ترم یک گیج میزدم. ترم دو هم همینطور. به کارهای خارج دانشگاه مشغول شدم و اصلاً نفهمیدم چطور گذشت. ترم سه که رسیدیم، فیزیولوژی غدد داشتیم. درسی که خیلی دوست داشتم.
بعد امتحان بود که با دوستم به اتاق یکی از دو عضو هیئت علمی گروه فیزیولوژی رفتیم که غدد درس میدادند. با یک پیشنهادی به پیشش رفتیم: نوشتن درسنامهی فیزیولوژی غدد.
برایش خیلی عجیب بود. هنوز هم چهرهی متعجب او یادم است. نه این بحث بود که کتاب باشد و چاپ بشود و اسم چه کسی اول باشد. نه این بحث بود که من برای شما مینویسم و شما برای ما حقوق رد کنید. نه این بحث بود که مینویسیم و به ما نمره بدهید – نمرهی غدد من ماکسیمم کلاس بود و نیازی به نمره نداشتم.
همین. فقط صرف نوشتن چنین درسنامهای چون جایش خالی است. چون بچهها از «نواریون» میخوانند – آن جزوههایی که حاصل پیاده کردن صدای ضبطشدهی مدرس است. چون نواریون غلط داشت. چون فیزیولوژی غدد را دوست داشتم.
نوشتن و ویرایشهای متعدد آن درسنامه حداقل دویست ساعت زمان برد. چندین تکستبوک فیزیولوژی را برای آن سه مبحث خواندیم. آن درسنامه نوشته شد و کلی بد و بیراه از دانشجویان ترمهای بعد دریافت کردیم. هم به خاطر اینکه قسمتهایی از آن انگلیسی بود و هم به خاطر زیادی مطالب.
به سمت این نرفتیم که کتابش کنیم. نمیدانم الان همانطور به شکل یک فایل چند ده صفحهای دست دانشجویان میچرخد یا کتاب شده است. آن درسنامه برای من دستاورد خاصی روی کاغذ نداشت. اما یک دوستی عمیق با بعضی از اساتید گروه فیزیولوژی به جا گذاشت.
شاید اگر کسی این داستان را از بیرون بشنود بگوید: «بدبخت. از تو سوء استفاده شده». این چنین هم گفتهاند. هم برای این کارم و هم کارهای دیگر. اما برای من به هیچ عنوان اینگونه نیست.
این مقدمه را نوشتم که بگویم من برای تک تک رابطههای عمیقی که با اساتید دارم، بها دادهام. زمان گذاشتهام. کارهایی کردهام که نیازی به انجامشان نبود و اگر انجام نمیشدند نیز اتفاق خاصی نمیافتاد.
همینجا بگویم که لزوماً پاسخ مثبت دریافت نمیکردم. همان زمانی که درسنامهی غدد نوشته شد، به اتاق کناری آن استاد دوستداشتنی رفتیم. در آنجا یک استاد دوستنداشتنی بود. کلاسش عذابآور و خستهکننده طی میشد. به او نیز گفتم که چنین کاری انجام بدهیم. جوابش این بود: «من سال ۱۳۷۹ یک جزوه نوشتهام. همان خوب است. نیازی به کار جدید نیست». من هم تشکر کردم بابت درسنامهاش – که ۱۵ سال هست آپدیت نشده – و بیرون آمدم.
این جنس از ارتباط من، در دوران دبیرستان شروع شد. شاید پررنگترینشان با معلم ادبیات بود. ساعتها با هم صحبت میکردیم.
و در دانشگاه، این رابطهها، بیشتر و پررنگتر شد.
به این فکر میکنم که ویژگی مشترک بینشان چیست؟
اینکه من واقعاً به دنبال دوستی بودم. همانطور که من برای دوست نزدیکم ممکن است کاری انجام بدهم و لزوماً انتظار ندارم در کوتاهمدت و میانمدت کاری مشابه انجام بدهد.
همین جنس انتظار را من در رابطه با اساتیدم داشتهام.
