پیشنوشت: نمیدانم که این نوشته را باید در چه دستهای قرار بدهم. از معلمهای ندیده بنویسم. از موسیقی بنویسم. از مالر و آهنگسازیاش بنویسم. از برنستاین و رهبریاش بنویسم. از علاقهام به مالر و برنستاین بنویسم. برایام انتخاب سختی است. شاید این نوشته را چند بار تکرار و هر بار در مورد یکی از اینها بنویسم. فعلا تصمیم گرفتم کمی از همهی اینها بنویسم!
ترم دو بودم که محل تشکیل کلاسهای زبان عمومی تغییر کرد و به دانشکدهی پیراپزشکی منتقل شد. در کنار دانشکده بازاری بود که بینهایت دوستش داشتم. بازار دو قسمت داشت که این دو قسمت را خیابانی از هم جدا میکرد. یک طرف خیابان را بوی چوب پر کرده بود. چندین کارگاه تابلوسازی و سازسازی و چندین فروشگاه سازفروشی بود. یادم است یک چنگ دستساز آن بین، خیلی توجهم را جلب میکرد. همیشه لحظهای در کنار فروشگاهش میایستادم تا آن چنگ را ببینم. طرف دیگر، تنوع مغازهها بیشتر بود. ظرف و ظروف، لوازم آرایشی، سوپرمارکت و انواع فروشگاههای دیگر. یک فروشگاه سازهای موسیقی که بعضی اوقات بوی پیپاش مرا لحظهای در کنار فروشگاه نگه میداشت. به سازها نگاه میکردم و از آن بوی گیرا لذت میبردم. اگر امتداد همان سازفروشی را میگرفتم، تقریبا در انتهای بازار، فروشگاه بتهوون بود. فروشگاه مورد علاقهی من در این بازار. کوچک بود و مملو از کتاب. دیواری را، البته، سیدی چیده بود. هر قسمت مخصوص سازی. اما امروز میخوام در مورد قفسهی کوچکی از قسمت سیدیها بگم. یک سری مجموعه بود که توجهم را جلب کرد. کنسرت برای کودکان و نوجوانان. برنستاین. اولین چیزی که به آن ناخودآگاه فکر کردم این بود که برنشتاین هست یا برنستاین!
شمارهی یک از مجموعه را گرفتم. شروع همراه با نواختن اورتور William Tell از Rossini بود. بعد برنستاین رویش را از ارکستر به سمت کودکان و نوجوانان برگرداند. بیشتر آنها همراه خانوادههایشان بودند. به بچهها گفت: “What Does Music Mean. موسیقی چه معنایی میدهد؟” سوالی بود که خیلی وقتها دنبالش بودم.
مشتاقانه برنامه را تا آخر دیدم. به این طریق بود که با برنستاین آشنا شدم. در مورد او بینهایت میتوان نوشت. من کتاب مورد علاقه، نویسندهی مورد علاقه، غذای مورد علاقه، میوهی مورد علاقه، رنگ مورد علاقه، خوانندهی مورد علاقه و … ندارم؛ تنها یک موسیقیدان مورد علاقه دارم که برنستاین است. بخواهم دقیقتر بگویم، رهبر مورد علاقهام است نه آهنگساز.
چندی پیش داشتم یکی از کارهای Gustav Mahler را گوش میدادم. به رهبری برنستاین. سمفونی شمارهی ۶. تکهی کوتاهی از آن را میخواهم در اینجا قرار دهم. یک دقیقه بیشتر نیست.
در مورد این سمفونی، مالر و برنستاین بارها خواهم نوشت. اکنون نقلقولی از پیر بولز، رهبر ارکستر و آهنگساز، در مورد این سمفونی میگذارم. او این سمفونی را یکی از ۱۰ کار برتر قرن بیستم میداند. این نقل قول را از مجلهی تحلیلی انگار برداشتهام. مقالات بسیار جالبی دارد.
فکر میکنم اجرای این سمفونی یکی از سختترین کارهای جهان باشد. مخصوصا موومان اول و بعد موومان سوم. چون همهاش نقطه اوج پشت نقطه اوج می آید و اگر شما اوج اول را زیاد بالا بگیرید دیگر دست و بالتان برای اوج های بعدی بسته خواهد شد! شخصا آداجیوی سمفونی ۹ را بیشتر از آداجیوی سمفونی ۶ دوست دارم ولی کلا همیشه سمفونی ۶ برایم جذابتر بوده – مخصوصا، وقتی آن را می گذارم کنار سه قطعه اپوس ۶ “ّآلبان بِرگ”. از نظر من این دو اثر عمیقا مرتبط هستند و راستش را بخواهید پروژه پیشنهادیام برای اجرا با فیلارمونیک وین بود. بهشان گفتم آیا میشود اپوس ۶ “بِرگ” را با اپوس ۶ “وبرن ” و سمفونی ۶ مالر یکجا اجرا کنیم؟ نماینده ارکستر برگشت گفت: “خب ، فکر کنم بادی برنجی ها بعدش بمیرن!”
چه کنم دیگه توی این سن وسال هم نمی شه در برابر اجرای این قطعات مقاومت نکرد.
با تمام این اوصاف سمفونی ۶ اولین کار مالر بود که با فیلارمونیک وین کار کردم و این ضبط برایم یاد آور خاطراتی شیرین است.
پینوشت: این پستهای اولیه برای یادآوری به خودم است که در مورد چه چیزهایی میخواهم بنویسم. این دلیل کوتاه بودن و شرح مختصر در مورد افراد و وقایع است.
لینک دانلود خرابه دکتر ???
حالا موسیقی چ معنایی میدهد
راستش از دیدن اسم برشتاین حسابی جا خوردم. فکر نمیکردم تو این وبلاگ چیزی ازش پیدا کنم.
بعضی وقت ها که با بچه های موسیقی در کافه میشینیم و گرم صحبت میشیم دلم میخواد درمورد برشنتاین صحبت کنیم ولی تا حالا نشد که کسی به اندازه ای اون رو بشناسه که بشه با علاقه و توجه زیاد غرق صحبت درموردش شد.
خوندن درمورد موضوعاتی که اشخاص زیادی پیدا نمیشن تا باهاشون در اون مورد صحبت کرد، جذابیت خاصی داره.
چه عالی که برنستاین رو دوست داری ماهد. خوشحال شدم. معمولاً بین بچههای پزشکی اونقدر شناختهشده نیست. برای من عمیقاً مهمه این شخص و خیلی جایگاه بالایی داره برام.
سلام امیر..
امدواروم خوب باشی .
لینکی که گذاشتی کار نمیکنه