چندی پیش، یک سیدی از یکی از دوستانم هدیه گرفتم. رو در رو با یونگ. مصاحبهای است با کارل گوستاو یونگ.
مرکز مطالعات و آموزش پیشرفتهی علوم انسانی آن را دوبله و منتشر کرده است.
توی چند روزی که گرگان بودم آن را دیدم. چند نکتهی آن برایم جالب بود.
نکتهی ۱: تپشِ دیوانهوارِ قلب
— چه شد پزشک شدید؟
— در ابتدا یک تصمیم فرصتطلبانه بود.
خودم دلم میخواست باستانشناس شوم. اما پول این کار را نداشتم. ستارهشناسی، مصر باستان و علوم جانوری را هم دوست داشتم.
در ابتدای تحصیلم، در یک گروه آکادمیک علوم طبیعی عضو شدم. اما بعدا متوجه شدم که ادامهی این راه، من را به یک استاد دانشگاه تبدیل خواهد کرد. به نظرم نمیرسید که در این راه بتوانم از این مقطع فراتر روم.
ما هیچ پولی نداشتیم و بعد دیدم این نتیجه (استاد دانشگاه شدن)، خواستههای من را برآورده نمیکند.
من فقط به دنبال تدریس و آموزش دادن نبودم.
پدربزرگم یک پزشک بود. من میدانستم که اگر وارد پزشکی بشوم، مطالعهی علوم طبیعی هم برای من امکانپذیر خواهد شد. پزشک، راههای شغلی بیشتری دارد.
…
من عملاً درسهای دانشگاهیام را تمام کرده بودم ولی هنوز نمیدانستم هدف شغلیام چیست.
فرصت خوبی داشتم که کار یکی از استادانم را دنبال کنم. به او یک شغل جدید در مونیخ داده شده بود و از من خواست که دستیار او شوم.
در همین زمان بود که برای امتحان نهایی درس میخواندم و آماده میشدم و بین کتابهایم، یک کتاب روانپزشکی، نظرم را جلب کرد.
اول اهمیتی به این موضوع نمیدادم؛ برای این که استادم علاقهی چندانی به این موضوع نداشت.
من فقط مقدمهی آن کتاب را خواندم که در آن مطالبی در مورد اختلال روانی روانی به عنوان یک عامل در عدم تعادل در شخصیت نوشته بود.
این جمله کار خودش را کرد.
در همان لحظه دیدم و فهمیدم که باید یک روانپزشک شوم.
در آن لحظه قلب من، دیوانهوار به تپش افتاده بود.
وقتی به استادم گفتم که نمیتوانم با او کار کنم و میخواهم روانپزشکی را دنبال کنم، او مرا درک نکرد. دوستانم هم همینطور. آنها میگفتند که روانپزشکی هیچی نیست. اصلا هیچی نیست.
من اینجا فرصت مناسبی دیدم که برای این که چند موضوع متضاد را در وجود خودم هماهنگ و همگام کنم.
من همیشه در کنار پزشکی و علوم طبیعی، تاریخ فلسفه و موضوعات مربوط به آن را هم مطالعه میکردم.
احساس من این بود که در آن لحظه، دو جریان درونی در وجود من، داشتند به هم میپیوستند.
داشتم فکر میکردم که من از این لحظهها داشتم؟
در چه موردی بود؟
اگر داشتم، این تپشِ دیوانهوارِ قلب چقدر ادامه پیدا کرد؟
راستش به این حال یونگ خیلی حسودی میکنم. این که توانست موضوعات مختلفی را که دوست دارد، با هم یکی کند. یک جریان به وجود آورد. همان را ادامه دهد. این که قلبش این گونه دیوانهوار، با خواندن مقدمهای از یک کتاب روانپزشکی، به تپش در آمد. به این حال او غبطه میخورم.
علاوه بر سوالات بالا، به این فکر میکردم که چند نفر در دور و بر من هستند که چنین حس نابی را تجربه کرده باشند؟ این تپشِ دیوانهوارِ قلب را.
نکتهی ۲: رفتار حرفهای یونگ
طبیعی است که قسمتهایی از مصاحبه در مورد داستان یونگ و فروید باشد.