ضرر نکردم؟ چرا. ضرر نیز کردهام و مورد سوء استفاده نیز قرار گرفتهام. کارهای بیهودهای که فرد مقابل صرفاً به دنبال انجام شدنش بود و من ابزارش. قاعدتاً دیگر آنها را دوستی حساب نمیکنم و رابطهام با آنها را قطع کردهام.
اما چندین رابطهی عمیق از دل این تجربهها شکل گرفت که هنوز نیز ادامه دارند. همین روند در طی دوران دستیاری نیز ادامه یافته است.
این سؤال بارها در وبلاگ مطرح شده که برای ایجاد چنین رابطههای چه کاری میشود کرد؟
جواب قاطعی ندارم. اگر هم چنین جوابی باشد، من آن را بلد نیستم. اما میتوانم چندین پیشنهاد داشته باشم.
۱. به سراغ کسی بروید که اولویت ارزشها و عقایدتان مشترک باشد – همانند سایر دوستیها.
قاعدتاً و منطقاً با کسی دوست میشویم که حداقل یک سری از اولویتهای ارزشها و سلیقههایمان مشترک باشید. بگذارید مثالی بنویسم. یکی از متخصصین داخلی هست که به نظرم نگاه جالبی در پزشکی دارد. از نظر دانش پزشکی نیز کمنظیر است. اما از آنجایی که گرایشهای سیاسیمان اختلافهای عمیقی دارد، دلم نمیخواهد بیش از حد لازم با او وقت بگذرانم.
این موضوع بارها نیز پیش آمده است. فقط هم مسائل سیاسی نیست. مثلاً حوصلهی کسانی را که از هر چیزی میخواهند پول در آورند، ندارم. از کسانی نیز که پشت سر هم به دنبال نوشتن مقاله با هدف مقاله نوشتن هستند – نه هدف واقعی آن که تحقیق است، خوشم نمیآید. همچنین، افرادی را که آموزش برایشان اولویت نیست، کنار میگذارم.
۲. با پیشنهاد به سراغشان بروید.
من باز به نظرم با دست پر به سراغ آن فرد بروید. ساده بگویم: انگار میخواهید پروپوزال تحویل بدهید. نه لزوماً از جنس تحقیق؛ بلکه از جنس پروپوزالهای اجرایی.
پروپوزالهای اجرایی میگویند که در مورد موضوع X سطح فعلی در جهان A است. سطح ما به این دلایل پایینتر است. حالا به نظر میآید با این کارها میتوان سطح خودمان را به سطح A نزدیکتر کنیم. لازم هم نیست کار بزرگی باشد. کلی خردهکار وجود دارد که میتوان آن را انجام داد. پس یک فاصله بین دو سطح وجود دارد و ما میخواهیم با برداشتن یک قدم، این فاصله را کمتر کنیم.
در ذهن خودتان چنین پیشنهادی را داشته باشید و با آن پیشنهاد به سراغ فرد مورد نظر بروید.
۳. فکر کنید میخواهید وارد یک رابطهی عاطفی بشوید.
روشن است که منظورم از رابطهی عاطفی، از جنس پارتنر نیست. رابطهی عاطفی یعنی رابطهای که سهم مبادله در آن کم باشد (درس رابطهی عاطفی در متمم). در رابطهی عاطفی انتظار جبران سریع خدمتها و کارها و لطفها را نداریم.
قطعا رابطهی مبادلهای در برخی از کارها لازم است. اما رابطهای که فقط مبادلهای باشد، رابطهی عمیقی را با استادان ایجاد نمیکند.
به همین خاطر است که میگویم به سراغ کسی بروید که اولویتهای مشترک داشته باشید. برقراری رابطهی عاطفی با کسی که اولویتهای مشترک دارید، راحتتر است.
عمیقترین رابطههای من با کسانی ایجاد شده که دغدغهی آموزش دارند.
و در انتها باز هم تأکید بکنم که لزوماً موفق نخواهید شد و صبوری لازم هست. مثلاً من برای یکی از رابطههای فعلیام نزدیک به هشت سال صبر کردم تا به این درجه رسید. پس عجله نداشته باشید. این کارها، به هیچ عنوان کوتاهمدت نیستند.
مرسی امیرمحمد نوشتی.
