مقدمه
برای من، یکی از سختترین قسمتهای هر نوشته، چند جملهی نخست است. نسبت به کل نوشته، وقت قابل توجهی را از من طلب میکند. فکر میکردم که جملات مناسب برای شروع این نوشته چیست؟
یادم آمد که یکی دو هفته پیش که در دفتر شخصی خودم مینوشتم، موضوعی را با جملهی زیر شروع کردم. به نظرم برای این نوشته نیز، شروع خوبی میتواند باشد:
در زندگی همه، از آن لحظههای دو نیمهکننده وجود دارد. شاید هیچوقت آن را به زبان نیاوریم؛ ولی خودمان میدانیم که ما را تبدیل میکند به منِ قبل از آن و منِ بعد از آن.
این لحظهها میتوانند خوشحالکننده یا اندوهآور باشند: منِ قبل از تصادف؛ منِ بعد از آن. منِ قبل از شروعِ آن رابطهی عاطفی؛ من بعد از آن. منِ قبل از دانشگاه؛ منِ بعد از آن و …
شاید تعداد زیادی از ما – حداقل در برههای از زندگیمان – دانشگاه آمدنمان را یکی از این لحظههای دونیمهکننده در نظر گرفتهایم.
برای من، دانشگاه دومین ناامیدیام از سیستم آموزشی بود (نخستینشان، مدرسهی تیزهوشان گرگان بود). همان ماههای نخست بود که به این نتیجه رسیدم. اما شاید سوالی که باعث شد بتوانم – از نظر خودم – بهتر ادامه بدهم، این بود:
در این بستری که دانشگاه میتواند فراهم کند، من چه توانمندیهایی میتوانم کسب کنم؟
هنوز هم با همین سوال جلو میروم. اگر سیستم آموزشی و بستر و ارزشهای آموزشی من همسو باشند، آن ماه را با انگیزهی بیشتری خواهم داشت. اگر نباشند، باز هم سعی میکنم تا جایی که در توانم است، از آن بستر استفاده بکنم.
تمرکز اصلی این نوشته، بر دوران علوم پایه است: این که در بستری که آن ترمهای نخستین فراهم میکند، چه توانمندیهایی را میتوانم و بهتر است و باید کسب کنم؟
مطالب نوشته شده، به این معنا نیست که من به همهی آنها عمل کردهام. به تعداد قابل توجهی از آنها، بعد این دوران رسیدهام. اما، به جرئت میتوانم بگویم که اگر به آن دوران بازگردم، به این شیوه به پیش خواهم رفت و دیگر این حسرتهای زمان فعلی را بابت کارهایی که نباید میکردم و کارهایی که باید میکردم، نمیداشتم – و البته حسرتهایی دیگری میداشتم و اشتباهات دیگری میکردم. فکر نمیکنم که ما بتوانیم زندگی بدون هیچ حسرتی و اشتباهی را تجربه کنیم. جنس حسرتها و بزرگی آنها و برخوردمان با شکستها واشتباهها عوض میشوند.
نمیدانم این حرفهای من چقدر برای تو که میخوانی، میتواند مفید باشد.
فقط به یاد داشته باش که نظرات به شدت شخصی هستند. خیلی خیلی زیاد. نوشته نیز طولانی شده است. طولانیترین نوشتهام است. اما امیدوارم چیزی در این نوشتهی طولانی، آن دوران و بقیهی پزشکیات را برای تو غنیتر کند.
عینک مناسب برای نگاه کردن به دوران علوم پایه
۱. آن حرفهای مسمومکننده
- آخ. خدا صبرت بدهد. باید چند ترم تحمل بکنی. به فیزیوپات و بخش برسی، راحت میشوی.
- یک مشت درس بیخود. بیوشیمی و ایمونولوژی و آن همه آناتومی. خودشان هم نمیدانند به چه دردی میخورد.
- حتی یک ذره نگاه بالینی ندارند. مطالبی که میگویند اصلا به کارت در آینده نمیآید.
- همهشان عقدهای هستند. میخواهند فقط تا جایی که میتوانند اذیتت کنند.
- ببین فقط تحمل بکن که تمام شود. بعدش همهچی بهتر میشود.
- یک سری نمونهسوال بخوان که امتحانها را پاس بکنی. یک وقت نروی سراغ کتابها. به هیچ کارت نمیآیند.
تعداد کثیری این سعادت را دارند که قبل از ورود به دانشگاه، این پندهای گهربار را بشوند. برخی نیز، همان روزهای نخستین با این نصیحتهای دوستان ترمهای بالاتر آشنا میشوند.
به این پدیده، Hidden Curriculum میگویند. حرفهایی که از دیگر دانشجویان و شاید اعضای هیئت مثلا علمی به تو و من منتقل میشود و آنها را به کار میگیریم.
همیشه، در هنگام برخورد با این گونه حرفها، به یکی از دیرآموختههای محمدرضا شعبانعلی فکر میکنم:
و به خودم یادآوری میکنم که اگر قرار باشد حرف همگان را جدی بگیریم، به همانجایی میرسیم که همگان رسیدهاند: هیچجا.
پس بیا برای یک لحظه تصور بکنیم که این کوریکولوم پنهان، غلط است. این تنها راه ممکن نیست. بیا ببینیم دیگر با چه عینکی میتوانیم به دوران علوم پایه نگاه کنیم.
میخواهم اینجا یک عینک را معرفی بکنم. یک مدل ذهنی. شاید برای تو مفید باشد؛ شاید هم اینگونه نباشد. بستگی دارد که مدلهای ذهنی من و تو چقدر به هم نزدیک و شبیه باشد. نام آن را میگذارم:
دوران علوم پایه – دوران توانمند شدن و رشد کردن
به نظرم، به علوم پایه – و اگر ورودی بهمن هستی، چند ماه قبل شروع دانشگاه – به عنوان فرصتی نگاه بکن که میتوانی خودت را مجهز کنی، اسکلتی قدرتمند برای ساختمان پزشکیات بریزی، بر روی بهبود سبک زندگی خود کار کنی و خودت را بشناسی و بفهمی.
دست خالی به دوران فیزیوپاتولوژی نرو. این ذهنیت را که دو سال قرار است در زندان باشی، فراموش بکن. زندانی در کار نیست. زندان واقعی، ذهن من و توست.
میتوانی جوری پیش بروی که با رضایت و شادمانی فیزیوپات را شروع کنی و در انتهایش حسرت اصلی تو این باشد که کاش مدت زمان این دوره بیشتر بود و فرصت این را داشتم که باز هم روی توانمندیهای خودم کار میکردم.
یا این که جزو آن دستهای باشی که در اسفند یا شهریور، پس از امتحان جامع علوم پایه باعث افزایش ترافیک اینستاگرام شده و جوری مینویسند و عکس میگذارند که انگار بعد از دو سال در انفرادی بودن، اکنون حکم آزادیشان داده شده است.
هر سنی که در آن هستی – ۱۸ یا کمتر یا بیشتر – بدان که این سن دیگر تکرار نمیشود. زندگی را باید قدر دانست.
نمیدانم که چقدر به پیشنهادهای من گوش خواهی داد یا عمل خواهی کرد، اما از تو خواهش میکنم که زندگی را در این دوران، برای خود زهر نکن؛ و البته در این فرایند زهر نکردن زندگیات، نگاهی نیز به آینده داشته باش.
۲. داستان تابلوی مطبها
چند روز پیش، در هنگام پیادهروی، به خیابانی رسیدم که قبلا در آن زندگی میکردم. لحظهای صبر کردم.
به خاطرات اجازه دادم که هر چقدر میخواهند، هجوم آورند. در خود بودم و یادها و افراد و روزها و شبهای آن خانه را یکی یکی مرور میکردم که ناگهان چشمم به تابلوی مطبی افتاد:
دکتر فلانی
متخصص قلب و عروق
«از دانشگاه علوم پزشکی شیراز»
دست خودم نبود. ناخودآگاه زیر خنده زدم. در همان زمان، دلسوزی عمیقی برای این پزشک داشتم.
همیشه وقتی از کنار تابلوی مطب یا داروخانهای رد میشدم که رویش نوشته است فارغالتحصیل – و چقدر این کلمه در ذهن من بیمعناست – از آمریکا، از کانادا، از فرانسه، از انگلستان و … خندهام میگرفت. این یکی دیگر شاهکار بود. فارغالتحصیل از دانشگاه علوم پزشکی شیراز.
۳. ضخیمترین زنجیر بر پای دانشجوی پزشکی
به نظرم، بزرگترین نفرین دانشجوی پزشکی امروز، این است که کنکور به او حس تمایز میدهد. این بیشک نفرین است. آنهایی که در دانشگاههای مثلا بهتر درس میخوانند، بیشتر گرفتار این نفرین میشوند.
بزرگترین نفرین دانشجوی پزشکی، کشیکهایش نیست. شببیداریهایش نیست. حجم مطالبی که باید بخواند نیست. محدود کردن برخی دیگر از علاقههایش و تفریحهایش نیست. بزرگترین نفرین او، حس تمایز کاذبی است که قبولی پزشکی به او میدهد.
نمیگویم بابت این نباید خوشحال بود. چرا. خیلی خوشحالکننده است که اکنون تو و من بر صندلیهای دانشجوهای پزشکی مینشینیم. فوقالعاده است.
میدانم که حداقل عدهای هستند که واقعا برای این جایگاه زحمت کشیدهاند – هر چند که دیوارها آنقدری کوتاه شده که تعدادی به کمک دستهایی پیدا و نهان، میتوانند روی این صندلیها بنشینند و البته اندکی با پاراگلایدر فرود میآیند و چپانده میشوند.
از این بابت باید خوشحال بود؛ اما اگر در رخوت و سستی ناشی از این موفقیت غرق شویم، بدبختیمان آغاز میگردد.
این نفرین ماست، شوربختی ماست. وقتی دانشجوی پزشکی باشی و مخصوصا اگر در یک دانشگاه نسبتا خوب درس خوانده باشی، هنگامی که دانشجو هستی و هنگامی که از دانشگاه بیرون میروی، احساس خلأ نمیکنی یا حداقل کمتر احساس خلأ میکنی. احساس نمیکنی که دست خالی هستی.
حس این را داری که من پزشکام. از غرور لبریز میشوی که در فلان دانشگاه درس خواندهام.
۴. آیندهی حرفهها و آیندهی حرفهایها
خب، باش. پزشک باش. این «پزشک بودن» است که اهمیت دارد؟
شاهین کلانتری، چند روز پیش در وبلاگش جملهی بسیار قابل تأملی را گذاشته بود. او در این اپیسود از پادکست رادیو نویسندگی، حرفی از جرج کِرِین را به ما یادآوری کرد که در اینجا میآورمش:
در هیچ شغلی آیندهای نیست. آینده در فردی است که آن شغل را دارد.
اگر بخواهیم صادق باشیم و اگر کمی دقیقتر نگاه بکنیم، میبینیم که تعداد زیادی از دانشکده دست خالی بیرون میروند.
تقریبا همان کسی میمانند که موقع ورود به دانشکده بودهاند. فقط اندکی مسنتر، با تعدادی چین و چروک دور چشمها، کمی دانش پزشکی و کَمتَرَکی تجربهی پزشکی.
استادی دارم که همیشه به من میگوید: امیر یادت باشد که میشود در این دانشکده، گوساله وارد شد و گاو بیرون آمد؛ این دست خودت است که چه کار بکنی.
۵. ذهن ما زندان است
خلاصهی صحبتهایم تا به اینجا، این سه نکته است:
۱. به حرفهایی که در مورد مفید بودن یا نبودن دوران علوم پایه (و باقی دوران پزشکی) میشنوی، توجه چندانی نکن. Hidden Curriculum لزوما تو را موفقتر، راضیتر، شادمانتر و متمایزتر نمیکند. بیشتر تو را همرنگ جماعت میکند.
۲. صرفِ قبول شدن در پزشکی و «پزشک بودن» قرار نیست آیندهی شغلی تو را تأمین کند. پزشک بودن نیست که آیندهی تو را تعریف میکند، تو هستی که آیندهی «پزشک بودن»ات را تعریف میکنی.
۳. برند دانشگاه برند تو نیست. در Johns Hopkins خوانده باشی یا تهران یا شیراز یا مشهد یا اصفهان یا اهواز یا تبریز یا هر شهر دیگری در ایران و در این جهان، یادت بماند که برند دانشگاه برند تو نیست.
کلا رشتهی پزشکی و مخصوصا دانشگاههای بهتر آن، یک خطای شناختی را به همراه خود دارند. من و تو فکر میکنیم که قرار است به خاطر آن، حتما جزو آن دسته افرادِ متمایزِ موفقِ شادمانِ سازندهی جامعه باشیم. که گفته است؟
فکر میکنیم که بقیهی جامعه هستند که آن افراد معمولی را میسازند. که گفته است؟
نه. اینگونه نیست.
در این جامعهی پزشکی هم، عدهی اندکی پیشرو بوده و عدهی زیادی دنبالهرو. اینجا هم قرار نیست همه موفق و راضی باشند. قرار نیست همهی ما زندگیهای فوقالعادهای پس از بیرون آمدن از این دانشکدهها داشته باشیم.
البته یادت باشد که هم دنبالهرو میتواند از زندگیاش راضی باشد و هم پیشرو. این به اولویتها و ارزشهای تو بستگی دارد که کدام میخواهی باشی.
ولی اگر تو و من دلمان میخواهد در این جامعه، دنبالهرو نباشیم و جزو آن اندک پزشکان پیشرو باشیم، اکنون وقتش است که تصمیمات مهمی بگیریم.
خود-مجهزسازی
چه کار باید کرد؟ اگر این حرفها را بپذیریم، قدم بعدی چه میتواند باشد؟
۱. یادگیری
مهم نیست در چه مقطعی در پزشکی هستی. اگر هنوز به دانشگاه نیامدهای (ورودی بهمن هستی)، علوم پایه، فیزیوپات، بالینی، رزیدنت، فلو، اتندینگ هستی، نخستین مهارتی که باید آموخت، مهارت یادگیری است.
ما یاد گرفتن را یاد نگرفتهایم و اگر این کار را نکنیم، همواره چوب آن را خواهیم خورد.
میبایست با حجم زیاد مطالب کنار آییم و بتوانیم این حجم از اطلاعات را در ذهنمان ساختارمند کنیم. بهتر است از همان ابتدا جوری پیش برویم که خوانش آنها راحتتر و یادگیریمان موثرتر بشود.
من یادگیری را از متمم و محمدرضا شعبانعلی یادگرفتهام. سپس برای خودم آن را تا جایی که میتوانستم Medicalize کرده و برایش در پزشکی، مصداق پیدا کردم.
پس از خواندنشان بود که این خلاصه را برای خودم درست کردم. خلاصهای که نگاه کردن به هر خطش برای من، یادآور درسی است که در این مورد خواندهام و آن را همراه با دو نوشتهی دیگر در مورد یادگیری، به دیوار کنار میز کارم چسباندهام:
همینطور کتاب را گرفتن و خواندن، قرار نیست یادگیری موثری به همراه داشته باشد. هم من و هم تو میدانیم که برخی مباحث پزشکی وحشتناک دشوار هستند. برخی نیز پر هستند از نامهایی که آنقدر زیاد است، نمیدانیم با این سیل نامهای ناآشنا چه کنیم.
اینجاست که یاد داشتنِ یادگیری به کار میآید. حداقل بهتر میتوانیم این حجم زیاد از مطالب را مدیریت کنیم.
مدتی پیش، یک سایت جدید درست کردم: مدرسهی پزشکی. هدفم این است که در مدرسهی پزشکی (School of Medicine)، کم کم با استفاده از موضوعاتی که در یادگیری یاد گرفتهام، درسهای پزشکی را درس بدهم. فعلا ۵ درسنوشته بیشتر در آن نیست. اگر موضوع خاصی است که دوست داری اولویت مدرسهی پزشکی باشد، لطفا برایم در کامنتها بنویس.
خلاصه بگویم پیشنهاد جدیام این است که همان هفتههای نخستین، برای یادگیری وقت بگذارید. یادگیری نه تنها به یادگیری دروس فعلی پزشکی کمک میکند، بلکه در یادگیری سایر موضوعاتی نیز که میگویم به کمک من و شما میآید.
همچنین، به جرئت میتوانم بگویم که از مهمترین مهارتها برای آینده است.
در جهانی که پیوسته در حال دگرگونیست،
John Naisbitt
یک درس یا مجموعهای از دروس وجود ندارد که به تو در همین آیندهی نزدیکی نیز که قابلپیشبینیست، کمک کند.
چه برسد به تمامی زندگی تو.
مهمترین مهارتی که اکنون میتوانیم کسب کنیم، این است که «چگونه یادگرفتن» را یاد بگیریم.
۲. توجه
تقریبا همه میدانیم که زمانمان را به بهترین شکل ممکن مدیریت نمیکنیم. برخی کارها را بدون دلیل عقب میاندازیم. گاهی اهمالکاری میکنیم. لذتهای کوتاهمدت گاهی بر ما غلبه میکنند. وقت کم میآوریم و مجبور میشویم در پایان امروزمان، بیشتر بیدار بمانیم که این عقبافتادگیها را جبران کنیم.
اما به نظرم یک موضوعی را جا انداختهایم و آن را نمیبینیم. موضوعی که از نظر من، از مدیریت زمانمان هم مهمتر است: مدیریت توجه.
از ابتدای متن تا به اینجا، چند بار حواست پرت شد؟ چند بار ذهنت به مکانها و زمانها و فضاهای دیگر سفر کرد؟ چند بار به سراغ پیامهایی که در واتساپ و تلگرام داشتی، رفتی؟ چند بار بررسی کردی که کامنتی را که در اینستاگرام برایت گذاشتند؟ چند بار چک کردی که چقدر از متن باقی مانده است؟
این موضوع در هنگام درس خواندن نیز وجود دارد.
در آن بلاکهای مدیریت زمان، در آن بازههایی که فرضا برای خواندن آناتومی گذاشتهایم، چقدر از توجه ما معطوف آناتومی است؟ چقدر از توجهمان را با آناتومی سهیم میشویم؟
آیا سهمی که به آن میدهیم قابل قبول است؟
یا توجهمان را در کنار آناتومی، با قراری که امشب با دوستم دارم، پیامی که باید در واتساپ یا تلگرام جواب بدهم، پاسخهایی که به استوریام آمده است، تماسی که باید کمی دیرتر بگیرم، خریدهایی که امشب باید از سوپرمارکت بکنم، صحبتهایی که امروز صبح با استادم داشتم، فیلمی که قبل از شروع درس خواندن دیدم نیز سهیم میشویم؟
بیجهت نیست که صاحبنظران، به عصر فعلی، عصر پریشانفکری یا Age of Distraction میگویند.
مدیریت توجه،
محمدرضا شعبانعلی – فایل صوتی مدیریت توجه
مهارتی آنقدر کمیاب است
که اگر من و شما به آن مسلط باشیم،
میتوانیم به آدمی بسیار موفقتر از دیگران تبدیل بشویم.
این روزها، توجه منبعی است که از طلا، نقره و نفت، کمیابتر است
و ارزش هر منبع به اندازهی کمیابی آن است.
لحظهای تصور بکن که هنگام خواندن همان آناتومی، توجهات را به میزان بسیار زیادی، فقط به آناتومی معطوف کردهای. خودت میتوانی خوبیهایش را حدس بزنی. من چیزی نمیگویم که این نوشته، دیگر بیشتر از این طولانی نشود.
یا نگاهت را کمی به جلوتر ببر. اگر هنگام مریض دیدن حواسمان پرت بشود، چه؟
چه اشتباهات مهلکی که ممکن است از ما سر بزند. اشتباهاتی که متاسفانه در آن زمان متوجهشان نمیشویم.
پس در این که این منبع ما نیاز به پرورش و فرآوری دارد، شکی نیست.
برای پرورش و قویتر کردن ماهیچههای توجه، پیشنهادم این است:
محمدرضا شعبانعلی ۲۵۰ دقیقه فایل صوتی در مورد مدیریت توجه دارد که میتوانی در سایت متمم آن را بیابی. یکی از منابع او، کتاب تمرکز (Focus) از دنیل گلمن است.
اگر فکر میکنی که ابتدا نیاز داری با این موضوع بیشتر آشنا بشوی، میتوانی این کتاب را بخوانی و اگر خواستی، بعدش صحبتهای محمدرضا را هم گوش بده. من که از گوش دادن به آنها بسیار آموختهام.
اگر از من میپرسی و به من اعتماد داری، به همان فایلهای محمدرضا گوش بده. بعد اگر خواستی، به سراغ کتاب گلمن برو.
یادت باشد که تقویت ماهیچههای توجه، فرایندی زمانبر است و حوصله میخواهد. چه بهتر که از همین امروز شروع کنیم.
۳. زمان
به این تصویر نگاه کن. تقویمی برای کل زندگی است. هر مربع، یک هفته از زندگی من و توست و آن قسمتی که رنگی کردهام، بازهای است که در دانشکدهی پزشکی در دوران عمومی میگذرانیم (البته ممکن است دیرتر یا زودتر آییم).
منبع: سایت Wait but Why
نگاه کردن به این تقویم خوشایند نیست. به یاد پایان عمر میافتیم. به یاد مرگ. و اکثر اوقات، ما از اندیشهی مرگ فراری هستیم. جایش نیست که اکنون از مرگ صحبت کنیم و از فلسفهی آن و کنار آمدن با آن صحبت کنیم (سواد من هم به این موضوعات قد نمیدهد).
اما یک نکته را میخواستم تاکید کنم. یک چیزی در مورد نگاه کردن به این تقویم، وجود دارد. این که حداقل گاهی اوقات باعث میشود روی مسیر زندگی بیشتر تمرکز کنیم و بتوانیم زندگیمان را اصیلتر کرده و به دغدغههای اصلیتری بپردازیم و این توهم را کنار بگذاریم که باز هم فرصت است.
راستش این تقویم مرا به یاد همان جمجمهای میاندازد که فیلسوفان قدیم برای مرگآگاهی، روی میز کار خود میگذاشتند. من، جمجمهای نداشتم؛ به همین خاطر این تقویم را پرینت گرفتم و به کنار میز کارم چسباندهام.
روزانه به آن نگاه میکنم. البته که نگاه کردن به آن، حسرتهای گذشته را هم به همراه دارد.
من نیز از همان ابتدای ورود به دانشکدهی پزشکی، از زمانم خیلی خوب استفاده نکردم. هنوز هم نقصهایی در این زمینه دارم. هم در مدیریت زمان، هم در مدیریت توجه. همانند تمام دوستانم که برایم نوشتهاند ما تا کنون خوب از این فرصتها استفاده نکردهایم.
هم نگاه به گذشته و هم نگاه به آینده، برای کسی که دغدغهاش رشد است، نگرانیهایی را به یاد میآورد.
به گذشته مینگریم و فرصتها و زمانهای ازدسترفته را میبینیم. این بیشک اذیتکننده است.
در این مواقع، گاهی این کار را انجام میدهم که برای من موثر است: به تقویم زندگی نگاه میکنم. خودم را کوچک و کوچک و کوچکتر میکنم. بر روی صفحهی کاغذ فرود میآیم. به مربعی که برای سن الانم است، میروم. قدمی به جلو برمیدارم و به مربع بعدی وارد میشوم.
سپس این سوال را خود میپرسم: همین لحظه و همین الان، چه کاری میتوانم انجام بدهم که در هنگام رفتن به خانهی بعدی، حسرتهایم کمتر باشد؟
شاید چند صفحه کتاب بخوانم. یک قطعهی موسیقی گوش بدهم یا بزنم. با یک دوست صحبت کنم. یک فیلم ببینم. مبحثی از دروس پزشکی را بخوانم. کمی NEJM را بالا و پایین بکنم و سوالهایش را حل کنم. متمم بخوانم و یک تمرین در آن بنویسم. در وبلاگ چیزی بنویسم. زبان بخوانم.
کاری را انجام میدهم که در حداکثر یکی دو ساعت به پایان برسد. پس از پایانش است که حسرتهایم کمتر و امیدم بیشتر خواهد شد.
میفهمم که من و تو، از همهی فرصتهایمان در این دوران به خوبی استفاده نکردهایم. فکر کردن به آن و حسرتش را خوردن، چندان فایدهای ندارد. بیا دغدغهی خود را به این تغییر دهیم که چگونه میشود از حسرتهای آتی جلوگیری کرد.
پس از این مقدمه در مورد زمان، به بحث مدیریت زمان میرسیم. در مهم بودنش شکی نیست و من هم هنوز مقداری زیادی حرف در ذهنم است که باید در این نوشته آورده شود. به دنبال بهانهای نیستم که از مهم بودنش بگویم و نوشته را طولانیتر کنم. هم من و هم تو میدانیم که زمان از مهمترین منابعمان است.
