پیشنوشت: خیلی وقت بود دلم میخواست اینها را بنویسم. از ترم ۲. خیلی بیشتر میتوانم این لیست را ادامه دهم. فعلا تا همینجا کافیست.
۱. اوه اوه! ترم سه ادراری داریم! شنیدی که خیلی سخته؟ اینقدر سخته که میگه کتابباز هست امتحان. شنیدی مجبوریم ”کتاب“ بخونیم براش؟
(بدبخت کتاب. چه واژهی غریبی ست پیش شما.)
۱. دعوای همیشگی علومپایهایها و بالینیها. هر کدام فکر میکنند خود مهمتر هستند. حق با خودشان است. دیگری بیخود میگوید. آنها میفهمند و آن گروه دیگر نه.
- ”دو سال و نیم مطلب چرت تو مغز دانشجو میکنن.“ جملهای که در یکی از جلسات کلاسهای ترم ۴، یکی از اساتید بالینی نامحترمِ گروه اعصاب در سر کلاس گفت.
- ”علوم پایه که آشغاله! دیوانه هستند. زیادی یاد میدهند. نمیفهمند. دید بالینی ندارند.“
- ”اساتید بالینی شما فقط به فکر پول در آوردن هستند.“
- ”میخواهند پزشک-محوری را حفظ کنند.“
۲. معاون آموزشی بالینی: ”نه. نمیخواد کتاب (هریسون) رو بخونید. زیاد گفته. به درد نمیخوره.“[خوشحالیِ تقریباً همهی دانشجوها]
۳. ”دانشجوهای محترم روز پنجشنبه کارگاه است. شرکت کنید تا ۲ نمره بگیرید.“
۴. ”بچهها سوالهای من تشریحی است.“ (اعتراضی بسیار شدید دانشجویان و خوشبختانه، عدم توجه استاد)
۵. ”استاد از این اسلاید که رد کردید سوال میاد؟ این مباحثی که نرسیدید درس بدید چی؟ استاد از کدوم قسمت سوال میدید؟ کجاش مهمه؟ اینی که دارید الان میگید و کلی اسم داره، تو امتحان میاد؟ نمره اضافه میکنید استاد؟“ 😐
۶. تعدادی از دانشجوها آنقدر برای نمره گرفتن به مطب استاد مراجعه کردند که استاد نمرهای را که (متأسفانه) اضافه کرده بود، (خوشبختانه) از همه کم کرد.
۷. بچهها من کار داشتم. برنامه رو با استاد فلانی عوض کردم. اون به جای من میاد.“ (و اصلا مهم نیست که کل انسجام مطلب به هم بخوره و چیز زیادی از درس متوجه نشوید!).
مکالمهی من با ریاست دانشگاه (استاد ایمانیه) در این مورد (این مرد بدون شک شایستهی احترام است):
- چرا پیشخوانی نمیکنید درس رو؟ مگه برنامه بهتون ندادن؟ برنامهای با مشخص کردن مبحث؟
- چرا استاد. برنامه داده شده.
- خب پس چرا پیشخوانی نمیکنید؟ اینجوری هم سوالهای بهتری میپرسید سر کلاس و هم درس را بهتر میفهمید.
- استاد وقتی تمام برنامه جابهجا میشه و سر وقت نمیان، من ترجیح میدم درس قبلی را بخونم تا این که پیشخوانی کنم.
- یعنی چی سر وقت نمیان؟ مگه از من سرشون شلوغتره. من رییس دانشگاهم و بازم سر وقت تعیین شده اومدم سر کلاسم. چرا نمیان؟ تنها کسی که شاید عذرش قبول باشه، جراح است و اونم به نظرم یه بار در سال، قابل توجیه نیست. از قبل باید برنامه بریزن.
۸. ”بچهها من کار دارم. این مبحث اسهال حاد هم خیلی چیز خاصی نیست. از همین چهار تا اسلاید سوال میدم و تو همین ده دقیقه درسش میدم.
۹. ”من نمیدونم تو این دانشگاه باید درس بدم. باید مریض ببینم. به کدوم باید برسم؟“ (خب برو بیرون! مزیتهای هیئت علمی بودن را میخواهی و راحتی کار در مطب خصوصی!)
۱۰. اساتید محترم بلاک فلان سر کلاسشان مرتب و درست نیامدند. نزدیک ۳.۵ نمره به همه اضافه کردند که دهن دانشجو بسته شود!
۱۱. ”استاد آنتیبیوتیکها خیلی زیاد است. راحت سوال بدین. تشریحی ندید و …“
۱۲. من ساعت ۱۱:۳۰ جلسه دارم. دو جلسهم رو در یک ساعت گفتم. مرگ مغزی مهم نیست. بعدا تو بخش یاد میگیرید. خداحافظ.
