امروز، سخنرانی لیلی گلستان در TEDx تهران را دیدم. راستش، نمیشناختمش. تنها شناختم از او به عنوان یک مترجم بود و این که دختر ابراهیم گلستان است.
ترجمهای از او را میخواستم بخوانم که هنوز وقت نکردهام و البته کتاب را هم هنوز تهیه نکردهام. تیستوی سبز انگشتی.
حرفهایش دلنشین است. تأمل برانگیز است. بی آلایش است. ساده است. و دوستداشتنی است.
در آخر، حرفهایی را میزند که آنها را برای خودم در اینجا مینویسم. میخواهم که آنها یادم نرود:
من جوانها را میبینم که اینقدر ناامید و مأیوس هستند، هیچی را حل نمیکنند و فقط غر میزنند…
این غر عادت ما شده. عادت بسیار بسیار بدی هست. حلش کنید.
غیر از مرض و مرگ، همهچی قابل حل است.
من از تلاشهایم، موفقیتهایم، مبارزاتم برایتان گفتم. اما از رنجها و اندوهی که همیشه داشتم، برایتان نگفتم.
(این قسمت را ترجیح میدهم دوباره در فیلم ببینیم تا بنویسم. قسمتی که از دردش و از اندوهش میگوید.)
رنج با ما عجین است. درد با ما عجین است. ما باید صبوری کنیم و همهی اینها را تحمل کنیم.
ما نباید از زندگی طلبکار باشیم.
ما به زندگی بدهکاریم.
زندگی، هدیهای است که به ما داده شده و ما باید از آن نگهداری کنیم و به آن بیافزاییم.
من وقتی پشت سرم را نگاه میکنم، میبینم که خیلی از زندگیام راضیام.
سعی کردم، زحمت کشیدم، مبارزه کردم، پدرم در آمد واقعا …
ولی، سرم را بالا میکنم و میبینم که همهچی خوب بود. خدا را شکر.
خواستم، شد.
اتفاقا، همین امروز یکی از نوشتههای قدیمی محمدرضا را دوباره میخواندم. در مورد طلبکاری اجتماعی در آن نوشته بود.
دو تا مثال در آن است که هیچ وقت یادم نمیرود:
بسیاری از ما، اگر امروز به عنوان دانشجو به کشور دیگری مهاجرت کنیم، با اینکه در یک اتاق بسیار کوچک در زیرزمین یک خیابان پرتردد زندگی کنیم هم میتوانیم کنار بیاییم. اما اگر در شهر خودمان بخواهیم محلی برای اقامت انتخاب کنیم، احتمالاً کمی (یا خیلی) سختگیرانهتر عمل خواهیم کرد.
صبح خیلی زود بیدار شدن و درس خواندن یا مطالعه کردن تا نیمههای شب، وقتی یک دانشجوی مهاجر هستی، قابل درک، قابل پذیرش و اجتناب ناپذیر به نظر میرسد. اما وقتی در کشور خودت هستی، چنین کاری در بهترین حالت یک ریاضت نزدیک به حماقت به نظر میرسد.
محمدرضا در آخر حرفی میزند که همیشه سعی میکنم آن را به خودم یادآوری کنم. برای همین، آن را در اینجا هم مینویسم:
اگر بخواهم حرفم را به شکل دیگری بیان کنم، ما انسانها همگی به نوعی طلبکار اجتماعی هستیم. شاید بتوانید در ذهن خودتان این میزان طلبکاری را به صورت کمّی و عددی هم تصور کنید.
فکر میکنم مهاجرت باعث میشود که میزان طلبکاری اجتماعی انسان نسبت به کشور مبداء، کاهش یابد. احساس میکنیم در جای جدید چندان حقی نداریم. اگر هم چیزی میخواهیم باید خودمان با تلاش و کوشش آن را ایجاد کنیم.
فکر میکنم اگر کسی بتواند کاهش طلبکاری اجتماعی را به شکل ذهنی شبیهسازی کند، میتواند در کوتاه مدت (قبل از مهاجرت) یا در بلندمدت (وقتی اصلاً مهاجرت نمیکند) موفقیت و رشد بیشتری را تجربه کند.
