امین آرامش از دوستهایی است که به واسطهی متمم، بخت خوش آشنایی با او را داشتم. امین از مدتی پیش، رادیو «کار نکن» را راه انداخت.
هنگامی که اولین بار ایدهی او را خواندم، به یاد حرف محمدرضا افتادم که میگفت:
امین، در پادکستش، با افرادی به صحبت میپردازد که خطی صلب کشیدن بین کار و زندگی، دغدغهی آنها نیست.
و او، مرا قابل دانست و من افتخار این را داشتم که مهمان این قسمت برنامهاش باشم.
صحبتی با امین داشتم در مورد مسائل مختلف پزشکی. مسائلی که خیلی کمتر از آنها در این وبلاگ یا اینستاگرام گفتهام و کمتر به آنها پرداختهام.
یک ساعتی با امین، راجع به این مسائل صحبت کردیم.
نمیدانم که برای تو، مفید خواهد بود یا نه. اما امیدوارم آن سرنخ و تلنگر اولیه را که بخواهی به دنبال اطلاعات بیشتر بروی، برایت فراهم بکند.
اگر در مورد مسائل مطرحشده در این پادکست سوالی داشتی، خوشحالم میشوم برایم بنویسی.
من هم اگر جوابی داشتم، برایت مینویسم.
امیرمحمد سلام
احتمالا تا الان دیگه گفتگوی محمدرضا رو گوش دادی .
برای من واقعا دوست داشتنی بود . خیلی زیاد :))) مخصوصا قسمتی که مربوط به structure بود . یاد تو افتادم که می خواستی این لیست رو برای بچه های پزشکی تنظیم کنی و نگران بودی که با سیاست های متمم ناهمسو نشه .
و قسمتی که درباره اون گربه بود . من خیلی گریه کردم موقع حرفای محمدرضا . چقدر دوسش دارم . محمدرضا انسان رو رعایت کرده …
گفتگوشون واقعا قشنگ بود . برام اونطوری که جاهاشون رو انتخاب کرده بودن خیلی جالب بود . می خوام برای بار دوم ببینمش کامل . پادکست نه . باید ببینم حتما :)))
من هنوز جوجه متممی ام امیرمحمد . از بین بچه ها ، فقط تو و شهرزاد رو می شناسم . ولی خب ، ذره ذره دارم خودم رو قاطی متممی ها میبینم . تا الان دوره حمایت اجتماعی رو تموم کردم و حالا مهارت ارتباطی رو شروع کردم . نزدیک چهارسال از رونوشته ها رو هم خوندم . عین ماشین زمانه :)))))))
راستی این گفتگوی تو با امین رو هم شهید کردمم از بس گوش دادم ?
سلام دکتر قربانی / امیرمحمد عزیز.
من تو دوراهی سختی قرار گرفتم، و واقعا سردرگمم. راستش،…من عاشق پزشکی ام. از بچگی بودم. هیچوقت نتونستم خودم رو در شغل دیگری تصور کنم. خدا رو شکر سال گذشته هم بهش رسیدم. الان دانشجوی ترم ۲(علوم پایه) هستم. اما چند وقته حرفای دیگران و صداهای مزاحمشون به غایت دلسردم کرده. اینکه همه ش میگن بی پولی و بیکاری و مسائل مالی همه چیز رو تغییر میده. خیلی ها میگن تغییر رشته بده به دندون! میگم پس علاقه چی؟ میگن علاقه مهم نیست! پول نداشته باشی دیگه علاقه ای هم باقی نمی مونه. من نمیدونم میخوام چیکار کنم. هرچی فکر میکنم، من پزشکی رو دوست دارم. اگرچه هنوز بیمارستان نرفتم و تجربه اش نکردم. اما حس میکنم دوستش دارم. وقتی با وبلاکت آشنا شدم، دقیقا مثل این می موند که تو این همه بیراهه، یکی داره راهو درست میره. من حس خوب پزشکی رو از تو نوشته هات حس میکنم. انگار کسی وافعا ارزش رشته رو میدونه. اما…میخوام از تو بپرسم، تویی که جال خوب این چند وقت اخیرمو بهت مدیونم: آیا عشق و علاقه ی من به پزشکی ممکنه بعدا بخاطر مسائل مالی رنگ ببازه؟ آیا وضعیت پزشکی اینقدر خرابه که آدم نتونه حتی یه زندگی خیلی معمولی(نه لزوما مرفه و لاکچری!) رو اداره بکنه؟ چطوری بفهمم ده سال آینده نظرم همینه یا قراره عوض بشه؟ چطور باید خودمو بشناسم و اولویت اصلی زندگیمو شناسایی کنم؟
میدونم سوالاتم خیلی شحصیه. ولی دوست دارم راهنماییم کنی.با همون قلم شیوا و روان خودت، یه راه پیش پام بذار. واقعا این سوالای لعنتی ذهنمو خراش میده.
همانطور که معلم و دوست من، محمدرضا شعبانعلی، چندین بار تاکید کرده، «رضایت تابع داشتههای ما نیست. تابع فاصلهی بین داشتهها و خواستههاست». موضوع اینه که افرادی که پزشکی میخونن، به دلایل مختلف، خواستههاشون میره بالا. در نتیجه این فاصله بیشتر میشه. واسه همینه که رضایت میاد پایین.
سلام
همزمان با گوشدادن به نیمهی اول این گفتگو دوباره یک تردید قدیمی تمام وجودمو دربرگرفت.. کاش رشتهی دیگهای رو انتخاب میکردم، رشتهای که با تلاش کمتر و عشق و انگیزه بیشتر توی اون متمایز میشدم؛ و دوباره با یاداوری اهداف و ویژگیهای موردعلاقم آروم شدم
میشه گفت ۶ ماهی هست که به قولی مردهم، اولین ترم فیزیوپاتم شروع شده تقریبا بدون اثری از دانش پایه پزشکی، توی کورسهای فشرده دو هفتهای. امروز تصمیم گرفتم که برگردم، نمیدونم از کجا و چی شروع کنم، چطور این کمبود وقت و گذشتن فرصتها رو جبران کنم، نمیدونم اگه درسها رو پاس نشم چه اتفاقی برام میفته هرچند که امیدوارم، امیدوار به اینکه روزهای روشنی میسازم
و ببخشید که حرفهام مثبت نبود، براتون آرامش و شادی آرزو میکنم
بعد از خوندن نقشهی راه پزشکی و همینطور بقیهی نوشته ها تا حد زیادی آروم شدم و جواب سوالا و راه حل سردرگمیهام رو پیدا کردم
خیلی ممنون که برامون مینویسین و نجاتمون میدین 🙂
سلام امیرمحمد . لطفا پست جدید بذار. ???لطفا
سلام. امیدوارم که حالت خوب باشه. دلم برای شنیدن حرفات توی وبلاگ تنگ شده. شما نمیخواید پست جدید بذارید
پررو شدما?
سلام امیر محمد.
انشالله سلامت باشی.
دو سوال بسیار مهم برای شخص خودم.
اول: چرا ادامه پست درک شهودی از مسئله رو نگذاشتی؟
دوم: برای ایجاد علاقه و انگیزه به فعالیتی که در لحظه بهش بی علاقه ای چه میکنی؟
سلام علیرضا جان. فرصت نشد بنویسمش. مینویسم به زودی ادامهی پستهای شهود رو. عنوان قسمت سومش اینه: «جای چهار انگشت من بر جلد مقوایی نلسون».
در مورد سوال دومت: در کوتاه مدت از شرطیسازی استفاده میکنم. برای خودم جایزه میذارم. در بلند مدت فعالیتهای دیگه کمکم میکنند. مثلا این پست آخری که نوشتم در مورد هزار پومودورو. این که log میکردم و هر روز ثبت میشدن، بعد از یه مدت، خودش یه انگیزه بود. انگار وقتی حوصله نداشتم، نمیتونستم به خودم اجازه بدم که سراغش نرم.
.
سلام وقت بخیر
امیر محمد عزیز لطفا دوباره بنویس
نمیتونی تصور کنی چقدر تو زندگی من تاثیر گذاشتی
اشنایی من با شاملو و سایه عزیز به لطف نوشته تو بود
و بی نهایت ازت ممنونم بخاطر این اتفاق
امیدوارم حالت خوب باشه
لطف داری هانیه. امیدوارم تو هم یک hub بشی برای معرفی این افراد به اطرافیانت.
سلام امیرمحمد،امیدوارم حالت خوب باشه.سوالم نامربوط به پست هست آخه نمیدونستم کجا بپرسم?از ماه بعد وارد دوره فیزیوپات میشم،دنبال منبع خوب برای مطالعه در طول ترمم،منابع زیاده و نمیدونم چجورن،مثلا پارسیان ماهان گاید،یا اصلا همون جزوه کلاس!رفرنس بخونیمنخونیم؟خیلی ممنون میشمراهنمایی کنی.