مدیریت زمان را نیز از متمم و محمدرضا شعبانعلی یاد گرفتهام. برایش، فایلی مشابه یادگیری درست کردهام و آن را هم به دیوار کناری میز کارم، چسباندهام:
دلم میخواهد چند نکته را که به ذهنم میرسد، برای توجه بیشتر به آنها تکرار و سپس بحث زمان را نیز تمام کنم:
۱. مدیریت زمان قرار است آرامشمان را بیشتر بکند؛ برای این نیست که بیگاری بیشتری از خود بکشیم.
۲. تلاش نکن که دقیقه به دقیقهی زندگیات را مدیریت بکنی. حماقت است. هر از گاهی، به لحظاتی نیاز داریم که بدون مدیریت زمان آن را به جلو ببریم. وگرنه استهلاک قدرت کنترل را تجربه خواهیم کرد.
۳. یادمان باشد که کسی حق دارد به یک ساعت خواب کمتر فکر بکند که مدعی باشد تمام ساعات روزانهی در دسترسش را درست استفاده میکند و از این منبع نمیشود بیشتر از این استفاده کرد (از حرفهای محمدرضا در فایل صوتی مدیریت منابع).
۴. با توجه به این که زمان نسبتا زیادی را دانشکده و بیمارستان میگذرانی، بلاکهای چنددقیقهای زیادی در طول روز خواهی داشت که در آنها وقت آزاد داری. مشکل این است که پشت سر هم نیستند و نمیشود یک کار چند ساعته را در آنها انجام داد. اگر از اکنون به آنها فکر نکنی، زمان قابل توجهی را از دست خواهی داد. کمکم لیستی از فعالیتها، برای این بازههای زمانی برای خودت پیدا بکن.
کارهایی که در ادامه مینویسم، از جمله کارهایی بود که من انجام دادهام. شاید این لیست به تو نیز کمک کند:
- داستان کوتاه
- شعر
- فلشکارد پزشکی
- زبان دوم و سوم
- مرتب کردن عکسهای گالری موبایلم
- خواندن یک مقالهی کوتاه
- فکر نکردن به مدیریت زمان (نکتهی دوم)
البته باید بگویم که بازههای زیادی نیز در مدیریت این بلاکهای زمانی پراکنده موفق نبودم و تماما به صحبتهای بیخود و بیفایده گذشت.
۴. جمعبندی این قسمت
من همواره در تلاشم که در نقطهای در اشتراک این سه دایره باشم. خودم میدانم که هنوز در مدیریت توجه، به اندازهی کافی قوی نیستم (مدتیست در انجام دادن تمرینهایش تنبلی کردهام).
میتوانم به جرئت بگویم که اشتراک این سه مورد، لازمترین پیششرط برای خواندن دروسی است که گاهی از حجم آنها واقعا وحشت میکنیم.
سواد دیجیتال (Digital Literacy)
این موضوع برایم آنقدر مهم است که آن را در قسمتی جداگانه نوشتهام. به نظرم میرسد که ما به خاطر ضعفمان در این حوزه، ضربهای جدی خواهیم خورد؛ مگر این که برای آن از همین روزها اقدامی کنیم.
بدبختیمان این است که اکنون این ضربه را حس نمیکنیم. زیرا در محیطی هستیم که تقریبا اکثر افرادی که با آنها سر و کار داریم، سواد دیجیتال چندانی ندارند و این به ما توهم باسواد بودن در این حوزه را میدهد.
نیمهی دوم اسفند ماه ۱۳۹۷، در بخش نورولوژی بودم. با استادی که از او بسیار آموختم (دکتر پیمان پترامفر). نزدیک به روزهای آخر بود که گفت میخواهد امتحان بگیرد. در همین حد. توضیحی نداد که از چه و چگونه.
چند روز بعد، پس از راند در اتاق کنفرانس نشسته بودیم که گفت برای امتحان آماده شوید. به چیزی نیاز ندارید به جز موبایلهایتان.
صحبتهایش را اینگونه ادامه داد: من به شما ۵ سوال میدهم که برایتان آشنا نیست و شما باید در زیر یک دقیقه جوابش را به من از یک منبع معتبر و Evidence-Based نشان بدهید. میخواهم ببینم که چقدر سرچ کردن را بلدید.
وقتی میدیدم که اکثر افرادی که آنجا بودند، یک سوال را ۵ تا ۱۰ دقیقه طول میدادند، به یاد حرفهایی که در Born Digital خوانده بودم، میافتادم:
اینکه نگرانی اصلی، دیگر Digital Divide نیست؛ نگرانی این نیست که افراد میتوانند به اینترنت دسترسی داشته باشند یا نه. البته که این مشکل همچنان ادامه دارد، اما تمام ماجرا این نیست.
دسترسی به تکنولوژی، فقط قسمتی از مسئله است.
نگرانی اصلی Participation Gap است: این که از این بستر فراهمشده توسط دنیای دیجیتال، تو و من میتوانیم استفاده بکنیم؟ اصلا بلد هستیم؟ یا این فرصتهای رشد و یادگیری از دستمان میرود؟
نمونهی کوچکش همان سرچ کردن سادهای بود که کمی بالاتر توضیح دادم.
هنوز باورم نمیشود که همین هفتهی پیش سر کلاسی بودم که دانشجوی سال شش پزشکی هنوز بلد نبود که پس از نوشتن دستوری برای گوگل، برای اجرای آن، باید Enter را بزند. واقعا نمیدانم اینها با آن آیفونهای دستشان چهکار میکنند. البته که این فرد را به عنوان دادهی پرت باید کنار گذاشت و صرفا برای تاکید بیشتر اهمیت ماجراست.
ولی به جرئت میتوانم بگویم که سواد دیجیتالمان ضعیف است. خیلی هم ضعیف است. در این حوزه بسیار فقیر هستیم و هنوز دو دستی چسبیدهایم به حفظ کردنها و فکر میکنیم که این حفظ کردنها ما را متمایز میکند.
آنقدر در حفظ کردن جزئیات غرق میشویم که تصویر کلی را از دست میدهیم. این درد است. این مشکلمان است.
نیمهی نخست مهرماه ۹۸، در بخش گوارش بودم. مریضی با انسفالوپاتی کبدی (Hepatic Encephalopathy) داشتیم. استاد توضیح میداد که الان در بازار ما هم Rifaximin پیدا میشود. برای او تجویز کرد و خواهش کرد که دوز ریفاکسیمین را چک بکنیم. مشغول سرچ در UpToDate بودم که استاد شروع به صحبت کرد:
همین چند سال پیش، هنگامی که ما دانشجو بودیم، همیشه یکی از ما مسئول آوردن کتاب داروها به سر راند بود. دیگر آنقدر ضخیم شده بود که در جیب جا نمیشد. به کندی باید داروهایی را که نمیدانستیم در آن بگردیم و پیدا کنیم و چک بکنیم.
شما اکنون این مشکل را ندارید.
یاد بگیرید که از این ابزارهایی که دارید خوب استفاده بکنید.
نکتهای دیگر نیز در مورد اهمیت یاد گرفتن سواد دیجیتال بگویم و این بحث را نیز تمام کنم.
صحبت در مورد آیندهی پزشکی بسیار است و خود نوشتهای جداگانه میخواهد. من فقط میخواهم توجه شما را به یک موضوع جلب کنم.
در میان این گروههای مختلف که یکی میگوید پزشکان کاملا حذف میشوند و یکی مخالف اوست و یکی نظری بینابین دارد، به نظرم اولین قدم برای ما این است که ببینیم آیا موضوعی است که همهی این گروهها روی آن توافق داشته باشند؟
در یک موضوع توافقی همهجانبه وجود دارد. آن هم سواد دیجیتال (Digital Literacy) برای پزشکان و در سطح کار آنهاست.
من هم موافق نیستم که تمام رادیولوژیستها حذف میشوند؛ ولی کاملا موافقم که رادیولوژیستی که با هوش مصنوعی آشنا نباشد، حذف میشود. این در مورد تعداد کثیری از رشتههای دیگر نیز صدق دارد.
با توجه به ماهیت پزشکی، واضح است که سواد دیجیتال کافی برای ما سطحی بالاتر میطلبد. باید عمیقتر آن را یاد بگیریم.
این انتخاب توست که در این روزهای دوران علوم پایه که به نظرم وقتات نسبتا آزاد است، بر روی سواد دیجیتال وقت بگذاری یا خیر.
نحوهی درس خواندن در علوم پایه
به نظر من، مهمترین هدف آموزشی علوم پایه این است که بتوانیم به یک تصویر کلی از بدن و همچنین دنیای پاتوژنها برسیم.
در فیزیوپات، به Interaction بین این دو خواهیم رسید و همچنان به بررسی علل دیگر بیماریهای بدن میپردازیم.
مشکلی که وجود دارد، این است که این تصویر را فراموش میکنیم. اینقدر درگیر با قطعههای کوچک این پازل میشویم که فراموش می کنیم هدف این قطعهها، درست کردن یک پازل است، نه بررسی زوایای کوچک یک قطعه.
هدف دیدن تصویری است که از کنار هم قرار گرفتن قطعات این پازل حاصل میشود، نه دیدن تصویر روی هر قطعهی پازل.
چه بسیار زمانهایی که این موضوع یادمان میرود و آنچنان سرگرم یک قطعه میشویم یا آنچنان ما را مجبور به بازی با یک قطعه میکنند که فراموش میکنیم این فقط یک قطعه است. چند پیشنهاد برای فراموش نکردن این موضوع دارم:
۱. بیانیهی یادگیری و مطرحسازی پرسشها
به نظرم، مهمترین نکته در مورد خواندن درسها، پاسخ به این سوال است که «من» برای چه این مبحث را میخوانم؟
چرا الان دارم نوروآناتومی را میخوانم؟ اهداف یادگیری من و بیانیهی یادگیری من چه است؟
خود من، معمولا آناتومی را به این سه علت میخوانم:
- بتوانم به بهترین شکل ممکن معاینه بکنم
- بتوانم گرافیهای رادیولوژی را بخوانم
- برای انجام دادن یک سری Procedure
پس من نوروآناتومی را برای این میخوانم که بتوانم معاینهی کامل سیستم عصبی را انجام دهم، بتوانم سیتی اسکن و تا حد کمتری MRI مغز را متوجه بشوم، MRI و عکس ساده از ستون فقرات و نخاع را متوجه بشوم، شکستگیهای مهرهها را ببینم و همچنین بتوانم LP انجام بدهم.
چرا این کار مهم است؟
وقتی این سه هدف را معلوم میکنم، از این پس ذهن من هنگام خواندن آناتومی میداند به کدام مطالب باید توجه بیشتری بکند، کجا بیشتر تأمل بکند و از کجا سریعتر عبور بکند.
اگر قبل از خواندن مبحث نمیدانیم باید چه باشند، این کار را پس از خواندنش انجام بدهیم. موضوع انجام دادنش است. موضوع این است که یاد بگیریم برای یک سری سوال بخوانیم.
وقتی میبینم ناتوانی بیمار را در هنگام درخواست برای بالا بردن ابروهایش میبینم، به یاد این پرسشها میافتم.
به یاد این میافتم که بیانیهی یادگیری من برای آناتومی، معاینه کردن به بهترین نحو بود. به همین خاطر، قبل از خواندن قسمت اعصاب مغزی در نوروآنتومی (یا بعد از آن) این سوال را پرسیده بودم که در آسیب کدام عصب است که حرکت ابرو دچار مشکل میشود.
آن زمان است که وقتی چنین بیماری را میبینیم و در ذهنمان به دنبال پاسخش میگردیم، این سوال همانند برچسبی فلوروسنت که به آن تکه اطلاعت چسبیده، در ذهن ما خود را نمایان میسازد و پاسخ را مییابیم.
پس دو دسته سوال را باید بپرسیم:
یکی سوالهای کلیای است که در مورد بیانیهی یادگیری مطرح میکنیم و در حد چند خط، یک بیانیهی یادگیری مینویسیم. دوم سوالهای جزئیتری است قبل از هر مبحث میپرسیم. پرسشهایی که به طبقهبندی مطالب خواندهشده در ذهنمان کمک خواهد کرد.
من چند نمونه بیانیهی هدف یادگیری در ادامه مینویسم. میتوانیم به هم کمک کنیم که این لیست را کاملتر بکنیم. اگر دوست داشتید، در کامنتها برایم بنویسید و من هم کمکم آنها را به این نوشته اضافه میکنم.
مثلا در مورد فیزیولوژی:
در ابتدا بگویم که من در این خصوص کاملا Bias دارم. پس بهتر است چیز زیادی از اهمیتش ننویسم.
پروفسور آرتور گایتون جملهای در مورد فیزیولوژی دارد که آن را بسیار دوست دارم و قبولش دارم – که البته قبول داشتن من مهم نیست؛ چون من زیادی از حد سوگیری دارم:
پروفسور گایتون به همراه همسرشان
What other person, whether he be a theologian, a jurist, a doctor of medicine, a physicist, or whatever, knows more than you, a physiologist, about life?
For physiology is indeed an explanation of life.
What other subject matter is more fascinating, more exciting, more beautiful than the subject of life?
متخصصان الهیات، قاضیها، پزشکان، فیزیکدانها یا هر متخصص دیگری چقدر بیش از یک فیزیولوژیست دربارهی زندگی میداند؟
حقیقتا فیزیولوژی توضیح زندگی است.
کدام دانشی شگفتانگیزتر و شوقانگیزتر و زیباتر از دانش زندگی است؟
معتقدم که کمتر درسی به اندازهی فیزیولوژی به این کمک میکند که بتوانیم به یک تصویر کلی از بدن برسیم. هدف من از خواندن فیزیولوژی درک علائم بیماریها در آینده و به دست آوردن یک تصویر کلی از نحوهی کار کردن بدن است.
البته بهتر است که آن را جزئیتر بنویسیم. مثلا فرض کنید که فیزیولوژی قلب را میخوانیم. فصل الکتروفیزیولوژی قلب. مهمترین هدف چیست؟ قطعا این که بتوانی بعدا نوار قلب را تفسیر بکنی. دلیل دوم این است که درک خوبی از داروهای Anti-arrhythmic داشته باشی. هدفهای دیگری هم هست.
باز هم تکرار میکنم که مهم است که این اهداف را بدانیم که تصویر کلی را فراموش نکنیم.
یا مثلا فیزیولوژی کلیه را میخوانیم. به نظرت با وجود شیوعِ وحشتناکِ فشارخون بالا و اینکه این همه انسان با آن درگیر هستند، لازم نیست که وظیفهی کلیه را که ارگان اصلی تنظیمکنندهی فشار است، بشناسیم؟
در لایهی سطحی، اکنون همه در مورد فشار خون بلد هستند و میدانند که چه کارهایی میشود کرد و اقدامات اولیه چیست. برای این که میان این همه سر و صدا شنیده شوی، کمی عمیقتر بشو. آنوقت میبینی که در آن لایههای عمقی، چه دنیایی در جریان است.
در مورد بیوشیمی نیز، نکتهای بگویم و بحث بیانیهی یادگیری را نیز تمام کنم. من همواره به بیوشیمی به عنوان سیمانی نگاه میکنم که فضای خالی بین قطعههای فیزیولوژی را پر میکند. خواندن آن را بدون در نظر گرفتن فیزیولوژی، بیمعنا میدانم. ولی اگر بتوانیم فیزیولوژی را همراه با آن بکنیم، قطعا به ادراک عمیقی خواهیم رسید.
۲. چند کتاب پیشنهادی برای دوران علوم پایه
کتابها بهتر از جزوهها و نواریونها، پیوستگی و Integrity مطالب را نشان میدهند. کمتر در آنها، تصویر را گم میکنیم.
من اگر بخواهم برای دوران علوم پایه سه کتاب پیشنهاد بدهم، بیشک این سه کتاب است:
Robbins Basic Pathology
Guyton and Hall Textbook of Medical Physiology
Moore Essential Clinical Anatomy
- پاتولوژی بیسیک رابینز
- فیزیولوژی گایتون
- آناتومی کلینیکال مور – ورژن اسنشیال
متن فوقالعاده روان آنها، شوخیهای بامزهای که گهگاه در رابینز است و توضیحات باحوصلهاش، نگاه شگفتانگیزی که گایتون به زندگی و فیزیولوژی دارد، دیدگاهی که مور به آناتومی دارد و میفهمد که کاربرد آن برای دانشجوی پزشکی چیست، همه دلایلی است که معتقدم این سه کتاب، خواندنشان بسیار کمککننده است.
نمیگویم مهمترین دروس هستند. ما مهمترین نداریم. اما این کتابها به ساخت و نگاه کردن به آن تصویر کلی، شاید بیشتر از بقیه کمک کنند.
۳. آموختن تفکر سیستمی و به کارگیری آن
از بزرگترین ظلمهای نظام آموزشی به دانشآموزان و دانشجویان، تجزیه کردن دروس است. با این کارشان ما را به سمت غیرسیستمی نگاه کردن هدایت میکنند.
به دانشگاه نیز که میرسیم، آناتومی و فیزیولوژی و بیوشیمی و بافتشناسی و جنینشناسی و پاتولوژی و … را میبینیم.
مگر بدن اینگونه است؟ مگر وقتی یک بیماری اتفاق میافتد، فقط یکی از این دروس درگیر میشوند؟ فلان بیماری میآید و میگوید ای آناتومی، من فقط با تو کار دارم؟
همینجا تاکید کنم که گاهی این ارتباطها روشن و واضح است و گاهی نیست. اما دلیل نمیشود که ارتباطی نباشد.
از بحث دور نشویم. برای حل این مشکل، آمدند و سیستم ادغام را راه انداختند (Integration). اما به جد معتقدم که سیستم ادغامی که درست کردند، ادغام واقعی نیست و هنوز هم نمیتواند نگاه سیستمی و ترکیب را ترویج کند.
تنها اتفاقی که افتاد، پشت سر هم قرار گرفتن موضوعات مربوط بود. مشکل را صرفا از لحاظ زمانی و Chronologically حل کردند. همین.
دروس را شکستند. اول آناتومی دستگاه گوارش، بعد جنینشناسی آن، سپس بافتشناسی و نهایتا فیزیولوژی آن را درس دادند. این درس را دستگاه گوارش نامیدند. اما واقعا این کارشان نگاه سیستمی را توسعه میدهد؟
قطعا از قبلی بهتر است؛ اما به هیچ وجه کافی نیست. این کار ادغام نیست؛ ادغام کاذب (Pseudo-integration) است.
وقتی تنها اوقاتی که دو استاد فیزیولوژی و آناتومی دستگاه تنفس با هم برخورد دارند در آسانسور است، دانشجو قرار نیست بتواند ارتباط این دو درس را بفهمد. وقتی هیچکدامشان آناتومی را با نگاه فیزیولوژی و فیزیولوژی را با نگاه آناتومی نمیگویند یا کمتر میگویند، این ادغام نیست.
ادغام واقعی، آن هنگام صورت میگیرد که ارتباط بین اینها باشد و آنها را بگوییم. یا کار بهتر این که یاد بدهیم که دانشجو چگونه این ارتباطها را ببیند. ادغام واقعی آنهنگام صورت میگیرد که با نگرش سیستمی و دیدن سیستمها (Seeing Systems) این دروس را بگوییم.
این مسئله، محدود به علوم پایه نیست. به بخشها میروی و همین را میبینی. جراح میگوید من با هریسون کار ندارم و با شوارتز پیش میروم. متخصص داخلی میگوید من با شوارتز کار ندارم و فقط هریسون را میفهمم. جراح میگوید نگاه من سرجیکال است و متخصص داخلی میگوید نگاه من مدیکال.
مگر اینشکلی است؟ مگر بدن در هنگام بیماری به شوارتز و هریسون تقسیم میشود؟ مگر به سرجیکال و مدیکال تقسیم میشود؟ مگر سیستمها تقسیم را میفهمند؟
اگر یک گاو را با اره به دو قسمت تقسیم کنیم، دو گاو نخواهیم داشت. بدن را نیز نمیشود سرجیکال و مدیکال کرد.
اما ما این کار را با پزشکی میکنیم.
این میشود که بعدها، دیدمان محدود میشود. این میشود که Tunnel Vision میگیریم. این میشود که به بیمارهایمان نیز با همین دید نگاه میکنیم و نمیتوانیم در هنگام بیماری، تصویر کلی را ببینیم. این میشود که میگوییم Effects و Side-Effects.
جملهی جان استرمن را باید با طلا نوشت و هر روز آن را خواند که فراموش نکنیم نگاه سیستمی را:
درد ما این است. قبل از اینکه کل سیستم را دقیق ببینیم و عمیقا متوجه بشویم که با یک سیستم روبهرو هستیم، به سمت تخصصها میرویم و فقط بر قسمتی از این سیستم بدن انسان، تمرکز میکنیم. هفت سال فرصت است که نگاه سیستمی پیدا کنیم. هفت سال فرصت است که تفکر سیستمی (Systems Thinking) را بیاموزیم. هفت سال. اما، دردا و دریغا…
۴. چه مطالبی را از رفرنس بخوانم؟ چگونه سیستمی به دروس نگاه بکنم؟
لازم میبینم که بر موضوعی تاکید کنم. من اصلا این دیدگاه را ندارم که تو حتما باید تمامی مطالب را از رفرنس و تکستبوک بخوانی و به هیچ وجه سراغ جزوهها نروی.
نتیجهی این نوع هدفگذاری احتمال زیاد شکست است و متعاقبا خرج کردن از کیسهی عزت نفسات.
قبلا در نوشتهای دیگر، این موضوع را کاملا شرح دادهام و نظرم را گفتهام. به بهانهی این نوشته نیز دوباره آن را خواندم و تغییرات کوچکی در آن دادم: چه مطالبی را از رفرنس بخوانم؟
همچنین، اگر میخواهی نگاه سیستمی را که در بالا گفتم ببینی، چند ویدیوی دکتر نجیب را مشاهده کن. متوجه منظورم میشوی. در پست جداگانهای او را کاملا معرفی کردهام: دکتر نجیب.
مهارتهای ارتباطی
نخست، دلم میخواهد توجهت را با من سهیم بشوی. میخواهم این نامه را که از یک پزشک در پاریس برای مارشال روزنبرگ است، بخوانی.
نامه در کتاب معروف مارشال روزنبرگ آمده است: ارتباط بدون خشونت یا Nonviolent Communication که مخفف آن NVC میشود. کتاب را کامران رحیمیان ترجمه کرده است و نامهی زیر ترجمهی ایشان است:
استفادهی من از NVC در حرفهام روز به روز بیشتر میشود.
اغلب بیمارها میپرسند آیا روانشناس هستم؟ چون معمولا پزشکها کاری به روش زندگی بیمار و یا این که او چگونه با بیماریاش کنار میآید، ندارند.
ان. وی. سی. به من کمک کرد نیاز بیمارانم را بهتر بفهمم و از آن مهمتر بفهمم در لحظاتی خاص دوست دارند چه بشوند.
این نیاز در بیمارانی که ایدز و هموفیلی دارند بیشتر است.
اغلب به سبب خشم و درد، رابطهی آنها با مسئولانِ مراقبتهای پزشکی سخت میشود.
اخیرا خانمی که ایدز دارد و پنج سال بیمار من بوده میگفت: تلاشهایی که من کردهام تا راههای مختلفی برای لذت بردن از زندگی روزانهاش پیدا کند، بیش از هر کمک دیگری برای او مفید بوده است.
در حالی که قبلا وقتی متوجه میشدم کسی بیماری مهلکی دارد، چنان از آنچه اتفاق خواهد افتاد نگران میشدم که نمی توانستم به او برای گذراندن لحظهها و فرصتهایی که داشت کمک کنم.
با NVC هم یک زبان جدید برای ارتباط پیدا کردهام و هم آگاهیام وسعت یافته است؛ و از این که در حرفه پزشکیام به این خوبی جا افتاده است، متعجبم.
هر چه بیشتر از آن استفاده میکنم، انرژی بیشتری برای کار به دست میآورم و لذت بیشتری از حرفهام میبرم.
قبلا در نامهای برای تو که میخواهی پزشک شوی، گفتهام که دلیل مراجعهی انسانها به پزشک، فقط این نیست که درد دارند. آنها نیاز دارند و میخواهند که ناخوشیشان نیز برطرف شود.
ما چقدر این کار را انجام میدهیم؟
به یاد آخرین حرفهای کتاب انسان خردمند میافتم. آنجایی که میگفت:
ما محیط اطرافمان را تحت کنترل درآوردیم، محصولات غذاییمان را افزایش دادهایم، شهرها ساختیم، امپراتوریها برپا کردیم و شبکههای تجاری گسترده ایجاد کردیم. اما آیا توانستیم از میزان رنج در جهان بکاهیم؟
پزشکی، از بهترین فرصتها برای کاستن از این رنج است. آن را از دست ندهیم.
نمیگویم NVC تنها روش خوب برای این کار است. مارشال روزنبرگ نیز به ظریفی در عنوان دوم کتاب خود میگوید: A Language of Life. او نمینویسد که The Language of Life. متاسفانه ظرافت این نکته در ترجمهی عنوان رعایت نشده است. با این وجود، یادمان باشد که NVC یک مدل است که میتواند برای کاهش رنج و افزایش همدلی، مفید باشد.