یکبار اتفاق جالبی افتاد برای من. فیزیوپات که بودم رفتم کتابخونه ی دانشکده. اونجا قفسه ی خاک خورده ی ادبیات رو پیدا کردم. ردیف آخر بود. کتاب کرگدن رو پیدا کردم. صفحه ی اول رو باز کردم. نوشته شده بود این کتاب آخرین بار سال ۱۳۸۱ امانت برده شده. اسم رو سریع شناختم. استاد آناتومی بود. نه استاد ما، استاد گروه دیگری.
اسم استاد رو جست و جو کردم. ایمیل دادم. و برای چند ماه یک رابطه ی ایمیلی برقرار شد که کشیده می شد به تئاتر، کتاب.
چقدر خوشحالم که چنین رابطهای برقرار شد برای تو.
من یکی از نزدیکترین دوستهای فعلیم که استاد دانشگاه هم هست، از جنس مشابهی شروع شد. میفهممت کامل.
سلام
خیلی خوب بود آقای دکتر
ممنون که به یکی از سوال های ذهنم پایه دادین.
خیییییلییییییی فوق العاده بود
منم سال اول دبیرستان یکی از دبیر هامو خیلی دوست داشتم و حرف زدن عادی باهاش هم برام جذاب بود. جو گیر شده بودم خلاصه خخخخ
امروز بعد از سه چهار سال خیلی باهاش صمیمی هستم فکرشم نمیکردم
سلام آقای قربانی
ببخشید که پیام بی ربط میزارم. راستش هدف شنیدن جواب شماست نه نوشتن دیدگاه…
من یه پشت کنکوریم که تازه دو ماهه شروع کردم به خوندن… از اونجایی که تو خانواده پزشک به دنیا اومدم از همون اول هم عشق به پزشکی داشتم و هم ازم توقع همچین چیزی میرفت…
میدونم با شش ماه خوندن رتبه پزشکی اصیل نمیارم ولی میتونم تعهدی دوبرابر طول تحصیل قبول بشم…
راستش برای خودم خیلی مهم نیست چون من اصل طبابت رو دوست دارم
اما همش احساس میکنم تعهدی ها توسط سایر پزشک ها هیچ جایگاهی ندارن و علمشون و درمانشون هرگز به رسمیت شناخته نمیشه…
من میدونم شما نسبت به افزایش ظرفیت پذیرش احساس خوبی ندارین و وفکر میکنید باعث افت سطح آموزش میشه. از طرفی تعهدی ها مقصر این افزایش ظرفیت هستن…
حس میکنم اگه تعهدی بخونم همیشه یه مقصر خواهم بود و هیچ وقت واقعا یه دکتر خوب نمیشم…
آقای قربانی شما از ماها متنفرید؟ از اونایی که تعهدی قبول میشن؟
یعنی واقعا یک سال دیگه پشت کنکور بمونم؟ یا به حرف و فکر دیگران اهمیت ندم و به علاقه ام به پزشکی فقط فکر کنم؟
حتی اگه بخوام فقط به علاقه خودم فکر کنم به نظرتون با رشته تعهدی و هفت هشت سالی که بین عمومی و تخصص فاصله میفته کلا شانس اینو دارم که واقعا یه دکتر خوب بشم؟
من دلم میخواد طبابت کنم… و هیچ چیزی جز این نمیخوام…
اگر رتبه کنکورم با شش ماه خوندن خیلی خوب نشه معنی اش اینه که من دروس دبیرستان رو خوب نخوندم ولی میتونم دروس دانشگاه رو مثل بقیه بچه ها خوب بخونم یا حتی از اونا بیشتر… چون مطمئنم از خیلی ها بیشتر به پزشکی و درس هاش علاقه دارم
اگه تعهدی بخونم شانسی دارم که دکتر خوبی بشم؟ واقعا میتونم مثل بقیه درمان کنم؟ دکتر های دیگه تحقیرم
نمیکنن؟
میترسم اگه پشت کنکور بمونم از اونایی بشم که سال ها پشت کنکور میمونن و در آخر هم با حسرت پزشکی یه رشته سطح پایین تر میرن…
سردرگمم و این باعث افت انگیزه ام میشه…
من واقعا متشکرم که این متن رو خوندین… برام ارزشمنده…
عزیز من.
