.

  32. امیرمحمد جان مطالبت خیلی تلنگر و تذکر دارن و من خیلی خوشحالم که با تو و وبسایتت آشنا شدم. آرزوی موفقیت روزافزون دارم برات.

  33. امیرمحمد سلام…
    ایقد تو‌ نوشتت واژه ماه و هفته دیدم یاد یه چیزی افتادم: چند ماه پیش وقتی بهت گفتم چرا کم فعالیت میکنی و دیر جواب کامنت ها رو میدی گفتی یه کار چند ماهه رو شروع کردی که خیلی هم مطمن از موفقیت آمیز بودنش نیستی ..به پایان رسید بالاخره؟..راستی چون همزمان یه عزیز هم اسم داره فعالیت می‌کنه داخل وبلاگت من اول فامیلیم رو به کنار اسمم اضافه میکنم

اسکرول به بالا