سلام امیرمحمد.چقدر خوشحالم که این صحبت هارو شنیدم و حالا با دید بازتر و واقعیت بیشتری میتونم تصمیم بگیرم اما درمورد دلیل انتخاب پزشکی کمی به مشکل خوردم.دراصل من مسیر رو برعکس طی کردم یعنی اول به روانشناسی و فلسفه وباستانشناسی علاقه مند بودم ولی وقتی بیشتر درمورد روانشناسی و باستان شناسی تحقیق کردم فهمیدم رشته ای نیست که دنبالشم البته هنوز به فلسفه علاقه دارم.برای همین به روانپزشکی علاقه مند شدم و هرچه بیشتر وبیشتر دراین مورد خوندم وفهمیدم علاقم بیشتر شد.بررسی کردم که برای روانپزشکی چه مسیری رو باید طی کنم و به پزشکی رسیدم .یجورایی مسیر رو از اخربه اول اومدم.اما هرچه که فکرمی کنم من الگویی نداشتم که به روانپزشکی یا پزشکی علاقه مند بشم .از وقتی یادم میاد(حدود ششم ابتدایی)به مسائل سلامت روان ومغز علاقه مند بودم.البته تصویر گنگی هم از دوران کودکی یادم هست که جلوی بیمارستان اعصاب و روان بازی میکردم و بیمارهایی رو می دیدم که ساکت وآروم با التماس به من نگاه می کردن.حس می کنم در قبال این افراد مسئول هستم و باید کاری انجام بدم. بنظرت مشکلی پیش نمیاد که بدون وجود الگو مشخص به این رشته علاقه دارم؟باید بیشتر در گذشته کندوکاو کنم و ببینم چرا به روانپزشکی علاقه دارم؟(ببخشید بابت پرحرفی و ممنون از اینکه وقت میزاری و میخونی)
نه اصلا مهرسا. خیلی درگیر این نشو. من صرفا این موضوع رو گفتم که بگم به این قسمتها هم توجه کنیم. من خودم هم الگویی نداشتم در بچگی.
سلام
امیر محمد میشه دوباره لینک گروه تلگرام را اینجا بزاری?من اشتباها از گروه لفت دادم و لینک گروه را ندارم☹️
سلام آقای قربانی.
پادکست رو گوش دادم.چقدر کمک کننده وعالی بود که واقعیت ها رو گفتید.گرچه هنوز دانش آموز هستم اما به واسطه خانواده با محیط کار و این رشته تا حدودی آشنایی دارم و چه بسا دیده ام در بین دوستان که متاسفانه هدف شان از این رشته جز نامیده شدن به عنوان خانم/آقای دکتر نیست….ممنون بابت راهنمایی هاتون.
سلام امیرمحمد
اگر فکر کنی که تنهایی و کسی رو نداری.بر اثر کرونا روابط اجتماعیت خیلی خیلی کم شده چیکار میکنی؟
نازنین. اول بیا این سه تا رو از هم جدا کنیم. این که حس کنم تنها هستم. این که حس کنم کسی رو ندارم. این که حس کنم روابط اجتماعیم کمتر شده به خاطر کرونا.
آخری رو خیلی حس نکردم. من دائم میرفتم بیمارستان و خب اونجا دوستانم رو میدیدم. اما در مورد دو تای دیگه:
فکر میکنم که همهی ما این حس رو داریم که کمتر کسی – اگه نگم هیچکس – رنجها و دردها و حسهای درونی ما رو کاملا خواهد فهمید. یه حالت اینکه Extremely unique هستیم.
حقیقتش اینه که نیستیم. حداقل به نظر من نیستیم. آدمها کمتر از این مسائلشون برای همدیگه میگن. کمتر از Traumaها و رنجها میگن. اگه بگن میفهمن که افراد دیگهای هم هستن که شبیه به این رنج و مشابه این حسها رو داشتند و دارند. حالا وابسته به تراماهایی که ما ازش عبور کردیم، تعدادشون کمتر میشه. اینجاست که مقولهی Empathy و Social Support هم شکل میگیره. درسهای حمایت اجتماعی متمم عالی هستند. من یک دور قبلا بعضیهاش رو خوندم. برنامهی امسالم اینه که کامل و دقیق بخونمشون.
..::هوالرفیق::..
سلام امیرمحمد عزیزم،
از شنیدن مصاحبهات با امین آرامش لذت بردم.
ممنون از صحبتهای خوبی که مطرح کردی.
امیرعلی.
لطف داری تو به من. اینقدر زیاد که در وبلاگ خودت هم گذاشتی این پادکست رو. خودت هم میدونی که من معمولا به جز جمع دوستهای نزدیکم، معمولا این بحثها رو باز نمیکنم. اینبار دیگه گفتم. امیدوارم حالا یه تلنگری باشه.
سلام جناب قربانی بنده سوالی داشتم خدمتتون
دانشگاه شیراز و کلا دانشگاه ها دوره علوم پایه شون چند ترمه؟
چهار تا پنج ترم.
سلام امیرمحمد جان!
بلاگت بوی تازگی و درخت میده و زیباتر از اون این هست که آدم در وبلاگ شما، فقط با خودتون آشنا نمیشه و پرایمرهایی پیدا می کنه برای آشنایی با سایر بزرگان علم، فرهنگ و هنر….
سوالی نامرتبط با این پست داشتم که ممنون میشم پاسخم را بدی?
مدتی هست به علم تکامل علاقمند شدم. می خواستم ببینم برای شروع مطالعه ی اون و خوندن ترکیبی با دروس پزشکی، چه کتابی را معرفی می کنی؟
سرزنده بمانی??
صابره جان. من مطالعهی متمرکز راجع به این حوزه نداشتم که بتونم نظر بدم. از داوکینز هم دو تا کتاب بیشتر نخوندم. نویسندهای هست که راجع به این موضوع مینویسه. خیلی از کتابهای دیگه هم پراکنده به این موضوعات اشاره کردن. من جمله انسان خردمند.
الان که داشتم این رو مینوشم، یاد یه کتابی افتادم که سال گذشته خوندم. خیلی بامزه بود و دوستش داشتم. شاید برای شروع مناسب باشه:
چگونه گورخر راهراه شد؟ لئو گراسه
سلام دکتر جان
حالتون خوبه؟؟؟
ی سوال بی ربط میخوام بپرسم ببخشید?
من شجاعت باختن ندارم و هنوز نمیتونم باخت تلاش من و باخت من رو از هم تفکیک کنم…
ممنون میشم اگر امکانش هست و شما هم این شرایط تجربه کردین راهنماییم کنید???
فائزه. خوب میفهممت.
یه دوازده تا فایل داره آذرخش مکری. راجع به کمالطلبی. یه قسمتش گریزی میزنه به این موضوع. من گوش دادم و بهم کمک کرد. شاید به تو هم کمک بکنه. اسمش رو سرچ بکنی کانال تلگرامش رو برات میاره.
سلام دکتر قربانی عزیز
ایشالا سال جدید یکی از بهترین سال های زندگیتون باشه….
از خدا میخوام
تنتون همیشه سالم باشه❤
لباتون همیشه خندون باشه❤
زندگیتون پر از آرامش باشه❤
چشمای خوشگلتون همیشه پر از شوق زندگی باشه?
موفق باشین و به بهترین ها برسین که ❤ مهربونتون لایق کلللللی اتفاقای قشنگه❤❤❤
خیییلی ممنونم از لطف و راهنمایی شماا ???
سلام فائزه جان. ممنونم از محبت همیشگیات به من. سالم و خوشحال و موفق باشی.
سلام اقای قربانی عزیز …
بالاخره وقتم خالی شد و تونستم این پادکستو گوش بدم . ممنون از شما و اقای ارامش ?
ولی نمیدونم چرا از لذت های رشته پزشکی خیلی کم حرف زدید ؛ مثلا لذت یاد گرفتن مطالب درباره یه سیستم فوق العاده پیچیده ، لذت درمان کردن و …
البته اینم بگم که کاملا باهاتون موافقم ولی واقعا جای گفتن از لذت های رشته پزشکی خیلی خالی بود .
شاد باشید
نگار جان. من وقتی خواستم این پادکست رو ضبط کنم با این فرض رفتم جلو که فردی که گوش میده علاقه داره و یه حداقلی از خوشیهاش میدونه و اینکه توی این وبلاگ هم از این لحظات هست. میخواستیم بیشتر یه سری جنبههای ناگفتهاش رو بگیم.