(دو ساعت مطلب در ۶۵ دقیقه گفته شد.)
۱۳. گروه کاملا نامحترم اعصاب، حتی به خودش این زحمت را نداد که سوالهای قدیمی رو دوباره تایپ بکند. بانک سوال را در آورد. با همان کاغذ قدیمی و طرح قدیمی، کپی زد و به دانشجو داد و امتحان گرفت. مباحث عوض شده بود و …
۱۴. ”یک مشت احمق دور هم جمع شدند و کتاب (هریسون) نوشتند. چرت نوشتند. فکر میکنند حرفشون درسته. شما هم که نمیفهمید. اینچیزها حالیتون نمیشه. همینی که سر کلاس میگم رو بخونید.“
۱۵. دانشجویی که بعد از هفتهی دوم دیگر نیامد و تمام درسها را هم پاس میکند. دوستی دارم که از من میپرسید: اینها چطور پاس میکنند؟ جوابم اول کمی سکوت است و بعد میگویم باید بیای ببینی. لمس کنی. بعد اون وقت میفهمی.
۱۶. آنقدر سطح سوال را پایین میآورند که دیگر هر احمقی هم میتواند پاس کند! افتادن واقعا توانایی نیاز دارد.
۱۷.”سطح سوال را ببریم بالا، دانشجو اعتراض میکند و نمرهی ارزشیابی من کم میشود.“
۱۷. از جلسهی امتحان که بیرون میآیی، عدهای موبایل به دست منتظرند.
- ”جوابها هرکدومش یادته بگو، میخوام اس ام اس کنم به بچهها.“
۱۸.”هههه. بیست و پنج تا سوال از رو کناری نوشتم.“
استاد کیست؟
دانشجو کیست؟
دانشگاه کجاست؟
هرچند که همه اینا به عقل و شعور فردی مربوطه….
سلام دکتر عزیز وقتتون بخیر..
با خوندن این پست حسم نسبت به دانشگاه عوض شد….دیگه حداقل فکر نمیکردم دانشکده پزشکی شهر خودمون اینجوری باشه..دو سه تا از بچه های شیراز که امسال رتبشون زیر ۱۰۰ شده بود اولویت اول و آخرشون رو شیراز زدن حتی اساتید کنکور برجسته شهر و مشاور های تحصیلی هم بهشون گفته بودن که شیراز بهتر از تهرانه….
…این اتفاقات تاسف برانگیزه…
و یه سوال بی مورد: تو دوران علوم پایه و بالینی دانشگاهتون استادی به نام آقای علی عزیزی هست؟
سلام امیر محمد؛داشتم فکر میکردم این کامنت رو که حاوی مقداری خشم نسبت به دانشگاه هست رو کجا بذارم..یاد این پستت افتادم
دانشگاه ما به بهانه کرونا واحد کاراموزی شرح حال دوره فیزیوپات که ۳ واحدهم بوده رو(هر دفعه هم با یک بهانه ای) برگزار نمیکنه (این درحالیه که ما بیمارستانی با تعداد مریض کم و بخش هایی با چندتا بیمار فقط و احتمال کمتر آلودگی هم داریم و میتونستیم اونجا یاد بگیریم) بگذریم..میخواستم بپرسم میتونی لطف کنی و کمی راهنمایی کنی که چه میشه کرد برای یادگیری این قسمت تو فیزیوپات؟ ویدیو های باربارابیتز یا کتابچه اش رو نگاه کنم میتونه تا حد قابل قبولی این نقص آموزش رو پوشش بده؟ و اینکه نهایتا تو استاژری معاینات و شرح حالی که عملیش رو اینجا انجام ندادیم جبران میشه؟راستش نمیخوام بیسواد وارد مقطع بعدی بشم اما گاهی شرایط جوریه که فکر میکنی مسئولین دانشگاه موظفند تمام تلاششون رو بکنن که تاحد امکان تا جلوی یادگیری دانشجوها گرفته بشه! :))
سلام ریحانه.
دارم فکر میکنم یه نوشته با عنوان آموزش پزشکی در دوران کرونا بنویسم. حقیقتش حرف چندان خاصی ندارم. صرفا یه سری پیشنهاد. یه کم بیشتر روش فکر میکنم و مینویسمش.
خداروشکر کرونا حداقل کلاسای دانشگاه رو تعطیل کرد بالاخره میتونم راحت یاد بگیرم!
