چند ساعتی است از سفر فشردهی یک روزه برگشتهام. خستهام؛ اما، نمیدانم چرا خوابم نمیبرد.
به یاد شعرخوانیِ ۹ شهریور ۹۹ هوشنگ ابتهاج (سایه) افتادم. به سراغش رفتم.
به این لحظهی آخر رسید.
بارها و بارها نگاهش کردم.
چشمان سایه را.
این تصویرِ آینده را.
میبینم
آن شکفتنِ شادی را
پروازِ بلندِ آدمیزادی را
آن جشنِ بزرگِ روزِ آزادی را.
کیوان
خندان به سایه میگوید:
دیدی؟
به تو میگفتم!
آری.
تو همیشه راست میگفتی.
میبینم.
میبینم.
ه. ا. سایه – شعرخوانی ۹ شهریور ۹۹
توضیح: نحوهی نوشتنِ شعر توسط من، احتمالا ایرادهایی دارد. بعدا که نسخهی چاپشدهی شعر آماده شد، اصلاحش میکنم.
این جاست که میگن شعر تاریخ انقضا نداره
هردوی اینها مرتضی کیوان و سایه از انقلابیهای چپ بودند به نظر من از منظر اونا جشن بزرگ روز آزادی همون بهمن ۵۷ بود
نمیدونم با چیه اون حکومت مشکل داشتند از اینکه نمیزاشت اینا فعالیت براندازی کنند ناراحت بودن؟ از اینکه چپی های کمونیست مرام رو دستگیر میکرد و جلوی نفوذ شوروی رو میگرفت ناراحت بودن ؟ من هنوز پیرمردهایی رو میشناسم که چپی بودن و هنوز از عملکرد استالین دفاع میکنن اوج حماقت.
اشعار سایه رو بسیار دوست دارم ولی مرام و کارکردش رو اصلا بسیاری از هنرمندان رو موقعی گه که مدیر برنامه گلها بود خانه نشین کرد و مهمترین جرمش این بود که نسل من رو بدبخت کرد انقلاب کرد برای انقلاب شعر گفت نفت توی آتیش انقلاب ریخت و الان خارج از ایران ساکن شده و نتیجه اون جشن بزرگ روز آزادی رو داره از دور تماشا میکنه. آقای سایه دیدی؟ به تو میگفتم …
سعید جان. این شعر سایه جدید هست. سال ۹۹ سروده این شعر رو.
کیوان در نهایت اعدام میشود
پس چرا و کِی به سایه گفته : (دیدی به تو میگفتم)
سلام منظور از کیوان در این شعر مرتضی کیوان از روشنفکران چپ ایران است که در سال ۱۳۳۳ تیرباران شد
شاید هم کیوان ساکت
سلام
خسته نباشی امیر جان
من دانشجو پزشکی ترم ۳ ام
میشه لطفا چنتا کتاب روانشناسی معرفی کنی
جدیدا خیلی از این شاخه خوشم اومده:)
سلام
کتاب های پیام نور، گرایش روانشناسی عمومی و یا گرایش دلخواه و پسند را مطالعه کنید مثلاً گرایش روانشناسی کودکان استثنایی و یا زنان که مرتبط با رشته شما نیز کمی می باشد، و نیز مجموعه کتاب های به سوی کامیابی
ولی توصیه من تهیه و مطالعه کتاب های پیام نور می باشد، چراکه خودخوان، کامل، قابل دسترسی و ارزان می باشند.
البته اولویت مطمئنا مباحث شیرین پزشکی می باشد و در صورت تایم اضافه تنها بعنوان یک تفریح به مباحث دیگر مراجعه نمایید و فوکوس بر رشته کامل و جذاب خود قرار دهید.
ببخشید منظورم شعراء بود فک کنم جمع اشاعر اشتباست.حواسم نبود کیبوردم همزه داره..
شاملو هم از مرتضی نوشته….چقدر اون شعر رو با صدای آرامش بخش خودش دوست دارم….
دیروز برای بار سوم شازده کوچولو رو با صدای شاملو گوش دادم
چه حس قشنگی داشت..
شما هم تجربه کنید…
امروز هم با کمک سایه شاعری رو زنده کردم (چند سالی بود که ظاهرش مرده به نظر میرسید البته جسمش سالهاست مرده )
چه ارزشمند است و دلشنین صدای اشاعر….
من معنی و تفسی ان قطعه از شعر را میخواهم که
میگه کیوان به سایه گفت
منظور از کیوان کیست ؟
سلام. مرتضی کیوان.
مرتضی کیوان شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعال سیاسی عضو حزب توده ایران بود. مرتضی کیوان در روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالی که سه تن از نظامیان فراری سازمان نظامی حزب توده را در خانه خود پنهان کردهبود، دستگیر و به جرم «خیانت»، در ۲۷ مهر ۱۳۳۳، در زندان قصر تیرباران شد.