ما باید مدلهای مختلف ارتباطی را بیاموزیم. بدانیم که کدامیک از آنها، برای کدام بیمار، در چه شرایط زمانی و مکانی مناسب خواهد بود.
اینجا صرفا خواستم یکی از این مدلها را که NVC است، معرفی کنم. در فصلهای نخستین کتاب Bate’s Guide to Physical Examination and History Taking که در پستهای فیزیوپات مفصل از آن خواهم نوشت، روشهای مختلفی برای ارتباط برقرار کردن با بیمارهای متفاوت، توضیح میدهد.
اینها را نوشتم که بگویم تغییر مدل ارتباطی، آسان نیست. مهارتهای آن به مرور در ما رسوب میکند و آنها را درونی میکنیم و میتوانیم استفاده کنیم.
در این دوران علوم پایه تو فرصتی داری که به کار کردن روی مهارتهای ارتباطیات بپردازی. این فرصت را از دست نده.
تمایز و تخصص
۱. انتخاب راه
رابرت فراست (Robert Frost) شعری دارد به نام The Road Not Taken.
عکس از پینترست
مجتبی گلستانی آن را به فارسی برگردانده است:
دو جاده در جنگلی زرد از هم دور میشدند،
و دریغا که من نمیتوانستم هر دو را سفر کنم
و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم
و به یکیشان تا میتوانستم، نگریستم
تا آنجا که جاده در لابهلای درختها و شاخهها خم شده بود؛
پس راه دیگر را برگزیدم، جادهای به زیبایی عادلانهی همان جاده،
شاید چیزی بهتر را طلب میکردم
زیرا که پوشیده از علف بود، اما نیازمند تنپوش،
هرچند با گذشتن از آنجا
آن عبور را بهراستی به تن کرده بود،
و هر دو جاده در آن صبحدم دراز کشیده بودند
در لابهلای برگها و هیچ جای پایی سیاهشان نکرده بود
آه، من جادهی نخستین را برای روزی دگر نگاه داشتم!
همچنان میدانستم که راه به راهی میانجامد
که من تردید داشتم که آیا هرگز باید از آن برگردم.
باید این حرفها را با آهی حسرتبار بگویم
جایی در میانهی سالها و سالها:
دو جاده در جنگلی از هم دور میشدند، و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر میکردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.
شگفتانگیز است و زیبا. بند آخر آن را دوباره بخوان:
دو جاده در جنگلی از هم دور میشدند، و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر میکردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.
لحظهای به من اجازه بده. کمی جلوتر متوجه میشوی که چرا این قسمت را با شعر رابرت فراست شروع کردم.
۲. از صحبتهای محمدرضا شعبانعلی
در ادامه میخواهم نکاتی را بنویسم که از چند جای مختلف آنها را یادداشت کردهام. از صحبتهای محمدرضا شعبانعلی در فایل صوتی استعدادیابی، از صحبتهای او در کلاس مذاکرهی دانشگاه شریف، از صحبتهای او در فایل صوتی مدیریت منابع و از صحبتهای او در فایل صوتی ویژگیهای انسان تحصیلکرده.
سپس، سعی میکنم آنها را Medicalize کرده و مصداقهایش را در پزشکی بیابم.
در مورد مفهوم تمایز
چیزی که به موفقیت ما کمک میکند، تمایز است. تمایز یعنی این که وقتی من را با همنوعانم در یک لیست قرار دهند، به طرز محسوسی بالاتر از بقیه باشم.
رویاییتر این که وقتی من را در بالای فهرست نوشتند، آنقدر متمایز باشم که دیگر نتوانند آن فهرست را ادامه دهند. این آخرین نوعِ تمایز است: در هیچ فهرستی قرار نگرفتن.
به نظر میآید که عدهای از ما تصمیم میگیرند، در مدتی که درس میخوانند – که شاید بهترین فرصت هم باشد – حداقل یک زمینه را حرفهای یاد بگیرند.
زمینهای که بتوانند ادعا کنند که در دانشکده، یک یا دو نفر اینگونه بلدند. حتی میتوانند زمینهای را یاد بگیرند که هیچ کدام از استادها بلد نیستند. چون ما زمان کافی برای وقت گذاشتن روی این موضوع داریم.
دکتر مشایخی میگوید که بالاخره هر کسی روی هر موضوعی ۱۵-۱۰ سال کار بکند، قطعا دیگر کسی نمیتواند روی آن حرفی بزند.
ما همه مدرک میگیریم ولی اگر الان اینها انتخاب نشود، دیر است.
و اگر انتخاب بشود هم، انتخاب هزینه دارد. انتخاب کردن یک چیز، یعنی من چیزهای دیگری را برنداشتم.
در مورد نمره و معدل
واقعیتش، کسی که نمره برایش مهم باشد، کاملا قابل درک هست. کسی را که یک درس برایش مهم است، میفهمم.
اما کسی که معدل بالا میخواهد، به نظرم خیلی آدم گیجی هست. چون معدل بالا یعنی من نمیدانم چه میخواهم.
در عروسیها، اینهایی که در بشقابشان ده مدل غذا هست، گدا گرسنه هستند. چون کسی که قبلا خورده است، یکی از اینها را بیشتر دوست دارد و آن را برمیدارد. تو اگر میدانی جوجهکباب خوشحالت میکند، چرا بشقابت را با کارامل پر میکنی؟
آدمی که میخواهد معدلش بالا باشد نه نمرهی بعضی از دروس خاصش، همان آدمی هست که در عروسی همه چیز را در بشقابش ریخته است.
به معدل بالا حس بد دارم اما به نمرهی بالا اصلا. خیلی میفهمم که یک نفر بیست یک درس را بخواهد؛ اما معدل بالا یعنی من نمیدانم چه میخواهم و علیالحساب چیزی را به دست بیاورم.
آن معدل ۱۸ که به ۱۹ تبدیل شده است، با چه چیزی پر شده است؟ میدانیم که Diminish شدن Utility است. ۱۷ به ۱۸ اگر ۲۰۰ ساعت وقت بخواهد، ۱۸ به ۱۹ شاید ۲۰۰۰ ساعت بخواهد.
من دارم چیزی را Loss میکنم. معدل ۱۹ لزوما بهتر از معدل ۱۸ نیست. فقط برای کسی بهتر است که بتواند بگوید این Cost را کجا میتوانست خرج بکند و نداده و به جای آن، اینجا خرج میکند.
من بعد از رشتهای را خواندن اگر بخواهم بگویم در یک زمینه متخصص هستم، باید بگویم که کجا از کدام درسها زدهام و متخصص نیستم.
آن نشان میدهد که من متخصصام؛ نه این که معدل ۱۹ بگوید من متخصصام. تو متخصص معدل ۱۹ هستی، چون معدل ۱۹ گرفتن خود تخصص میخواهد، چون نیاز به Sacrifice کردن فراوان دارد.
شاید بگوییم این نگاه خیلی رادیکال است. اما آن طرف ماجرا، نگاه محافظهکارانه هست. نگاهی که میگوید بالاخره معدل بالا خوب است. دکترا بهتر از ارشد است.
نهایتا این که همه آن را تایید میکنند، نتیجه هم همان میشود.
ما اگر انتخابهایمان مورد تایید اکثر آدمها باشد، طبیعتا سطح زندگیمان نیز در همان لایهای است که اکثریت آدمها دارند.
من نمیتوانم Common Standard داشته باشم و بعد Uncommon Life داشته باشم. من نمیتوانم همهی رفتارهایم از نظر عموم مردم عاقلانه باشد ولی زندگیام در حد عموم مردم نباشد و فراتر باشد.
در مورد اهمیت مربوط بودن و Relevance
میخواهم همهی درسها را یاد بگیرم. معدل بسیار بالا. بهترین نمرهی همهی درسها.
خوب است که همهی درسها را بدانی، اما Relevance مهم است. مربوط بودن مهم است. این که من ببینم در کدام آنها میخواهم قوی باشم. تاپ باشم. برتر باشم.
آدمهایی که همهی دروس دانشگاهی را به یک اندازه بلدند، حتی خیلی خوب، الزاما موفقترین آدمها در مسیر شغلی نیستند.
آدمهایی موفقتریناند که یک حوزهی خاص را به صورت نادر بلدند، یعنی کمتر کسی آن را بلد است. به طوری که بتوانند بگویند در این حوزه، آدمهای کمی مثل او هستند. اگر من هستم، نفر دوم را به راحتی نمیتوانیم پیدا بکنیم.
ای کاش به جای این که معدل ۱۹ دانشگاه را با ۱۹ آوردن در همهی درسها به دست آوریم، معدل ۱۹ را با ۱۷ آوردن در همهی درسها و نمرهی ۳۰ یا ۴۰ آوردن در یک تکدرس خاص به دست میآوردیم. در یک درس، نابغهی دانشگاهمان میشدیم.
نبوغ فقط این نیست که مغز من خیلی عجیب کار بکند. نبوغ یعنی من کمیاب باشم و مثل من به ندرت به دست بیاید.
همهی نوابغی که در تاریخ میشناسیم، اینگونه نبودند که بیشترین بهرهی هوشی یا … را داشته باشند. اینها نادر بودند. مثل آنها کم بوده است. زیرا که در یک حوزهی خاص، انرژی زیادی گذاشته بودند.
یادمان باشد که مربوط بودن مهم است.
در مورد دانش تخصص
یکی از اولین مولفههای فرهیختگی، این است که در یک حوزه، دانش تخصصی داشته باشیم. کسی نمیتواند بدون این ویژگی، ادعای فرهیختگی کند.
فرهیخته بودن و تحصیل کرده بودن، در اصلِ معنای خود به دانشآموختگی اشاره دارد. در اینجا به معنای عام دانش اشاره داریم و نه Science. یک موسیقیدان و یک نقاش نیز دانشآموخته حساب میشوند.
صفت تخصصی مهم است. دانش تخصصی یک ویژگی مهم دارد و آن یکپارچگی و مرتبط بودن دانستههایمان است. گردشهای ما در شبکههای اجتماعی و خواندن چند مطلب، ممکن است به اشتباه به ما حس فرهیختگی بدهد.
دانش پراکنده برای مسابقات اطلاعات عمومی مناسب است و نه فرهیختگی.
یادمان باشد وقتی میگویم در یک حوزه متخصص هستم، منظور این نیست که نسبت به حوزههایی که هیچی نمیدانم آن را بیشتر بلدم؛ بلکه منظور این است که در برابر متخصصهای مطرح این حوزه دانشی دارم که قابل مقایسه است. وقتی میگوییم قابل مقایسه، منظور این است که شاید دانشم اندازهی آنها نیست ولی اگر کنار آنها قرار بگیرم، تهیدست نیستم. ما از دانش تخصصی صحبت میکنیم، نه آرزوی یک تخصص.
دانش تخصصی دو مولفه دارد: عمق و تجربه. عمق با مطالعه، با تحقیق، با تفکر، با تأمل و با تجزیه و تحلیل بیشتر میشود. تجربه نیز با اقدام کردن و درگیر شدن افزایش پیدا میکند. هر کدام را جدی نگیریم، یک پای کارمان میلنگد.
تفاوت تمایز و مدرک تحصیلی
گاهی اوقات، تمایز را با تخصص و مدرکمان اشتباه میگیریم. تعداد لیسانسیها زیاد است. در این فهرست نمیتوانم بالا باشم. میروم فوق لیسانس میگیرم، زیرا که فهرست فوق لیسانس کوتاهتر است.
در فهرت فوق لیسانس هم نمیتوانم بالا باشم، به سراغ دکترا و فوق دکترا میروم.
این سختترین و کمحاصلترین روش است. چون عمر خود را معامله میکنیم.
در مورد استعدادیابی و تمایز
در دنیای جدید با فضای رقابتیتر، با عرضهی خیلی زیاد نیروی انسانی که اگر عجیبترین تخصص را هم داشته باشی، باز هم مانند تو وجود دارد، در دنیایی که شغلها در حال تغییر هستند و ما شغل فرزندان خود را نخواهیم فهمید و این موضوع را باید بپذیریم، من روی چه چیزی سرمایهگذاری کنم؟
استعدادیابی و تشخیص استعداد، تمایز را ارزانقیمت به ما میدهد.
اگر من استعدادهای واقعی خودم را شناسایی کنم و در آن تلاش کنم، مسیری که من در یک سال میروم، دیگران طی ده سال خواهند رفت. آنقدر جلو میافتم که کسی به من نمیرسد.
استعداد، تشخیص آن، پرورش آن و استفاده از آن، پیدا کردن یک میانبر خوب – نه به معنای منفی آن یعنی فرار کردن از کار و تلاش – بلکه به معنای مثبت آن، یعنی پیدا کردن اثربخشترین شیوه برای کار و تلاش است.
۳. با عینک پزشکی
فرض کن که تو در استعداد تجسم فضایی قوی هستی و من در آن معمولی یا ضعیف و هر دوی ما، تخصص جراحی عمومی را شروع میکنیم.
خوب میدانیم که در دنیا، منابع ما محدود و اکثرا تجدیدناپذیر هستند؛ زمان و انرژی و توجه ما بیپایان نیستند.
حال، هر دو تخصصی را شروع کردیم که قوی بودن در استعداد تجسم فضایی، باعث میشود که بتوانی مسیرش را سریعتر طی بکنی و جلوتر و راضیتر و موفقتر و شادمانتر باشی.
این عالی نیست؟ این میانبر خوبی که در اینجا یافتهای؟
اکنون به یک سوال مهم میرسیم:
آیا جرئت این را داری که استعدادهایت را بشناسی و بر اساس آنها انتخاب کنی؟
اگر فهمیدی که استعداد تجسم فضایی و استعداد کار با انگشتان از نقاط قوت تو نیستند، حاضر هستی که از رشتههای جراحی چشمپوشی کنی و به سراغ تخصصی بروی که با استعدادهای تو همسو باشد؟
میدانم که اکنون زمان انتخاب کردن مسیر آیندهات نیست. قرار نیست بدانی که چه تخصصی میخواهی بروی. قرار نیست بدانی که چه کار میخواهی بکنی.
اما برایم پذیرفته نیست که مانند اکثریت، دست روی دست بگذاری و رفتارهای محافظهکارانه و Conservative نشان بدهی.
میتوانی مانند خیلیها، به دنبال معدل باشی و سعی کنی مقاله بنویسی و کتابی ترجمه کنی تا رزومهای پرتر داشته باشی. اما فکر میکنی که این موضوع تو را موفق و متمایز میکند؟ روشهایی که مثلا قرار است همه را موفق بکند؟ اگر قرار بود همه را موفق بکند، پس اکنون باید اطراف ما از این افراد موفق پر میبود. چیزی میبینی؟
میتوانی به جای این کارها، در ابتدا روی شناختن خودت وقت بگذاری. متوجه بشوی که در چه زمینههایی استعداد داری. بیشتر فکر کنی و بفهمی که کدامیک از این استعدادها را میخواهی از حالت بالقوه به بالفعل درآوری و یک توانمندی ایجاد کنی.
میتوانی به جای این کارها، موضوعی را انتخاب بکنی و در آن بهقدری عمیق شوی که کمتر کسی آن را به اندازهی تو بشناسد.
میتوانی متمایز بشوی.
اما یادت باشد که از آن طرف بوم به پایین پرت نشوی. دره است.
یادت نرود که کمی بالاتر نوشتهام که نباید تصویر کلان را فراموش کرد. نباید نگاه سیستمی به کل بدن انسان را فراموش کرد.
تو در قدم اول باید یک Generalist خوب باشی و سپس باید در یک حوزه در آینده در هنگام رزیدنسی یا حتی پزشک عمومی بودن، یک Specialist خوب بشوی. نباید آن قسمت Generalist خوب بودن را کنار گذاشت؛ وگرنه نتیجهاش همان ندیدن سیستم و عدم توجه به تفکر سیستمی است.
و میدانی که Generalist خوب بودن به معنای نمرهی ۲۰ در همهی درسها نیست. اصلا بهنظرم، لزوما نمرهی ۲۰ به معنای سواد بالا نیست؛ زیرا که این امتحانها، استاندارد نیستند.
اما اینگونه هم نباشد که تمام نمرههای بهشدت پایین خود را به استاندارد نبودن امتحانها نسبت بدهی.
یادت باشد ماهیت رشتهی ما بهگونهای است که بهتر است حداقل اورژانسهای هر رشتهی تخصصی را بشناسیم. نمیگویم لزوما بتوانیم درمانش کنیم. اما بشناسیم که بفهمیم این یک وضعیت اورژانسی است. این رفع مسئولیت است که بگویی من فلان درس را نمیخواهم بدانم؛ زیرا که من دارم در یک موضوع دیگری تخصص پیدا میکنم و متمایز میشوم و میخواهم منابعم را به شکل مربوط به جلو ببرم. این حماقت است.
یادت باشد که این روزها Noise بسیار است. همه از هرچیزی مقداری میدانند. باید عمیق بشوی تا صدای تو به گوش بقیه برسد.
یادت باشد که انتخاب کردن درد دارد. زیرا که تو در هنگام انتخاب، معمولا مجبور هستی از بین گزینههایی که دوست داری، یکی را انتخاب بکنی. همین است که دردناکش میکند. این که مجبور هستی باقی گزینههایی را که دوست داری، کنار بگذاری.
نمیگویم اکنون انتخاب کن که در چه موضوعی میخواهی ۱۰ تا ۱۵ سال کار بکنی و عمیق بشوی. اما فوقالعاده میشود که اگر به خودت فرصتی بدهی که پراکندهکاری کنی و حوزههای مختلف را بررسی کنی تا در نهایت یکی را انتخاب کنی که در آن عمیق بشوی.
علوم پایه، فرصت این پراکندهکاری کردن است. این فرصت را از دست نده.
در کنارش، به نظرم بر روی مهارتی کار بکن که در آن، بهقدری پیشرو و ممتاز باشی که نام تو سرآمد باشد. همان حرفی که محمدرضا گفت.
الان، فرصت کار کردن بر روی مهارتهاست.
انتخاب شخصی توست که در چه مهارتی، عمیق بشوی؛ اما در یک چیز عمیق بشو.
درست است. این عمیق شدن هزینه خواهد داشت. از برخی چیزهای دیگر باید بزنی. اینجاست که بحث انتخاب کردن به وسط میآید.
انتخاب بکن که از کدام جادهی جنگل میخواهی بروی. اکنون دوباره بند آخر شعر رابرت فراست را بخوان:
دو جاده در جنگلی از هم دور میشدند، و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر میکردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.
حاضری از جادهای بروی که کمتر از آن سفر میکردند؟
میدانم که ترسناک است. میدانم که مسیر معلوم نیست. میدانم که تنهایی دارد.
من اینجور مواقع، شعر عطار را با خود زمزمه میکنم:
تو پای به ره بنه، دگر هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
به عنوان حرف پایانی این قسمت، اگر بخواهم اعترافی به تو بکنم، آنچه که گفتم بزرگترین حسرت من از دوران علوم پایه است. این که بر روی موضوعی اینگونه وقت نگذاشتم و خودم را در آن عمیق نکردم. من مقدار زیادی پراکندهکاری کردم.
فکر میکنم که اکنون متوجه میشوید چرا پس از دریافت هدیهی او، آنقدر شادمان و راضی بودم. او بزرگترین معلم من است. من هنوز نتوانستهام به تمامی پیشنهادهایش عمل بکنم. خودم هم در میانهی راهِ عملکردن به حرفهای بالا هستم. فقط دلم میخواست که آنها را به شما نیز بگویم که بتوانیم هممسیر باشیم.
فراموش نکردن قسمتهای دیگر زندگی
افلاطون مدرسهای تاسیس کرد که نام آن آکادمی بود.
در آنجا قرار بود که در کنار درسها، خوب زندگی کردن و خوب مردن را یاد گرفت.
حالا فرض کن به استاد بیوشیمی خود بگویی: من میخواهم خوب مردن و خوب زندگی کردن را یاد بگیرم.
در دانشگاه این موضوعها بحث نمیشود. کسی دغدغهاش خوب زندگی کردن و خوب مردن نیست. کسی دغدغهاش نیست که سبک زندگی تو را بهبود دهد.
سعی کن برای تو، این موضوعها دغدغه باشد.
به کارهای دیگری که به پزشکی مربوط نیست، مشغول بشو. هر چه که دوست داری.
زیادهروی نکن؛ اما فراموششان نیز نکن.
شاید بخواهی کتابی بخوانی.
شاید بخواهی موسیقی نواختن را بیاموزی.
شاید بخواهی یک رشتهی ورزشی را یاد بگیری.
شاید بخواهی شیرینیپز ماهری بشوی.
شاید بخواهی بنویسی.
و شایدهای دیگر…
باید تلاش کنیم که خوب زندگی کردن را یاد بگیریم. تلاش کنیم که خوب زندگی کنیم تا خوب مردن را نیز یاد بگیریم.
سخن پایانی
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان
ببیند
گوشی
که صداها و شناسهها را
در بیهوشیمان بشنود
برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم.
مارگوت بیکل – احمد شاملو – دفتر سکوت سرشار از ناگفتههاست
خالی از لطف نیست که آن را با صدای شاملو و موسیقی بابک بیات بشنویم:
پینوشت: شاید هنوز سوالهایی داشته باشی. دو نوشتهی مرتبط دارم. کمی در مورد روش درس خواندن در آنها بیشتر توضیح دادهام.
آقای قربانی میدونم سرتون مثل همیشه حتما خیلی شلوغه ولی اگه وقت کردید جواب منم بدید لطفا
چطور درسی رو که اصلا هیچ علاقه ای بهش ندارم رو بخونم و یاد بگیرمش
ما ترم اول یه آناتومی مقدمات داشتیم که فقط دانشگاه ما و علوم پزشکی بوشهر داشتن(به صورت پایلوت اجرا شده بود و شامل خلاصه ای از آناتومی همه ی دستگاه ها بود،که البته برا ورودی بعد از ما بخاطر حجم خیلی زیاد دیگه حذف شد)
کنار حجم خیلی زیاد مطلبش استادی هم داشت که واقعا از لحاظ اخلاقی غیرقابل تحمل بود،از بددهنی و حرفای رکیک گرفته تا کتک زدن دانشجو رو ازش دیدیم حتی،و خب جلسه ی اول برخوردم با این استاد مصادف شد با انواع توهین ها به خاطر اینکه من از قوانین سالن مولاژ مطلع نبودم و کیفمو با خودم داخل برده بودم
حالا همه ی اینها رو بزار کنار این که خوندن و یادگرفتن آناتومی باعث ایجاد هیچ شوقی در من نمیشه(مخصوصا قسمت اسکلت و عضله)
به هر حال به هر زحمتی بود مقدمات رو پاس کردم و البته تمام نمره ای که گرفتم از قسمت های دیگه ای غیر از اسکلتی عضلانی بود
و الان که اومدم ترم دو دیدم که ای دل غافل،همون استاد مقدمات ،تدریس اسکلت عضلانی ترم دو رو بر عهده داره
اینم اضافه کنم که خیلی معتقده به سیستم توترینگ و خیلی کم پیش میاد سر کلاس بیاد،تدریس و جواب سوال دادن که اصلا جز محالاته
حالا در برنامه ی ترم جدیدش برای ما معاینات بالینی عضلات و آناتومی سطحی هم گذاشته که کلا دو تا کتاب زبان اصلی فرستاد و خب توقع داره ما بعد از خوندن اونا بتونیم عضلات یه نفر رو معاینه کنیم
هفته ی پیش هم برا نشون دادن شیوه ی امتحان چند نفر از خدماتی های دانشگاه رو اورد و با این که راضی نبودن سر شکم درازشون کرد تا چند تا از دانشجو ها معاینات رو روشون انجام بدن،وقتی هم یکی از بچه ها بهشون گفت استاد کارتون از لحاظ اخلاقی اشتباهه کلی عصبانی شد و واکنش خیلی تندی نشون داد
نمیدونم چرا همه ی این حرفا رو برات تعریف کردم،خیلی طولانی شد،ببخشید واقعا،ولی نمیدونم چطور با این همه وایب منفی که از یه درس و یه نفر میگرم کنار بیام و اون درس رو بخونم و یادش بگیرم
(تازه نمیدونم اصلا بتونم پاسش کنم یا نه)
سلام دکتر . میدونم سرتون شلوغه به خاطر پایان نامه اما واقعا به جواب این سوال نیاز دارم الان دیر وقته دارم این پیامو مینویسم چون مجبورم شب رو به خاطر امتحان جنین ترم ۱ بیدار بمونم چرا! چون از اول ترم تا الان یک کلمه از هیچ کدوم از درسامو نخوندم چرا! چون جو خوابگاه و شهر جدید و ادمای جدید و گفته های بقیه ک ترم یک نخونید و تنبلی من که فک میکردم بعد از کنکور استراحنه نذاشت بخونم الان نمره درس بیوشیمیم اومده و من ۱۰ شدم ک پاسه اما میخوام یکم روندمو کندتر کنم و اعتراض بزنم تا استاد ۹ بده بهمو درسو دوباره به صورت همنیاز بردارم احساس میکنم به زمان بیشتری واسه طی این مسیر ۷ ساله نیاز دارم اگر روندمو کندتر کنم بتونم راحت تر برم این راهو ب نظرتون این کارو بکنم یا بزارم پاس بشه بره! خیلی ممنون
مهدی جان. درس بیوشیمی رو یاد بگیری مهمه؛ نمرهی بیوشیمی اما نه. خودت رو اسیر سیستم معیوب دانشگاهی نکن. درسش رو خودت بخون. نه اینکه بخوای تنبیه بکنی خودت رو با این کار.
