اقیانوسوار
۱ نزدیک ۲ بامداد، هوایی سرد، کوچهای خلوت. برای خداحافظی، با من تا پایین آمده بود. میخواستیم دم در ورودی خداحافظی کنیم؛ اما گویا هنوز حرف داشتیم. پس به فضایِ اندکی گرمترِ ماشین پناه بردیم. گفت: پس از این اتفاقات اخیر، دیگر نمیدانم چگونه میتوانم همانند قبل، با تعدادی از اطرافیانم رابطهی گذشته را داشته […]