متاسفانه که چه جملات آشنایی…
توی کامنتا خیلی اتفاقی این مطلبو پیدا کردم :)))
مورد ۱۴ رو که خوندم یاد پروفسور آسم و آلرژی مون افتادم. این آدم نه تنها نمیفهمید، که در برابر فهمیدن مقاوت هم میکرد.
خدا به خیر بگذرونه واقعا با همچین اساتیدی.
جانا سخن از زبان ما میگویی. 🙂
علیرضا.
حتما هم حدس زدی که مورد ۱۴ رو کمی سانسور کردم. حرف اصلی یه چی تو مایه این بود: هریسون رو هم یه مشت عرق خور نوشتند. تو و اونها … که هریسون میخونید.
خوبی کامنتها اینه که میشه این حرفها رو توش زد.
آره :)))
عالی بود. روزی که اومد سر کلاس ما، یه سویشرت هیپی پوشیده بود با کفشها ناموزون. از همون نگاه اول گفتم بچه ها امروز یه خبراییه. تازه یکی از بچه ها رو هم به دلیل افتادن مقنعه اش از کلاس کرد بیرون. :))) خدا بود این استاده خدا. کل باگ سیستم رو یه جا جمع کرده بود توی خودش.
پروتوتایپ باگها :))
این چرا ۲ نداره؟
این ها رو که میخوندم، برای من خاطرات این ۳ سالی که در پزشکی گذروندم مرور شد. و همیشه مثل یک عقدهی سرطانی در حال رشده که حتی سلولهای درست رو هم از بین میبره!
همه اینها به کنار. این روزها که درگیر همهگیری کرونا هستیم، بنظرم شرایط بدی خودش رو نشون میده. یه جور بحران سیستمی که تابحال روش سرپوش گذاشته شده و این روزها داره سر باز میکنه و خودی نشون میده.
درسهایی که در این ترم ارائه شدن، یکیش خون بود. که دقیقا از حال و وضع اساتید مشخصه که چقدر دل به کار میدن و آگاهی دانشجو براشون مهمه! یکی که کلا مباحث رو اسلایدوار و لاتینوار گذاشته و حتی نکرده از رو بخونه لاقل بشه جزوش کرد و چمموخم مطالب دستمون بیاد.
خلاصه که شرایط آموزشی این روزها چندان مساعد نیست، امیدوارم در درازمدت این مشکل به جای دیگهای نزنه!
محمدجواد. سلام.
من الان اصلا نمیتونم با حجمی از نق و نوق که در این پست نوشتم ارتباط برقرار کنم. هر چند هنوز هم همینه.
انتظارات بیخودی از دانشگاه و بعضی از اعضای هیئت علمی و بعضی از دانشجویان پزشکی داشتم. محمدرضا با اون نوشتهای که برام نوشت، خیلی به من لطف کرد. خیلی زیاد. اون نوشتهی زندگی در جهان مسطح. الان فقط میگم که دیوارها کوتاه شده. همین. این انتظار رو نباید داشته باشم. الان میگم که من چه کار میتونم بکنم برای کمک به کسانی که نمیخوان اسیر این ماجراها بشن؟ مسئولیت من چی میتونه باشه؟
اشتباه نکن که اذیت نمیشم. اذیت میشم. ولی توقع من از دانشگاه تغییر کرده.
سلام آقای قربانی، ببخشید نظر شما راجع به چند سال پشت کنکور بودن،مثلا ۴;۵ سال;و.. چیه؟(برای رشته پزشکی)/شما این کار را چه جوری ارزیابی میکنید؟ببخشید بی مقدمه رفتم سر سوالم❄
امیدوار هستم که امسال پزشکی قبول میشم امیدوارم یه روز بتونم ببینمتون توی سال کنکور خیلی خیلی انگیزه گرفتم با خواندن مطالبتون با آرزوی بهترین ها
همه برای پزشکی تهران تمام تلاششونو می کنن .ترس منم از همینه .با اینکه هنوز کنکور ندادم اما مطمِینم سطح ۹۵درصد دانشگاها حتی تهران هم همینه.پس برای چی باید تلاش کنیم؟رتبه شیم؟که این حرفارو بشنویم؟
چقدر دردناک!
سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
قبل از ورود به دانشگاه پزشکی چجوری میتونیم معلومات خودمون رو افزایش بدیم شما چه راهی رو پیشنهاد میکنید ؟
یا اصلا این روش مفید هست؟
ممنون
در مورد چی؟ برای چی مریم؟
سپاس بابت توجهتون? در مورد مطالب مرتبط با پزشکی که داخل دانشگاه درس نمیدن و دونستنشون مفید هست
به اندازه کافی در این مورد نوشتم مریم. امیدوارم به چیزی که میخوای برسی و بعدش اون وقت پست طولانیای که در مورد علوم پایه نوشتم رو بخون. اونجا کامل توضیح دادم.