دکتر خدا رو شکر ترم دو رو افتادم (ایموجی خنده) .
اناتومی نظری و عملی
اداب ۲ و ۳
بیوشیمی دیسیپلین.
البته بیخیال .
چند وقتی میخوام بکوب روی پزشکی و مسیرش در این تابستون وقت بزارم و چه کسی و چه جایی بهتر از شما و وبلاگتون. نویز ها رو از اینجا برمیداریم و دنبال فرکانسش هم در اینجا و هم در جاهایی مثل متمم میگردم.
شاگرد همیشگی شما .
مهدی باقری.
سلام خوب هستین دکتر ؟ حواستم بپرسم با کابر ازاد متمم شدن به این فایل صوتی مدیریت توجه دسترسی پیدا میکنیم یا اینکه خیر ؟ ممنون میشم پاسخ بدین.
سلام رفیق
اخییش بالاخره یه جا درست حسابی درمورد علوم پایه خوندم
موفق باشی
سلام
بنظرتون برای کسی که ترم ۴ه و فیزیو و آناتومی و بیوشیمی رو خوب تموم کرده، بهتره که در طول یک ترم دیگهای که از علوم پایهش باقی مونده درسای میکروبشناسی + جنین و بافت رو رفرنس بخونه، یا اینکه فیزیوی موزبی و قلب مجری+ کتاب نعمتیپور + the only ekg book you’ll ever need رو پیش ببره(که فیزیوپات بشه متناسب با وقت هاریسون خوند)و اون دروس رو در حد سیب سبز و پروگنوز بلد باشه؟
و اینکه اگه من ایمنی و ژنتیک رو فقط در حد کتاب first aid بلد باشم، بعداً فرصت میکنم ابوالعباس و امری رو در یک روند طولانی بخونم؟
این کامنت شاید تکراری باشه اما چون دیدم زیر اون پستی که گذاشتمش نبود گفتم شاید بهتر باشه دوباره بنویسمش . اما اگه همونجای اصلی بود شما لطفا پاکش کنید .
سلام دکتر قربانی خسته نباشین
من الان رفتم توی سایت دکتر نجیب و دیدم که قیمت رو زده ۳ دلار خیلی خوشحال شدم که میتونم با حدود هشتاد هزارتومن از آموزش هایی که شما گفتید این قدر خوبه بهره مند بشم . اما بعدش که رفتم یکی از نمونه فیلم های تدریس ایشون رو دیدم ، کمی توی ذوقم خورد .
چه لهجه ی سخت و awkwardی هست که ایشون باهاش حرف میزنن؟؟
مثل گزارشگرهای پاکستانی و افغانی بی بی سی صحبت میکنن . فکر کنم اسم این لهجه رو یه جا خوندم نوشته بود :
انگلیسیِ پَشتو . (:
اما اگه از لهجه شون بگذریم واقعا این که به صورت کاملا دیداری و ویژوآلایز تدریس میکنند چیزی هست که خیلی کم پیدا میشه و واقعا توی ذهن آدم به خوبی میمونه . مثلا من رفتم فیلم پتانسیل عملشون رو دیدم و با اینکه کمی لهجه و صحبت هاشون رو نفهمیدم اما شکل هاش هنوز توی ذهنم هست و به خوبی یاد گرفتم و ارتباط برقرار کردم .
با این اوصاف همون طوری که شما گفتید کم کم عادت میکنیم به این لهجه و برامون قابل فهم میشه . اما ترس من اینه که این لهجه وارد زبون خودم هم بشه و سر کلاس زبان هم با انگلیسی پشتو hello ، how are you کنم . D:
ولی خداییش خیلی خوب درس میده .
سوالی که الان دارم اینه که چطوری باید بخریم اکانتشون رو ؟
خیلی ممنون میشم راهنماییم کنید .
ضمنا قیمتش هم شده سه دلار .
اون راهنماییتون هم درموردِ زندگی عاطفی رو خوندم و ازش استفاده کردم . ممنون (:
پست جالبی بود
موفق باشید
این یک پست خوب و آموزنده بود و من اطلاعات زیادی کسب کردم
سلام وقت بخیر با اینکه علوم پایه مخصوص رشته پزشکی هست آیا کسی که هنوز پزشکی قبول نشده میتونه این ازمون رو بده در صورت کسب نمره خوب وارد پزشکی بشه؟
سلام اقای قربانی خسته نباشید
من رشته ام آزمایشگاه هست ومیخوام برای تخصص رشته خودم هماتولوژی بخونم درآمدرشته هماتولوژی چطوره؟ اطلاع دارید؟ ممنون میشم پاسخ بدید
سلام و خسته نباشید ..من دانشجوی پزشکی نیستم اما دارم سعی میکنم کاری که براش خلق شدم رو پیدا کنم و یکی از گزینه هام پزشکیه و دارم سعی میکنم باهاش اشنا شم ..وقتی متنتون رو میخوندم چندتا سوال برام ایجاد شد راجب پزشکی ..یکی از مورد علاقه های من و البته توانمندیهام کمک کردن به بقیه از راه ارتباطات کلامی هست و وقتی بخش مهارت های ارتباطی رو مطالعه میکردم با پزشکی احساس اتصال کردم اما خودتونم میدونید که علاقه به یک جنبه از کاری نمیتونه نشوندهنده یعلاقه به اون کار باشه و اما سوالم اینه که ایا برای انجام وظایفی که تو بخش مهارت های ارتباطی گفتین اصلا توی بیمارستان وقت میشه ؟یعنی اصلا تو بیمارستان جز تایم بررسی وضعیت بیمار سر تختش و ارایه ی دستورات لازم وقتی وجود داره که بخواد برسه به اینکه نیازهای روح ی بیمار رو برطرف کنه؟ با این فرض که از کار تو مطب خوشش نمیاد ..ایا به این وظیفش میتونه تو اتاق ویزیت بیماران تو بیمارسنتان برسه ؟ اصلا تو ازدحام بیمارستان وقت میشه؟ ؟و اگر وقتی برای انجام این وظیفه هست میزان این جنبه ی کاری تو پزشکی چقدره ؟برای مثال خلاقیت کمه و اینکه… وظایف دانشجو پزشک متخصص تو بیمارستان هم ویزیت بیمار و هم رسیدگی به بیماران بستری هست ..یه سوال دیگه.. اگر اون ۹۹ درصد ناموفقی که هرسال فارغ التحصیل میشن رو نادیده بگیریم اون ۱ درصدی که به خاطر متفاوت فکر کردن و رفتار کردن و علاقه و استعداد داشتن پزشک بیرون میان ایا از اینکه تو فرایند معالجه اشتباه کنن نمیترسن؟اگر میترسن طبیعیه؟ یا اینکه اصلا برای اون ۱درصدیها به سبب هم خوب کار کردنشون و هم استعداد داشتنشون که پزشک بیرون میان ابهامی تو روند معالجه وجود نداره و میدونه دقیقا باید چکار کنه و فقط انجامش میده ؟…….ببخشید که طولانی شد ممنون میشم راهنمایی کنید و البته اگر بتونید یه راهی برای اشنایی بیشتر با پزشکی معرفی کنید که به خاط کرونا نمیتونم برم بیمارستان و تماشاگر کارشون باشم
سلام اقای قربانی عزیز
هرمقدارکه ازشما به خاطر مطالب مفیدتون تشکر کنم کمه
فقط ببخشید درقسمت تماس باشما پیام ارسال نمیشه وerrorمیده ممکنه راهنماییکنید؟خیلی خیلی ممنون میشم
مبینا جان. اون قسمت خرابه. منم وقت نکردم که درستش بکنم. راستش چون نمیرسم هم ایمیلها رو جواب بدم، روش وقت هم نذاشتم. اگه شخصی نیست، همینجا برام بنویس. من میخونمش حتما.
سلام؛
من مدت زیادی نیست که با وبسایت شما آشنا شدم. فکر کنم این مطلب، از اولین مطالبی بود که از وبسایتتون خوندم. یه مقدار از اولشو که خوندم، دیدم چقدر خط فکری نویسنده به من نزدیکه!! یه نفر مطالبی که من ماهها در موردش فکر کرده بودم و به یه جمع بندی رسیده بودم رو انگار یه جا برام مکتوب کرده بود! حسی عجیب و لذتی داشتم که قابل توصیف نیست. راستش من به تازگی دانشجوی پزشکی شدم. قبلش تا فوق لیسانس یکی از رشته های ریاضی ، پیش رفته بودم و به دلایل متعددی به این رشته اومدم. اینکه یه نفر که جهان بینی اش تا حدی مشابه منه و نقشه ی راهو داره از قبل بهم نشون میده، فوق العاده س برام. من در طول تحصیل در رشته ی قبلیم، با چند نفر که بسیار برام الهام بخش بودند آشنا شدم و این باعث شد که طرز فکرم در مورد مساپل مختبف،علایقم، کتابهایی که میخونم و حتی تفریحاتم، عمق بیشتری پیدا کنه. ببخشید که انقدر طولانی شد. همه ی اینا رو گفتم که بگم الان در این مسیر جدیدی هم که قرار گرفتم، اولین شخص الهام بخشی که باهاش آشنا شدم، شما هستید. من خیلی از مطالب وبسایتتون رو مطالعه کردم و بعدش هم رفتم سراغ سایت متمم و حوزه ی مطالعاتمو وسیع تر کردم. و حتما میدونید که چقدررر لذت بخشه آشنا شدن با آدمهایی که دغدغه ای فراتر از روزمرگی ها دارند. کسایی که به دنبال معنایی عمیق تر در زندگی اند. حیفم میاد که نمی تونم اون حس بینهایت خوبی که تک تک سلولهامو پر کرده رو به قلم در بیارم.
بی نهایت ممنونتون هستم به خاطر همه ی چیزایی که ازتون یاد گرفتم و هنوزم دارم یاد میگیرم.
یه سوال ازتون داشتم اما فکر کردم منصفانه تره اگه قبل از پرسیدنش، یه پاس اون همه انگیزه ی مضاعف و آموخته هام که مدیون شمام، فیدبک بدم بدم لااقل.
و اما سوالم : توی مطالبی که در مورد دوره های بعد از علوم پایه، پست کردید، دیدم یه سری کتاب به عنوان بانک سوال معرفی کردید و عکسشونو هم گذاشته بودید. اما در مورد علوم پایه، چیزی ندیدم. شایدم خوب نگشتم توی مطالبتون. منابع زیادی توی سایت ها معرفی شده و نمیدونم کدومشون میتونه بهتر باشه. میشه این لطفو بکنید که اگه بانک سوال خوبی برای درسهای علوم پایه میشناسید، معرفی کنید؟
بازم ازتون ممنونم که انقدر موثر و الهام بخشید و آموخته هاتونو با ما به اشتراک میذارید.
خوب باشید همیشه …
سلام فاطیما جان. زمانی که من علوم پایه داشتم تازه کتاب سیب سبز اومده بود و شروع به کار کرده بودن. الان اصلا نمیدونم چطور هست و در جریان سوالهاش نیستم متاسفانه که بخوام کتابی معرفی بکنم بهت.
سلام ببخشید الان من بیو ملکول و سلول افتادم و دیسپلین قبول شدم حساب نمیشه دیسپلین و دوباره باید بدم درسته ؟ واینکه آیا میشه همه بیو ها رو با علوم پایه داد سهمیه دارم ؟
سلام وقتتون بخیر .خیلی ممنون بابت وب سایت خوبتون??. من برای خرید رفرنس اناتومی برای علوم پایه تردید دارم . منبع ازمون از گری و استل هست همونطور ک میدونید و شما اناتومی کلینیکال مور را معرفی کرید. بنظرتون کدوم بهتره ? برام خیلی مهم که به مبحث اناتومی تسلط خیلی خوبی داشته باشم.
هر کدوم که باهاش راحتتری مینا. به نظرم واقعا تفاوت چندانی نیست. و نسخهی Essential بگیر.
سلام.جالب بود…!همون حرفهایی که از ترم بالایی ها شنیده بودم رو مو به مو ذکر کردید…!رفرنس نخونید،پزشکی خیلی طولانی و سخته و چیزایی شبیه این، من تازه امسال وارد دانشکده ی پزشکی شدم.کلا یه هفته س کلاسامون شروع شده و منی که با کلی شور و شوق وارد این رشته شدم چقدر با شنیدن این حرفها فقط در عرض چند روز دلسرد شده بودم…یا اونجایی که اشاره کردید اولش آدم یه حس خاصی داره که وارد پزشکی شده و شاید به تعبیری مغروره! حتی حس میکنم این مورد رو هم در خودم کشف کردم.یا اینکه اونی که قراره چیزی به ما یاد بده خودمونیم نه دانشگاه…!
نمیتونم بگم الان در این سن همه ی حرفاتونو درک میکنم یا نه.اما « هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند» مطمئن نیستم که همه ی کامنتا رو میخونین یا نه، اما احساس خوبی نسبت به این پست داشتم…آرزوی موفقیت دارم براتون
سلام آقای قربانی
وسط یکی از مطالبی که گذاشته بودین متوجه شدم قبل از دانشگاه گرگان زندگی میکردین . من امسال پزشکی گرگان قبول شدم ،نگران برند خوب یا بد دانشگاه نیستم از نظر خوده شهرش میشه بگین چجوریاس؟ خیلی کوچیکه؟
سلام مژان.
من عاشق گرگانم. برو اونجا. مطمئنم بهش دل میبندی. شهر کوچیکی هست نسبت به کلانشهرها ولی یه سری ویژگیهای خیلی خاص داره این شهر. مثلا جنگل داخل خود شهر هست و این بینظیره. میری و میفهمی.
سلام.وقت بخیر.من کارشناس پرستاری هستم و الان دارم برای ازمون لیسانس به پزشکی مطالعه میکنم.داشتم توی نت دنبال راهنمایی میگشتم که چه مطالبی مهمتره و چه سر فصلایی کم اهمیت تر که به وبلاگ شما برخوردم.مطالب خیلی خوبی رو توضیح دادید.جالب بود برام.
یه سوال داشتم شما کسی رو میشناسید که از طریق این ازمون وارد شده باشه و بتونه کمی به من کمک کنه؟اگر میشناسید ممنون میشم منو راهنمایی کنید
امیرمحمد سلام,امروز داشتم این پستت را برای نمیدانم چندمین بار میخواندم ,سوالی ازت دارم ,در داخل متن به سواد دیجیتال اشاره کرده بودی,از کجا باید شروع کرد منظورم این است که برای اگاهی چه کاری باید انجام داد؟ چه کتابی خواند؟ از کجا شروع به یادگیری کرد؟ اصلا چه مطالبی باید در این زمینه یاد بگیریم؟
سلام عطیه.
در متمم یه درس هست به اسم سواد دیجیتال. من اون رو توصیه میکنم.
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه…خدارو شکر من امسال به هدفم بعد یکسال تلاش رسیدم و قراره ترم اولی بشم?ازشما ممنونم که این مطالب رو قرار دادید اما من هنوز با نحوه درس خواندن تو دانشگاه مشکل دارم یعنی هیچ درکی ندارم از اینکه قراره چطوری درس بخونم…یه سوال دارم از شما….رتبم جوری شد که میتونستم پزشکی شیراز قبول شم اما به دلیل مسافت زیاد اصفهان رو انتخاب کردم…هنوز نتایج نبوده اما به شدت پشیمونم من یه روحیه کمال طلبی دارم یعنی نمیتونم به کم قانع شم چیکار کنم که این موضوع بهم ضربه نزنه؟خیلی ممنون از پاسخگویی شما ??
سارا.
اصفهان و شیراز هر دو دانشگاههای خوبی دارند. نگران این موضوع نباش. در مورد درس خوندن هم، یه قسمتهاییش دیگه زیادی فردی میشه و کم کم این مسیر رو کشف میکنی. نگران این هم نباش پس.
سلام آقای دکتر.خیلی ممنون از توضیحات خوبتون
من فقط یک سوالی هنوز در ذهنم هست
شما گفتین علوم پایه سیمانه و کسی اگر آن را نداشته باشه نمیتونه خوب جلو بره،من در درس های آناتومی و فیزیولوژی و بعضی بخش های بیوشیمی با شما موافق هستم ولی درمورد دروسی مثل جنین شناسی و بافت شناسی و یکسری بخش های خیلی حفظی بیوشیمی که یادمون میره یا مثلا آن بخش هایی که در کادرهای سبز مورفولوژی رابینز اشاره کرده …به طور کلی مطالبی که در مقیاس میکرو مطرح هستن حقیقتش خیلی لزوم عالی و عمیق خوندنش را درک نمی کنم
مثلا اجسام آمیلاسه،شکلشون زیر میکروسکوپ،مورفولوژیشون،محلشون و …چه طوری در بالین قراره به درد ما بخورند؟
یا بخش هایی که توضیح داده در پاتولوژی که اجسام میتوتیک را می بینیم یا جزئیات اجسام شبیه گل رز و…
قبول دارم به عنوان علم زیبا هستند ولی بنظرتون اگر من در اون حد به این مطالب جزئی اهمیت ندم در آینده ی بالینیم دچار مشکل خواهم شد؟
ببخشید که نوشته ام طولانی شد.واقعا سر این مسئله گیج هستم،از خیلی ها پرسیدم و از سال اول دانشگاه همه گفتن علوم پایه به جز آناتومی و فیزیولوژی و زبان،اون قدر ها مهم نیست.الان در فیزیوپات هستم که با وبلاگ شما آشنا شدم.یکم افسوس خوردم ولی در نهایت چون الان پاتو هم داریم و نمیتونم با این بخش های رابینز ارتباط برقرار کنم گفتم ازتون سوال کنم با توجه به این که با رزیدنت پاتو زیر میکروسکوپ اشکال را میبینید و….
ممنونم باز هم اگر فرصت کردید پاسخم را بدین????
سلام…دکتر قربانی عزیز
نمیتونم بگم چققدر از اشنایی با وبلاگ شما خوشحالم و چقدر از توصیه هاتون استفاده میکنم و از نوشته هایی مثل این نوشته حتی نت برمیدارم برای خودم…من میخواستم اون کاری که شما برای تیرویید انجام دادید برای دیابت نوع ۲ انجام بدم…از اونجایی که اواخر ترم ۱ هستم و تابستون هم پیش رو هست خب وقتم ازادتره و میخوام این فرصت پراکنده کاری رو به خودم بدم…میخواستم ازتون بپرسم از کدوم کتابا باید استفاده کنم و اصلا از کجا شروع کنم؟!و میشه درخواست کنم ایمیلتون رو برام بذارید ؟! ممنون ازتون
سلام. اگر نظر من رو میخوای، خیلی زود هست که این کار رو انجام بدی. منِ الان معتقده تو اون مقطع بالینی، کاش یک درس علوم پایه رو انتخاب میکردم فقط. الان اگه بخوام درسش بدم، با یک نگاه دیگه همون تیروئید رو درس میدم.
پس به نظرم، در بهترین حالت، یک درس از ترم یک رو انتخاب بکن.
سلام
مرسی از مطالبت امیر
نوشته هات را دنبال می کنم و لذت می برم
یک سوال داشتم در مورد پاتولوژی
حقیقتش من دست و دلم نمیره به خوندن پاتولوژی….رابینز جزوات آزمایشگاه را امتحان کردم…برام جذاب نیست متاسفانه
ازبچه های ترم بالاتر که میپرسم میگن آنچنان مهم نیست برای پزشک خوبی شدن
میخواستم ازت خواهش کنم اگر فرصت کردی یک مطلب درموردش بنویسی که چرا باید پاتولوژی خوند؟مثلا اگر ریز این اتفاقات سلولی را ندونم کجا بیمار را به اشتباه درمان می کنم و ….
چون دیدم گویا خودت خیلی پیگیر پاتو هستی و با رزیدنت پاتو میری آزمایشگاه و رابینز میخونی و ….
مرسی باز
و دوست دارم نظرت رو راجع به مقاله نویسی و پژوهش بدونم. آخه خیلی کم درباره اش نوشتی یا من ندیدم.اصلا فایده ای داره برای سوادمون؟ و اینکه بنظرت ترم ۲ خیلی زوده برای یادگیری پژوهش؟ چطور میشه evidence based medicine رو یاد گرفت ؟ با چه روش و منبعی؟
خیلی ممنون به خاطر همه ی مطالب مفیدی که می نویسی.
سوال منم هست… لطفن پاسخ بدین
دلیل اینکه کم نوشتم اینه که من واردش نشدم. نه به خاطر اینکه بد باشه، به خاطر اینکه علاقهی «من» نبوده در این بازه.
سلام و وقت بخیر. راستش همه ی نوشته هات رو مخصوصا نوشته های راجع به علوم پایه رو چند دور خوندم. خیلی عالین. میدونم معدل مهم نیست. ولی خب مزایایی که داره مثل استعداد درخشان شدن و اینا هم هست. که همین استعداد درخشان شدن یه سهمیه است برای آزمون دستیاری و اینا.و فکر نمره خوب گرفتن رو نمیتونم رها کنم .من از شروع این ترم میخوام خودم رو عادت بدم به رفرنس انگلیسی خوندن. ولی اینکار باعث میشه نمراتم کم بشه. میتونی یه پیشنهادی بهم بدی که به بالایی ایجاد بکنم بین رفرنس و جزوه خوندن ؟ چقدر از وقت رو باید رفرنس خوند؟ اصلا تو ترم ۲ لازم و شدنیه که برای فیزیولوژی و بیوشیمی دیسیپلین و آناتومی قلب و تنفس همه ی رفرنس ها رو خوند؟ ممنون میشم این ابهام رو برام برطرف کنی.
پیشنهاد من اینه که رفرنس رو برای زمانهای غیر از فرجهی امتحان بگذار.
لطفا برای کسی که میخاد از مطالب سایت متمم استفاده کنه چه در زندگی شخصی و چه شغلی بگین که توصیه میکنین از کجا شروع کنه
سلام امیرمحمد…این چندوقته وبلاگت رو زیر و رو کردم و مطالبی رو برای بار چندم تکرار کردمو و خوندمو و فکر کردم،به سایت متمم و روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی هم سر زدم مدل ذهنی تو رو به خودم نزدیک دیدم دغدغه هات در مورد اموزش پزشکی ،موسیقی که عاشقشم ،اینکه رویش یه گیاه از لابلای سنگ رو میبینی تو مسیرت و لذت میبری و ثبت میکنی….اینکه ادمایی با دغدغه مشترک بتونن همدیگه رو پیدا کنن و تعامل داشته باشن لذت بخشه ،خوشحالم که وبلاگت اشنا شدم ،از یکی از دوستان که پزشکی شیراز میخونه سراغت رو گرفتم خیلی ازت تعریف میکرد که در حد یک اتندینگ سواد داری و ….خوشحال میشم از نزدیک ببینمت اگر همایشی داشتی لطفا خبر بده توی وبلاگت
مریم جان.
این لطف تو به من هست. اما من در حد یک اینترن هم سواد ندارم هنوز از نظر خودم.
سلام وقت بخیر.ببخشید شما ورودی بهمن روزانه بودید یا ظرفیت مازاد؟یه جا خوندم ورودی بهمن روزانه ها شهریه نمیدن اما مازاد ها چه ورودی مهرشون چه ورودی بهمنشون شهریه میدن،درسته؟لطفا جواب بدید.خیلی برام مهمه
اره کلن چه بهمن چه مهر روزانه ینی بی هزینه و مازاد ینی با هزینه
سلام آقای قربانی گرامی
از چه کتاب یا هر منبع معتبر دیگری میتونیم در کنار فیزیولوژی گایتون برای رفع ابهام و درک بهتر استفاده کنیم؟
با تشکر قبلی ??????
سلام شکوفه.
این دو تا کتاب فیزیولوژی هم، کتابهای خوبی هستند:
Bern and Levi
Ganong
آپتودیت هم گاهی فیزیولوژی گفته.
سپاسگزارم.
باز هم از این منابع استفاده خواهم کرد اما متاسفانه اکثر اوقات در مورد مطالبی که برایم مبهم بود چیزی در این منابع، پیدا نمیکردم.
به نظرم در برخی از مطالب فیزیولوژی گایتون به توضیح بیشتر نویسنده نیاز بوده.لااقل برای کسانی که به فرد آگاهی برای پرسیدن سوالاتشون دسترسی ندارند.