سلام امیرمحمد من ترم دو ام وقت کم میارم برای درس ها و زندگی
میخوام با متمم یا بگیرم میتونی راهنماییم کنی از کجا و کدوم درس ها شروع کنم ؟
کدوم اشتراک ویژه رو بگیرم ؟
یه راهنمایی کلی راجب شروع کار با متمم میتونی بکنی ؟
مخصوصا حجم اطلاعاتش بالاست نمیدونم از کدوم شروع کنم
روشنک. دارم به این فکر میکنم که یک مطلب بنویسم با عنوان «چند پیشنهاد برای متممخوانی برای دانشجویان پزشکی». فقط قبلش باید از چند نفر مشورت بگیرم که این کارم سوگیری مضری ایجاد نکنه.
سلام. اقای قربانی چطور میتونیم شما رو از گودریدز پیدا کنیم؟
سلام. فروردین ۹۸ بود که پس از گوش دادن به فایلهای در مورد کتاب و کتابخوانی محمدرضا شعبانعلی، تصمیم گرفتم یه مقدار تغییر در نحوهی خوندنم به وجود بیارم. اولیش این بود که گودریدز رو پاک کنم.
محیطی بود که هدفش تعداد صفحهی بیشتر و تعداد کتاب بیشتر، بود. کیفیت جای خودش رو به کمیت داشت میداد. حداقل برای من که اینطور بود.
فعلا تصمیم من اینه در یک فایل اکسل کتابهایی رو که خوندم، بنویسم. شایدم یه پاورپوینت که هر کتاب یک اسلاید.
واقعا مصاحبه جذابی بود!حسابی کیف کردم و لذت بردم،علی رغم همه ی سختی های که گفتید من علاقه مند تر شدم! 🙂
خیلی کنجکاو شدم بدونم اون شعر عربی که گفتید(فکر میکنم اسم شاعرش غاده السمان هست)کدوم شعرش هست؟!
سلام امیر محمد جان
ممنونم از پادکست خوبت.
یک سوال، چطور میشه در متمم دوست های خوب پیدا کرد؟ من مدتی هست عضو شدم و استفاده می کنم ولی راه شبکه سازی موثر را بلد نیستم.
(چون دیدم در صحبت هات به شبکه ی مفید دوستی که داری اشاره کردی و چون بحث های حمایت اجتماعی متمم را می خوندم و جالب بود این سوال را ازت پرسیدم??)
سلام امیر آقا واقعا تشکر میکنم از اینکه تجربیاتتون رو به اشتراک میزارید این پادکست خیلی از خطاهای شناختی رو به ما گوشزد میکنه براتون از خدا بهترینها رو میخوام
سلام امیرمحمد امیدوارم که در بهترین روزهای زندگیت باشی.موضوعی بود فکر کردم شاید تو بهترین فردی باشی که میشه باهاش درمیون گذاشت.هرکسی در دوران های مختلفی از زندگیش انتخاب هایی داره انتخاب من هم از چند ماه اخیر ناراحتی بوده . ناراحتی که شاید به حق شاید هم به ناحق داشتم از خودم . این ناراحتی ناشی از من متفکر و کمال گرا با من الان بود و در این چند ماه اخیر من بیشتر از کل دوران زندگیم با کسی دعوا داشتم اونم با خودم.انگار دیگه خودم رو نمیشناسم و حس میکنم این کارهای یه نفر دیگه هست ولی چند روزیه تصمیم گرفتم خودم رو ببخشم و در زندگی ادامه بدم و امیدوار باشم به آینده ای که نور درخشان ستاره ها از اینده دور نویدش رو میده.تمام این ناراحتی ها و سرخردگی ها و سرزنش ها به دلیل کاری بود که از خودم انتظار داشتم انجام بدم ولی ندادم.به نظرت چیکار میتونم بکنم که خودم رو بیشتر لایق بخشش بدونم و یه فرصت دوباره به خودم بدم؟و در اخر ازت تشکر میکنم که این کامنت من رو میخونی با وجود مشغله های زیادی که داری.بهترین دعا رو برات میکنم امیدوارم با افراد بیشتری شبیه به خودت تو زندگی اشنا بشی.
هر وقت خوب این کار رو یاد گرفتم، حتما برای تو هم مینویسم ازش 🙂
سلام،مرسی از وبلاگ خیلی خوبتون،بیشترمطلب بذارید لطفا
ممنون میشم جواب بدین
سلام من چندماهی هستش که باوبلاگتون اشناشدم وخیلی علاقه دارم که نوشته هاتون درمورد رشته پزشکی روبخونم ومیشه درمورد کنکورورشته پزشکی باشماصحبت کنم خیلی لطف میکنین
سلام . خسته نباشی . امروز بالاخره رسیدم و کامل دیدمش . خیلی خوب بود و لذت بردم و برایم مفید بود و البته آموزنده .
کم کم مشغله ات ، معروفیت و محبوبیتت دارد زیاد میشود دانشجوی همیشگی طبابت ? ما را فراموش نکنی و یا راه کم محلی پیش بگیری ? …
و اما سوالم : حرفهایت در رادیو در کل Affiliative Behavior نبود ؟
فکر میکنم که نبود
پس چه چیزی در دسته Affiliative Behavior قرار میگیرد ؟
یکم مرز اینها برایم گم شده …
؟؟؟
سلام.
چیزهایی که گفته شد ، هرچند حقیقت هایی بودن که دونستنشون لازم بود برای افراد خارج از گود ، ولی شاید شاید شاید برای یکسری ها که تنها راه پیشرفتو بهتر شدن خودشون رو پزشک شدن میدونن، غمگین کننده، نا امید کننده و تخریب کننده بوده باشه .
هرچند این اتفاق اگر الآن نمی افتاد ،همین تخریب های ناشی از برخورد با واقعیات ، چندین سال بعد ،بدتر و گاها شدیدتر رخ می داد.
برای پزشک شدن و پزشک موندن زره ی آهنی بپوشیم باید مث اینکه.
اینارو ول کنین بریزین دور. مهم اینه خودتون چقدر اهمیت بدین و چجوری بخواید نگاهش کنین و الکی بهونه دست خودتون ندید برا نا امیدی و ناراحتی. بقول معروف ، جهان اطراف تو چیزی نیست که وجود داره ، چیزی هست که تو میبینی.
سلام امیر محمد امیدوارم که خوشحال و سلامت باشی
من احساس میکنم دارم بحران سی سالگی رو تجربه میکنم همون حرفهایی که محمد رضا شعبانعلی توی روز نوشته ها در مورد دهه های زندگی میزد،حس میکنم نیاز به ثبات دارم و دیگه نمیتونم ازادانه به هر جا دلم خواست سرک بکشمو تجربه کنم این که هر کاری میکنم هدفی پشتش باشه نکنه اشتباه کنم نکنه بعدا بگم ای کاش و….ادامه بدم و به قولی همه جا و هیچ جا نباشم،یه ساله که وبلاگت رو میخونم همه جا سرک میکشم انگار که گمگشته ای دارمو پیدا نمیکنم،هر وقت میخوام غرغر کنم از فشار امتحانات و سم بدم به خورد هم کلاسی ها و دوستام که چه زجری کشیدیم پزشکی قبول بشیم و چه زجرها که نخواهیم کشید یاد حرفای تو می افتم و از خودم خجالت میکشم به خودم نهیب میزنم که چرا سختش کنی براشون مسیرتون رو گلکاری کن زیبا کن ب قول امیر محمد ،
وقتی کسی رول مدل من میشه مثل تو من همش میخام که یه کپی پیست باشم از کسی که ستایش میکنم اما هر فردی دنیای خودشو داره ، من کی هستم این وسط من چه تاثیری میزارم من رول مدل کی هستم من کجا به کسی کمک کردم من کجام و کجا دارم میرم کلا گم شدم ….
ممنون که هستی و لطفا همیشه باش
آرزو میکنم به دست اوری هرآنچه آرزویت است.
آنگونه شگفت زده با خودبگویی
آیا کسی دعایم کرده بود
امشب شب آرزوهاست.برات یه دنیا آرزوی خوب دارم.
آرزوهاتو بی قید و شرط ازش بخواه.
و تو چه میدانی، شاید موعدش نزدیک باشد.
سلام امیرجان.امیدوخرم عالی عالی باشی. ی سوال داشتم البته احتمال میدم تکراری باشه.ما چطور میتونیم وارد خانواده متمم بشیم؟ آیا شما هنوز هم مثل قبل علاقه ب موندن توی این گروه رو دارید؟
در سایت متمم عضو بشو و شروع بکن تمرین حل کردن محمد.
بیشک. امسال کمتر فعال هستم اونجا ولی به معنای عدم تمایل نیست. از چند ماه دیگه دوباره متمم از اولویتهای بالای من خواهد شد.
سلام آقای دکتر
وقتتون بخیر
توی مصاحبهتون با رادیو کارنکن آخرش گفتید اون وقتایی که میبینید هیچکاری از دستتون بر نمیاد به کتاب های شعر پناه میبرید. این خیلی خوبه ولی به نظرم یه بار توی اینجور موقعیت ها یه قرآن جلد گرفته شده که کسی هم نفهمه چی میخونید توی جیبتون بذارید و قرآن رو بخونید. بنده شخصاً تجربه کردم اون موقعیت های سخت خیلی خدا بهم آرامش میده با کتابش.
