سایه

تولد هوشنگ ابتهاج نزدیک است. چیزی نمانده است. امشب به سراغ تاسیان و سیاه مشق رفتم. دلم می‌خواست که سایه بخوانم. به یاد بال در بال افتادم. قسمتی از آن را این‌جا می‌گذارم. کلام من بس است. به سایه گوش دهیم.

پی‌نوشت: نام این شعر که در پایان کنسرت بال در بال خوانده شد، زندگی است. آن را در سایعت شعر نو می‌توانید بخوانید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 کامنت در نوشته «سایه»

  1. خبری بهم دادن که حالم گرفته شد، شعر “زندگی” سایه مثل اکثر مواقع که دلم میگیره نقش بست جلوی چشمام که یادم افتاد با صدای خودش اینجا به چشمم خورده و پناه آوردم به وبلاگتون، گوش کردم و گوش کردم و کمی سبک تر شدم.
    چند قسمت این شعر حال و هوای من رو دگرگون میکنه:

    “چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
    که با هزار سال بارش شبانه روز هم
    دل تو وا نمی شود”

    “به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
    سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز رو نهی بدان فراز”

    “به سان رود
    که در نشیب دره سر به سنگ می زند
    رونده باش
    امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش”

    اینکه تو این شعر هم از اندوه میگه و هم از امید و ادامه دادن باعث میشه تو این شرایط بهترین چیزی باشه که دوس دارم بخونمش.

اسکرول به بالا