سلام خسته نباشید واقعا عالی بود من ترم دومم و هنوز برای من یر نشده بود خیلی خوشحالم که با وبلاگتون آشنا شدم و این مقاله رو خوندم مخصوصا درباره معدل واقعا میل شخصیم اینه که دروسی مثل جنین و فیزیو رو میخام ۲۰بشم ولی بعضی وقتها طمع معدل خوب به سراغم میاد خیلی خوشحالم که این نوشته شما رو خوندم الان احساس خیلی خوبی دارم واقعا هدفم اینه که همونطور که شما گفتید سیستمیک بخونم و بتونم ارتباطات پنهان بین بیماریها و دروس مختلف رو کشف کنم بشدت لذت بخش هست انشالله کتاب آناتومی بالینی و زبان زندگیرو تهیه میکنم امیدوارم بتونم موفق باشم ازتون بی نهایت ممنونم
سلام…دکتر قربانی عزیز?
نمیتونم بگم چققدر از اشنایی با وبلاگ شما خوشحالم و چقدر از توصیه هاتون استفاده میکنم و از نوشته هایی مثل این نوشته حتی نت برمیدارم برای خودم…من میخواستم اون کاری که شما برای تیرویید انجام دادید برای دیابت نوع ۲ انجام بدم…از اونجایی که اواخر ترم ۱ هستم و تابستون هم پیش رو هست خب وقتم ازادتره و میخوام این فرصت پراکنده کاری رو به خودم بدم…میخواستم ازتون بپرسم از کدوم کتابا باید استفاده کنم و اصلا از کجا شروع کنم؟!و میشه درخواست کنم ایمیلتون رو برام بذارید ؟! ممنون ازتون
سلام.یه سوال:
وقتی معدل و حفظ مطالبی که بعد امتحان یادم میره ولی توی امتحان میاد و اگر جوابشون ندم نمرم کم میشه ،میشه استعداد درخشان بودن و حمایت گرفتن برای هزااار تا چیز،مبنای خوب بودن،ارزش گزاری بچه ها توی کلاس بر این اساسه یا مثلا حرفت جدی تر گرفته میشه وقتی رنک باشی یا اموزش و ای دی او و……. به چشم دیگه نگاه می کنن و برچسب میخوری که ۱۷ یا۱۸هستش و بچه درس خونه و هووووووو.
بعد فرضا که تو تصمیم گرفتی مغز و اعصاب بخونی و برات مهمه نورو آناتونی و فیزیو اش رو کامل یاد بگیری. و توی اونم خوب عمل کنی اما در کل اینطور نباشه و معدلت خوب نباشه. چطوری با تحقیر ناشی ازش کنار بیایم؟ من بدم میاد از لحن حرف زدن و نگاه آدما وقتی نمرم کمه، وقتی یه جوری به رنک کلاس نگاه می کنن که انگار…
چرا من فکر می کنم با وجود اینکه بهتر از بقیه درس رو می فهمم و درک می کنم نمرم ازشون کمتر میشه؟ اصلا از توقع خودمم حتی کمتر میشه؟
چرا بازدهیم بده؟
امتیازای عوض کردن راهمون چیه؟
حس می کنم می دونم از چی خوشم میاد. یا بیست سال دیگه اگر راهمو عوض نکنم حسرتش رو تا گور دارم.
اما مرددم خیلی خیلی.درست و غلط چیه؟
من میتونم معدلم بالا باشه و رفرنسم انگلیسی باشه و برنامه نویسی یادبگیرم و خوب درسا رو بفهمم و برای پزشک بودن آماده باشم و زبان یاد بگیرم کتاب بخونم؟
اخه رنک ما همیشه درس میخونه. فارسیم میخونه و حرف خودش اینه که من خرخونم.ولی من میچسبم رو یه چیزی تا اونو یاد بگیرم که اصلا مبحث درس اون ترم نیست. مقاله ای میخونم که توی نمره امتحانام هیچ کمکی نمی کنه.یا زبان چهارم یاد میگیرم. یا میرم توی سایت های انگلیسی چیز میز میبینم در مورد پزشکی و سوالامو بر طرف می کنم. سوالای انگلیسی حل می کنم که توی امتحان نمیاد انگار.کتاب رفرنس و غیر رفرنس انگلیسی می خونم.همشم بی ثمره انگار.چون اون همین وقتشو میذاره و درس میخونه.بعد اون حداقل به یه چیزی رسیده ولی من نه.تفاوت زبانم من اون زیاد مشخص نیست چون سطح من برای اموزش این مملکت اصلا لازم نیست. یا مثلا اون سوال حل شده من که ۱۰ ساعت وقت برده یک ذره از حس تحقیرم کم نمیکنه.
توی بالینم به قول شما سکریفایس کننده ها پیشتازن؟ یا اونجا من اگر وقت بزارم رو مرجع جلوترم و این کارم اونجا مهم میشه؟
مگر فهم من و اون،چیزایی که از این درسه یادمون میمونه چقدر فرق داره ۳ ترم که ازش میگذریم که اون معدلش انقدر بیشتره و هزار تا مزیت همراهشه.
خب حداقل من چیکار کنم این تحقیر حال بهم زن کم بشه؟
چیکار کنم معدلم بیاد بالا؟
من برام رنک بودن مهم نیست یا ۱۹ ۱۸ بودن.ولی تحقیر …
حالا همش به کنار فردا قبل پره و دستیاری چی؟ من بازم تحقیرم؟
من بازم بازم بازم چون تینک و…… از اولش نخوندم باید از علاقم دست بکشم؟(هر چند نمی تونم)
از اینکه دوباره مثل دبیرستانم باشم متنفرم بودم برای همین معدل برام جذاب نبود
لطفا هر کسی میتونه بهم جواب بده و پیشنهاد بده و نظر شخصی و تجربشو بگه. شاید لابه لاشون منم خودمو پیدا کنم.
چقدر تو منی?
میشه اینو جواب بدین ?
مشکل منم هست
تموم حرفای دلمو زدی ?
سلام دکتر قربانی عزیز
ممنون بابت وقتی که برای این وبلاگ قشنگ و مفید میذارید
من یه سوال دارم ممنون میشم جواب بدید
من تجربه خوندن رفرنس دارم ولی حالا بعد سه ترم که خلاصه گایتون رو خوندم ب این فکر افتادم چه بهتر میشد اگه یه کتاب خلاصه تر رو چند دور بخونم و بهش مسلط بشم تا اینکه یه رفرنس رو نصفه نیمه و فقط یه دور بخونم
نظر شما در این باره چیه؟
سلام امیرمحمد امیدوارم حالت خوب باشه خیلی نوشته کمک کننده ای بود مطمئنم اگه دانشجوی پزشکی بودم تاثیرش برای روشن شدن مسیر چند برابر میشد…
چقدر از عکس برگه هایی گذاشتی کنار میزکارت خوشم اومد به شوق دیدن عکس کتابخونه هات،دیدن عکس میزکارت- که همون نوشته های اطرافش خیلی چیزهای کاربردی بیشتر از مدرسه ها حتی دانشگاهامون یاددهنده هستن – هم اضافه شد
پایدار باشی:)
سلام وقت بخیر
راستش از ابتدای ورود به دانشگاه ما با نظرای مختلفی مواجه میشیم و خب نمی دونم علتش چیه ولی(حداقل برای من اینطوریه) که وقتی دارم پرس و جو میکنم برای حرف seniorهام به طور قابل توجهی ارزش قائل میشم و خب راه هایی که نشون میدن برام ارزشمنده اما چون بی تجربم از ایراد هاش بی خبرم.
اما از این مورد مطمئنم که یک سری از نظر ها که شما هم در این وبلاگ در موردش نوشته بودید برام ارزشمند نبودن و من بعد از کنکور تصمیم گرفتم کنکور آخرین مرحله ای باشه که منتظر گذشتن ازش باشم تا به یک چیز هایی برسم (الان فکر می کنم همین هم اشتباه بوده) پس یکی از نظر ها (این که علوم پایه بدرد نخوره و فیزیوپات و بالین فلانه) منو قانع نمی کرد چون گاهی وقت ها که با توجه وعمق بافت رو می خوندم و نه برای امتحان به یک سری سوال های جالب می رسیدم که میتونست شروع جست و جوی علمی باشه (حتی اگر به بن بست بخورم)و خب اون لحظه من شوق واقعی رو توی وجود خودم حس می کردم . من ترم یک بافت و جنین(که خب نتیجه تاکید استاد علوم تشریحمونم بود که رفرنس نه جزوه من رو بخونید) و فیزیو رو با رفرنس خوندم(هرچند همراه خوندنم خوندن سطحی و امتحان محور و فراموشی هست و فراموشی جزئیات زیاد که صد البته) سوالی که از خودم مدام می پرسیدم این بود که اگر قراره فراموش بشه پس ارزش وقت من چی،حسرت فراموشیش چی؟(البته مثلا راه هایی مثل خلاصه نویسی و اینا رو هم امتحان کردم اما هدف من صرفا آزمون علوم پایه نبود و صد البته خلاصه کردن رفرنس رو به درستی بلد نبودم و هنوزم کامل نیستم)که با مطالبی که شما درمورد استوار کردن یک ستون ودید کلی … گفتید تقریبا به پاسخش رسیدم و برام مسلم شد که نمی تونم همه وسعت این رشته رو داشته باشم اما باید یاد بگیرم که در سرچ هوشمند باشم، هر چند که به طور کلی از دید تونلی هم چندان بدم نمیاد اما حالا حس میکنم چیز مناسبی نیست.
قبل از آشنایی با صحبت های شما نتیجه صحبت هام و پرس و جو هایی که انگار داشتن به من جهت میدادن صرفا این کلمات گنگ بود:
المپیاد
مقاله نویسی
straight
حذف طرح
استعداد درخشان
ابن سینا
کمیته تحقیقات
Apply abroad
هیچ کدوم وضوح نداشتن ولی خب بعضی از چیزا مثل تحقیق و سرچ که جزinterestهای اساسی من بودن هم راهش برام گنگ بود هم practiceهای ملزومش. و همین حالا هم شفافیت قابل توجهی نداره.
این کلمه ها بهترین selectionممکن بود از نظر هایی که شنیدم.اما خب من خودم رو تصور کردم که به همه این ها رسیده باشم. اما اثر گذاری برام خیلی مهمه و حس می کردم حتی اگر تک تک اون ها رو بدست بیارم تضمینی برای اثر گذاریم نیست(این بی میلی من رو برای رسیدن به اون ها نشون نمیده البته).
یک دوستی به نقل می گفت فلانی که معدل اول علوم پایه کلاس بود در بالین انقدر ضعیف است که…..
من تصور کردم این را در مورد خودم بگویم حالا مهم نیست ابتدا و انتهای جمله چه باشد مثلا فلانی که…….( هر چه باشد )بی اثر است. صرفا به این مقام ها رسیده.
من صرفا از ضعف بالینی که نه از اثر نگذار بودن از همین ابتدا ترس دارم.
در حقیقت سوالی که از شما دارم اینه که چطور تمرین کنیم که در این رشته اثر گذار واقعی باشیم(در وجود خودمون، خودمون باور کنیم که اثر گذاریم نه اینکه بقیه بابت یک سری مقام پوشالی ما رو اینطور بدونن)؟
دومین سوالم هم اینه که برای سرچ و ریسرچ چه چیزی را در خودمان تقویت کنیم و چطور وارد این حیطه بشویم؟
راه یادگیری چیز هایی مثل اسلاید سازی، خلاصه نویسی و… چیه؟
چه چیزی باعث میشه ما به شوق آموختن برسیم و چطور مهارت های مرتبط با دریافتن تقویت کنیم؟
اگر شما برگردید به ابتدای علوم پایه با دانش امروزتون چه چیزی رو حذف و اضافه می کنید از فردی مثل من؟
⚪در نهایت عذر میخوام که انقدر طولانی نوشتم. اگر سوال تکراری یا پاسخ داده شده پرسیدم پوزش می طلبم و از شما برای همراهی صمیمانه و دلسوزانتون سپاسگزاری می کنم. پایدار باشید?
بیتا جان.
ممنونم که اینقدر کامل توضیح دادی برام.
متاسفانه من جواب همهی سوالهات رو نمیدونم. اینکه چطور اثرگذار باشی رو بهتر هست از یکی بپرسی که اثرگذار هست. جوابش رو به منم بگو بعدا.
در مورد تحقیقات هم چندان کمکی از من بر نمیاد. چون خودم واردش نشدم اصلا. نه که تحقیقات در دوران دانشجویی بد باشه. منِ فعلی، کار در حوزهی آموزش رو به پژوهش ترجیح میداد.
در مورد شوق آموختن، فکر میکنم بهتر هست یه مطلبی راجع به انگیزه بنویسم. در مورد انگیزهی آموختن. این البته میفته برای یکی دو ماه دیگه. باید یه سری نوتبرداریهام رو مرور کنم و یه کم هم بگردم تا بتونم بهتر بنویسم برات.
در مورد یادگیری چیزهایی که گفتی، به سایت متمم میتونی مراجعه بکنی.
در مورد برگشت من به دوران علوم پایه، یه نوشته ای دارم به اسم اعتراف. جوابت رو کامل اونجا نوشتم. اگه وقت کردی و حوصله داشتی، اون رو بخون.
فکر می کنم وقتی سوال رو مطرح کردم ذهنم خیلی خیلی بیشتر از گذشته درگیرش شد و تا این لحظه تمام خط های فکری من از این مرکز عبور می کنند که:
از کودکی آرزو داشتم چند تکه بشوم
یک تکه فضا نورد
یک تکه عکاس
یک تکه نویسنده
یک تکه پزشک
یک تکه وکیل
اما حالا که برای یک مدت کوتاه می خواهم همه چیز را رها کنم راهم را کج کنم پراکنده کاری کنم بین آموزش و پژوهش و…..
آنوقت ببینم کدامشان طوری با من برخورد می کند که به هزار تکه تبدیل بشوم.
راه من آنجاست
تاثیر گذاریم آنجاست.
تاثیر گذاری که قلبم را شاد کند درست همانجاست.
من خیلی هنر کنم در همین حد راه تاثیر گذاری را پیدا کنم.
منی که می شناسم خیلی هنر کند همین یکی را کاملا درست انجام دهد.
?در نهایت سپاسگزارم که مثل من فقط توی دفتر خودت نمی نویسی.
ًسلام آقای قربانی من الان یه دانش آموز دوره ی راهنمایی هستم و از همین چند دقیقه پیش با وبلاگ شما آشنا شدم که البته برای من بسیار جالب بود .من علاقه ی بسیار عجیبی به پزشکی دارم و اونقدر با تلاش و مصمم دارم پیش می رم که یقین دارم روزی به تمام رویاهام میرسم.من الان کلاس هفتم رو تموم کردم و معدلم ۲۰ شده و شاگرد اول هستم. اما هنوز فکر میکنم کم کاری کردم.پس تلاشم رو چندین برابر کردم
و چیزی که الان میخوام بگم اول اینه که واقعا مطالبتون برای من جالب و خوندنی بودن هرچند که در بعضی موارد هضم مطالب برام سخت بود ولی بازم اونقدری تاثیر گذار بودن که تصمیم گرفتم شروع به نوشتن کنم البته نوشتن روی کاغذ هایی که امیدوارم یه روزی بتونم اونا رو در در اشتراک بزارم . نوشته هایی از جنس تلاش و انگیزه و علاقه.من سعی می کنم زمانم رو کاملا مدیریت کنم الان که تابستونه وقتم رو برای مطالعه صرف میکنم و همچنین تو رشته های بیوتکنولوژی و سلول های بنیادی و پزشکی بازساختی فعالیت میکنم
مورد بعدی که میخوام بهتون بگم اینه که ازتون میخوام برای ما بچه هایی که از همین الان و در دوران پایین تری میخوایم شروع کنیم هم مطالبی بزارید چون واقعا قلم شما اونقدری زیباست که حتی اگر کسی مثل من که علاقه مندم و با پشتکار پیش می رم هم اونارو مطالعه کنم با تلاشی مضاعف پیش خواهد رفت
پس خواهش میکنم مطلبی برای شروع ما هم بزارید و کمی راهنمایی کنید که از حالا چه کارهایی کنیم
بسیار ممنونم
سلام فاطمه جان. خوشحالم که نوشتن رو شروع کردی. امیدوارم همینطور ادامه بدی.
کار سختی از من خواستی. لطفا مدتی به من فرصت بده تا فکر کنم و ببینم چه کمکی میتونم انجام بدم.
خیلی خیلی سپاسگزارم . واقعا افراد مفیدی به مثال شما نیاز جامعه هستن که در راه رسیدن به موفقیت برای دیگران هم نهایت کمک را می کنند خیلی ممنونم .این رو بدونید که من شما رو به عنوان الگوی آیندم در زمینه کمک به دیگران قرار دادم ارزوی موفقیت رو برای شما دارم
سلام:)خواننده خاموش وبلاگتون هستم.همیشه ازتون یاد گرفتم…این پست طولانی به نظرم چیزی فراتر از راهنمایی و توصیه در دوران علوم پایه هست.شاید برای زندگی…کسی که درکش کنه میفهمه و امیدوارم درکش کرده باشم.در هر صورت خیلی ممنون…خیلی:)!این وسط یه چیزی ذهنم رو مشغول کرد…اونم دررابطه با سیستم آموزشی بود.بحث ناامیدی و غلط بودنش که صددرصد مشخصه!کمی با نظرات شخصی خودم قیاس کردم…و به نظرم اومد همین سیستم غلط دانشگاهی ریشه در آموزش غلط در همون سیستمه ۱۲ ساله قبله!یک بخش اون در اینکه دانش آموزان اشتباه تربیت شده رو وارد دانشگاه میکنیم و مورد بعدس اینکه رابط بین دو سیستم مدرسه ای و دانشگاهی که همون کنکوره آزمون جالبی نیست!اصلا چیز جالبی و راضی کننده ای نیست.حفظ کردن مباحث به صورت سطحی…تکنیک تست زنی و…فقط بدو ترازت کم تر نشه!نمیگم سخته خوب واقعا سخت نیست…ولی برای ورودی رشته های دانشگاهی آیا این چنین آزمونی که به نظرم علمی هم نیست میشه حساب کرد؟!نمیدونم…این بدگواری کاش حل میشد…کاش!من خودم در اخرای این مسیرم…درست در قدمای آخر…بازم ممنونم ازتون.با آرزوی موفقیت و خوشحالی قبلی 🙂
سلام امیر محمد
میخواستم ببینم چطور شما تدریس میکنید در حالی که دانشجو هستید؟ چون این کار خیلی به تثبیت مطالب کمک میکنه
ممنون از مطالب قشنگ و آموزنده
امیدوارم من هم روزی این جرئت رو پیدا کنم و بتونم بنویسم
شاد و سرحال باشی
سلام دکتر قربانی.
خوشحالم که با سایتت آشناشدم فکر کنم فقط شما بتونین مشکل منو حل کنین
من دانشجوی رشته اقتصاد هستم با کنکور تجربی و در حال حاضر ۲فعالیت اقتصادی و شغلی دارم،مربی شنا هستم،به کلاس ورزش رزمی هم میرم،بسیار علاقه مند به خواندن کتب هستم، طراحی میکنم،موسیقی کارمیکنم،مینویسم کلا در زندگیم بیکاری رو تجربه نکردم.اما از بچگی عاشق پزشکی بودم بخاطر آناتومی بدن انسان،ساختارسلولی و برای من از همه جذاب تر سیستم عصبی.
وقتی به خودم نگاه میکنم حرف میزنم مینویسم و… خودمو به شکل یه دستگاه میبینم که همه اجزاش همراه یکدیگر با تعامل برای رسیدن به هدفی تلاش میکنند.من در همه حالات بدن انسان و سیستم هاشو احساس میکنم الان اگه بخوام پزشکی بخونم باید کارهای فعالیت های بالارو بیخیال بشم؟؟؟
سلام آقای قربانی
مطالبتون عالیه…
امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق باشید…
ببخشید من ترم اول هستم و به خوندن منابع به زبان اصلی ایمان دارم…ولی متاسفانه تسلط من روی زبان انگلیسی خوب نیست…به نظر شما چه کلاسی یا برنامه ای برای من مناسب هست که بتونم از فیلم ها و مطالب انگلیسی استفاده کنم…
خیلی ممنون
سلام علی. بذار یه چند روز فکر بکنم و ببینم روش خاصی برای تقویت زبان در بچههای پزشکی به ذهنم میرسه یا نه. اگه رسید یه مطلب جداگونه براش مینویسم.
خیلی ممنون
سلام
ببخشید
راهکاری پیدا کردید یا نه؟
خیلی ممنون
اگه دربارش توضیح بدید خیلی عالی میشه.
منم مشتاقم که از زبون شما بشنوم.
سلام بر دانشجوی همیشگی طبابت.
امیر اگر برگردی به زمان انتخاب رشته، باز هم دانشگاه شیراز رو انتخاب میکنی؟
این رو در حالی میپرسم که متوجه هستم درصد زیادی از یادگیری بر دوش خود دانشجوست اما خب استاد با وجدان و دانشمند و همینطور محیط آموزشی هم تاثیر زیادی داره.
من دانشگاه شیراز رو انتخاب نکردم. من در دانشگاه شیراز قبول شدم. اول سه تا دانشگاه تهران رو زدم و بعدش شیراز. اینجا قبول شدم. اما از اینجا بودنم برای دوران عمومی راضی هستم.
سلام آقای قربانی عزیز
راستش مدت ها بود میخواستم ازتون خواهش کنم یەبار تو یە نوشتەای در مورد اینکە چطوربا منابعی کە استفادە میکنین، آزمون ها یا فعالیتهای کاری مرتبط با پزشکی ،یا مثلا جاهایی مثل متمم آشنا میشین بنویسین منظورم اینە خیلی از این آزمونا یا چیزای دیگەای کە تو سایت نوشتینو من برای اولین بار اینجا دیدم و همیشە فکر میکنم شما چطور از وجودشون مطلع میشین؟
سلام سمیرا. عملا همین بیتی که کمی بالاتر گفتم.
تو پای به ره بنه، دگر هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
کم کم تو این مسیر بهشون بر میخورم. البته وقتی یه منبع پیدا میکنم که استانداردهای من رو تأمین میکنه خودم رو تو بازی انتخاب منبع نمیاندازم. مثلا متمم برای من اینطوره. تو حوزههایی که داره کاملا از استانداردهای من رو fulfill میکنه. UptoDate همینه.
میشه لدفن توضیح بدین که منظورتون از کار کردن و تمرین در حوزه سواد دیجیتالی چیه؟ منظورم اینه که میشه یه ذره دقیق تر توضیح بدین اگه ممکنه
یه سوال کوتاه آقای دکتر… برای زبان سوم چه زبانی رو انتخاب کنیم که به درد آینده پزشکی بخوره؟… پیشاپیش از پاسختون سپاسگزارم
سلام غزل. تقویت بیشتر و عمیقتر شدن در انگلیسی. منابع فعلی رو به نظرم پرورش بدی بهتر ست از اضافه کردن منابع جدید. مگر اینکه بهم بگی میخوای مهاجرت بکنی به یه کشور دیگه و اون وقت جوابم میشه زبان اونجا.
سلام… امکانش هست که فایل اون عکس قوانین یادگیری و فایل هایی از این دست رو با کیفیت بهتری آپلود کنید؟
خوندن این فایل بدون خوندن دروس یادگیری در متمم فایدهای نداره غزل. اونجا با کیفیت بالاترش رو گذاشتم.
سلام امیر جان
امیدوارم حالت خوب باشه
ی سوالی ازت داشتم
من ترم ۱ ام و دانشگاه کلاس مجازی گذاشته
ولی استادای بیوشیمی ب جای فسلم و ویس فقط پاورپینتاشونو ک خیلی خیلی خلاصه و ناقصه (جوری ک نمیشه مفهوم مطلب رو فهمید) قرار دادن
میخواستم ی منبع خوب بهم پیشنهاد بدی
دمت گرم
سلام آقای قربانی _ خسته نباشین
اول می خواستم ازتون بابت راهنمایی هاتون تشکر کنم و بهتون خدا قوت بگم
من ترم ۱ پزشکی ام و medical terminology و gray anatomi for students و guyton رو میخونم.
میخواستم بپرسم ب نظرتون histology jonquira و embriology langman و رفرنس بیوشیمی هم بخونم؟؟؟؟؟
با تشکر
سلام عباس. میرسی همهی این درسها رو از روی تکستبوک بخونی تو یک ترم؟
سلام
اقای قربانی توی دوران کنکور و یا حتی تحصیل در دانشگاه شده بود که مثلا کم بیارین؟ نخواین ادامه بدین و روزهاتون طاقت فرسا بگذرن؟ چیکار کردین با این احوالات؟ یا بهتره بگم من این شرایط داره دیوونم میکنه(کنکوریم) چیکارکنم به نظرتون؟.. ممنونم ازتون
در ادامه کامنت قبلیباید بگمکه برند دانشگاه واقعن مهمه… از استادان خوب گرفته تا دوستان خوب تا شهر خوب… و منی که همچنان ناراحتماز قبول نشدن…?♀️
سلام غزل. آره، برند دانشگاه مهم هست، اما بیشتر برای خودش و کمتر برای تو و من.