دوستدار شما وحید
وحید. من هم باهات موافقم. مفاهیمی که گفته شده، میتونه کاملا تسلیبخش باشه برای کسی که میخونه.
سلام ممنون آقای قربانی ممنون.واقعاً کمک کننده بود؛فقط یه سوال ینی چی برای فوق تخصص و فلوشیپ باید پول داد؟همه رشته ها اینشکلین؟میشه توضیج بدید من اطلاعی نداشتم…
ویدا. تحصیل کلا رایگان نیست. در دانشگاه دولتی هم که شما درس میخونی، در قالب طرح و آزاد نبودن مدرک، این هزینه رو برمیگردونی. حالا بعضی از دورههای فوق تخصصی، زمان کوتاهی دارند. چند ماه بیشتر طول نمیکشن. برای اینا شما پول پرداخت میکنی و دیگه بعدش طرح فوق تخصصی نداره.
سلام امیر محمد.امیدوارم خوب باشید.
خوش حال شدم که با شما و وبلاگتون آشنا شدم.
نظرتون در رابطه با آینده رشته داروسازی با توجه به سخت بودن مسیر مجوز گرفتن برای تاسیس داروخانه چیه؟ به نظرتون واقعا نقش داروساز در جامعه پزشکی ما شناخته شده؟
دل آرا.
من چون هیچ علاقهای به داروسازی و توی داروخونه نشستن نداشتم (همینطور دندونپزشکی)، اصلا حتی نیمنگاهی هم به رشتههاشون نکردم و هیچ نظری ندارم. فقط یه حرف میتونم در مورد داروسازی بهت بگم. داروسازهای الان ما، از اون مسئولیت اصلیشون دارن فاصله میگیرن متاسفانه (مثل خیلی از پزشکها) و این دردناکه.
ممنونم از راهنماییتون دکتر. مانا باشید
سلام سلام!
امروز این اپیزود پادکست رادیو کارنکن رو گوش دادم.
چقدر خوب، خلاصهی تمام مسائلی که چند ساله سعی داریم به بقیه در مورد رشتهمون بگیم، نه برای اینکه بگیم نیاین! برای اینکه بگیم با آگاهی بیاین؛ و چه خوب که شما بهدرستی بیانشون کردین.
میخواستم در مورد نقش نتورک که گفتین بگم. حقیقتا نعمت بزرگیه و نقشش بسیار پررنگه! من شوربختانه این نتورک رو تو فضای کاری و تحصیلیم نداشتم و تو تمام دوره تحصیلم خیلی بین اون مدلی که میخواستم و اون مدلی که اطرافم بود نوسان کردم. در واقع، انرژی بسیار زیادی رو صرف این کردم، جنگیدم که مغلوب اون نتورکی که دوستش ندارم نشم، که بودن توی اون بنا به دلایلی برام اجتناب ناپذیر بود. تقریبا سال آخر بود که این نتورک رو تو فضای مجازی اطراف خودم ساختم، و ارتباطم رو با اون یکی دو دوستِ همکاری که اتمسفرشون با من یکی بود و ازم دور بودن، بیشتر کردم. و اینترنی با تمام سختیهای اجتنابناپذیر جسمی و روحیش، برام لذتبخش شد! خلاصه که دلم میخواد تاکید کنم نقشش واقعا مهمه و باید کاری کنی تا اون نتورکی که میخوای رو اطراف خودت بسازی.
و ممنون ازتون، بابت اینکه این فضا رو برای آدما میسازین!
فاطمه جان.
اول بگم که من وبلاگت رو میخونم و لذت میبرم. باید یه فرصتی بذارم این قسمت دوستان من رو آپدیت بکنم و اونجا حتما اضافه بکنمش.
و راجع به نتورک، من عمیقا به حرف محمدرضا معتقدم که هیچکس هیچجا هیچزمان از متوسط اطرافیانش فراتر نرفته است.
سلام مجدد 🙂
چقدر خوشحال شدم، واقعا باعث افتخار منه و ممنونم که من رو میخونی !
سلام دکتر قربانی عزیز.. ببخشید سوال من یه کم بی ربط هست نسبت به این پست عذر میخوام…
شما که بهمن ۹۲ وارد دانشکاه شدید بهمن ۹۹ هم فارغ التحصیل میشید؟؟ یعنی الان مدرک عمومی تون رو گرفتید؟؟ ویه سوال دیگه.. برای اون دوسال طرح شما برمیگردید شهر خودتون یا توی شیراز میمونید؟؟ هرکسی باید همون جا که درس خونده طرح بگذرونه یا میتونه برگرده شهر خودش؟
ساره. من در اصل ماه گذشته باید فارغ از دانشگاه میشدم؛ اما مرخصی گرفته بودم چند ماه و تابستون ۱۴۰۰ تموم میکنم.
ببین منم خیلی در جریان طرح نیستم. تا جایی که میدونم تو اولویتهات رو انتخاب میکنی و بر اساس یه سری امتیاز بهت میگن کجا بهت خورده.
سلام آقای قربانی امیدوارم حال دلتون عالی باشه?چقدر گفتگوی عالی و واقع بینانه و البته آموزنده و امید بخش بود.خیلی با حرفتون درباره تاثیر نتورک اطرافمون موافقم اینکه کسایی باشن که با هم در طی مسیرمون کنار هم باشیم و از هم تاثیرات خوبی بپذریم یا تو روزای که آشفتگی ها ذره ذره جمع میشن که تحمل ما رو نشونه بگیرن با اونا سعی کنیم قابل تحملش کنیم…و همچنین علاوه بر شعر و ادبیات و موسیقی که پناهگاه من هم هستن تو روزای آشفتگی…یه چیز دیگه هم هست که مثل اونا از جنس هنره که واقعا منو اروم میکنه نقاشی.وقتی نقاشی میکنم اتفاقات اطرافم انگار توقف کردن و ذهنم داره تو دنیای خودش استراحت میکنه و البته لذت میبره…همیشه یه تردید با من همراه بود نکنه ارزش های جامعه هست من علاقه مند این رشتم؟!ولی از وقتی که با وبلاگ و خودتون آشنا شدم که تقریبا سه سالی میشه فهمیدم نه اینطور نیس …ممنونم که این گفتگو رو باهامون به اشتراک گذاشتین که خیلیی عالی بود??. شاد و سلامت و موفق باشین?
آیلین.
من نقاشی خیلی خیلی کم میفهمم. جدیدا دارم بیشتر میبینم و دارم یاد میگیرم که بهتر و دقیقتر نقاشیها رو ببینم.
سلام امیر محمد
گفت و گو رو دیدم چه صحبت خوب و واضحی بود و چقدر به موقع ، ممنون که تو Direction تحصیلی کمکم کردی قبل از اومدن به وبلاگت همیشه فکر میکردم اکثر بچه های علوم پزشکی خصوصا رشته های به ذهن عوامTop زندگی های خوب و مشکلات کمتری دارند ما در خانواده دانشجوی پزشکی داریم اما یا حرف نمیزنند یا حتی اگر بزنند ابهام گونه حرف میزنند طوریکه مایل ها از صورت مسئله دور میشی و به اصطلاح دورت میزنند مبادا تو جای آنها را همین فردا اشغال کنی، ممنون که تو اینجور نیستی ? الان یک سال شده که من دارم در مورد آینده بهتر و عاقلانه تر فکر میکنم، شاید خیلی ها در مورد این مسئله و پروسه طولانیش Rediculous وار منو درنظر بگیرند و بگن نادان یکسال گذشت و تو تازه دو هفته پیش فهمیدی ؟!!، برای هر شخصی که صداقت و احترام رو در هر شرایطی تو اولویت قرار بده ارزش و حمایت خاصی قائلم و این باعث شد به صحبتهای واقع بینانه ات در ویدیو بیشتر و عمیق تر فکر کنم و به تصمیمی که به تازگی گرفتم نزدیک تر بشم ، دوست دارم که شما همون معلمِ پزشک باقی بمونی و به پزشکِ معلم تبدیل نشی، شاید این همون چیزیه که ما کمتر تو دنیای امروز میبینیم اما نیاز شدیدی بهش داریم.
الان که دارم می نویسم یاد این مصرع از بیدل افتادم که میگه (( پختگی انگور را زندانی خم کرده است ))
زهرا.
من اصلا نمیتونم پزشکی و معلمی رو از هم جدا ببینم برای خودم. و حتما میدونی که ریشهی واژهی doctor (نه physician) هم به to teach برمیگرده.
سلام امیرمحمد عزیز امکانش هست لینک رو بذاری منم تو گروه جوین شم. یک دانشجوی ترم اولی??
