چند قدمی بردار. روبهروی این آیینه بایست و به درونش نگاه کن.
این همانند دیگر آیینهها نیست.
بلندای آن به بلندی سقف است و قاب طلایی پر نقش و نگاری، به دور آن وجود دارد. شکوهی که در آن وجود دارد، تو را به سکوت وا میدارد.
نگاهت به نوشتهای که بر قسمت بالایی قاب حکاکی شده است، میافتد:
“erised stra ehru oyt ube cafru oyt on wohsi”
نمیدانی به چه زبانی است. آن را نمیفهمی.
قدمی به جلو برمیداری. به آیینه نزدیکتر شدهای و حالا به درون آینه نگاهی میاندازی.
«درون آیینهی روبهرو چه میبینی؟»
شاید با خود بگویی: شگفتا. چطور این را میداند؟ شاید از این آیینه بترسی. شاید قدمی به عقب برداری و دیگر نخواهی در آن نگاه بکنی. شاید هم سردرگم و حیران، به آیینه خیره ماندهای.
بار دیگر نوشتهی بالای آیینه را بخوان. این بار برعکس:
“i show not your face but your heart’s desire”
من چهرهات را نشان نمیدهم، بلکه تمنای قلبیات را نمایان میسازم.
این آیینهای معمولی نیست.
آیینهای است که عمیقترین خواستههای قلبی تو را به تو نشان میدهد. آنچه که پیوسته تمنای آن را داریم. آنچه با تمام وجود میخواهیمش.
نام آیینه گواه همین است. Erised را برعکس بخوان. متوجه میشوی. Desire. آیینهی تمنا.
تو فکر میکنی که اگر به درون آن نگاه کنی خودت را چگونه میبینی؟
با آیینهی تمنا در جلد اول مجموعهی هری پاتر آشنا شدم. آیینهای که هری اتفاقی آن را در یکی از کلاسهای درسِ خالی هاگوارتز پیدا میکند.
هری در آن خانوادهاش را میبیند. مادر و پدرش را. هری و آن دو با هم هستند.
این عمیقترین تمنای قلبی پسری است که در کودکی والدینش را از دست داده است.
او ساعتها جلوی این آیینه مینشیند و به تصویر خود و مادر و پدرش خیره میشود.
هری پاتر و سنگ جادو – جی کی رولینگ
حسین منزوی غزلی دارد که آن را بسیار دوست دارم و بارها و بارها خواندهام. در دو بیت اولش میگوید:
درون آیینهی روبهرو چه میبینی؟
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی؟
تویی برابر تو، چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفتوگو چه میبینی؟
ساعتی با خود خلوت کنیم و تصور کنیم که آیینهی تمنا را در اختیار داریم.
حال دو بیت بالا را بخوانیم و سعی کنیم جواب پرسشهایش را بدهیم.
میدانیم که ممکن است آنچه میبینیم، امکانپذیر نباشد. شاید من تمنای دیدار دوبارهی کسی را داشته باشم که از دست دادهام. او از این جهان رفته است و دیدارش دیگر امکانپذیر نیست.
اما شاید خواستهی قلبی من، امکان پذیر باشد. اگر این چنین است، اگر تمنای قلبی من با توجه محدودیتهای این جهان و با توجه به محدودیتهای گونهی انسان امکانپذیر است، آیا میتوانم در این روزهای پایانی سال گامی در راستای آن بردارم؟
هری دیگر نمیتواند با مادر و پدرش باشد، اما او هم در این راستا، گامی برداشت. او به مبارزه با فردی که آنها را کشته بود، برخاست.
من و تو چی؟
آیا ما میتوانیم در این راستا گامی برداریم تا روزهای نخست سال جدید را، با داشتن رضایت بابت این کار، شروع کنیم؟
راستی، شادترین و راضیترین انسان جهان، فقط خودش را در آیینه میبیند.
سلام امیر محمد، نمیدونم شنیدیش یانه، این غزل حسین منزوی رو همایون خونده. خالی از لطف نیست شنیدنش.
ممنون، تعبیر پشتشو نمیدونستم.
https://dlw.webahang.ir/music/Track/Homayoun-Shajarian.Daroone-Ayeneh(320).mp3
سلام اقای قربانی حالتون خوبه؟ اقای قربانی من باید باهاتون صحبت کنم واقعا نیاز دارم ب این صحبت چطوری میتونم توی تلگرام یا واتس اپ ب شما پیام ارسال کنم؟
سلام نازنین. ایمیل لطفا. قسمت تماس با من.