میفهمم که این حسرت رو داری و میدونم که چقدر میتونه عمیق باشه. من فقط یه خواهشی ازت دارم. اینه که نذار این حسرت، بهانهای باشه برات: نگو با خودت اگه اونجا بودم فلان کار رو میکردم و اینجا ولش کن.
سلاااام… ترمدو پزشکی هستم و بسیار بسیار خوشحالمکه با این سایت آشنا شدم… به جِد ، مطلبی که نوشتین آموزنده بود و راستش یه ذره به دانایی تون غبطه خوردم و البته انگیزه گرفتمبرا ادامه راه… مرررسی واقعن❤✌?
راستش سر یه اشتباه مهلککنکورمن، پزشکی تهران و بهشتی و ایرانرو از دست دادم و هنوز ک هنوز دارم حسرت اون ۴ ساعت رو میخورم کا چرا نتوستمحقمو بگیرم… اینکه برند دانشگاه برند تو نمیشه واقعا انگیزه داد…حتما تلاشمو حتی تو این دانشگاه همچند برابر میکنم??
سلام امیرمحمد جان
من حدودا ۸ ماه دیگه قراره این مطالبو بخونم…
برام دعاکنید که قبول شم
سلام خوبین؟
یه سوال داشتم. بنظرتون اسنل رو بخونم یا گری؟ عکسای گری بهتره ولی بنظرم متن اسنل منظم تره (بعضا تو گری گم میشم!) و ارزش بالینی بیشتری هم داره. چون میخوام اوریجینالش رو بخرم یکم رو انتخاب حساس شدم
سلام. تو تکستهای آناتومی به نظرم مهمترین نکته اینه که خودت با کدوم ارتباط بیشتری برقرار میکنی.
سلام آقای دکتر. وقت تون بخیر.
من دانشجوی پزشکی ترم یک هستم.بعضی دانشگاه ها آموزش مجازی دارن به خاطر جبران تعطیلی ها.اما دانشگاه ما همچین امکاناتی نداره و اساتید بهمون اسلاید میدن با تلگرام .من خودم تو خونه دارم جلوتر از اساتید رفرنس میخونم.اناتومی و بافت و بیوشیمی.
یه دنیا ازتون ممنونم که دکتر نجیب رو معرفی کردید.ازتون یه خواهشی دارم.میشه یه لطفی کنید و کانال های خوبی که تو یوتیوب میشه ازشون برای خوندن درس های پزشکی استفاده کرد و شما هم خودتون قبلا استفاده کردید رو معرفی کنید.به زبان انگلیسی کاملا تسلط دارم .با این لطف تون من رو از سردرگمی و فشار روانی ای که این روزا به خاطر تعطیلی و موندن تو خونه و …دارم،نجات میدید.
سلام نیلوفر یه ماه پیش بود که یه کانال یوتیوب پیدا کردم و اون تک ویدیویی که من ازش دیدم، به نظرم خیلی خوب کار کرده بودن.
UBC Neuroanatomy رو سرچ بکنی به کانال یوتیوبش میرسی. سایت osmosis هم خوبه. کانال یوتیوب هم داره.
سلام آقای قربانی امیدوارم حالتون خوب باشه.اقای قربانی به دانشجویان پزشکی الان در دوره رزیدنتی حقوق میدن یا پرداخت حقوق به اون ها لغو شده؟ میشه لطفا اگه هنوز این حقوق رو میدن بگید که ماهیانه به یه دانشجوی سال ششم چه قدر حقوق میدن ممنون
سلام نهال. هم رزیدنتها هنوز حقوق دارن. هم اینترنها.
فکر میکنم منظورت از دانشجوی سال ششم، اینترن باشه که حقوقش الان هفتصد و خردهای هست.
سلام وقت تون بخیر.خدا قوت.
میدونم سرتون خیلی شلوغه و وقت ندارید جواب کامنت منو بدید.ولی اگه جواب بدید سوال هایی که این روزا درگیر سردرگمم کرده برطرف میشن.از سال بالایی ها که می پرسم طبق آلودگی های ذهنی خودشون و دید غلطی که به علوم پایه دارن بهم جواب میدن.
من ترم یک هستم.و استادمون بیوشیمی دولین رو معرفی کرده.کتاب فروشی شهرمون گفت منسوخ شده و الان اکثرا شهبازی میخونن.
کلا برای همه دروس من باید طبق منابعی که برای علوم پایه ذکر شده رفرنس بخونم یا کتابهایی که اساتید معرفی میکنن؟مثلا برای آناتومی اسنل(رفرنس معرفی شده برای علوم پایه) بخونم یا مور(جزو کتاب های خوبی که پیشنهاد کرده بودید )؟من تو دانشکده مون کسی رو پیدا نکردم که بتونه با دید خوبی که شما به علوم پایه دارید منو راهنمایی کنه.
سلام نیلوفر.
ببین مطالب واقعا اونقدری تفاوت نداره اینجا. تو از هر کجا که آناتومی رو بخونی، آناتومی هست. قرار نیست مسیرهای عصبانی نخاع تغییری بکنه از گری به اسنل به مور. کمی جلوتر که بیای، رفرنس مهمتر میشه. مثلا سیسیل و هریسون در بعضی از اپروچها کمی تفاوت با هم دارن. این تفاوتها صرفا در امتحانها شاید مهم باشه و باید همون رفرنس رو نگاه بکنی.
در مورد بیوشیمی، من کتاب شهبازی رو داشتم؛ ولی جز چند فصل دیگه نخوندمش. خود گروه بیوشیمی شیراز، کتابی رو نوشته بودند و من همون رو خوندم و از کتابش هم راضی بودم. هیچوقت دولین رو بررسی نکردم که بتونم بهت بگم چی به چیه. ولی میتونم بهت بگم این کتابهایی که در دستهی Biochemistry به زبان خیلی ساده و مشابه آن، بیخوده. اینا رو بررسی کردم. حداقل تا اون موقع که من دیدم، کتاب خوبی بینشون پیدا نمیشد.
ویدیوهای بیوشیمی نجیب هم خیلی دقیق و عمیق بود. اونهایی رو که ازش دیدم، دوست داشتم. ولی باید حوصله داشته باشی؛ چون واقعا طولانی هست.
سلام آقای قربانی،امیدوارم حالتون خوب باشه،بعدِ مدت ها وبلاگو چک کردم،حقیقتا دلم برای این وبلاگ و نوشته هاتون تنگ شده بود…این نوشته خیلی خوب بود(مثل همیشه؟!!)نوشتین سعی کنیم تو یه مهارت عمیق شیم،میشه در مورد انتخاب مهارت راهنمایی کنین و در مورد استعدادیابی و تمایز نوشتین،منِ۱۹ساله هنوز مطمئن نیستم در چه زمینه هایی استعداد دارم!درواقع یه زمینه هایی هست که تصور میکنم نسبت به دیگران بهترم ولی خب خیلیا از من تو اون زمینه بهترن و نمیتونم بگم خب من این استعدادو دارم!اگه ممکنه تو زمینه یافتن استعدادمون هم راهنمایی کنین
سلام سارا.
متمم، درس استعدادیابی مقدماتی. برای اینکار بهتر از اونجا سراغ ندارم.
سلام خسته نباشید و ممنون بابت مطالب ارزشمندی که میذارین ، من ترم سه پزشکی هسم و در دو ترمی که گذشت به شناخت نسبی نسبت به خودم رسیدم. چن تا سوال داشتم در رابطه با نقاط ضعف و مشکل هام ممنون میشم اگه جواب بدبد.
مطالبی رو که میخونم خیلی زود یادم میره ، مخصوصا درس های حفظی، و در واقع چشمم به حالت تند خوانی خیلی عادت کردن، چیکار کنم مطالب مدت زمان بیشتری توی ذهنم بمونه؟
من توانایی برنامه ریزی نسبتا خوبی دارم اما وقتی بازه زمانی طولانی میشه توانایی اجرای فوق العاده کمی دارم. در برنامم هم وقت درس خوندن خوبی میذارم هم وقت تفریحاتم مثل داستان نوشتن و نقاشی وخودمهم خیلی به برنامه اشتیاق نشون میدم. اما نمیدونمچی میشه که نمیتونم اون رو درست اجرا کنم. این مشکل برای بازه های زمانی طولانی شدید تر هست باید چیکار کنم ؟
آیا کشیک ها اونقدر سنگین هس یا استهلاک بدنی زیادی داره ؟ اگر این طور هس از الان ورزش کردن رو باید شروع کنم برای تقویت بدنم؟ چه کار های دیگه ای میتونم انجام بدم برای تقویت نیروی جسمی یا روحی در مقابل کشیک ها؟
در اخر میخواستم سایت یا سایت های پزشکی بهم معرفی کنید که از الان انگلیسی خوندن رو تمرین کنم و مطالب مفید و به روزی هم داشته باشن.
ممنون
سلام ملیکا.
بهتره یادگیری رو یاد بگیری. همینطور برنامهریزی رو. متمم خوبه برای هر دوش. خیلی هم خوبه.
ورزش هم بکن. چه کشیکها سنگین باشه چه نباشه. فوایدش رو خودت بهتر از من میدونی. در مورد نیروی روحی که میگی، حدس میزنم منظورت اتفاقهای سختی هست که تو بیمارستان میبینی. میدونی که این اجتنابناپذیر هست. نمیدونم برای تو چه چیزی کمکت میکنه به ادامه دادن. من مینویسم، کتاب میخونم، موسیقی گوش میدم یا خودم ساز میزنم، صحبت میکنم راجع بهش با نزدیکانم، نقاشی نگاه میکنم، به کتابفروشی میرم، راه میرم و …
برای سایت پزشکی، به نظرم از NEJM شروع بکن. واقعا عالیه. New England Journal of Medicine. میتونی عضو بشی. هر ماه سه تا مقالهی غیر رایگان رو با عضویت ساده، به شکل رایگان در اختیارت میذاره. پادکست داره و میتونی گوش بدی. خلاصه و عنوان مقالات مهم رو بهت ایمیل میکنه هر هفته که اگه خواستی بخونی اونها رو. عکسهای فوقالعادهای هم داره. کلا از اون مجلههای پزشکیای هست که به نظرم بهتره عادت بکنی به خوندنش و مرتب چک کردنش.
سلام آقای قربانی ببخشید بیشتر کلاس ها تو دانشگاه تا چه ساعتی هست؟ راسته که از صبح تا ۶ عصر همیشه کلاس هست؟ ترم های اول و دوم به همین شکله یا کلا دوران علوم پایه کلاس ها همه روزه تا ۶ عصره؟ میشه لطفا بگید بعد از علوم پایه چه طوریه و اکثرا تا چه ساعتی تو بیمارستان هستید(البته به غیر از دوران اینترنی که اون رو میدونم باید کشیک باشید)
سلام آقای قربانی ببخشید که دوباره براتون می نویسم، میدونم شما هم خودتون مشغول هستید و باید به کاراتون برسید میدونم همین که این متن ها رو برامون می نویسید خودش کلی زمان بر هستش ولی اگه میشه لطفا منو یه راهنمایی بکنید ممنون
سلام. بذار اول برات بگم که به پزشکی، مثل زیست نگاه نکن. قرار نیست اونشکلی درس بخونی. کسی هم به اون شیوه قرار نیست از تو بپرسه. سرنوشت تو و بیمار را قرار نیست این سوال معلوم کنه که در این عبارت چندین قید غلط به کار رفته و …
قطعا قسمتهایی وجود داره که خوب متوجه نخواهی شد. و قطعا هم منابع متعددی وجود داره براش که میتونی مراجعه بکنی. مدرسهی پزشکی که چند وقتی هست نتونستم در اونجا بنویسم، نمونهای از همین منابع است.
سلام آقای قربانی خواهش میکنم اگه پیامم به دستتون میرسه جواب بدید. آقای قربانی من نیم سال دوم قبول شدم سوالم اینه دانشجویان پزشکی اگه یه درسی رو متوجه نشن و نتونن یاد بگیرن چی کار میکنن؟ کتاب هایی که تهیه میکنیم یا تو کتابخونه های دانشگاه هست میتونه کاملا نیاز دانشجویان رو برطرف کنه؟ اگه با کتاب ها نشه مشکل رو حل کرد فیلم های آموزشی وجود داره که بشه خرید؟ شما خودتون اگه تو یه درسی خیلی مشکل داشتید و نمیتونستید متوجه بشید چی کار میکردید؟ مثلا من برای همه درس های کنکورم دی وی دی تهیه کرده بودم و اصلا از روی کتاب ها متوجه نمیشدم یعنی متوجه میشدم اما نمیتونستم اصلا تست ها رو جواب بدم برای همین مراجعه میکردم به دی وی دی هایی که داشتم یا فیلم هایی که تو فضای مجازی برای کنکوری ها مثل سایت الا بود، اگه من تو دانشگاه و با درس های پزشکی این مشکل رو داشته باشم چه جوری باید رفعش کنم؟ من واقعا نگرانم و خیلی خیلی میترسم که نکنه نتونم حتی نمره قبولی بگیرم، به نظرتون سخت ترین درس رشته پزشکی چی هستش که حتی با کتاب ها هم نشه از پسش براومد؟ آقای قربانی تو رو خدا منو راهنمایی کنید
سلام وقت بخیر
نمیدونم وقتی براتون میمونه که کامنت ها رو بخونید یا نه
من سال ۹۰کنکوری بودم و با وجود اینکه همه عمرم ارزوی پزشک شدن داشتم سال اخر ترسیدم و رفتم ریاضی، و اونقدر دیر بود که برای امتحان نهایی ها تجربی میخوندم و برای کنکور ریاضی
اخرم مهندسی پزشکی رو انتخاب کردم که اقلا ذره ای به علاقم نزدیک باشه
و دقیقا از ابان سال ۸۹بود که دیگه حال من خوب نشد
وقتی همه ارزوهاتو کنار میذاری دیگه حال دلت خوب نمیشه
خلاصه مهندسی رو تموم کردم و ازدواج کردم و یه سال خوندم برای ارشد و رتبه ۱۱ شدم
سر انتخاب رشته اونقدر اشک ریختم که خدا میدونه
اون من نبودم
هیچیش شبیه به من نبود
به قدری حسرت خوردم که منی که تونستم رتبه ۱۱ بگیرم حتما میتونستم پزشکی قبول شم و چرا این بلا رو سر سرنوشت خودم اوردم
اخر سر انقدر همسرم رو مخم کار کرد که انتخاب رشته نکردم و شروع کردم برای پزشکی خوندن
پارسال هروقت کم میاوردم وبلاگ شما رو میخوندم
چون به نظرم جنس حرفاتون فرق داشت
مثل همه دانشجوهای پزشکی فقط از زیادی درسا نمی نالیدین
از درس خوندن لذت میبردین در کنار همه سختیاش
الان آخرین امتحانای ترم ۱ رو دارم میدم
بالاخره بعد ۸سال حسرت و ۲۳-۴ سال ارزو بهش رسیدم
و اما راحع به این مطلب علوم پایه
من دانشگاه ایران قبول شدم
رفتار بچه ها بسیار برام عجیبه، فکر میکردم همه درسخون باشن و از درس لذت ببرن ولی همه خسته راهن
من که برای امتحانا جزوه های نصفه و نیمه و ناقص و بعضا غلط رو نمیخونم و تکست میخونم و اکثرا زبان اصلی، براشون خیلی عجیبم
راستش احترام سنمو نگه میدارن که دستم نمیندازن?
الان با خوندن این مطلب مطمئن شدم کارم درسته
کاش ادما بتونن از حال لذت ببرن
پارسال مطالبتون خیلی کمک کرد به من یه جورایی بهتون مدیونم، وقتایی که کم میاوردم خوندن مطالبتون بهم انگیزه میداد
امیدوارم همون پزشک باسواد و مشکل گشایی که آرزوشو دارید بشید
سلام لیلا. وقتت بخیر.
میخواستم ازت تشکر کنم که برام نوشتی. خوندن حرفهات باعث شد که امروز صبح با یک لبخند شروع بشه. بهت تبریک میگم که به رویایی که داشتی داری میرسی و تبریک میگم که مسیر رو مثل بقیه شروع نکردی.
امیدوارم همینطور ادامه بدی.
خیلی خیلی ممنونم??
واقعا لذتی که تو انجام این کار بردم هرگز تو زندگیم تجربه نکرده بودم. و ممنون بابت راهنمایی هاتون
سلام
آقای قربانی پس بیوشیمی و میکروبیولوژی چی؟ من مدتیه دنبال یه منبع خوب برا بیوشیمی میگردم که خیلی تخصصی نباشه و راستش واقعا نمیدونم با این اطلاعات پراکنده که دارم چطور میتونم بعدا یه بیماری ویروسی یا باکتریایی رو تشخیص بدم:/
سلام آقای دکتر
به نظرتون کسی که به ژنتیک علاقه مند باشه بهتره از طریق پزشکی وارد این مسیر بشه ؟! درواقع من به ژنتیک و زیست شناسی علاقه دارم. به درس های پزشکی هم همینطور . ولی علاقه ای به این ندارم که به عنوان یک پزشک کار کنم . و فکر نمیکنم با روحیاتم سازگار باشه . پیشنهادتون برای یه همچین کسی چیه ؟! امیدوارم جواب بدین . ممنون
سلام وقتتون بخیر
من یهو سایتتون رو پیدا کردم و خیلی مطالب جالبی داشت
من ترم بهمنی ام . تو این یک ماه باقی مونده شما چی برام پیشنهاد میکنید ?
سلام آقای قربانی واقعا ممنونم از اینکه جواب دادید ببخشید فقط یه سوال دیگه دارم اونم اینه که متخصصین طب فیزیک و توانبخشی اون دسته از کسایی که دچار شکستگی دست یا پا یا هر شکستگی که بدون عمل جراحی میشه اون رو جا انداخت میشن رو متخصص طب فیزیک میتونن درمان کنن یا درمان شکستگی ها حتی اگه به جراحی هم نیاز نداشته باشه و به صورت دستی پزشک بتونه اون رو درمان کنه حتما باید متخصص ارتوپد اون رو انجام بده و اجازه این کار رو به طب فیزیک و توانبخشی نمیدن؟ خواهش میکنم این سوالم رو هم جواب بدید ممنون
سلام آقای قربانی ببخشید من دانشجوی ترم ۴ پزشکی هستم و علاقه خیلی خیلی زیادی به کار تو اورژانس و هیجانات اون قسمت دارم اما متاسفانه شهری که من میخونم متخصص طب اورژانس نداره شما تو بیمارستان متخصص طب اورژانس دارید؟ من فقط دو سوال دارم یکی اینکه این متخصصین حتما باید شب ها کار کنند(منظورم بعد از فارغ التحصیلی و تمام شدن درسشون هست نه دوران رزیدنتی) مثلا اگه یه خانم این رشته رو بخونه فقط باید شب ها کشیک باشه یا میتونه روزها رو برداره و شب ها به خونه اش بره؟(این قضیه روز و شب برای من خیلی مهمه میخوام بدونم بعد از فارغ التحصیلی میتونم شب ها تو خونه ی خودم و کنار خانواده ام باشم؟ این رو هم برای این میپرسم چون من متاهل هستم و همسرم اجازه تحصیل تو این رشته اگه فقط کارش به صورت شبانه باشه رو بهم نمیده اما اگه کشیک ها از صبح تا حداقل ۷ یا ۸ شب باشه با من مخالفتی نداره)
سوال دومم اینه که این متخصصین میتونن مطب بزنن یا اینکه تا آخر عمرشون فقط باید تو قسمت اورژانس بیمارستان کار کنن؟ تو ایران فوق تخصص این رشته هست؟ اگه فوق تخصص بگیرن چی اون موقع میتونن مطب بزنن یا کلا اجازه این کار رو بهشون نمیدن؟.
همون طور که گفتم تو شهر ما متخصص طب اورژانس نیست(من اردبیل هستم)برای همین ازتون میخوام اگه اطلاعاتی دارید لطف کنید و جوابم رو بدید ممنون خواهش میکنم اگه پیامم به دستتون رسیده من رو راهنمایی کنید
سلام رویا.
کشیکها تقسیم میشه. منطقا تعدادی کشیک روز و تعدادی کشیک شب در طول هر ماه به شما میخوره (اگه اشتباه نکنم کشیکهای اتندینگها ۸ ساعته هست).
دیدم که مطب میزنن و چند نفری از اونها مطب دارن. در اصل یک سری کلینیک هم میتونن بزنن که یک سری کارها رو اونجا انجام میدن (ندیدم نمونهاش رو هنوز).
تعداد زیادی فلوشیپ داره؛ اما اطلاعی ندارم کدومهاشون در ایران موجود هست.
من بیش از هفتاد نفر میشناسم که الان دانشجوی پزشکی و دندانپزشکی و داروسازی هستند که با تقلب تمام وارد دانشگاهها شدند و کرسی های دانشگاهها رو اشغال کردند این درحالیه که سازمان سنجش از این امر خبر داره و کوچکترین اقدامی که هیچ بلکه به این متقلبین به صورتی خاص کمک کردند و حتی با وجود آگاهی تمام از تقلب این افراد به سبک خودشون به اونها کمک کرده و جا پایشون رو حتی محکمتر هم کردند. من از همه جریان خبر دارم. اسامی این متقلبین رو هم میدونم ولی فعلا به نا به دلایلی این اسامی رو نگه داشتم و به موقع خودش پخش خواهم کرد. نظرتون رو لطفا بگید.
چه امنیتی??
سلام وقتتون بخیر. برداشت من از صحبت هاتون :یک تلنگر لازم ولی نه کافی .صحبت های شما واقعا کمک کننده است اما برای کسی که دید باز تری نسبت به زندگی داشته باشد اکثریت ما زندگی نمیکنیم فقط لباس حیات بر تن داریم وقتی با خود خلوت میکنیم یک حس خلا وجودمان را در بر میگیرد آیا آنگونه که باید ،زندگی کردیم برای رشد و تغییر خود چه کاری انجام دادیم آیا واقعا از خود حقیقیمان بدون نقاب و چیزی که دیگران از ما برداشت میکنند راضی هستیم .آقای قربانی از آن دانشجویی که احتمالا از روند امتحان دچار استرس شده و enterرا لمس نکرده صحبت کردید اما از سواد دیجیتالی خود چیزی نگفتید توانستید به آن پنج سوال پاسخ دهید ؟در چه زمان؟ به سبک خودتان میگویم ممنونم که آلوده ی ذهنی تان را در اختیار دیگران قرار میدهید
سلام
آقای دکتر چرا همش غرررررررر میزنیم؟
میخواییم از شنبه بخونیم؟و این شنبه نمیاد؟؟؟چرا هی دنبال نقطه عطفیم؟؟چرا واسه هدفامون حتی قدمای کوچیک هم برنمیداریم؟؟
من واقعا جواب این سوالا رو نمیتونم برا خودم توضیح بدم/سردرگم شدم
راهنمایی/حرفی/نصیحتی که میتونم حرف دارین واسه این سوالا
موندم/اصلا همینجوری بی هدف
واقعیتش دارم خودمو گم میکنم/چند سالیه که خودم نیستم
حرفی دارین واسه من که چطور هدف بدم به این زندگی؟
سلام آقای دکتر. دانشجوی پزشکی ای هستم در اواخر فیزیوپات که دوران علوم پایه و فیزیوپات رو با کم کاری ها و حسرت های به جا مونده ی خیلی زیادی گذروندم… با وجود علاقه ی زیاد به پزشکی، قبول شدنم تو پردیس بین الملل دانشگاه تهران، از همون اول برام سرخوردگی و مقایسه و سرزنش زیادی به همراه داشت… بعد هم مشکلات عدیده تو درس خوندن، تمرکز کم و وسواس فکری زیاد و اضطراب و در ادامه افتادن و مشروطی و چهار ترم وقفه و حتی تا مرز اخراج رفتن و بالطبع سرزنش و سرخوردگی بیشتر… تنها چیزی که نگهم داشت علاقه به پزشک شدن بود… علاقه ی واقعی و نه توهم پولدار شدن! از روانشناس و روانپزشک کمک گرفتم و خیلی بهتر شدم… حالا چیزی که هست سالهای از دست رفته است و زمانی که به هیچ وجه برنمیگرده… وقتی متنتون رو خوندم واقعا دلم خواست برمیگشتم به ترم اول و با این آگاهی الانم شروع میکردم و همه چیزو بهتر میخوندم و میفهمیدم و لذت میبردم… ولی خب منطقی تر اینه که فکر کنم چطوری جبران کنم… خیلی چیزا باید جبران بشه از سطح نمرات و معدل گرفته تا سواد و علم و تجربه… پیشنهاد شما چیه؟
سلام الهام. عذر میخوام که الان نمیتونم طولانی بنویسم؛ ولی اگه بخوام کوتاه جوابت رو بدم، به نظرم بحث Micro-action رو بخون از متمم. بر همون اساس یه سری اقدام کوچیک تعریف بکن که کم کم انگیزهات برای ادامهی مسیر برگرده.