سهمیه داریم تا سهمیه. تعهد با سهمیه فرق داره. اتفاقا به نظرم سهمیه افرادی که تعهد خدمت در مناطق محروم دارن، منطقی هست.
داشتن تعهد به این معنا نیست که پزشک خوبی نشی. اتفاقا امیدوارم که تلاش بکنی و پزشک فوقالعادهای بشی؛ چون که مردم ما در نواحی محروم بسیار به یک پزشک باسواد احتیاج دارند و کم گیرشون میاد.
در مورد آن استاد داخلی که سلیقه مان نمیخوره درسته، اما در اموزش و دانش پزشکی واقعا کم نظیر هستن،
میشود ارتباطی با اساتید گرفت که فقط از جنس پزشکی باشد؟؟ و متاثر عقاید و علایق نباشد؟
سلام روزتون بخیر و خوشی . من هم بار ها حس کردم چقدر مطالبی که استاد درس داد اگر در قالب نقشه ذهنی و دسته بندی شده تر بود همه سر کلاس ذوق بیشتری داشتن برای یادگیری و خیلی هم آسون تر و منظم تر تو ذهن مینشست
حتی بهش چندباری فکر کردم که نقشه ذهنیم رو به استادام بدم بدون چشم داشتی تا برای ترم بعدی ها ازش استفاده کنن اما ترسیدم بهشون بربخوره
ولی حالا که شما این رو مطرح کردید شاید شجاعتش رو پیدا کردم
به نظرم آموزش پزشکی خیلی جذاب تر و راحت فهم تر از حال حاضر میتونه باشه و اگر استادا روش تدریسشون رو بهتر کنن یادگیری انرژی کمتری از بچه ها میبره
و راستی یه سوال
شما کتاب خوبی برای فارما سراغ دارید؟
ذهنم پر از اسامی دارو بدون نظم و طیقه بندیه و لازم دارم ذهنمو مرتب کنم ولی نمیدونم از کجا و با چی شروع کنم
به نظرم فارما میتونه جذاب تر از چیزی که هست بشه برام
همون کتاب رفرنس بسیار کتاب خوبیه.
کاتزونگِ Board Review. دو تا کاتزونگ داریم. منبع امتحانی شما اون نسخهی کوچکتر هست که میشه Board Review.
دکتر جان ارادتمندم ,
هممون کلی دغدغه داریم که میتونن ساعت ها ذهنمون رو به خودشون مشغول کنن و گاهی بدون راهکار یا پاسخ منطقی رهاشون میکنیم …مثل همین قضیه که تقریبا مدتی بود دیگه بیخیالش شده بودم و این تاپیک تلنگری دوباره بود برام …
چقد خوبه که یه نفر هست حداقل برای بعضی از دغدغه های زندگیم راهکار مناسبی جلوی روم قرار میده و تجربیاتش رو باهام به اشتراک میزاره /مدتی هست که دارم سعی میکنم معادلات زندگیم رو موازنه کنم و خیلی تو این مسیر کمکم میکنید .قدردان این لطفتون هستم …یاحق
وقتتون بخیر
خیلی ممنونم ازتون بابت این تجربه های ارزشمند که در اختیار همه ی ما قرار میدین ??❤️
خیلی وقت ها که دانشگاه انگیزه هام رو کمرنگ میکنه ، میام اینجا و با نوشته های شمل که برای من مثل استاد هستین ، یادم میاد که چقدر باید دیدم رو بازتر کنم ، به قولی چشم ها را باید شست .
ازتون دو تا درخواست داشتم ؛ من با تقریب خوبی اطمینان دارم که دنبال کننده های این وبلاگ خط فکری شبیه بهمی رو دارند و بار ها توصیه کردین که متمم رو بخونیم و مدیکالایز بخونیم ؛ و خواهشم از شما این هست که اگه ممکنه بستری فراهم کنین که ما افراد با خط فکری شبیه بهم از دنبال کننده های شما همدیگر رو پیدا کنیم و باهم یا حتی با تشویق همدیگه متمم بخونیم
حالا این می تونه یه گروه تلگرامی باشه که تشکیل شه و شما زحمت اطلاع رسانی برای شرکت درش رو بکشین
و درخواست دیگه م هم اینه که بیشتر برامون بنویسین
موافقم
سلام مینوجان.