سلام
سلام امیرمحمد وقتت بخیر
چه گفتگوی خوبی بود. حرفایی که زدی مخصوصا اونهایی که از نزدیک دارم لمس میکنم حس خوبی داشت. حتی اون بخشش که راجع به سیستم پادگانی بود:)) چه خوب که ازش حرف زدی چون واقعیتی هست که تعداد زیادی درمواجهه با بقیه رشته ها انکارش میکنن دلیلش رو منم نمیدونم شاید هنوزم میخوان اون حد کمال تصور بشه راجع به پزشکی که چقدر هم ازنظرمن کار غلطیه. راجع به تدریس هم خیلی نکته خوبی گفتی اینکه وقتی میخوای درس بدی به هرحال سعی میکنی خیلی خوب اون مطلب رو یادبگیری اینجوری روند یادگیری خودت هم کامل تر میشه. و خوش به حال کسایی که میتونن ازاین فرصت استفاده کنن.امیدوارم امکانش برای امثال من هم ایجاد بشه:)
بخشی که راجع به دوستان نزدیکت صحبت کردی و تاثیرخوبی که ازشون میگیری هم خیلی جالب بود. عمیقا باهات موافقم که میتونه نیروی محرکه خیلی خوبی باشه برای وقتایی که کم میاری یا حتی نیاز داری شاید یکی بهت یادآوری کنه راهی که داری میری درسته. تقریبا مشابه همون کاری که تو درحدی که میتونی داری تواین وبلاگ انجامش میدی برای من و امثال من.
از تاثیر هنر به طور کل گفتی که چقدر هم درست بود. اینکه درست مثل یک پناهگاه میمونه برای وقتی که دوس داری حرفی رو بشنوی که ازاون زمان و مکان جدا بشی و ذهنت رها بشه.
خلاصه که بخش هایی بود که میدونستم و مرور خوبی شد نکاتی هم بود که بهشون فکرنکرده بودم و تلنگر خیلی به جایی بود برام . ممنونم ازت
مینا.
داشتم فکر میکردم کاش میگفتم که من هنر شاگردی کردن رو میفهمم؛ اما شاگردی کردن برای کسی که استاد هست. نه یک نفر که چون صرفا یک تا سه چهار سال از من بالاتره، بتونه هر کاری که دلش بخواد از من بخواد و هر جور بخواد رفتار بکنه. بخش سنگین، با رفتار نادرست فرق داره. این باید برطرف بشه. میشه واقعا بهتر بشه. من کشیکهای زیادی توی بخش اورژانس دادم. اونجا کار سنگین هست؛ ولی اصلا چنین فضایی حاکم نیست.
مطمئن باش اون فرد اگر استاد واقعی باشه یا حداقل احترام متقابل رو بلد باشه تویه ارتباط هیچوقت درنهایت حس بدی رو القا نمیکنه بهت حتی اگر سخت ترین کشیک ها رو از لحاظ حجم کاری داشته باشی. ولی رفتارهای دور از ادب و احترام خصوصا از افرادی که فرضا فقط به واسطه اختلاف سنی حالا از تو جلوترن خیلی کار زشتیه و فقط خودشون رو بی ارزش میکنن.
هربار مطالبی که مینویسی رو میخونم یه نهیب بزرگ تمام افکار و ایدههام رو تکون میده و یادم میاره از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
راجع به نتورک اطراف آدم که حرف زدی خیلی چیزها رو یاد من آوردی. من الان استاژرم و یاد دوران ترمهای اولم توی دانشگاه افتادم. اون روزایی که پر از شوق و شور هست و همیشه آدم به خاطر ذوقش، مرکز شوخی و خندهی ترم بالاییها میشه. یادمه اون روزها برخلاف تمام کسانی که اصرار داشتن یک شعبهی جدید از نواریون رو تشکیل بدیم، مقاومت کردم و شروع کردم به رفرنس خوندن و یادداشت برداشتن. این وضعیت دعوت به اینکه « تو گروه کارا راحت تره» یا «ماهی یک جزوه مینویسی و تموم میشه» ادامه داشت ولی یک ترم تمام رو من به کار خودم رسیدم و دخیل این موارد نشدم. اونقدر نسبت به این کار و نکوهیده بودنش از طرف نتورک اطرافم به سمت من موج فرستاده شد که نهایتا خودم هم به این فکر کردم که شاید واقعا دارم اشتباه میکنم و کوتاه اومدم.
۵ ترم بعد، روزی رو به یاد میارم که خواستم برای مطلبی به یکی از کتابهای رفرنسم مراجعه کنم و همون لحظه بود که فهمیدم تن دادن به اون جوی که اطراف من حاکم بوده چه روزهای قشنگی رو ازم گرفته و چه توانایی زیادی رو نهفته نگه داشته چرا که غرق شدن تو مرداب نتورک اطراف باعث شده کاملا از اون چیزی که میخوام و ازش لذت میبرم دور بشم، من اصلا این مدت پزشکی نمیخوندم، فقط دروس پزشکی رو پاس میکردم.
یه مثال برات بزنم: چند روز پیش رفتم بیمارستان و توی بخش قلب، موقع راند، اتند داشت یکی سال بالاترهای ما رو مواخذه میکرد که دانششون کافی نیست و همه رو تجدید بخش میکنه، گفت که یه پزشک موظفه بلد باشه و بدونه، حرفهاش هرچند از جنس سرکوب، ولی انگیزه بخش بودن. با اون سال بالاترمون که همصحبت شدم گفت: «حرفاش مهم نیست بابا، مدیر گروه به هممون ۱۸ به بالا میده» و این بود یه نمونهی کوچیکی از نتورکی که اطراف خودم دارم و هربار برای بیرون اومدن از دام وسوسههاش کلی انرژی از دست میدم؛ یه نمونه از محیطی که فقط از تو نمرهی امتحان میخواد، نه یادگرفتن.
امیر. میخوام برات یه خاطره بگم.
چند روز قبل شروع ترم اول، من برای جشنِ اجباریِ بیخودِ رویش اومده بودم شیراز. تازه خوشبختانه واسه ما مثل قبلیا نبود که ببرن خارج شهر تو اردوگاه و از این داستانا و یه مشت آدم بیان ایدئولوژیهای خودشون رو توی اون فضا که نمیتونی هم در بری، بخوان تو مغزت فرو بکنن. خلاصه میخوام بگم حوصلهاش رو نداشتم اصلا و تو اون زمان، اتفاقی یه پوستر در دانشکده دیدم که نوشته هاوس کلاب (House Club). تاریخش برای همون روز اول جشن بود.
با ترس و لرز رفتم اونجا. من حتی ترم یکی هم نشده بودم. دو تا اتندینگ اومده بودن که الان هر دو رو بسیار دوست دارم و یکیشون از دوستهای نزدیکم هست الان. یه سری دانشجوی ترم بالایی. یه پرزنتر.
یه قسمت از هاوس رو پخش میکردن. تیکه تیکه راجع بهش صحبت میکردن. اون قسمتی بود که خانمی با ویلسون، اشتباهی تشخیص اسکیزوفرنی واسش گذاشته بودن. من فقط استرس این رو داشتم که از من کسی نپرسه تو ترم چندی. چون احتمالا در همین مرکز تمسخر قرار میگرفتم. و خوشبختانه کسی نپرسید و بیشتر خوشحالم که الان پوستم کلفتتر شده نسبت به این مسائل. اگه نشده بود که تا الان ده بار کم آورده بودم وقتی رشتههای مورد علاقهام رو برای تخصص میگم بهشون (داخلی/اطفال).
بعدش هم که یه آنفلوآنزای بد گرفتم (احتمالا از همون جلسهی هاوس کلاب) و کل جشن، ته کلاس، به خاطر اثر سداتیو آنتیهیستامینها، خوابِ خوابِ خواب بودم.
این همه حرف زدم که بگم بهت حق میدم اون زمان تصمیم گرفتی ملحق بشی به گروه نواریون. فشار وحشتناک بالایی هست. احتمالا منم اگه تو جلسه هاوس کلاب کسی ازم میپرسید و این اتفاق برام میافتاد، دیگه اون سمت نمیرفتم (سیستم غالب ارتباطی من اجتناب هست).
اشکالی هم اتفاقا نداره خوندنش. برای شبهای امتحان خوبه اگه درست نوشته شده باشه. اشکال وقتی هست که کسی نواریون رو منبع اصلیاش میذاره.
سلام امیرمحمد جان. خیلی خیلی صحبت های شما عالی بودند. حقیقتا برای منی که اول راه پزشکی هستم باعث شد یک دید کلی تر وجامع تر نسبت به مسیر پیش روم داشته باشم.