ممنون حتما
راستش تازگی با منبع فوق العاده ی یوتیوب آشنا شدم و دکتر نجیب که شما معرفی کردید و قصد دارم برنامه ریزی کنم یه سری مباحث پایه ای مهم رو بخونم باهاش… به هر حال قابل اجرا تر و جذاب تر از خوندن کتابهاست… تا عید فرصت خوبی دارم و بعد عید استاجر میشم…
خیلی عذر میخوام که من هم جواب میدم.من هم امسال پردیس بین الملل اراک قبول شدم.پارسال به دلیل یک سری مشکلات رتبم ۵۰۰۰ شد و امسال ۲۸۰۰ شدم.باید روزانه قبول میشدم چون تو قلمچی ترازم خیلی خوب بود اما تو کنکور سردرد گرفتم و نتونستم خوب عمل کنم.اما باز هم به خودم افتخار میکنم که همین رو هم قبول شدم.اصلا خودم هم فراموش میکنم که پردیس هستم.ما هم با روزانه ها هیچ فرقی نداریم .چون متاسفانه قبول شدن توی این رشته خیلی سخت شده و سر همین پردیس هم رقابت سختی وجود داره.پس هیچ وقت به خاطر پردیس بودن خودت رو سرزنش نکن.
سلام نیلوفر
تبریک میگم قبولیتو:)
چه خوب که از همین اول دیدت اینه با همین فرمون برو جلو چون من خیلی از این حس سرخوردگی در مقابل روزانه ها ضربه خوردم و هنوزم گاهی میاد سراغم:(
البته جو دانشگاه تهران هم یکم متفاوته با خیلی از جاهای دیگه چون رتبه های عالی اینجان و تو دانشگاه هم همچنان عالین… این کارو سخت تر میکنه…
ولی در کل همه ی ماهایی که اومدیم پزشکی چه روزانه چه پردیس چه آزاد جزو افراد درسخون و موفق جامعه و مدرسه هامون بودیم و درس خوندن و تلاش برامون ارزش بوده… هیچکس از آینده خبر نداره پزشک خوب بودن به خیلی فاکتور ها بستگی داره که هممون میتونیم تو خودمون تقویت کنیم..
سلام آقای قربانی جواب همه رو میدید پس چرا جواب من رو ندادید؟???
سلام امیرمحمد جان
باز هم سنگ تمام گذاشتی؛ خیلی لذت بردم.
میخواستم نظرت را در مورد مهاجرت از ایران بعد از اتمام پزشکی عمومی بدانم (چه در جواب این کامنت و چه در قالب یک متن مخصوص این موضوع). ممنونم
سلام محمد. من تصمیمی ندارم که برم. بهتر بخوام بگم، تصمیم دارم که بمونم اینجا. برای همین دیگه از خیلی مدت پیش، راجع به این که از چه روشهایی میشه رفت و باید چه کار کرد، نخوندم. میدونم موسسه کامران احمدی مشاوره میده راجع به این موضوع. نمیدونم کارشون چطوره البته.
سلام آقای قربانی عزیز من امسال ترم یک پزشکیم میخواستم خواهش کنم درمورد آناتومی خوندن راهنماییم کنین راستش کتتباشو دارم می خوام قبل دانشگاه یه نگاهی بندازم ولی اصلا نمیدونم چه طور وچی رو باید یاد بگیرم
سلام سمیرا. من اون زمان یه کتابی که خیلی در مورد آناتومی دوست داشتم این کتاب بود:
Draw it to know it
سلام آقای قربانی.وقتتون بخیر.من این کتاب رو با هزار زحمت پیدا کردم.اما نوشته نورو آناتومی draw it to know it ادیشن دوم
میخواستم بپرسم آیا همین کتابه یا اون کتابی که شما گفتید در مورد همه ی قسمت های بدنه؟
سلام ناهید. همین کتابه. نمیدونم برای بقیهی قسمتها هم داره یا نه. کتاب خیلی خوبیه. من سعی میکردم برای بقیهی قسمتها، شبیه همین کتاب عمل کنم.
سلام آقای قربانی خوشحالم که تجربیات خودتون رو با ما شریک می شید.سوالی داشتم در دبیرستان وهمینطور سالهای نزدیک به کنکور رقابت بسیار شدید وناسالمی بین دانش اموزا وجود داره .به راحتی دروغ می گن وارزش های انسانی رو نادیده می گیرن .آیا این روند در پزشکی وادامه راه هم وجود داره؟
سلام مهرسا. دلم میخواست بهت بگم اینجوری نیست. ولی تا مقطع fellowship هم نمونههاش رو دیدم. امیدوارم افراد بیشتری بتونن از این حالت خارج بشن و اصطلاحا grow out of it بکنن.
سلام آقای قربانی ببخشید کسایی که دچار مشکلات نخاعی مثل قطع نخاع میشن یا اونایی که به دلایلی نمیتونن زمانی راه بزن رو کدوم دسته از متخصصین درمان میکنند؟ متخصصین طب فیزیک و توانبخشی میتونند این بیماران رو درمان کنه؟ یا به کار اونا و تخصص اونا مربوط نیست؟ اگه کار اونا نیست کار کدوم متخصصین هست؟ ممنون میشم جواب بدید
سلام سارا. این افراد نیاز دارند که تحت نظر چندین پزشک باشند. برای شروع میشه به متخصص توانبخشی مراجعه کرد.
سلام وقتتون بخیر.
مهارتی که خیلی ضروری میدونم ایجاد ش کنم، تصمیم گیریه. اغلب خیلی کند تصمیم میگیرم و نهایتا باز هم مردد هستم. راهنمایی ای میتونید بکنید؟
سلام و خداقوت
خیلی خوشحالم ک با وبسایت شما آشنا شدم
بنده انشاالله دانشجو پزشکی نیمسال دوم هستم،سوالم این بود که باتوجه ب هزینه های زیاد این روزها،حتی کتابهای دانشگاه،چ کارهایی را پیشنهاد میکنید،که مرتبط با رشته پزشکی هم باشد،مثلا میتوانیم در تزریقات درمانگاه ها برویم؟من حتی ب ماساژ درمانی هم فکر کردم.
ممنووووووون
سلام آقای قربانی ببخشید من دانشجوی پزشکی هستم و ۱۸ سالمه با رتبه دو رقمی منطقه سه الان به علت مشکلات مالی مجبورم کار کنم و تصمیم گرفتم مشاور کنکور بشم به نظرتون رتبه دو رقمی (۹۰)منطقه سه میتونه مشاور کنکور بشه؟ شما خودتون هیچ وقت مشاور کنکور شدید یا درسی مثل زیست یا شیمی یا هر درس دیگه ای رو به کنکوری ها تدریس کردین؟ برای مشاور کنکور شدن یا تدریس درس باید کجاها برم؟ همین موسسات کنکوری که هست برم؟ به نظرتون خیلی به درسم لطمه وارد میشه؟و یه سوال دیگه اینکه می تونید بگید حدودا درآمدش چه قدره؟ من واقعا نمیدونستم این سوال رو از کی بپرسم واسه همین از شما سوال کردم و ممنون میشم جواب بدید
سلام نیما. راستش من زیاد در جریان ماجراهای تدریس کنکور نیستم. ولی میتونم بهت بگم که آره میتونی وارد بشی. ظاهرا درآمدش هم میتونه خوب باشه. این که چقدر به درست لطمه بزنه، بستگی به این داره که چقدر براش وقت بذاری. ولی به نظرم میتونی در حدی براش وقت بذاری که به درست هم لطمهای وارد نشه.
سلام. نیما.اگه مایل به همکاری هستی بگو تا یه آی دی تلگرام بهت بدم.فقط تراز کانونت(اگه شرکت میکردی) رو هم بگی ممنون میشم
سلام آقای دکتر،وقت بخیر.میشه یکم توضیح بدید در مورد این که چطور
از clinician programmer میشه استفاده کرد؟اصلا کاربردش چیه؟من رفتم چیزی در مورد برنامه نویسی دستگیرم نشد.به هر دو زبان استانبولی و انگلیسی مسلطم و به هر دو زبان یه نگاهی به سایت انداختم اما متوجه نشدم که چجوری بفهمم پایتون رو چرا باید یاد بگیرم.
بسیار خوب گفتی.واقعا هم همین طوره.تو بالین بعدها تفاوت بین پزشک ها تو همین مواد مشخص میشه.اینکه اگه مثلا در انافیلاکسی فلان قدر اپی نفرین میدیم رو یکی حفظ کرده و یکی واقعا فیزیولوژی و پاتوفیزیولوژی و فارماکولوژی و همه چیزش رو میدونه.یه پزشک خوب کسیه که علوم پایه و مسائل بیسیک رو درک میکنه.حتی این خودش کمک میکنه که یادگیری موارد پیچیده تر بعدها راحتتر بشه.
سلام ممنون از نوشته های فوق العاده تون و تشکر بخاطر تایمی ک میزارید و تجربه هاتون رو ب اشتراک میزارید،میخواستم ازتون بخوام اگه براتون امکانش هست یه کم در مورد سردرگمی هایی ک توی زمان کنکور هست و من الان بخاطر تمام همون کلافگی ها و سردرگمی ها مسیر زندگیم داره به سمتی میره ک فکرشم نمیکردم،این ک چه جور میشه یه کم از اون اشفتگیه بیرون اومد ،ممنونتون میشم اگه نظرتون رو بهم بگید!
سلام آقای قربانی، وقتتون بخیر. ضمن تشکر بابت به اشتراک گذاشتن تجربیاتتون امیدوارم فرصت کنید و به پرسش من هم پاسخ دهید. در قسمتی از پست اشاره کردید که گاهی مارو مجبور به بازی با یک قطعه ی پازل می کنند… میخوام بدونم شما اینگونه مواقع چه دیدگاهی رو در پیش می گیرد؟ (مثلا در دانشگاه ما استاد فیزیک پزشکی بسیاااار سخت گیر تر از اساتید درس های خیلی مهم هستن و صرفا برای پاس کردن این درس تقریبابخش زیادی از زمان یه ترم رو درگیر همین یه درس میشیم که قاعدتا فشار روانی زیادی رو هم به همراه داره…) مشتاقم بدونم وقتی مجبور به بازی با یه قطعه میشیم چطوری ذهنمون رو مدیریت کنیم؟
سلام. من متاسفانه خیلی اهل درس خوندن نیستم. گاهی خیلی می خونم و اکثر اوقات خیلی کم و اوقات هدر رفته ی زیادی دارم. به طوری که در یک هفته، مجموع ساعات درس خوندنم شد چهل و پنج دقیقه و این برای من که دو سال دیگه کنکوری هستم و هدفم پزشکیه فاجعه ست. ممنون میشم در این زمینه راهنماییم کنید.
سلام. من متاسفانه اونقدر پایبند به درس خوندن نیستم. مثلا یه هفته مجموع ساعات درس خوندنم میشه چهل و پنج دقیقه و یه هفته میشه چهارده ساعت و دوباره شروع کم کاری ها. و این برای من که دو سال دیگه می خوام کنکور بدم و هدفم پزشکیه، فاجعه ست. امیدوارم بتونید در این زمینه راهنماییم کنید.
سلام
خسته نباشید
ممکن هست لینک دانلود PDF متن هایی رو که قرار می دهید بگذارید؟ من شخصا واقعا باهاشون ارتباط برقرار می کنم و میخواستم بتونم توی لپ تاپم توی پوشه ی مخصوص خودشون قرارشون بدم.
ممنونم از سایت خوبتون و زمانی که می گذارید. 🙂
سلام کیان. راستش من معمولا مستقیم تو خود وبلاگ مینویسم. اگه از این به بعد تو ورد نوشتم و بعد گذاشتمش اینجا، لینک PDF اش رو هم میذارم.
سلام
فقط امدم بگم از ته دل خیلی دوست دارم.شاید یه روزی تونستم ببینمت.خوندن مطالبت بهم بابت هزینه هایی که در راه هدفممیپردازم انگیزه میده!
تو خیلی خوبی
سلام آقای دکتر. من پایه ی دهم هستم و برای المپیاد زیست، بین کتاب کمپل و گایتون دو دل موندم. سوالم از شما اینکه کدوم برای کنکورم می تونه مفیدتر باشه و اینکه زبان اصلی یا ترجمه؟
پیشاپیش ممنون از پاسختون.
سلام. اطلاعی ندارم و چیزی هم که میخوام بگم، در حد حدس خودم هست. حرفم اینه که بعید میدونم هیچ کدوم به کنکورت در درس زیست کمکی بکنه. مسیرشون متفاوته. خودت بهتر از من میدونی که کنکور چه داستانی داره.
به توانمندیهای خودت بستگی داره ولی من که نظرم روی زبان اصلی هست. از ترجمههای کتابهای مرجع پزشکی دل خوشی ندارم. و به نظرم اگه زبانت خوبه، وقت گذاشتن روی ترجمه کار بیهودهایست. اگر هم خوب نیست، به تقویت زبان فکر بکن و «فعلا» کنارش ترجمه بخون.
..::هوالرفیق::..
سلام امیرمحمد، اول یه سوال بپرسم: چطور بعضی از دیدگاه ها کنارش تصویر نویسنده دیدگاه را داریم؟ (مثل خودت یا علیرضا یا علی قربانپور)
موقعی که پستت را می خواندم لبخند روی لبم بود و جاهایی را بلند میخندیدم؛ مخصوصا آنجا که از شاهکارش حرف زدی… دانشگاه علوم پزشکی شیراز.
میدانی خوبی دیرآموختهها چیست؟ این که آموخته شدهاند، هر چند دیر. و البته فایدهی مهم دیگرش آن است که آموزش داده میشوند: برای آنها که بخواهند.
هر چند که اعتقاد دارم باید هر از چندی دیرآموختههایمان را مرور کنیم، چرا که این تاریخ، تکرار میشود و تکرار…
احساس میکنم این پست «مقدمهای» بود برای باقی حرفهایی که گفته نشده است.
تا به زودی.
سلام امیرعلی. Gravatar رو سرچ کن. اونجا که بری، یه عکس لینک میکنه با جیمیلات. بعدش که کامنت بذاری با این جیمیل یا جایی باهاش ثبتنام کنی، عکس میاد.
آره. حدست درسته. همین الان بعدیش در حال نوشته شدن هست و احتمالا تا آخر این هفته تموم میشه. فعلا که عنوانش اینه: دوران فیزیوپاتولوژی – روزهای آشنایی با رنجها.
هر دو سه روز به امید اومدن نوشتتون رو سایت صفحه رو رفرش میکنم…امیدوارم تا یک ترم از فیزیوپاتم تموم نشده بیاد رو سایت?.این متن هم فوق العاده بود…راستی من هر وقت احساس خلا و سردرگمی بهم دست میده یکی از جاهایی که حالم رو بهتر میکنه وبلاگ و صحبت های شماست…مرسی که هستین?
سلام رها. لطف داری به من.
شروعش کردم نوشته رو. یه چند تا کار فوری و با Deadline پیش اومده. تمام وقت من رو داره میگیره این روزها. ولی تا قبل این که تموم بشه ترم اول فیزیوپاتت، مینویسمش حتما :))
سلام امیر محمد عزیز،واقعا خداروشکر میکنم که این توفیق نصیبم شد که از تیر ماه ۹۶ پیگیر مطالب سایتتون هستم .آقای دکتر تو این مدت تقریبا از طریق مطالبتون به درصد خیلی ناچیزی از خط فکری تون دارم میرسم .ولی درباره ی مورد رو همیشه دوست داشتم نظرتون رو بدونم .اون هم ازدواج هستش .موضع شما در موردش چیه؟ کی باشه خوبه؟برنامه شما چی هستش؟((ببخشید این سوال شخصی رو پرسیدم ،فقط و فقط هدفم این بود که باز هم از شما یاد بگیرم.. متشکرم))
سلام محمدحسن جان. این یه انتخاب شخصی هست. مثل بقیهی انتخابها، یه سری چیزها رو به دست میاریم با این انتخاب و یه سری چیزا رو از دست میدیم. و همچنین یه قسمت مهم اینه که یه سری مسئولیت اضافه میشه. اگر به نظرت آمادگی این مسئولیتها و این از دستدادنها و به دستآوردنها رو داری، میتونی پیش بری.
شاید مهمترین نکتهای که در ذهن من فعلی هست و اگه کسی در مورد ازدواج ازم بپرسه بهش میگم اینه:
کسی که نتوانسته هویت پایدار خلق بکند و پاهایش روی زمین سفت نباشد، نباید کسی دیگر را وارد دنیای خودش بکند.
اگه میخوای این رو بهتر بفهمی، حرفهای اریک اریکسون رو بخون.
سلام و وقت بخیر
یکی از مشکلات من و همکلاسیام، کلاسای علوم پایست. تو بیشتر کلاسا برای این شرکت میکنم که فقط غیبت نخورم. شاید به خاطر اینه که من با خودآموزی راحتترم و خیلی بهتر یاد میگیرم و واقعا نمیتونم تو کلاس یاد بگیرم که البته خود استاد هم بیتقصیر نیست. در هر صورت ما مجبوریم شرکت کنیم و این وقت زیادی رو از ما تلف میکنه.
سوال من اینه که این ویژگی کلاسای علوم پایس و دورههای بعدی این طور نیست یا ضعف منه که نمیتونم از کلاس استفاده کنم
سلام محمدمهدی.
تو که مجبور هستی شرکت بکنی و بری، به نظرت راهی واقعا نیست که بتونی این ساعتی رو که سر کلاس هستی، مفیدتر از این بگذرونی که فقط جسمت اونجا حضور داشته باشه؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟فکر کنم اشتباه شده
بذار اینجوری بهت بگم.
فکر بکن که ٪۹۹ علت این که کلاس مفید نیست، تقصیر استاد و سیستم آموزشی رسمی دانشگاهی است. یه درصد باقی میمونه.
به نظرت برای اون یه درصد باقیمونده که دست تو هست، چه کار میتونی بکنی؟
منظورتون اینه که سعی کنیم از محتوای کلاس استفاده کنیم یا سعی کنیم از وقت کلاس، استفاده کاملا متفاوتی بکنیم؟
از محتوای کلاس قطعا. من راستش به Multitasking اعتقادی ندارم و دلم نمیخواد ترویجش بکنم. این رو میخوام بگم حالا که مجبوری توی اون کلاس باشی، چه کاری میتوانی بکنی که از محتواش هم استفاده بکنی؟
حتما برات واضحه که قرار نیست از هر کلاسی یکسان استفاده بکنی. ولی این رو هم نمیتونم بپذریم ازت که هیچ کدومش مفید نباشه.
سلام آقای دکتر وقت بخیر خیلی وقت بود که منتظر این پست تون هستم و تا الان چند باره که مطالعه ش کردم والبته باز هم می خونم. آقای دکتر!!!خیلی خیلی طرز تفکرتون رو دوست دارم و واقعا از تجربیاتتون دارم استفاده می کنم ولی آقای دکتر قرار بود اواخردسالر۹۸ نتیجه انتخاب رشتتون برای تخصص و اینکه چطور توانستید انتخاب کنید رو برامون پست کنید ممنون میشم اگه بهمون بگید….
سلام محمد جان. یادم نرفته و هنوز هم که اواخر ۹۸ نشده. امیدوارم بتونم چیزی رو که تو ذهنم هست، اونقدر منسجم بکنم که بنویسم.
سلام آقای دکتر عزیز ممنونم از اینکه هستید و می نویسید برامون .آآقای دکتر!!!من ترم سوم علوم پایه پزشکی هستم ولی هنوز این معما تو ذهنم هستش امیدوارم که شما تو حلش بهم کنید… . چطور می تونیم از مطالب علمی علوم پایه ب نفع بیمارامون در بالین استفاده کنیم و به جدال بین بالین وعلوم پایه فیصله بدییییم؟؟؟
سلام رضا. جدالی وجود نداره واقعا از نظر من. جدال در نگاه ماست. شاید بخوام کلیگویی کنم خیلی خوب نتونم جوابت رو بدم. برام مبحث بنویس. بگو که در کدوم قسمت گیر کردی که ارتباطش رو با بالین متوجه بشی. منم برات مینویسم. کم کم دستت میاد چحوری باید نگاه بکنی.
امیر محمد عزیز منم باید (متاسفانه یا خوشبختانه)چندسال دیگه این انتخاب رو انجام بدم واز اونجاییکه حیلی خیلی مدل ذهنی تون رو دوست دارم مشتاقانه منتظر یادداشتت هستم چون می خوام ذهنیت خودم رو با مدل شما تکمیل کنم ….
مگه میشه یه آدم اینهمه حرف برای گفتن داشته باشه ؟! چند وقتی میشه با سایت شما آشنا شدم و این قطعا خوش شانسی من بوده و تا حالا نشده یه پستی رو بخونم و چیزی ازش یاد نگیرم 🙂
سلام نغمه. دیگه روم نشد طولانیتر بنویسم این یکی رو؛ وگرنه بازم حرف بود…
منظورم پربار بودن مطالب شما بود نه طولانی بودن ظاهرا من درست ننوشتم ?
لطف داری به من. خوشحالم که برایت مفید بوده.
سلام آقای قربانی متنتون فوق العاده بود فقط یه سوال دارم ببخشید این سه کتابی که برای علوم پایه معرفی کردین ترجمه فارسی هم دارن یا همشون به زبان انگلیسی نوشته شده؟ آخه من زبان انگلیسیم ضعیف هستش و از این بابت خیلی نگرانم ممنون میشم جواب بدید مرسی از شما
سلام. ترجمهی گایتون و رابینز که میدونم هست. مور رو نمیدونم ترجمهاش موجوده یا نه.
ولی پیشنهادم بهت اینه که به جایی که بری دنبال یه راهحل کوتاهمدت – که تهیه کتاب ترجمه هست – این دوران که وقت آزادت به نسبت بیشتره، یه قسمتی از وقتت رو بذاری روی تقویت زبان انگلیسی. مطمئن باش از پرورش این منبع، ضرر نخواهی کرد.
سلام
داستان علاقه من به پزشکی مثل شما بوده یعنی با دیدن سریال house md شیفته پزشکی شدم و بعدا هم با وبلاگ شما آشنا شدم.
امسال پشت کنکورم و یه سوال ازتون دارم و خواهش میکنم بهش جواب بدید حتی اگه خیلی کوتاه باشه چون جوابتون احتمالا قراره مسیر زندگی منو مشخص کنه.
آیا تو دنیای واقعی هم هاوس تو بیمارستان وجود داره ؟؟؟؟ یا بهتره بگم چیزی که تو سریال دیدیم و عاشقش شدیم یعنی لذت تشخیص رو تو دنیای واقعی هم به عنوان پزشک میشه چشید؟؟؟ یا قراره صرفن یه شغل روتین داشته باشیم و سیستم موجود و محدودیتها امکان این چالش و لذت رو از ما میگره؟؟؟
تو پرانتز نوشته بودم لذت تشخیص نمیدونم چرا حذف شد!!
سلام امیر جان.
اول فکر کنم لازم باشه یه توضیحی بهت بدم. هاوس نبود که من رو شیفتهی پزشکی کرد. پزشکی بود که من رو شیفتهی پزشکی کرد. هاوس فقط باعث شد که من بفهمم راجع به پزشکی شاید اشتباه فکر میکردم. باعث شد برم سرچ بکنم و این رو متوجه بشم. ریسک کردم. تغییر رشته دادم. اومدم پزشکی و بعدش فهمیدم بهترین تصمیم رو گرفتم در اون زمان.
دنیای واقعی پزشکی شبیه هاوس نیست. اصلا شبیه هاوس نیست. ولی نبودنش به معنای این نیست که نمیتونی چنین دنیایی و چنین لذتی را برای خودت خلق بکنی. قطعا میشه لذت یک تشخیص درست را مثل او چشید. یه پستی قبلا نوشتم: CPC – لذت یک تشخیص درست. اگه وقت داری، بخونش.
پینوشت: نمیدونم چرا نیومد چیزی که داخل پرانتز نوشتی. خودم برات ادیتش کردم الان و اضافه کردمش.
سلام دکتر،میشه بگید از چه لحاظ دنیای واقعی پزشکی با هاوس فرق داره؟مثلا شیفت هاش،بیمارستان هاش
و یا اختیاراتشون در حیطه های تخصصی(مثلا فورمن نورولوژیسته اما تو همه چی نظر میده) ؟
ولی خوش به حالشون از امکانات هیچی کم ندارن.?
خیلی ممنون بابت پاسختون.
متن لذت یک تشخیص درست رو مطالعه کردم که خیلی بهش نیاز داشتم و همینطور یه مطلب که تو متمم نوشته بودین و لینکش ته متن گذاشتین.
فقط نمیدونم چطوری به نوشته دیگه شما یا کلن همه نویسنده ها تو متمم دسترسی پیدا کنم!!!
در ضمن مطالب مدرسه پزشکی رو خوندم که خیلی عالییی بود حداقل من کنکوری رو از این حال هوای مطالب تکراری و خسته کننده کنکور دراورد.