— آیا فروید هیچوقت شخصیت شما را آنالیز کرد؟
— بله. البته. من خیلی از خوابهایم را نوشته بودم و به او تحویل دادم. و او هم همچنین.
— پس او هم خوابهایش را برای شما تعریف میکرد؟
— بله. همینطور هست.
— شما یادتان هست که در آن زمان، خصوصیات ویژهی خوابهای فروید چه چیزهایی بودند؟
— این سوال زیادی خصوصی هست. این جا موضوع حفظ رازهای حرفهای مطرح است.
— ولی فروید مدتی است که فوت کرده است.
— بله. همینطور هست. ولی عزت و احترام او پس از مرگش نیز پابرجاست.
هنگام انجام این مصاحبه فروید مرده بود. فروید در سال ۱۹۳۹ فوت کرد.
نکتهی ۳: کوتاه در مورد معنی زندگی
مدتی است در مورد این موضوع مطالعه میکنم. کمی هم در مورد آن نوشتم. در اینجا میتوانید بخوایند.
در لحظات آخر مصاحبه، یونگ بر این نکته تاکید کرد که:
زندگی بدون معنا، برای انسان غیرقابل تحمل است.
— انسان، باطل شدن شخصیت فردی خود را برای مدت زیادی نخواهد پذیرفت.
بیماران من میخواستند اطمینان حاصل کنند که حیات فردی و شخصی آنها، وجود خود را در برابر پوچی زندگی ماشینی و فاقد معنی، حفظ میکند.
زندگی بدون معنا، برای انسان غیرقابل تحمل است.
دکتر قربانی عزیز این چندسالی که وبلاگ شمارو میخونم چندین برابر مطلب یاد گرفتم.تلاش شما برای بهتر کردن جامعه پزشکی رو به شدت تحسین می کنم .روزتون مبارککک .شما یکی از بهترین پزشکایی هستین که میشناسم.درسته که روانپزشکی رو الویت سوم قرار دادین ولی مطمئنم تا سال های سال میتونم از تجربیات شما درس بگیرم.مثل پارسال هم چنان می خوام که تپش دیوانه وار قلبتون ادامه داشته باشه….
سلام دکتر قربانی عزیز می دونم این چند روزه سرتون خیلی شلوغه فقط خواستم براتون آرزو کنم که همیشه ی همیشه تپش دیوانه وار قلبتون نسبت به پزشکی ادامه داشته باشه.روزتون مبارک
ممنونم مهرسا بابت تبریکت. لطف داری. خودمم امیدوارم همینطور باشه.
سلام.ممنون بابت مطالب خوبتون?
یه سوالی چندوقتیه که ذهنمو مشغول کرده..اگر اشتباه نکنم جایی گفته بودین دوران عمومی دوران از این شاخه به آن شاخه پریدن و امتحان کردن رشته های مختلف هست..
(و از طرفی هم میدونیم که این” تپش دیوانه وار قلب” در معنای واقعیش برای همه اتفاق نمی افته)
اگر قرار باشه دو یا سه زمینه رو توش عمیقتر بشم دوست دارم یکی از اون ها روانپزشکی باشه. آشناییم با این رشته زیاد نیست و محدود به همان چهار جلسه کلاسِ مقدماتِ روانپزشکیِ فیزیوپات یک هست.
(البته کارگاه های شماروهم بودم)
از اونجایی که این ترم و ترم بعد(فیزیوپات سه) کلاس های تئوری احتمالا مجازیه دوست دارم اون بخش از وقت آزادشدمو بذارم روی خوندن کتاب هایی که تو این زمینه یک دید بهم بده قبل از ورود به این بخش در استاژری.
اوایل میخواستم دستنامه کاپلان و سودوک رو بخونم دیدم وقتی هنوز آموزش و بخش و استادی وجود نداره شاید اینجوری مستقیم وقت گذاشتن روی مطالب تئوری روانپزشکی منطقی نباشه.
ممنون میشم درمورد کتاب هایی که کمک میکنه راهنماییم کنین?⚘
سلام ریحانه. به نظرم اول از همه کتاب کانمن رو بخون: Thinking, Fast and Slow. ترجمه هم شده. به نظرم میومد کتابی نیست که خیلی راحت ترجمهپذیر باشه. اگه خواستی ترجمه بگیری،دقت کن که با ترجمهاش راحت باشی.