سپاس فراوان ارسال کردم براتون
من تو آینه خودمو باروپوش سفید پزشکی میبینم.آرزویی که یه عمره بامنه
و خب یک چیز دیگه هم هست
اینکه تعریف ها خیلی مهمن.. و اینجا تعریف از راضی ترین ادم و یا شاد ترین ادم چیه؟ شادی و رضایت رو تو چی میشه دید و اون رو معنا کرد؟
دوباره نزدیک سال نوعه.. با این تفاوت که یک سال از این پست گذشته!
نمیدونم شاید خوب متوجه نشدم اما بنظرمن راضی ترین فرد جهان حتی خودش رو هم در ایینه نمیبینه…
اونقدر رها و اونقدر مملو از حقیقت شده که حتی خودش رو هم در ایینه نمی بینه..
ولی من این روز ها ک میرم جلوی اینه اونقدر شلوغه ک هیچ چیز واضح نیست..
سلام آقای دکتر من حدود یکساله سایتتون رو دنبال می کنم واقعا عالی هستش ولی عالی تر خوش فکری شماست.آقای دکتر من دانشجو فیزیوپات علوم پزشکی چندی شاپور هستم الان ی نقطه مبهم برام پیش اومده .اینکه حالا که تو کشور ما رشته های ماژور که واقعا بیس پزشکی هستن بی کلاس شدن و افرادی که نتیجه خوبی در آزمون دستیاری نمی گیرن وارد این رشته ها میشن اگر کسی تونست رتبه خوبی بیاره ب نظر شما باید چیکار کنه ؟؟؟
سلام محمد علی. یه مقداری به من فرصت بده، حتما برات مینویسم.
سلام نمیدونید چقدر خوش حال شدم وقتی پاسختون رو دیدم واقعا ممنونم از لطفتون من عصرشنبه ها و صبح یکشنبه ها کلاس ندارم اگه تو این موقع وقت دارید خیلی خوش حال میشم حضوری برسم خدمتتون
خواهش میکنم :) یه پیام برام بفرست تو تلگرام. هماهنگ میکنم اونجا باهات.
@amirmghorbani
سلام آقای قربانی واقعا از نوشته هاتون لذت می برم من دانشجوی پزشکی بهمن ۹۷ شیراز هستم تو نوشته هاتون گفته بودید که زودتر از بقیه به کار بالینی مشغول شدید اگه امکانش هست یکم بیش تر توضیح بدید که چگونه امکانش هست
سلام محمد. اگه دلت میخواد، با خودم بیا بخش.
سلام نمیدونید وقتی پاسختون رو دیدم چقدر خوشحال شدم واقعا ممنونم از لطفتون من عصر شنبه ها وصبح یکشنبه ها کلاس ندارم اگه تو این موقع وقت دارید خیلی خوش حال میشم حضوری بیام خدمتتون
سلام
میدونم خواسته ام کمی زیادی
ولی اگر میشه
ی کانال تلگرام یا همین جا در وبلاگتان معرفی کتاب ها و نقد کتاب هارو بنویسید حتی اگر شده در حد چند خط
واقعا خوشحال میشم اگر بشه…
ممنون از ایده ها و دیدگاهتون پیرامون جهان
سلام امیر یه سوال دارم به نظرت یادگیری زبان c بهتره یا پایتون؟؟؟؟
سلام. چیزی که من از دوستای دانشجوی مهندسیام پرسیدم، گفتن پایتون.
آقای دکتر عزیز اون دانشگاه تیپ ۳ دانشگاه علوم پزشکی دزفول هستش.آقای دکتر اینقدر این دلشوره زیاده که بعضی وقت ها فکر می کردم کاش با این وضعیت در ۱۰ سال قبل زندگی می کردم لااقل در موردطبابت مطمئن بودم.باز هم ممنون
نمیدونم اگه منم جلوی چنین آینه ای قرار بگیرم چی میبینم ….شاید یه آدم شادتر که تنها نیست رو ببینم شاید به جای روپوش سورمه ای پرستاری روپوش سفید طبابت شاید بچه هایی رو ببینم کنارم که همیشه میگفتم اگه پول بیشتری داشتم همشونو حمایت مالی میکردم …شاید پدرمو میدیدم که با هم حرف میزنیم و زبان مشترک داریم یا مامانی که دیگه وسواس تمیزی نداره دم عیدی …چیزی که عمیقا میخوامش شاید معنای پشت همین جنگجویی هام برای بقا باشه و البته بعد از اون کمک به بقای بقیه ….