اتفاقا قبل اینکه تو پست بذاری، یه درفت باز کرده بودم که نظرم رو در مورد مسیر متممخوانی برای بچههای علوم پزشکی بنویسم.
سلام مینو.
منم باهات موافقم.
عالیه
خیلى شدید موافقم
سلام
من هم موافقم.
اتفاقا یه جستجوی سیتماتیک-متاآنالیز :))) توی سایت انجام دادم ببینم آقای قربانی کجاها به کدوم درسهای متمم اشاره کرده، یه چیزهایی هم دستم اومد که از کجاها میتونیم شروع کنیم.
تو پای به ره بنه دگر هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت
اگه موافق باشید خودمون یه گروه بزنیم توی تلگرام، با درس مهارت یادگیری شروع کنیم. آقای قربانی رو هم دعوت کنیم که از توصیههای ایشون بهره ببریم، شاید هم ایشون خواست که همراه ما متمم بخونه (هرچند توی یکی ازکامنتهاشون گفته بودن که چندان به متمم خوانی گروهی خوشبین نیستن؛ بیایید دست به دست هم دهیم ایشون رو خوشبین کنیم؛))
پینوشت۱: نوشتم آقای قربانی، ننوشتم امیرمحمد یا آقای دکتر، نمیدونم چرا!
ممنون امیر محمد
خیلی خوشحال شدم ک نوشتی در موردش?
یه هفته پیش بود که با یکی از دوستام داشتیم در مورد همین موضوع صحبت میکردیم.
دندونپزشکی میخونه و دنبال اینه که بتونه از امسال ارتباط بیشتری با اساتیدشون بگیره و کنار دست اونها تجربه بیشتری کسب بکنه.
منم که در آستانه ورود به فیزیوپات امیدوارم بتونم همچین ارتباطی رو برقرار کنم و مریض دیدن رو از الان همراه با یه استاد تجربه کنم.
انگار خیلی آسون نیست. ببینم میتونم موفق بشم یا نه.
چقدر حال آدم خوب میشه دغدغه و نوع فکر هاى روزمرهء خودش رو داخل صحبت هاى یک نفر دیگه میبینه!
براى من دقیقاً همین حالت رو داشت!
من کلاً خیلى دنبال گسترده کردن همه جانبهء ارتباطاتم چه فردى چه گروهى چه حرفه اى و دانشگاهى هستم??
اما از یه طرف هم ناراحت میشم که چرا یه عده انقدر گارد دارن و صمیمیت و گرم گرفتن من هى پس زده میشه؛ من هم یه مدت میگم دیگه بسه، دیگه من هم تلاش نمیکنم براى ایجاد ارتباط! اما باز هم بعد از یه مدت ‘باز خواهم گشت من، بر اصل خویش’
خیلى لذت میبرم از خوندن نوشته هات
هر چند روز یک بار چک میکنم براى پست جدید!
همچنین ممنون ازت که از طریق همین وبلاگ یک دوستى خوب و با ارزش برام شکل گرفت و با ‘دکتر آیسان نوژه’ آشنا شدم!
اون هم مثل خودت بسیار خوش فکر و با دغدغه هست!
ممنون ازت ??
امیر محمد عزیزم .
گفتید از ترم های اول به بیمارستان برید و قول داده بودید لیستی از کارایی که لازمه رو انجوم بدید تو بیمارستان رو برامون میفرستید صرفا واسه یاداوری.
ممنونم ازت اقای قربانی .
امیرمحمدِ زیبا، ممنون که بدون پرسیدن به یکی از سوالاتی که با خوندن وبلاگت برام ایجاد شده بود، پاسخ دادی.
امیدوارم که خوب باشی.
سلام امیر محمد.
خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتی و پاسخی که برای من( و خیلی ها) نوشتی. ( حقیقتا سریع تر از انتظارم بود:) )
به من کمک کرد. متشکرم.☺️