سلام امیرمحمد عزیز
امیدوارم حالت خوب باشه .می دونم سرت خیلی شلوغه ولی تحقیقات من که کار رو به جایی نبرده .راستش من فکر می کردم به تخصص مغز واعصاب علاقه مندم ولی علاقه ای به جراحی ویا نشستن در مطب و ویزیت بیماران ندارم.بیشتر به کارهای پژوهشی علاقه دارم و دلم می خواد وقتم رو صرف شناخت بیشتر مغز بکنم اما رشته تخصصی به این شکل ندیدم فقط نوروساینس بود .رشته ای به این شکل میشناسی؟
خودت جواب خودت رو دادی مهرسا. شاید تنها راهنمایی اضافه که بتونم بهت بکنم اینه که این دو مورد رو بررسی بکن اگه به هر دلیلی حتما دلت میخواد پزشکی هم بخونی:
MD-PhD
Clinician-Researcher
از تاب اوردن خودمان تا تپش دیوانه وار قلب
فرسنگ ها فاصله است….
کاش نسخه ای برای این فاصله ها بنویسی….
باورم نمیشه منم با علاقه به باستان شناسی در مورد مایاها جذب پزشکی شدم وبا خوندن مباحث فلسفی به روان شناسی علاقه مند شدم اما از نظر من برای شناخت روح اول نیاز به شناخت دقیق جسم هست این بود که پزشکی رو انتخاب کردم تا در ادمه روان پزشکی بخونم.امیرمحمد این پست شما باعث شد رویای چندین سالم جلوی چشمم بیاد وانگیزه ای بشه برای کنکورم………. ممنونم
من امروز همین جا قول می دم تا بعد از کنکور ۱۴۰۰بیام و بگم اونی که می خواستم شد ،قول می دم تمام تلاشم رو از همین حالا تا یکسال آینده انجام بدم?
سلام مهرسا. خوشحالم که میگی رویای خودت رو میشناسی. امیدوارم برام بنویسی که در این مسیر قدم برداشتی به زودی.
نمی دونم از الان که یازدهم هستم زمان مناسبی برای ورود بیشتر به روانپزشکی و علوم اعصاب هست یا نه ؟سعی می کنم فعلا کنکورو شکست بدم
تپش دیوانهوار قلب رو این روزها بیشتر حس میکنم. با آشنایی با متمم. با زدن یه وبلاگ. با اینکه بهانهای شه برای مطالعه بیشتر و خوندن و تحلیل و واکاوی خودم. به حوزه روانشناسی علاقه بسیار زیادی دارم. بیشتر در پی اینم ببینم چه گرایشی از تخصص پزشکی هستش که بحثای روانشناسی رو درگیر میکنه. علاقه شدیدی هم بهش دارم. شاید روانپزشکی انتخاب مناسبی باشه! دوست دارم کلیشهای انتخاب نکنم و رسالت زندگیم رو در رزیدنتی تیک بزنم . نه رسالتی که مردم برام تعیین میکنن.
محمدجواد سلام. پیشنهادم اینه که تا چند ماه آخر اینترنی، یک رشتهی خاص رو انتخاب نکن. اینجوری تمام حس و حالت اینه که خب این مطالب به درد من نمیخوره و کم حوصله خواهی شد.
فعلا به خودت فرصت گشت و گذار بده. اگه روانپزشکی دوست داری، بگو یکی از انتخابهای من روانپزشکی هست. نگو انتخابم این هست. اینجوری به خودت فرصت میدی. اما خب دیگه یه جایی هم باید انتخاب قطعی کرد. حواست هم به این باشه.
پیشنهادت یادم میمونه امیرجان.
ممنون که هستی
سلام اقای قربان پور
۵روز پیش براتون ایمیل فرستادم
وازتون خواهش کردم کمکم کنید در صورتی که وقت وتمایل دارین
واگر فرصت ندارین بهم بگین تا حداقل بدونم ایمیلم به دستتون رسیده….