پیشنهاد میکنم، این نوشتهی محمدرضا را به طور کامل بخوانید. بیشتر از یک بار هم بخوانید و به آن فکر کنید.
مصداقهایش را در اطرافتان پیدا کنیم و سپس، سعی کنیم که کاری انجام دهیم.
من خودم یک نمونه را در رابطهی بیمار و پزشک پیدا کردم. بعدا از آن به طور مفصل مینویسم. فعلا میخواهم بیشتر انجامش بدهم. ببینم چه نتایجی دارد.
این فیلم منو برد به ۷ سال پیش،وقتی که رهنمایی بودم،یه معلم زبان داشتم که خیلی دوست داشتنی بود ،یک روز سر کلاس اومد و قبل از این که درس رو شروع کنه این فیلم رو برامون پخش کرد،اون زمان شاید خیلی به حرف های لیلی گلستان دقت نکردم اما این مقدمه ای بود برای آشنایی من با اوریانا فالاچی و کتاب هاش.اون زمان خیلی به کتاب هاش علاقه مند شده بودم،زندگی جنگ و دیگر هیچ،نامه به کودکی که هرگز زاده نشد،مصاحبه با تاریخ،جنس ضعیف و …..اما به کلی فراموش کرده بودم چطور با این نویسنده آشنا شدم.خوشحالم که این نوشته رو دیدم،هم حس خوب یادآوری خاطرات گذشته رو داشت و هم باعث شد این بار یکم بیشتر به حرف های لیلی گلستان فکر کنم.
سلام
چیزی که میخام بگم بی ارتباط به این پسته.من خیلی مشتاق شدم که درمورد Big Data و…..و ارتباطشون با پزشکی بدونم.این سوال ها و دونستن و اینده نگری اینچنینی از وقتی جدی تر شده که احساس کردم رشته ای مثل رادیولوژی شاید برخلاف الانش اینده خوبی نداشته باشه و من مجبور باشم جهت خودم رو تغییر بدم
خلاصه خواستم ازت کمک بگیرم.شما خودت خیلی بهتر تو این زمینه میدونی و میتونی توصیه کنی
میخام مطالعه گسترده ای تو این زمینه داشته باشم اما نمیدونم چجوری و از کجا
و ی مورد دیگه که مایلم ازت بپرسم اینکه نظرت راجع به طب سنتی چیه؟البته من با انتخاب واژه سنتی براش مخالفم و یک جورایی توهین به پیشرفت علم میدونم ولی به هر حال نمیتونم منکر برخی کارآمدی هاش بشم.
سلام ماهک.
راستش خودم دارم دنبال منبع مناسب میگردم. فعلا دارم کتاب Data Mining for Dummies رو بررسی میکنم. اگه خوب بود بهت میگم.
از دوستانم هم میپرسم. به جواب که رسیدم بهت میگم.
در مورد طب سنتی، به نظرم این استفادهی بازاریای که ازش میکنند، خیلی صدمه میزنه به جامعهی پزشکی. ولی در کل، اینجور نیست که بگم قبولش ندارم. راستش اطلاعاتم خیلی کمتر از حدی هست که بخوام نظر بدم در مورد ماهیتش. سعی میکنم در موردش بیشتر بخونم و بعد بهت بگم.
دیشب کامنت بلندی این پایین دربارهٔ اینکه شاید جفتپا پریدن داخل حوض دادهکاوی ایدهٔ خوبی نباشه و چرا فکر میکنم این کتاب انرژی زیادی میگیره از خواننده و در نهایت اونقدرها نتیجهش مناسب نیست نوشتم، ولی بعد از ارسال با یه خط کد php مواجه شدم و بعدش هم سایت چند دقیقهای بالا نیومد کلا :)))
ولی باعث شد به این نتیجه برسم که منظورم رو نمیتونم با چندتایی کامنت برسونم و نیاز هست که حتما وبلاگم رو راه بندازم و اونجا به مرور دربارهش بنویسم. بابت همین خوشحالم، امیدوارم در پایان برنامهٔ پنجسالهٔ توسعه راهش بندازم دیگه 😉
*
ولی به عنوان یه جواب خیلی کوتاه، این کتاب رو گرفتم و ورقی زدمش، نمیگم کتاب بدیه، ولی به نظرم اونقدر سعی کرده به کلیت بپردازه که درست به «قلب ماجرا» نپرداخته.