واقعا در مسیر پزشک شدن با اینکه تازه کار هستم اما اهمیت محیط و environment رو نمیشه نادیده گرفت. من با بیشتر افرادی که پزشک هستن یا سالهای اخرشون هست میپرسم از ب بسم ال.. تا ی آخر همش درباره بدی های پزشکی میگن اما اون اندک افرادی که از زیبایی هاش تعریف میکنند واقعا من رو به شوق میاره وحس درونیم رو ارضا میکنه که بهتر به سمت جلو حرکت کنم وجا نزنم. حس میکنم قطعا برای خودت هم این شرایط مشابه بوده.
درست میگفتی. هوش مصنوعی درحال پیشرفته و ما باید خودمون رو باهاش مچ کنیم. پیرو صحبت هات ازت یک درخواستی داشتم. میخواستم اگر امکانش باشه هرموقع وقت کردی یک توضحیی هم درباره تاثیر هوش مصنوعی بر جامعه پزشکی هم بدی عالی میشه. البته خیلی خوشحال میشم که چند منبع، وب سایت، مقاله یا حتی کتاب هم بهم معرفی کنی که خودم هم اون حس پویا بودن وجستوجوگری رو حس کنم.
مورد بعدی که میخوام خدمت عرض کنم این هستش که یک دانشجو مثل من که اوایل دانشگاهش هست و میخواد قدرت تصمیم گیری و حل مساله در شرایط پیچیده رو در خودش تقویت کنه چه پیشنهادی داری؟
ممنون ازت بخاطر تمامی زحماتی که میکشی و تجربیاتت رو با ما به اشتراک میذاری
علیرضا. در مورد سوالت مینویسم. برای تصمیمگیری بیا دورهی تصمیمگیری متمم رو بخون.
سلام امیرمحمد جان من دانشجوی سال سوم پزشکیم و مدتهاس که وبلاگت رو دنبال میکنم و از سبک نوشتنت و دیدگاهی که به پزشکی داری لذت میبرم، میتونم بگم من هرگز ندیدم کسی انقدر شیفته ی رشته ی تحصیلیش باشه و در عین اینکه مشکلات رو میدونه بدون گلایه کردن قبولشون کنه. نمیدونم اگر با وبلاگت آشنا نمیشدم مسیرم چقدر متفاوت تر از مسیر فعلیم بود.
از طریق تو با محمدرضا شعبانعلی و متمم آشنا شدم و سعی کردم وبلاگ نویسی رو شروع کنم و اونجا بود که فهمیدم به شدت ذهن آشفته و پراکنده ای دارم و آموخته هام سطحی و کم عمقن. فکر کردم شاید بتونی برای پیدا کردن نظم و آرامش ذهنیم بهم کمک کنی
و البته بعد مدتها موقعیت رو مناسب دیدم که ازت به خاطر تاثیرگذار بودنت تشکر کنم
سارا سلام. ممنونم که برام نوشتی. لطف داری به من.
تداعینویسی رو امتحان کردی تا به حال؟
آقای قربانی عزیز ،
ممکنه من رو بخاطر ارسال دیدگاه نامرتبط با این پست ببخشید؟
اما بعد از چند ماه آشنا شدن با وبلاگ شما وخوندن پست های اون من کنجکاوم که بدونم شما تست mbti که بر اساس نظریه یونگ شخصیت هارو تحلیل میکنه انجام دادید؟ و اگه اینطوره و سوال من بیش از حد شخصی و بی ادبانه نیست تایپ شخصیت شما چی بوده؟
من نمیدونم چرا اما فقط به دونستن تایپ افراد علاقه نشون میدم .
برای مصاحبه و صحبت های تاثیرگذارتون ممنونم.
لنا جان.
نه انجام دادم. نه علاقهای دارم انجام بدم. نه باور چندانی بهش دارم که انجام بدم.
با سلام خدمت بهترین دانشجوی پزشکی تو عمرم باهاش برخورد کردم.
من یکی از دنبال کننده های وبلاگتون هستم ، نمیدونم از کی ولی خیلی وقته هروقت خسته میشم یا حوصله انجام کاری ندارم میام میشینم ویه دور کل وبلاگتون دوباره از اول میخونم و مطمنم این بخش جدید رادیو کار نکن باید چندین بار گوش کنم و بهش فکر کنم تا بتونم عظمت نگاه تون به این رشته درک کنم منم دانشجوی پزشکی هستم البته جزو ورودی های کرونا به حساب میام شاید بارها بارها تو دوران قرنطینه به این موضوع فکر کردم که چرا این رشته رو انتخاب کردم میومدم و بین صبحتاتون دنبالش میگشتم و هربار جواب های مختلفی به خودم میدادم و این من به سمت درس ترغیب می کرد اما این گفتگوی شما مثل یه تابلوی راهنما بودن که بهم فهموند که چرایی انتخابم باید تو خودم جست وجو کنم .منی که نه پولش اهمیت انچنانی داره نه موقعیت اجتماعیش حس میکنم باید برم سمتش و کشف کنم علت این علاقه رو و تو این راهم شمارو چراغ راهنمای خودم قرار میدم که به حقیقت انتخابم برسم سوا از اینکه هرچیزی باشه بپذیرمش و بهش اعتماد کنم.بارها و بارها ازتون ممنونم و امیدوارم سال های سال بتونیم از این نگاه و عشقتون به پزشکی بیشتر ببینیم و بشنویم و لذت ببریم .( شاید خنده دار یا بچگانه به نظر بیاد ولی خوب یکی از ارزوهای من دیدن شما از نزدیک در لباس استادی هست که مطمنم حرفاتون به اندازه ی شنیدن حرف های دکتر شفیعی کدکنی قابل ستایش)
باتشکر از شما.
نگین.
از اون موقع داشتم فکر میکردم کامنتت رو ادیت بکنم و نام اون استاد واقعی رو پاک بکنم یا نه. من کسی نیستم در چنین جایگاهی که بخوام مقایسه بشم با استاد شفیعی کدکنی. این محبت بسیار تو هست که من رو اینطور میبینی.
من تقریبا دوسال که وبلاگ رو میخونم ولی اولین باره که کامنت میذارم
من الان دانشجوی ترم۳ ام و هنوز از انتخابم مطمئن نیستم…نمیدونم چطوری باید مطمئن بشم؟!
من به فیزیک خیلی علاقه داشتم و شک داشتم بین فیزیک و پزشکی.
متاسفانه مجازیم شد دانشگاه و تدریسا? الان واقعا موندم که چیکار باید بکنم و چجوری مطمئن بشم که علاقه دارم یا نه?
و اینکه درسامم تا الان خیلی خوب نخوندم بنظرت چجوری شروع کنم دوباره؟
و آخر از همه امیدوارم همیشه همینقدر که انرژی مثبت به اطرافیانت میدی همین اندازه هم انرژی مثبت از کائنات دریافت کنی.مرسی بخاطر نوشته ها و تجربیاتت که باهامون به اشتراک میذاری❤
مطمئن شدن ۱۰۰ درصدی وجود نداره مهدیه جان. همه لحظاتی شک میکنیم. من هم میکنم. انتخاب و تصمیمت رو برگشتناپذیر بکن (که تقریبا کردی) و حالا بگرد دنبال نقاط عطفی که بتونه برات دوستداشتنی باشه.
سلام
من استاژر هستم. صحبت های شما رو شنیدم. واقعا کمک کننده بود و ازتون ممنونم.
شما تو این پادکست راجع به A.I و مسائل دیگه ای اسم آوردید که من حتی از وجود چنین موضوعی در پزشکی بی اطلاع بودم.
مسئله ای که میخوام بگم اینه که علیرغم کسایی که جبهه گیری می کنن یا علاقه ای به این مسائل ندارند، آدم های ناآگاهی مثل من هستند که با هر حرف شما ذهن شون به جنبش میفته و آماده ی سرچ کردن و یاد گرفتن هستند. من حتی تا پیش از آشنایی با شما خودم رو سرزنش می کردم که چرا به حواشی پزشکی علاقه دارم و باید مثل بقیه وقتم رو با خوندن و تست زدن پر کنم.
خواهشی که ازتون دارم اینه که اگه امکانش باشه، شرایطی رو فراهم کنید برای امثال من که نتورک مناسب خودمون رو شکل بدیم مثل جلسات مجازی برای بحث کردن و…
شنیدن گفت و گویی که داشتید و به نوعی مصاحبت با شما برای من باعث افتخار بود اما ای کاش امکانش بود شما نقش معلمی رو ایفا کنید و حتی شده ماهی یکبار از دانسته هاتون برامون بگید و ما هم بتونیم توی گفت و گو با شما شریک بشیم و راجع به موضوعات مختلف بحث کنیم?
فرشته سلام.
یه گروهی توی تلگرام دارم به اسم لذت پزشکی خواندن. البته این مدت اخیر خودم کم فعالیت کردم اونجا. دوباره از دو سه ماهه دیگه کلاس برگزار میکنم اونجا: لینک گروه
هر وقت این پیام رو دیدی، لطفا بهم بگو که لینک رو بردارم.