براتون اینجا هم پیام گذاشتم تا اگ زودتر به وبلاگتون سر زدین از ایمیلی که فرستادم مطلع بشین
ممنون
اولین باره میام اینجا و اولین متنیه که به طور اتفاقی انتخاب کردم و خوندم
خیلی خوب بود واقعا
چیزی که دغدغه من بوده و هست همیشه
اینکه چه جوری میشه چندتاعلاقه مختلف به زمینه های مختلف که درظاهر ارتباطی باهم ندارند رو باهم پیش برد و بهشون توجه کرد.
واقعا سخته ازیه جهاتی شاید
فکر کنم خوب باشه که منم این فیلم مصاحبه رو بگیرم و ببینم:)
سلام مینا
خوشحالم که دوست داشتی
میفهمم منظورت رو.
امیدوارم بتونی اون چیزی رو که میخوای پیدا کنی.
مصاحبه جالبیه. توی یوتیوب هم هست.
مرسی:)
میبینمش حتما
خیلی دیر به دیر آپ میکنین
چه جالب بود. البته هیچ وقت چندان دنبال بحثهای یونگ و فروید نبودم، ولی به نظرم دیدنش خیلی جالب باشه
چیزی هم دربارهٔ هندشناسی و آشناییش با فلسفهٔ هند بحث میشه؟
من حس کردم شروع خوبیه برای خوندن دقیقتر حرفهایی که یونگ زده.
دربارهی هند نه. کمی در مورد علاقهش به فلسفه و عدم توجه فروید به فلسفه صحبت میکنه فقط.
بله مثلا روی یوگا، یونگ به کثرت مطالعه و تحلیل می کنه که کتابی هم با این عنوان نوشته میشه.
بسیار جالب وخواندنی بود امیر عزیز …
جالب بود. من اینو خودم ندیده بودم. توی یک فرصت مناسب ازت میگیرم و میبینمش. من خودم چیزی که به روانشناسی و بعد از اون روانپزشکی و در ادامه به cognitive neuroscience علاقه مندم کرد همین بود که بنظرم تنها حیطه ای هست که میشه دانش های مربوط به علوم انسانی رو وارد حیطه ی خشک پزشکی کرد! یعنی راستش واسه من تنها دلیل جاذبه ی پزشکی شد و قبل از اون صرفا از روی رفع تکلیفی درس میخوندم! یه چیزی مثل همین تپش دیوانه وار قلب رو شاید ترم ۴ تجربه کردم و هنوز هم هربار با دکتر نامی صحبت می کنم اون انرژی میاد سراغم و حس هدف داشتن بهم میده! ولی واقعا خوش بحال یونگ که به قول خودت تونست همه علاقه مندی هاشو هم جهت کنه…
خوشا به حال هر کسی که به این تپش دیوانهوار قلب برسه.
آره. باهات موافقم. دکتر نامی خودش به نظرم رسیده به این حس و خوب میتونه به دیگران هم منتقل کنه.
خیلی خوب بود
نکته مثت اینکه شما خیلی به نکات ظریف و درخورش دقت کردی
شاید چون خودم با این قسمتش درگیر بودم. نکات خیلی جالب دیگهای هم داره. مثلا یه قسمتش هست که یونگ میگه به مرگ باید به عنوان یک هدف نگاه کرد. نه پایان همه چیز.
بسیار عالی بود، ترغیب شدم ببینم اش.
سلام علیرضا.
امیدوارم دوست داشته باشی ش.
بسیار زیبا بود… چند وقت پیش قسمتهایی از این برنامه رو دیدم ولی هنوز فرصت نکردم کامل ببینم. دوبله یا زیرنویس فارسی هم شده ظاهراً …
سلام فرید.
اینی که من دیدم دوبله شده بود. من انگلیسیش رو ندیدم که بتونم مقایسه کنم با دوبله که ببینم چطور بود. ولی به ظاهر که بد نبود. قابل فهم بود.
سلام
پارگراف آخر گفتی: ((زندگی بودن معنا، برای انسان غیرقابل تحمل است.))
فکر کنم منظورت زندگی بدون … هس
ممنونم مهدی. درستش کردم. لطف کردی که گفتی.