خاطرات بخش: نمردن

بدون روپوشی که تو را در دیده‌ی آن‌ها همانند خدا می‌کند، با کتابی در دست ولی کتابی دیگر در سر، خسته از بی‌خوابی شب قبلش، بر روی صندلی فلزی سرد نشستم.

سه پیرمرد در کنارم بودند. یک نفر در سمت راست و و دو نفر در چپ.

سمت چپی، آستینش را بالا زده و دستمالی را که با چسب بر روی دستش گذاشته بود، جدا کرده و زخم سالک را به آن دو نفر دیگر نشان می‌داد. می‌نالید و می‌نالید و می‌نالید.

چپ‌تری چیزی گفت. چپی گوشش را نشان داد که خوب نمی‌شنود و از او خواهش کرد که بلندتر بگوید.

در صفحات کتابِ در سر، به شعر مارک استرند (نمردن – مارک استرند – ترجمه‌ای از محمدرضا فرزاد) رسیدم:

این چروک‌ها چیزی نیست

این موی خاکستری چیزی نیست

این شکمِ شل و ورآمده

این قوزک‌های کوفته و ورم‌کرده

این مغزِ نیم‌سوز

این‌ها چیزی نیست.

من همان پسرم

که مادرم مرا می‌بوسید.


عمر چیزی را عوض نمی‌کند.

در شب‌های بی‌باد تابستان

حس می‌کنم آن بوسه‌ها

از …

صدایی مرا برگرداند. راستی گفت – نمی‌دانم به من یا آن دو – که جوانتر بودیم و آن همه عرق می‌خوردیم و سالم بودیم و زندگی می‌کردیم. روزگار الانمان را ببین. به خاطر وضع بد الان است که ما این‌گونه شده‌ایم.

با سکوتشان نمی‌دانم تایید می‌کردند و یا حوصله‌ی جواب دادن و بحث کردن با او را نداشتند.

دوباره گفت – این بار به من – که پسرم چه می‌خوانی؟

نگاهش کردم. عمق چشمان سبز رنگش به خوبی پیدا نبود. جای آن‌ها را درخششی مرواریدگونه پر کرده بود. مرواریدی که هنوز نرسیده بود که صدف را باز کنند و آن را خارج کنند تا چشمان سبزرنگش دوباره آن عمق را پیدا کند.

با حواسی پرت از وجود آب مرواید، کتاب را بستم و جلدش را به او نشان دادم.

گفت: پسرم، خوب نمی‌بینم. نامش را برایم بخوان.

آرام گفتم: «درمان شوپنهاور». با سمعکی در گوشش، مشکل شنوایی‌اش را برطرف کرده بود.

گفت: در چه موردی است؟

خواستم توضیح دهم که مرا صدا کردند و باید می‌رفتم.

بلند شدم. حواسم بیشتر از این پرت بود که عذرخواهی کنم. سری برایش تکان دادم و رفتم.

با قدم‌های شتابان به صفحاتی از کتابِ در سر، می‌اندیشیدم.

صفحاتی که شعری از «ران پجت» در بر داشت:

فرض کن چنان حراجی به تورت بخوره

که همین‌طور هاج و واج بمونی

که باورت نشه این جنسه رو

به یه چنین قیمت ارزونی می‌فروشن:

وقتی به دنیا می‌آی هم همین اتفاق می‌افته

عمر که می‌گذره، قیمت هم میره بالا و بالاتر

تا این که نزدیکای آخر عمرت، انقدر رفته بالا که

همین‌طوری تا ابد هاج و واج، دراز به دراز می‌افتی کف زمین.