اجازه دارم من هم ازش استفاده کنم؟البته من هنوز یک ترم اولیم?
خوشحال هم میشم اونجا ببینمت. من لینک رو دائم نمیذارم اینجا چون که در گذشته افرادی وارد شدن که نباید میومدن و سوالها و موضوعاتی رو مطرح کردن که درست نبود. وگرنه من که خوشحال میشم دانشجوهای علاقهمند و فعال رو اونجا میبینم.
و خوشحالم کردی که گفتی راجع به همکلاسیات. امیدوارم این جا و این وبلاگ بتونه چنین فضایی رو بیشتر فراهم بکنه برای همهمون.
سلام امیرمحمد عزیز.
شاید یکمی کلیشه باشه اما میتونم درباره فعالیت ها وکارهایی که در گروه تلگرامی که داری و انجام میدی بپرسم؟
اگر امکانش هست برای چند دقیقه ای لینکش رو قرار بده تامن هم به خانواده شما بپیوندم.
البته من خودم هم هنوز ترم۱ هستم وتجربه آنچنانیی از پزشکی ودنیای وسیع اون ندارم.
با تشکر بابت تمامی ثانیه هایی که وقت گذاشتی و تک تک کلمه هایی که نوشتی
خوشحال میشم ببینمت.
دمت گرم
سلام منم ترم یکم اجازه هست منم تو گروه جوین بشم؟
سلام
امکانش هست که من هم بتونم عضو گروه تلگرامی شما بشم؟
بسیار علاقه مندم و از دانشجویان فیزیوپات هستم.(ترم ۶)
لینک گروه:
عضو شدن برای هر دانشجوی پزشکی – در هر مقطعی – آزاد هست.
سلام چرا لینک رو با هر چیزی هر کار میکنم باز نمیشه؟ ??
پیام تون رو دیدم
متاسفانه نمی تونم جوین بشم
چنین اروری میده:
This site can’t be reachedCheck if there is a typo in join.
ادیتش کردم. لطفا دوباره امتحان بکن فرشته جان.
جوین شدم
ممنون?✨
سلام. ممنون میشم لینک رو برای من هم بفرستید. ترم یک هستم.
سلام لطفا اگر امکانش هست لینک این گروه رو با بقیه ی بچه های پزشکی (حداقل بنده) هم به اشتراک بذارید… ?
سلام امیرمحمد من سر کلاس خسته کننده ی مجازیم که صرفا روخونی از روی متن بود این گفتگوی جذاب رو دیدم و چقدر خوب.خیلی ممنونم ازت
فقط یه سوال چقدر باید معدل الف شدن یا رنک شدن برامون مهم باشه؟اصلا مهم باشه؟
فاطمه.
من فکر نمیکنم خیلی فرد مناسبی باشم برای پاسخ به این سوال. من اینقدر پرت بودم در این مسائل که حتی خودم نمیدونستم استریت آموزشی هستم و یه روز دیدم یکی از استعداد درخشان دانشگاه پیام داده که آره اینجوری هست.
من دلم میخواست یه فاصلهی قابل توجه بندازم بین عمومی و تخصص. اما الان، به خاطر این همه تغییر شرایط، متأسفانه مجبورم شدم تصمیمهای دیگه بگیرم.
امیدوارم و در کنارش مطمئنم که موفق خواهید بود.یه چیزی رو هم دلم نیومد نگم من با یکی از هم کلاسیهام توی دانشگاه خیلی اتفاقی فهمیدیم که هر دو خواننده ی وبلاگ شما بودیم و خواستم بگم جدای از اینکه خودتون نتورک خوبی دارید برای ماها هم نتورک خوبی ایجاد میکنید و این خیلی ارزشمنده برامون.
باز هم ممنون.
سلام
حقیقتا یکی از بهترین پادکست هایی بود که راجع به پزشکی شنیدم…اما اگه بخوام راجع به نقطه عطف این پادکست از دید خودم بنویسم، جایی بود که گفتین اکثر آدمها یه حرفه ای رو دوست دارن چون دوست دارن شبیه یه نفر بشن خب اکی!تو دوست داری شبیه اون بشی اما چرا؟! کدوم ویژگیش برات جذاب تره؟!..و برای من یکی از اون یه نفر ها شما بودین اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم و اون ویژگی جذاب عشق شما نسبت به طبابت، نسبت به اینکه بیمار رو صرف یه ابزار کاری و کسب در آمد نبینید (متناسب با حرفتون) …بلکه تلاش در حفظ سلامتی ذهن و قلب و روح بیمارها….کمک و نوع دوستی خاصی که بابیمارانتون داشتید…احترام به اساتید و عشق به یاد دادن و یادگرفتن…اینکه به جای غر زدن به شرایط سعی میکردیدشرایط رو بهتر کنید حتی اگر نمیشد برای دیگران برای خودتون اینکه بایه شعر حال خودتون رو خوب کنید و این فوق العاده بود برای من…
زمانی که میخواستم انتخاب رشته کنم برای ورودم به دانشگاه همین حرف امروز شمارو قبلا عملی کردم و امروز بیشتر از قبل به کار درستم ایمان آوردم
که حالا این چیزایی که تو میخوای تو چه حرفه های دیگه ای هم هست؟!…و من پرستاری رو انتخاب کردم…انتخاب کردم دانشجوی نرسینگ باشم با تمام سختی هاش از درسهای سنگین تا دید مردم و جامعه و و سختی های این حرفه ( که امروز میفهمم تا چه حد عاشقشم و برام مهمه…♡).. انتخابش کردم چون آنچه که من میخواستم رو داشت ، مراقبت از آدمهایی که جویای زندگی در دستان تو باشند تا لبخندی که میتونه ترس و غم رو از قلب کسی دور کنه…از یادگرفتن مسائل علمی فوق العاده تا یاد دادن اونها…
امروز بیشتر از هر روزی به خودم افتخار میکنم که من به دنبال علاقم رفتم چون حیات من در گرو علاقه به کاری هست که میکنم…
ممنونم از شما…موفق باشید…
سلام زهرا.
این محبت و لطف تو هست به من. و چقدر خوشحالم که چنین نگاهی رو داری.
منم کاملا با تو موافقم. رشتهی نرسینگ بسیار سخته و اتفاقا در این رشته، ارتباط درست با بیمار، اگه مهمتر از ارتباط پزشک و بیمار نباشه، به همون اندازه مهمه. و در زیر فشار کشیکها، این کار راحتی نیست. یه موضوعی داریم به عنوان Compassion Fatigue. ای کاش این موضوع جزو کوریکولوم رسمی علوم پزشکی قرار میگرفت. ازش صحبت میشد و میگفتن. نمیدونم الان کشیکهات شروع شده یا نه. ولی وقتی شروعش بکنی، مخصوصا در شیفتهای لانگ، آخرش به خوبی این کانسپت رو حس میکنی. امیدوارم فرصتی بشه ازش بنویسم.
ممنونم ازت که برام نوشتی. امیدوارم باز هم بنویسی.
سلام امیر محمد جان
اول از همه باعث افتخار بود برای من که با شما و طرز فکر قشنگت بیشتر و بهتر اشنا بشم، در کنار افرادی مثل شما این جهان زیباتر خواهد شد…
بخش زیادی از حرفهاتو با جون و دل لمس کردم و بخشی رو خیر
الان که نیمه راه هستم و این حرفها رو شنیدم نه تنها دلسرد نشدم برای ادامه ی مسیری که درونش قدم گذاشتم بلکه انگیزم دوچندان شد چونکه میشه در بین تمام زشتی ها زیبایی رو هم دید
معتقدم که هراتفاقی هرچند کوچک در زندگی بی دلیل نیست…
چندباری به وبلاگت سر زده بودم اما از فردا این بی دلیل سر زدن ها با عشق خواهد بود چونکه تازه متوجه شدم تک تک کلماتش رو یک پزشک عاشق نوشته
و این خیلی زیباست خیلی…
برایت بهترینها رو آرزو میکنم چونکه لایق بهترینی.
ممنونم ازت کیهان که برایم نوشتی. امیدوارم هر وقت فرصت کردی بیشتر برام بنویسی و بیشتر از خودت بگی که منم بیشتر باهات آشنا بشم.
طبق عادت خودم اول از همه یسر به وبلاگ جدیدی که تو این پست شناختم زدم یکم راجب رادیو کارنکن خوندم تا دقیقا بدونم موضوع از چه قراره و بعد رفتم سراغ مصاحبه.
چقدر خوب که این مصاحبه رو انجام دادید و کاملا صادقانه صحبت کردید تا شاید کمکی باشه حتی برای یک نفری که تا اینجا راهشو اشتباه انتخاب کرده.