البته طبیعتا خودت متوجه هستی که من با پیشزمینهٔ تحصیلات مهندسی، از یه مسیر طولانی وارد «علوم داده» شدم و پیشنهادم این هست که اگه میخوایم چیزی فراتر تکنسین solutionهای آمادهٔ دادهکاوی چند سال آینده بشیم، باید در ابتدای مسیرمون مقداری مفاهیم الگوریتم و شیوهٔ تفکرش رو تمرین کنیم.
با سایت Coursera حتما آشنایی، یه مجموعه دوره رو دانشگاه جانهاپکینز داره ارائه میشه به عنوان «علم داده» که جمعا ۱۰ تا دورهٔ کوتاه هست. در ابتدا زبان برنامهنویسی R رو درس میده.
به نظرم با اون شروع کن و برای مدتی فکر کردن به کلیت مفهوم دادهکاوی رو بگذار کنار. برای یادگیری بحث پایگاه داده و مصورسازی و … نیاز نیست عجله داشته باشی و از وقت و انرژی و حوصلهت برای اون بخشهای کمتر «اثربخش» مایه بگذاری.
خیلی بابت درهم و برهم نوشتنم عذر میخوام. کامنت قبلی هم چندان بهتر نبود :))
خیلی خوب بود منم وقتی دیدم کلی لذت بردم
پیشنهاد میکنم سخنرانی افراد دیگه رو هم در تواین TED X تهران ببینی و گوش بدی واقعاجالبه:)
یه سری سخنرانی های تدکس های گذشته تو دانشگاه تهران و دانشگاه هنر هم هست اونا هم جالبه
ارزش دیدن و وقت گذاشتن داره:)
من تقریبا تازه پیدا کردم ویدیوهای تدایکس داخل ایران رو. کم کم شروع میکنم به دیدنشون. ممنونم که پیشنهاد کردی 🙂
خواهش میکنم?
من دیدم لینک سه تا سخنرانی رو دارم البته برای دوسال پیشه تقریبا، ولی به نظرم سخنرانی های خوبیه.
اینجا میذارم اگر احیانا نداشتی استفاده کنی?
The Threat of Generations Gap | خطر شکاف نسل ها
سخنرانی نغمه ثمینی در تدکس دانشگاه تهران | آبان ۱۳۹۴
http://www.aparat.com/v/2oNbl
….
راهنمای هنرمند برای اجتناب از روزمرگی | آیدین آغداشلو
http://www.aparat.com/v/vIkzl
….
سخنرانی خانم انوشه انصاری | تداکس جوانان تهران | ۲۰۱۳
http://www.aparat.com/v/wjkVT
ممنونم مینا. لطف کردی.
در چند روز آینده، میبینمشون.
سلام بر امیرمحمد خندان.
اتفاقا من هم دیشب این کلیپ رو دیدم و تو فکرم بود درباره اش بنویسم، و وقتی دیدم تو نوشتی خیلی خوشحال شدم.
من هم دقیقا همین تیکهای که تو گفتی رو خیلی دوست داشتم. مخصوصا اونجا که گفت : من از سختیهایم گفتم، اما از رنجهایم نگفتم…
یاد حرف محمدرضا افتادم که تو پستی که برای مرگ مریم نوشته بود، به این اشاره میکرد که قشنگی زندگی اینه که رنجها داخل بمونه (نقل به مضمون و از حافظه میکنم).
خلاصه که حالم خوب شد با خوندن متنت. دمت گرم 🙂
سلام محمدرضا ?
وقتت بخیر.
راست میگی. حواسم به این پست محمدرضا نبود.
من که واقعا لذت بردم از صحبتهاش.
یه چیز دیگهای هم هست. نمیدونم چطور توضیح بدم. ولی حس میکنم الان که سخنرانی رو دیدم، اگه از ترجمههاش بخونم، خیلی بیشتر بهم میچسبه.
راستی، مشتاقانه منتظر دیدارت و شنیدن سخنرانی ات هستم.
تا به زودی.