سلام
امیرمحمد باورت نمیشه چقدر دنبال دو کتاب استاد هوشنگ ابتهاج بودم, “تاسیان” و “سیاه مشق”
متاسفانه به هر دلیلی نه در فروشگاه های اینترنتی نه در کتابفروشی های سطح شهر پیدا نمیکنم بگیرم, چیزی که شنیدم میگن انتشاراتی ها با اینکه کتب پرطرفداری هستن فعلا منتشر نمیکنن
جایی رو میشناسی که بتونم تهیه کنم؟
(اگر کتابفروشی های شیرازی رو میشناسی که احتمالا داشته باشن حتما بم بگو)
مرسی
سلام امیر محمد
امیدوارم حالت خوب باشه
حقیقتا من تا الان یک خواننده خاموش بودم ! همواره با اشتیاق نوشته هایت را می خواندم و بی نهایت لذت می بردم
ایندفعه اومدم تشکر بکنم به خاطر تک تک لحظه هایی که نوشتی و نوشته هایت رو با ما به اشتراک گذاشتی
تمام اوقاتی که خسته کار و کشیک بودی ولی باز هم قلم به دست گرفتی و از دغدغه هایت نوشتی.
قدر دان تماااام آن لحظات هستم
امیر محمد جان نمیدونی گاهی توی هیاهو زندگی ، میان این همه بدو بدو ها ، خوندن یکی از نوشته هایت میتواند چقددددرر آرام مان کند ! حداقل برای من که این جوری هست
میدونی وقتی فهمیدم برگشتی اینستا حقیقتا خوشحال شدم! لبخند زدم به قول خودت یک لبخند واقعی!!
چیزی که این روز ها پشت ماسک ها کمتر دیده میشود .
انگار که یک گوشه دنج و آرام توی اینستا هم پیدا کردم
ممنونم به خاطر انرژی ای که پای تک تک پست ها و حتی استوری هایت میگذاری
تک تک نوشته ها و حتی استوری هایت را مثل هدیه ای می بینم که لطف می کنی و به من مخاطب می دهی! هدیه هایی از جنس دغدغههای انسانی، دیدگاهی نو و حتی ایده هایی جالب برای گذراندن اوقات تنهایی.
راستش را بخواهی نوشته هایت آدم را سر شوق می آورد ! صدای آرامش بخش سایه ،حال و هوای نخلستان ، رابطه پزشک و بیمار ، نوشتن از تجربه نمایش نامه خوانی یا برندگان نوبل پزشکی ، موسیقی ، متمم و…
وااااقعا برایم جالب است !
خلاصه که به خاطر ثانیه ثانیه هایی که بهمون اجازه دادی به واسطه نوشته هایت همراه ات باشیم و با دیدگاه ناب ات آشنا بشیم وااقعا سپاس گزارم
خوشا به حال ما که می توانیم از نوشته هایت استفاده کنیم ?
عذر خواهی میکنم که طولانی شد! نمی خواستم کلیشه ای و الکی تشکر کنم ! قصدم این بود واقعا دلی بنویسم! امیدوارم توانسته باشم حس خوبم را درقالب کلمات بهت منتقل کنم
و در انتها
از صمیم قلب آرزو می کنم حال دلت خوب باشد ?
برایت “رب اشرح لی صدری” را دعا می کنم ! وجودت هر چه بیشتر جایگاه اندیشه های والا و ژرف انسانی شود
و امیدوارم بیشتر و بیشتر زندگی در لحظه را حس کنی?
سلام مطهره. تو به من لطف داری و ازت ممنونم که با این کلمات، مهربانی خودت رو به من نشون دادی. امیدوارم سالم و خوشحال و راضی باشی.
سلام
فیلم کامل این مصاحبه رو از کجا میتونم دانلود کنم؟
سلام مرتضی.
همون خط دوم، لینک دادم و لینکش هست.
امیر محمد جان تا حالا مستند راه قریب رو دیدی؟اگه دیدی نظرت چیه چون با بعضی دیدگاه های تو سازگاری نداره؟اصلا یا حرفاش موافقی یانه؟
آیا این شعر در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد هست ؟ و یا استعاره ای از مرگ و لحظه ی تحقق آزادی؟
کودتای ۲۸ مرداد و داستان مرتضی کیوان.
هوشنگ ابتهاج درباره اتفاقات پس از اعدام مرتضی میگوید: «… مدام سنگ قبر کیوان را میشکستند و ما برای خود علامتی داشتیم تا نشانی از گور او داشته باشیم و بتوانیم بر سر گورش برویم. بعد آنجا را خراب کردند و جایش بوستان درست کردند و بعد هم بوستان را ویران کردند و جایش ساختمان ساختند. وقتی آن بوستان را ساختند، من این شعر را روی بشقابی نوشتم و به پوری هدیه کردم: ساحتِ گورِ تو سروستان شد/ ای عزیزِ دلِ من/ تو کدامین سروی؟»
از ویکی پدیای پوری سلطانی همسر مرتضی کیوان و مادر کتابداری مدرن ایران
مهدی.
هر دفعه که جلد تاسیان رو نگاه میکنم، یاد این شعر میافتم و با خودم زمزمهاش میکنم.