دقیقا دیروز بود که اتفاقی تو یوتوب به مصاحبه ای برخوردم با رتبه های دورقمی کنکورهای اخیر تجربی، درسته کنکوری نیستم اما تصمیم گرفتم یمقداریشو ببینم و انگار کار درستی نبود چون حالم گرفته شد واقعا وقتی حرف هاشون رو شنیدم طوری که تا آخر نتونستم ببینم، برام خیلی دردناک بود که یکیشون گفت “من تجربی رو انتخاب کردم از همون اول چون مامانم دوست داشت وگرنه قطعا میرفتم ریاضی” و نفر دوم که سال ۲ بود و با اطمینان کامل گفت”من از هیچکدوم از درسای علوم پایه خوشم نیمده تا الان چون من کلا زیست رو دوست نداشتم فقط گاااهی ممکنه چیزی تو فیزیولوژی باشه که خوشم بیاد حالا این مقطع رد شه ببینم شاید چیز جذابی تونستم پیدا کنم” کسی که با قطعیت از هییییچکدوم از درس های علوم پایه خوشش نیاد قراره واقعا در ادامه ی مسیر چیکار کنه؟ ای کاش این تلاششون برای دورقمی شدن تو این رقابت اشتباه تو راه درستش خرج میشد تا بتونن واقعا زندگی کنن.
ای کاش و باز هم ای کاش این باورهای غلط تموم بشه یا لاقل خیلی کمرنگ تر از الان بشه و کسایی که پزشکی رو انتخاب میکنن عاشقانه باشه نه بخاطر باور های پوچ و اشتباهی که خیلی خوب تو این مصاحبه روشنشون کردید واقعا.
یه جمله ای تو نوشتتون احساس میکنم باید تغییر کنه یا شایدم من بد برداشت کردم: “امین، در پادکستش، با افرادی به صحبت میپردازد که اینگونه هستند.” کارنکن مصاحبه با کسانی هست که طبق حرفی که از محمدرضا شعبانعلی نوشتید اینگونه “نیستند”.
نرگس جان.
منم زیاد دیدم از این نمونهها. راستش باور شخصی منم اینه که نه؛ کم پیش میاد تغییر بکنه. نمیشه تو از علوم پایه متنفر باشی و بعد یه دفعه در بالین عاشق پزشکی بشی. در مغز من این دو تا با Discrepancy زیادی دارند. به هم نمیخورند.
ممنون بابت تذکر خوبت. جملهام رو بد نوشته بودم. درستش کردم.
واقعیت هم همینه بنظرم، نمیشه.
خواهش میکنم:)
استادی دارم که یه پاش در آزمایشگاه هست و یک پاش در دفتر کارش و مشغول آنالیز دیتا.
اتفاقا امروز به این فکر میکردم که آیا وقتی هم که به خانه میرود همهی انرژیاش به همنشینی بااعضای خانواده و مطالعهی کتاب و فیلم میگذره و از کار خبری نیست؟
بعد یادم اومد که یک شب خودم سوالی برای ایشون فرستادم ( به امید اینکه فردا جواب بدن. عجلهی منم در ارسال پیام به خاطر این بود که بسیار مصر بودم که زودتر راه حلی پیدا کنم و البته یادمم نره که نظر ایشون رو هم سوال کنم راجع به این قضیه) و ایشون هم دقایقی بعد جواب دادن.
پن: اما کاش دیگه بعد از ساعت کاری پیام و ایمیلی برای کسی نفرستم:))
ممنون امیر جان
چرا اتفاقا چند وقتی هست که با وبلاگت آشنا شدم واتفاقا برات کامنت هم گذاشتم و به خوبی با این اخلاق خوبت اشنام?
ممنون بابت راهنمایی در مورد اسم ?
و واقعا گذاشتن متخصص کنار بعضی از اسمها شاید خیانتی هست به دنیای پزشکی
البته که خیلی خیلی متخصصان عالی داریم که باعث افتخار هستند اما به نظرم وجدان داشتن و انسان بودن در هر مرحله ای کمک میکنه بهترین خودت در اون عرصه باشی
یه معلمی داشتیم کلاس هشتم و نهم ،معلم علوم بودند،همیشه میگفتند انسان باشید همین کافیه براتون ,«امیدوارم هرکجا هستند سلامت باشند»
سلام ?️
امیدوارم که خوب باشی?
خیلی جالب بود
جواب خیلی از سوالاتما بین مصاحبت گرفتم?
یه جایی گفته بودی که شاید علت اینکه خیلی ها میخوان پزشک بشن وجود یه الگویی بوده
برای من دقیقا اینطوریه
البته از بچگی یه علاقه جزئی داشتم
اما کسانی را دیدم که عاشق این شغل شدم و حتی اینقدر لذت بخش بود رفتار اون شخص که حتی عکسش را هم پیدا کردم و روی صفحه گوشیم گذاشتم
نمیدونم ممکنه که منم بتونم وارد این رشته بشم یا نه ،اما مطمعنم که تاثیر زیادی داشته اون شخص روی زندگیم ، اخلاق خوبی که داشت به نظرم میشه در هر حرفه و شغلی استفاده کرد
از ویژگی های بارزش این بود که خوش اخلاق بود بر خلاف خیلی ها که میرفتم پیششون و حتی از شدت غروری که داشتن حاضر به جواب دادن سلام هم نبودن ،هرچند که اون ها هم دلایلی حتما برای خودشون داشتن
یکی دیگه از علتهای علاقم آشنا شدن با تو بود امیر محمد
چون حس میکنم طرز فکرت خیلی آرام بخش میتونه باشه
نوع رفتارت و از همه مهم تر علاقت به کتاب خوندن که این یه مورد خیلی روی من تاثیر گذاشته
اینکه با وجود این همه مشغله همچنان دنیای مطلوبی داری که وقتی وارد اون میشی از بودن درون اون دنیا لذت میبری خیلی ارزشمندِ چیزی که اگه خیلی از آدما داشتن واقعا شاید اینقدر ناامید نبودن
و گفته بودی که چند تا گزینه داشته باشیم برای شغل
میدونی من در کنار پزشکی به پرستاری و معلمی مخصوصا پایه های اول و دوم هم فکر میکنم
نمیدونم کدوم یک از اینها میتونه کامل منا ارضا کنه
اما میدونم چیزی که من توی این شغل ها دنبالش میگردم یکی احساس بخشیدن هر چه که در توان دارم به بقیه هست ویکی مهربونی کردن و همدردی و همدلی .همینطور احساس اینکه بتونم بدونم و درباره چیز هایی که علاقه دارم اطلاعات جمع کنم و اینکه بتونم در کنار شغلم دنیای مطلوبی به زیبایی دنیای مطلوبی تو برای خودم بسازم که از همین الان دارم سعی میکنم بسازمش
یکی دیگه از چیزهایی که شاید به دنبالش باشم رضایت پدر و مادرمه
خیلی ها با این مخالفت می کنند اما من احساس میکنم اگه رشته ای که من واردش میشم همراه با رضایت پدر و مادرم باشه واونها خوشحال باشنداز اینکه من دارم این رشته را ادامه میدم میتونه باعث خوشحالی مضاعف من بشه
یه سوال چرا اسمش رادیو کار نکن بود?
و یه خواهش?
همیشه بخند مخصوصا وقتی پیش بیمارانتی
با خنده خیلی قشنگ میشی??
من همیشه بیشتر از اینکه از تجویز پزشکم خوب بشم از اخلاق خوبش خوب میشم برای همین با اینکه یه پزشک عمومی هست فقط اما من همیشه میرم پیشش و خیلی خیلی براش احترام قائلم و به نظرم کاری که اون با اخلاق خوبش برای من انجام میده صد تا متخصص نمیتونن?البته خودش نمیدونه که چقدر دوستش دارم و فکر نمیکنم براش مهم باشه اما به شدت برای من الگو ِِ
خیلی زیاد شد?ببخشید??اصلا نمیدونم چرا اینقدر نوشتم اما دلم میخواست یه جایی بنویسم
فرزانه.
نمیدونم میدونی یا نه که من تمام کامنتهای اینجا رو میخونم و اتفاقا وقتی یکی کامل مینویسه، خوشحال میشم که وقت گذاشته و دقیق نوشته.
من هم برام مهم نیست پزشک مقابلم عمومی هست یا فلوشیپ رشتهای که ازش در جهان کلا چند ده نفر دارن. برام مهمه که چقدر باسواده و البته که اخلاقش. کاملا معتقدم، مقطع تحصیلی در پزشکی برابر با سواد نیست. چه بسیار پزشکهای عمومی که از یک متخصص سواد بهتری دارن. میدونم که بهتر از من میدونی که صرف یدک کشیدن نام متخصص، کسی رو واقعا متخصص نمیکنه.
در مورد اینکه چرا اسمش کارنکن هست، امین اینجا در مورد نگرش کارنکن توضیح نوشته.