ممکنه ساده و نوجوانانه به نظر برسه اما فکر میکنم این یکی از صادقانه ترین اعترافات غمگینم بود بعد از یه روز سخت دیگه …
ممنونم که مینویسین خیلی فایده داره واسه کسایی که ندیدین حتی یه نوره قویه توی یه دشت سیاه:)
سلام آقای دکتر من چندماهی هستش که با این سایت آشنا شدم و واقعا هرچند روز یک بار با امید اینکه مطلب جدیدی خصوصا در مورد خاطرات بخش دوران بالینی مطالعه کنم سر می زنم و جاداره تشکر کنم از شما ب خاطر این مطالب و قلم گیرایی که دارید.آقای قربانی من مهر ۹۷با کمک و لطف خدا تونستم رشته پزشکی قبول بشم (ولی تو دانشگاه تیپ ۳ که صدالبته خداروشکر…)و واقعا ب خاطر عشق به طبابت بود که پزشکی انتخاب کردم و با امکانات خیلی خیلی پایین تلاش تا بالاخره در اومدم ولی بعد از گذشت ترم اول با وجود شوق زیاد ی دلشوره برام پیش اومده .اینکه با توجه به شمار پزشکان کشور آیا این توفیق نصیب من میشه که طبابت کنم یا نه ؟ تا هروقت که طول بکشه منتظر جوابتان هستم .خیلی ممنون
سلام محمد. برات مینویسم حتما. یه مقداری بهم فرصت بده لطفا.
درسته، به نظرم بعد از پی بردن به وجود این آینه، توانایی تشخیص درست و واضح از اونچه که میبینیم هم واقعاٍ مهمه، تا اونجاییکه یادمه هر وقت توش نگاه انداختم که جواب «دنبال چی ام؟» رو توش ببینم، غالباً بین خودم و اون آینه پر از وسوسه ها و غبار گمراه کننده ای بود که با وجود اونا نگاه کردن توی اون اعتبارشو از دست میداد، شاید وسوسه ای از این جنس که « چرا فقط اونهایی رو نبینم که لذت بخش تره؟» و غباری از جنس «سوگیری وجود خود من نسبت به یک سری خواسته ها، اون هم بخاطر پیشینه ی مذهبی یا هرچیز دیگه» در صورتیکه خواسته های خودم مگه چشه، چه بسا اصالت اینها بیشر از اونها باشه برام… شاید اینطوری مفید تر باشم، احساس خوشبختی کنم، کمتر پشیمون شم از قدم هام، از کارم بیشتر لذت ببرم، کمتر احساس دورویی کنم…
به قول یکی از استادا از کجا میدونی تصور و یا تخیل و حتی توهم تو از دین همون حقیقت و واقعیت دین هست؟ اینو فقط وقتی درست میشه فهمید که منبع « اصلی » اون دین رو پیور و خالص وعمیق آدم بشینه بخونه، واقعا حیفه یه آدم باهوش نسبتش با دین فقط شنیده هاش از انسان هایی باشه که شاید درک و تحلیل شون خیلی ضعیف تر از اون چیزی که خدا میخوادو شاید خودش بتونه، باشه…
سلام آقای دکتر . مدت هاست که خواننده ی نوشته هاتون هستم و به شدت تاثیر گذار و ساختارمند و روان می نویسید و من این سبک از نوشته ها رو خیلی دوست دارم که در آخر مخاطب رو به تفکر وا می دارند خیلی ممنون از اینکه می نویسید .
راستش گامی که من میخوام در این روزهای پایانی سال بردارم راجع به بازسازی و بازیابی خودم و توانایی هام و رویام هست …من سه سالی هست که با پدیده ای به نام کنکور و اتفاقات عجیب غریبی دراین باره افتاده دست و پنجه نرم میکنم (شاید یه زمانی من هم نوشتم راجع بهش :)) ) و با تمام تلاشم هی شکست خوردم و این اواخر دیگه داشتم قید کل رویامو میزدم از بس که احساس سردرگمی می کردم ولی من که کوتاه بیا نیستم :)))
دوباره از نو شروع میکنم و امسال با تغییر خودم حتما یک نتیجه بهتر می گیرم انشالله …
امیدوارم یک روزی خبر قبولیم رو به شما بدم 🙂 (راستش شاید جنبه بیشتر این کامنت یک جور قول باشه)
و اینکه امیدوارم شما روز به روز در زندگی بدرخشید .
راستی من در آیینه ی تمنا خودم رو یک پزشک خوب و با اخلاق می بینم و یک انسان خوب و مفید و این شعر مولانا : 《گر در طلب گوهر کانی ، کانی / گر در هوس لقمه نانی ، نانی / این نکته رمز اگر بدانی دانی/هر چیز که در جستن آنی، آنی 》.
موفق و پیروز و سربلند باشید .