ممنون از راهنماییتون بله چشم حتما
هممم اولهای کتاب “عشق کافی نیست” از چیزی بنام ذهن متفکر و ذهن نظاره گر نام برده چیزی که حس میکردم ولی اسمی براش نداشتم. تو دانشگاه ما هم نمونه سوال هست با نمونه سوال میشه پاس شد هرچند نمیشه نمره خیلی بالا رو گرفت.هر وقت میخوام بگم این نمونه سوال چیز خیلی مزخرفیه و جمع شه بهتره اون ذهن نامرده به این فک میکنه که اونوقت برای خودتم سخته ها معلوم نیست از چی سوال میدنا
ولی در اون صورت برای ۱۸.۵ ای که بخوای بگیری باید بیشتر عمیق شده باشی . خدا خود عاقبتمان را بخیر کند.
ذهن متفکر و نظاره گر را بنفع خودم تعمیم دادم
ممنون که جوابم رو دادید
بله هربار که حس میکنم دارم کم میارم بهش فکر میکنم و گاهی هم مینویسم…ولی سوالتون جالب بود…شاید تا الان یه جور دیگه از خودم میپرسیدم مثلا اینکه میخوای به چی برسی…وضعیت الانت تصمیم الانت بهت کمک میکنه به خواستت برسی یا نه…اما سوال شما یه جنبه دیگه رو بهم نشون داد…اینکه پزشکی قراره یه وسیله باشه که ازش یه جاهایی کمک بگیرم یا به قول شما ازش یه سری چیزا رو بخوام…و این خواستنه یه حس اعتماد به نفس و درعین حال مسئولیت رو القا میکنه…امیدوارم خواسته هام رو پیدا کنم یا به درجه ای برسم که خواسته هام ارزش صرف یه زندگی رو داشته باشه…تا الان ازش میخوام توانمندم کنه، بهم دانشی رو که نیاز هست بده تا بتونم راهی رو برم که خودم اسمشو میذارم تعالی…بخشی از این تعالی تبدیل شدن به یه “پزشک خوب” هست که خودش یه دنیا معنی داره…عذرمیخوام بابت پرحرفیم?ممنونم
ممنون که جوابم رو دادید
بله هربار که حس میکنم دارم کم میارم بهش فکر میکنم و گاهی هم مینویسم…ولی سوالتون جالب بود…شاید تا الان یه جور دیگه از خودم میپرسیدم مثلا اینکه میخوای به چی برسی…وضعیت الانت تصمیم الانت بهت کمک میکنه به خواستت برسی یا نه…اما سوال شما یه جنبه دیگه رو بهم نشون داد…اینکه پزشکی قراره یه وسیله باشه که ازش یه جاهایی کمک بگیرم یا به قول شما ازش یه سری چیزا رو بخوام…و این خواستنه یه حس اعتماد به نفس و درعین حال مسئولیت رو القا میکنه…امیدوارم خواسته هام رو پیدا کنم یا به درجه ای برسم که خواسته هام ارزش صرف یه زندگی رو داشته باشه…ممنونم
سلام
هر شماره رو که میخوندم دوست داشتم آخریش باشه…نمیخوام بگم خیلی دانشجوی فوق العاده ای هستم ولی حداقل “نمیخوام” بذارم این اتفاقای جالب ادامه مسیر منو بسازه… بله خب نمره مهمه ولی به هیچ عنوان دلم نمیخواد جای رنک کلاس باشم! هنوز دقیقا نمیدونم راهش چیه اما امیدوارم راه رو اشتباه نرم. تا چه پیش آید…
سلام الهام.
ممنون که برام نوشتی.
تا حالا فکر کردی که تو از پزشکی چی میخوای؟
بیشتر افراد جواب این سوال رو با حرفهای کلیشهای میدن که خودت بهتر از من میدونی چیه. ولی تاحالا فکر کردی در خلوت خودت اگه بخوای به این سوال پاسخ بدی جوابش چی میشه؟
جواب این سوال رو اگه بدونی بعدش آگاهانهتر در این مسیر پیش میری.
سلام امیرمحمد امیدوارم حالت خوب باشه
چطوری بدونم از پزشکی چی میخوام ؟ چطور واقعیت رو از کلیشه ها جدا کنم؟ اصلا چطور بهش نگاه کنم؟ به چشم یه شغل ؟یه راه ؟یه کمک ؟ یه پله ؟ اینده الان برام خیلی مبهمه نمیدونم پایان این مسیر طولانی چی هست اصلا نمیدونم چطوری برای خودم شفافش کنم ….