خوشحالم که نوشتههای مدرسهی پزشکی کمکت کرد امیر.
برای خوندن بقیهی نوشتهی دوستان متممی، میتونی از وبلاگ محمدرضا استفاده کنی. در سایدبار وبلاگش یه فید داره با عنوان «نوشتههای دوستان متممی من» (اگه با موبایل میری، انتخاب بکن که desktop mode برات صفحه رو باز بکنه).
چیز جالبی که من درمورد پزشکی و حتی شاخه های خیلی دور اون فهمیدم و باعث شد که بیشتر و با بازده بالاتر براش کار کنم این بود که راه مطلقی نداره و همیشه می تونی سیستم ها رو بهبود بدی یا نقض کنی از بی نهایت انتخاب یکی از بهترین گزینه هارو انتخاب کنی و منتظر باشی و ببینی که پیشروی بعدی کیه؟
در مورد علاقه مهم ترین عاملی باعث شد این رشته از بقیه رشته ها سبقت بگیره و با اقتدار برای من حذفشون بکنه زندگی نامه هایی بود که خوندم (البته وقت نشد که تعداد این کتاب ها از ۵ بیشتر شه)و بهم ثابت کرد که یه شخص شانس خوبی داره که به عنوان یه پزشک برند 《 انسان خوب 》رو کسب کنه و این رشته هرچند با مصرف بالای زمان مانع اون نخواهد شد؛ولی، اون رو بیشتر به چالش خواهد کشید.
و اینکه ادمایی که با چالش های سخت تری در زندگی داشت رو به رو شده اند رضایت بیشتری هم از زندگی داشته اند!!!
***
یکی از بهترین زندگی نامه ها (Becoming myself:a psychiatrist memoir )
یا (من چگونه اروین یالون شدم) بود.
سلام محمد. منم زندگینامه خوندن رو دوست دارم. کتاب رو هم که معرفی کردی خوندم و دوست داشتم.
این روزها، خودم دارم افسانهی هستی رو میخونم. یه موقع اگه گیرت اومد بخون. زندگینامهی دکتر مسلم بهادری.
چقدر ایرانی ها گمنام هستن
من اون موقع چقدر سرچ کردم که زندگی نامه های پزشکان موفق و پیشروی ایرانی رو هم پیدا کنم
همه ی کتاب هایی که خوندم بجز یک مورد انگلیسی بود و اون یک مورد هم ترجمه بود (ترجمش خوب نبود برای همین
۶ فصل پایانی نا خوانده ماند)
چقدر این زبان English مهم و حتی حیاتی شده
جای سواله که بجایه اینکه به بچه ها با روش بهتر و موثر تر این زبان علم دنیا رو یاد بدن سعی در حذفش دارن (حالا برای نا اگاه تر شدن مردم یا هرچه…)
ممنون اگه زندگی نامه از پزشکان ایرانی می دونی ممنون میشم که معرفی کنی
محمد حتما سرم که خلوتتر شد، یه پست مجزا در مورد این کتابها مینویسم.
سلام
وقت به خیر
ممنون برای پست های خوبی که میگذارید. کلی کتاب و appخوب پیشنهاد میکنید. واقعا ممنونم.
سوالی دارم؛ دوست دارم ببینم نظر شما و دوستان چیست.
همکلاسی های خوبی ندارم.از یک ذره کاستی های من سریعا خرده میگیرند و به استاد اطلاع میدهند.هرچند که واقعا اون کاستی های من علت دارد. مثلا من خوابگاهی نیستم و نمیتوانم مثل آنها تمام وقت خود را در دانشکده بگذارم. هرچند که در زمانی که در دانشکده هستم تمام تلاش خود را جهت انجام وظایفم میکنم.
در ضمن در دروس تئوری با اینکه همکاری ندارند، من خودم تمارین را برای استاد میفرستم و چیزی راجع به اینکه این اشخاص در کارگروهی شرکت نداشتند، به استاد درس دیگر نمیگویم.
در واقع سعی میکنم خیلی آرام و مسالمت آمیز پیش بروم.
نوشتن جزوه، در چند تا از کلاسهای ما دشوار است. من voiceمیگیرم و بعد از کلاس و با کلی وقت گذاشتن آن مطالب را مینویسم.
اما فکر نمیکنم کسی از این کار من باخبر باشد.
امروز یکی از همکلاسیهایم، گفت که میخواهد از جزوه ی من کپی کند. من گفتم که جزوه ام کامل نیست. چون به نظرم بالاخره هر جزوه کمی و کاستیهایی دارد.
دوستم گفت پس بیا و با هم جزوهها را کامل کنیم. بعد از مقایسهی جزوات، مال هر کسی که مرتب و کاملتر بود را کپی میکنیم.
من نظری ندادم و باز هم گفتم جزوات من نامرتب است .
اما خب مسلما این افراد باز هم سراغ من خواهند آمد. با توجه به اینکه شخصیت من را جلوی استاد درس دیگری ( آن درس عملی که ابتدا گفتم)، خیلی راحت زیر سوال بردند، و حل تمارین درسها را نمیفرستند( چون که درس نمیخوانند و اصلا تمایلی به حل آنها نشان نمیدهند) و همکاری ندارند، من هم اصلا تمایلی به دادن جزوه هایی که این قدر برای نوشتنشان تحت فشار بوده ام، ندارم. اما حس مهربانی و لطف کردن، در اعماق وجود من حرف دیگری میزند، اما میدانم که اگر کمک کنم، بعدها خیلی حسرت خواهم خورد.
چرا که شب امتحانی هستند و با حفظ کردن مطالب، ممکن است نمره ی بیشتری هم بگیرند. متاسفانه سیستم آموزشی ما، به نحوی است که معدل خیلی مهم است و با حفظ کردن و آوردن جملات و راه حل ها، میتوان نمره ی مطلوبی گرفت.
میخواهم از شما خواهش کنم که بگویید به نظر شما آیا در اختیار قراردادن جزوه با این شرایط، درست است؟
سپاسگزارم.
سلام
یه سوالی که برام در مرود مدیریت زمان و برنامه ریزی پیش اومده و نتونستم با مطالعه هرچند زیاد به نتیجه برسم و اینکه نمی خوام از راه ازمایش و خطا امتحانشون کنم اینه که:
موقع برنامه ریزی(درسی) قسمتی رو برای مطالعه انتخاب می کنم و به چهار بخش نیم ساعته تقسیمش می کنم برای مطالعه این چهار تا نیم ساعت
بنظر شما مشخص کردن زمان مثلا ۹:۳۰ _ ۱۰:۰۰ بهتره
یا تعیین dead line مثلا این کارو امروز تا ساعت ۲:۰۰ باید تموم کنم یا مثلا این کار باید امروز تموم شه؟؟؟؟؟؟؟؟
خودم روش اول تقریبا و دست و پا شکسته استفاده کردم ولی زیاد راضی نبودم
ممنون اگه توضیح بدین و اگه در ذهنتون هست منبعی چیزی هم معرفی کنین
سلام محمد. به عنوان منبع از متمم میتونی استفاده بکنی.
بخوام بهت پیشنهاد بکنم اینه که به سطح انرژیات هم توجه بکن و برنامهی غیرقابل انعطاف نذار. دومی پس از نظر من بهتره. همونجوری که خودت میگی، برنامه روزانه رو باید به بازههای کوچکتری تقسیم بکنی. خیلی هم عالیه که از Pomodoro استفاده میکنی. اما به نظر من اگه بخوای واسه هر پومودورو، ساعت دقیق تعیین بکنی، به زودی دچار استهلاک قدرت کنترل میشی.
ممنون بابت معرفی اسم علمی این روش باکس بندی من وقتی با درباره کوهنوردی و صعود می خوندم دیدم که یه برنامه ای دارن که قبل خسته شدن استراحت کنن قبل گرسنگی غذا بخورن قبل تشنگی…..
همین بود که گفتم بجای اینکه وقتی خسته می شم استراحت بکنم بهتره قبل از اون استراحت بکنم و در باکس هایی یا تایم کمتر کار کنم
بعد این هم که شما اسم این روش رو معرفی کردید یه app مخصوص این روش دانلود کردم و حالا شرایط ایده عالی شده
شاعر در وصف تو میگه:
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
خلاصه اینکه بعد از عرض سلام وتعارفات همیشگی، خدمتت عارضم که ای کاش که ای کاش…
هرچند که مادربزرگم معتقده که “کی؟” و “کاش!” کار شیطونه نه فرزندان خلف آدم!
بگذریم امیرجان
جونم برات بگه که دو ماه آزگار از فیزیوپات میگذره و من بیشتر از پیش از قدم گذاشتن به این رشته نا امید میشم!
در کمال ناباوری، اخیرا حتی حسرت پسردایی ۱۵ سالمو میخورم که با چشمهای بازش داره رشتهی فنی رو واسه ادامه تحصیل توی مدرسه انتخاب میکنه و میدونه که برق قدرت (که البته شاید یه جورایی تاثیر پدرش باشه که اونم برق قدرت خونده و کارش حرف نداره) میتونه جواب بخش بزرگی از سوالاش از زندگیش باشه!
اعتراف تلخی بود واسه من و شاید بس خطرناک!
القصه، اینجا، زندگی به طرز معجزه آسایی روی دریای پرتلاطم زندگی در حرکته و همش یکی از اون دور دورا داره جار میزنه:
ریراجان، حال همهی ما خوب است؛ اما تو باور مکن!
مثل همیشه، امیدوارم کنار خانوادهات، شاد و خوشحال باشی!
سلام آقا علیرضا،وقت بخیر.میتونم بپرسم چه عواملی باعث ناامیدی شما از پزشکی شده؟من از بهمن ترم یک می رم و میخوام جلوی ناامیدی رو بگیرم و با لذت این رشته رو بخونم.
سلام
مهم ترین چیزی که باید برای همیشه یادت باشه اینه که آدمی که روز اول پا به دانشکده میذاره، همون آدمی نخواهد بود که توی آینه و چند سال بعد باهاش مواجه میشی!
دغدغه هاش فرق کردن، عوض شدن و تا حد خیلی زیادی حتی ممکنه مهم ترین علائق زندگیش هم دست خوش تغییر شده باشن!
به عبارتی تغییر کردن یه امر غیر قابل اجتناب در مسیر زندگی هست و این کاملا به جنس تجربیات تو در طول زمان بستگی داره!
هرچقدر تجربیاتت شیرین تر یا تلخ تر باشن، هرچقدر بنیادی تر باشن و قدرتمندتر برای دوباره ساختن یا نابود کردن تو، میزان تغییر تو بیشتر خواهد بود!
احتیاط کن چه چیز هایی رو تجربه میکنی، و تبدیل به چه آدمی میشی!
شاید روزی تبدیل به آدمی بشی که دیگه چیزهای هجده سالگیش واسش دغدغه نباشه!
شاد باشی…
سلام علیرضای عزیز.
مشکلت این هست که نسبت به کل رشتهی پزشکی علاقهات داره کمتر میشه یا نسبت به رشتهی پزشکی در ایران؟
بیخیالش عزیز
شاد باشی ❤️
سلام امیرمحمد سپاس از متن مفیدت . یک سوال نسخه چاپی کتاب Born Digital و کتاب هایی از این دست (به زبان انگلیسی) رو از کجا می گیری ؟ لطفا برام کامل بگو
سلام سینا. Born Digital رو از آمازون گرفته بودم. قبل از کاهش ارزش ارز داخلی. اون زمان میارزید اگه یه کتابی رو بخوای و نباشه، از آمازون سفارش بدی. کتابهای تکستبوک که معمولا پیدا میشن. به شکل آفست هستند معمولا. گهگاهی ام ورژن اصلی رو پیدا میکنی و قیمتش به انصاف فروشنده ربط داره کاملا. مثلا اون رابینز رو که تو عکس میبینی، همقیمت گایتون گرفتمش. رابینز Original هست و گایتون آفست.
کتابهای Fiction و Non-fiction رو هم جدیدا کتابفروشیهایی هستند که به انگلیسی میارن.
سلام و درود
بی شک بعد از خوندن هر پستی که میذارین چندین ساعت به جملاتتون و طرز نگاهتون فکر میکنم
واقعا خوشحالم که پیجتونو پیدا کردم ، که راهمو پیدا کردم …
به معنی واقعی کلمه مرسی که هستین و ممنون بابت اطلاعات پرباری که بی منت در اختیارمون قرار میدین
همیشه در اوج و پاینده باشین?
اون وقت اگه یکی اخرای سال ۷ باشه و احساس کنه کل مسیر رو سردرگم بوده و الان واقعا درموندس و فکر میکنه عمرش رو هدر داده چه کنه؟
پس از چند ساعت مطالعه دقیق این پست، البته نه یک جا، باز هم از بالا به پایین اسکرول کردم ( همون که طول میکشه…!) و خواستم واگن های پر شمار این قطار ارزشمند رو از دیده بگذرانم و تلاش کنم که به یاد بیاورم درون هر یک چه گذشت؛ من چه آموختم و چه بنامه ای برای آن می خواهم پیاده سازم.
باور دارم جمع بندی همیشه به آرامش ذهنی کمک می کند.البته جمع بندی این “ابَر پست” خود کاریست دشوار و پستی جداگانه می تواند باشد. شاید من این کار را کردم. این ایده همین حالا به ذهنم رسید.
اکنون که این دیدگاه را می گذارم فردا آزمون میان ترم تفسیر دارم! شدت پایبندی من به مطالعه آن خود نشانگر درک آموزه های توست؟! :))
نمی دونم چرا کلا ادبی نوشتم. سنگین شد یه کم. اما شد دیگه!
سلام
ممنون آقای قربانی به خاطر اینکه مهربون هستین و تجربیاتتون رو با ما به اشتراک گذاشتین. من دانشجوی ترم یک هستم و خیلی خوشحالم که مطالب تون رو در همین اولای راه خوندم. امیدوارم بتونم از تک تک گفته ها تون به خوبی استفاده کنم
در مشاغل دیگر برای دیگر فارغ التحصیلان اول باید کاری باشد و مورد حمایت قرار بگیرند تا بتوانند از آموخته های دانشگاهیشان استفاده کنند چه بهترین دانشگاه چه باقی. درحین کار نیاز به مطالب دانشگاهی میشود و فرد میتواند مراجعه کند و مطلب را به کار ببندد. در غیر اینصورت همه مطالب بدرد نخور هستن
سلام. وقت بخیر.
فکر میکنم که به شکل درستی متوجه منظور شما از مشاغل دیگر نشدم. خب عملا نصف سالهای تحصیل پزشکی به این موضوع اختصاص داده شده. بچهها میرن بخش که همین رو دریابند.
روند هم به نظر میرسه به شکلی هست که بیمارستان رفتن رو زودتر بکنن.
سلام امیر محمد
با وجودی که دانشجوی پزشکی و یا در آستانهی ورود به دانشگاه نیستم، ولی نتونستم بعد از شروع، دست از خوندن نوشتهات بکشم. من
هم مثلِ خیلی از دانشجوها، مدتی درگیر تفکر (همراه با ناراحتی) در مورد ضعف و بدکارکرد بودن سیستم آموزشی بودم، اما دیگه این ناراحتی رو ندارم یا بهتر ناراحتیم خیلی کمتر از قبلِ، الان معتقدم که نقش ما در انتخاب راه یادگیری و مهارت آموزی اینقدر موثر هست که بهتره ناراحت بودن رو کنار بذاریم و خودمون قدمهای شجاعانه و خردمندانهتری برداریم.
ممنون از وقتی گذاشتی برای نوشتن این مجموعه نکات قابل تامل.
درضمن من اهل شیرازم و هر نوشتهای اینجا میخونم، به دنبال نام و نشانی از شیراز میگردم.
سلام فاطمه. امیدوارم با این توضیحاتی که دادی، تونسته باشم مطلبی گفته باشم که بهت کمک بکنه.
پس احتمالا متوجه شدی که اون عکسی که شعر عطار رو روی اون نوشتم، کوچهباغهایی هست که همت رو وصل میکنه به معالیآباد. عکس برای اردیبهشت ۹۶ است.
سلام آقای قربانی،بسیار لذت بردم از نوشته ی پربارتون،هر جمله چند لحظه برای تامل کردن نیازمنده و بسیار غنی هست،ب عبارتی بیهوده نویسی و کلیشه نویسی ندارید،فقط یک سوال دارم از خدمتتون،برای مهاجرت ب خارج از کشور برای تخصص،رزومه و مقاله نویسی و معدل تا حدودی مورد توجه هستند،آیا برای چنین هدف طولانی مدتی،سرمایه گذاری روی معدل در دوران پزشکی اشتباه هست؟(اعم از علوم پایه و فیزیوپات و …)
سلام زهرا. صحبت محمدرضا رو در کلاس مذاکرهی شریف ببین. از دقیقهی ۴۷. در قسمت مربوطه، لینک دادم. جوابت رو میگیری.
شما و صحبت های شما قابلیت این رو دارند که الگویی برای من و برنامه ام در سال های پیش رو باشند …. با خواندن متن های شما اراده و اعتماد به نفس مهم ترین مؤلفه هایی است که شاهد افزایش سطح آنها در خودم هستم . از شما ممنون و به شما تبریک می گویم .
سلام آقای قربانی
بسیار منتظر این پست بودم و از خواندنش خیلی لذت بردم. منم خیلی نگران اهمال کاری های گذشتم بودم و هستم ولی تلاشمو میکنم ترم آخر علوم پایه و ادامه مسیر رو با تلاش بیشتری ادامه دهم. باید اون نقطه ای که باید عمیق روش کار کنم رو پیدا کنم راستش تا حالا اصلا به این قضیه فکر نکرده بودم شاید دچار نوعی روزمرگی شده بودم نوشته هاتون برا انتخاب یه عینک مناسب و رسیدن به یه دید درست خییلی کمکم کرد هرچند هنوز خیلی با خودم کار دارم ☺️ خیلی ممنون
سلام آقای دکتر. وقت بخیر و خیلی خیلی ممنون که با وجود دغدغه های شخصی زیاد بدون توقع با نوشتن تجربیاتتون به بقیه کمک می کنین…
می خواستم بپرسم به نظرتون المپیاد های پزشکی هم می تونه جزو فعالیت های جانبی کمک کننده تو دوره ی علوم پایه باشه؟ خوبه که از همین ترم ۱ پی گیرش باشم؟
سلام زهرا. آره. چرا که نه. تجربهی جالبیه.
ولی یه پیشنهاد کلی دارم. اینجور مواقع همیشه به این فکر بکن که وقتی رو که من دارم روی المپیاد میذارم، روی چه چیزهایی نمیذارم؟
بعد یه لیست بنویس.
احتمالا الان میتونی بهتر تصمیم بگیری و ببینی از بین این گزینهها، کدوم همراستا هست با اهداف و ارزشها و اولویتهای تو.
از اولای این ترم خیلی ذهنم درگیر بود. همه ی کم کاریا، عقب موندن، حس بد…اما الان با خوندن این متن آروم شدم
چه درسای مهمی که میتونست خیلی شیرین باشه و من باید اونا رو حتی شده یکم بچشم، باید با درست شدن الانم جبران کنم…
ازتون ممنونم و اگه تونستین برام آرزوی موفق شدن کنین??
کمند کسانی که بی دریغ تجربه های با ارزش خودشون رو با دیگران شریک می شوند و دغدغشون آموزش مطالبی هست که خودشون به سختی یاد گرفتن.
خیلی خیلی ممنون.
سلام و درود. از این همه تجربیات زیبا لذت بردم. دوران علوم پایه من تقریبا همینطور گذشت…پراکنده کاری کردن، زندگی کردن، استفاده از وقت های چند دقیقه ای ، نمرات متوسط و … اما تمام مدت در متن به دنبال چیزی بیشتر بودم که من را متقاعد کند که دوران علوم پایه ام را به خوبی گذرانده ام. تمایز را درک میکنم، اما این تمایز گاهی به قیمت از دست دادن اعتماد به نفس و سرخوردگی و گوشه گیری از جمع همکلاسی ها می باشد.همکلاسی هایی که تمام زندگی را در معدل الف میدانند قطعا با تویی که با معدل کمتر به دنبال زندگی کردن هستی ارتباط خوب و عمیقی نخواهند داشت. این سرخوردگی ها نیاز به یک نیروی محرکه زیاد دارد تا به انسان برای ادامه مسیرش کمک کند اما نیروی محرکه ای نمیبینم…
من چقد مشکلم با عزیزی که با اسم “کاکتوس” کامنت گذاشتن نزدیکه! اقای دکتر کاش نظرتونو تو این مورد هم بگین و اینکه چطور با این مسئله کنار اومدین
سلام. میفهمم و درکت میکنم. شکی نیست که این اتفاق میافته و این قسمت دردناک ماجراست و اذیتکننده است. چیزی که الان میتونم بهت بگم اینه که شاید در اینجور مواقع، این موضوع بهت کمک بکنه که به اون چشماندازت فکر بکنی. بالاخره یه دلیلی داشتی که خواستی مسیر معمولت رو عوض بکنی. این دلیل چی بود؟ بهش فکر کن لطفا.
و وقتی انتخاب کردی که به آن چیزی که به قول سایه «شکوفهزار انفجار نور» برای توست برسی، قطعا میدونی که توی این مسیر، یک سری ناخوشی هم وجود خواهد داشت.
سایه یه شعری داره به اسم زندگی. شعرش رو اینجا نوشتم کامل. بخونش. امیدوارم که به تو کمک بکنه.
خیلی اهل حسرت خوردن نیستم ولی الان فکر میکنم یه خرده پشیمون ام 🙂 ولی خب مهم اینه که گذشته نمیتونه برگرده، و من همچنان یه ترم از علوم پایه رو دارم! امیدوارم بتونم از این یه ترم آخر درست استفاده کنم. خوش حالم که همچین متنی رو نوشتین و حقیقتن ممنونم بابت این که تجربه هاتون رو به اشتراک میگذارین.
سلام زهرا. متوجه منظورت هست و درکت میکنم. امیدوارم بعد این یه ترم، برام بنویسی که این کار رو کردی و قدمهایی کوچک و بزرگ در راستایش برداشتی.
الان که اخرای علوم پایه ام….به خیلی از تجربیاتی ک شما رسیدید رسیدم..
حرفای غلط سال بالایی ها …سواد دیجیتال …یادگرفتن یادگیری…
حتی گاهی ب سرم میزنه دیر تر علوم پایه بدم و بشینم و عقب افتادگیامو جبران کنم …
حسرت زیادی دارم …خیلی زیاد…خوش بحال کسی ک اول علوم پایه س و این مطلب رو میبینه…
امیدوارم که بهتر از دوران بعدم استفاده کنم …
تلاشم رو بیشتر میکنم…
ممنون اقای قربانی!
سلام ملیکا. میفهمم حرفات رو.
فکر کنم مهمترین کار اینه که از حسرتهای قابل پیشبینی آینده جلوگیری بکنیم. امیدوارم برام بنویسی که تونستی این کار رو بکنی.
سلام وقت تون بخیر.مدت ها بود هر روز سایت تون رو چک میکردم و منتظر این نوشته بودم.واقعا روحم رو سیراب کرد.سوالات زیادی داشتم که به اغلب شون جواب دادید.من قبلا هم گفته بودم، ورودی بهمن پزشکی زنجان هستم و خوشبختانه از طریق شما با متمم آشنا شدم و عضوش شدم.خیلی ممنون که دیدم رو به پزشکی تغییر دادید و من دیگه مثل بقیه جزو منتظران برای اتمام علوم پایه نیستم.
اگه به این ۳ تا سوال من جواب بدین لطف بزرگی میکنین.
من یه هفته ای بود داشتم پایتون یاد میگرفتم اما چون از ارتباطش با پزشکی اطلاع ندارم،رهاش کردم.به نظر شما چه فایده ای داره؟ادامه بدم؟
برای خوندن رفرنس،حتما باید از منابع زبان اصلی استفاده کنیم یا ترجمه هم اشکالی نداره؟منظورم فقط در علوم پایه است
از طرف خانواده از همین ابتدا بر من فشار وارد میشه که باید تو امتحان علوم پایه جزو ۴۰ نفر اول بشم و استریت بشم.به نظر شما این یه مزیت محسوب میشه؟
سلام ناهید.
۱. این عبارت رو سرچ بکن: Clinician Programmer. احتمالا بهتر متوجه میشی که دلت میخواد کار در این حوزه رو ادامه بدی یا نه.
۲. سوالت رو نوشتهای که در مورد رفرنس نوشتم، جواب دادم. لینکش هست تو همون قسمت مربوطه.
۳. در مورد مزیت بودن، خودت باید تصمیم بگیری. ببینی که تا ۴۰ شدن چه سودی به حال تو داره؟ اگر وقتت روی یه موضوع دیگه میذاشتی و بیشتر از ۴۰ میشدی، چه چیزهایی میتونستی کسب بکن. اون هست که میتونی در مورد مزیتش تصمیم بگیری.
من اونی که سوال رو پرسیده نیستم. خواستم بپرسم شما میتونید بگید تمام مزایای ۴۰ نفر شدن چیه؟