بُزخری یا همان شکار بز – ران پجت – ترجمه‌ای از محمدرضا فرزاد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

36 کامنت در نوشته «خاطرات بخش: نمردن»

  1. سلام من هم مثل شما شیفته پزشکی بوده ،هستم و خواهم بود و از این بابت خیلی خوشحالم.آقای دکتر یکم درموردکتابی که ازش صحبت کردین میگین؟آیا انگیزشی محسوب میشه؟اگر نه میشه یه کتاب انگیزشی خوب بهم معرفی کنین؟به شدت به کتابی که بتونه نقش یه مرهم رو تو دوران دلسردی برام ایفا کنه نیازمندم.پیشاپیش از لطفتون سپاسگزارم:)

    1. تقریبا یک سال از این کامنتم گذشته.کتابی پیدا نکردم که زخم هامو بهبود ببخشه ولی به جاش فهمیدم تنها کسی که میتونه بهم کمک کنه (خودمه) 🙂
      همون(خودم) که وقتی برای بار دوم در برابر آرزوهاش کم آورد و درحالی که یه چشمش خون بود و یه چشمش اشک تصمیم گرفت بازم بجنگه ولی این بار مصمم تر.چون باور داشت اگه دیر به رویاهاش برسه بهتر از اینه که هرگز نرسه:))

      1. حنانه ی عزیزم ! بهت افتخار میکنم که به این نتیجه رسیدی که ” تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه ، خودتی !”
        من هم مثل تو ! تصمیم گرفتم که یک سالِ دیگه بجنگم و همچنین مصمم تر … درست مثل تو ! و حالاهم که این متنو مینویسم ، بعد از یه روز شلوغه و اومدم اینجا تا برای فردا صبحم ، هدفامو شفاف تر کنم تو ذهنم .. هرشب همینه ، هرشب بعد از ۱۵ ۱۶ ساعت درس خوندن ، همینجاها پرسه میزنم ؛
        بجنگ ، واسه هدفایی که آرزو و رویاتن بجنگ ، یا میشه ، یا باید بشه !
        سال بعد این موقع بهم خبر قبولی پزشکیتو ، تو همین کامنتا بده!

      2. دو سال و نیم بعد..
        من اینجام 🙂
        دانشجوی ترم دوم رشته تکنولوژی اتاق عمل✌?
        چیزی که میخواستم نشد ولی از چیزی که بدست آوردم خوشحالم?

  2. سلام جناب دکتر در نوشته های قبلیتون گفته‌ بودید که شما در دوره دبیرستان یه جورایی سر در گم بودید من الان میخوام انتخاب رشته کنم راستش قبلا خیلی علاقه به پزشکی داشتم ولی الان میگم نکنه برم و نتونم و وقت و زندگیمو هدر بدم واقعا خیلی سر در گمم و از یه طرف دلم میخواد این علاقه کوچیک من به پزشکی خیلی زیاد بشه ممنون میشم راهنمایم کنید

  3. فاطمه فیاض بخش

    سلام من از طریق شما با سایت متمم اشنا شدم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم میشه راهنماییم کنید؟ممنونم

  4. سلام دکتر
    مطالبی که می نویسین خیلی به دل می شینه و تاثیر گذاره
    طرز فکرتون و نگاهتون به شغلتون خیلی جالب بود برام
    راستش من ترم یکم و رویا و هدف بزرگی دارم اما نمیدونم چرا اون طور که باید درس نمیخونم نمیدونم شاید به خاطر کمال گرایی و استرس به دنبالش باشه ولی باعث شده خیلی حال بدی داشته باشم و هر ثانیه آشفته و نگران باشم نمره هامم مسلما اون طور که میخوام نیست میشه راهنمایی کنین و نظرتون رو بگین؟؟

  5. سلام اقای دکتر
    میدونم سرتون شلوغه و بسیار مشغله کاری دارید
    میشه به سوالای من جواب بدید چون راهنماییاتون به دیگران از نظر من خیلی خوب بود
    ممنون

    1. سلام مینا.
      دلیل این که جوابی ننوشتم برات اینه که من الان چند سالی از کنکورم میگذره و واقعا فکر نمی‌کنم شخص توانمند و مناسبی در این زمینه باشم که بتونم جوابت رو بدم. در این مورد بهتر است از دانشجوهایی که تازه از کنکور عبور کردن، بپرسی.

  6. امروز تو رو پیدا کردم ، تو چقدر فوق العاده ای ،
    از نوشتت خوشم نیومد ، بلکه فوق العاده بود منو مات و مبهوت کرد از بس که عالی بود.
    منم پزشکی میخونم نه شیراز ، رفسنجان .
    خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمت ، چون یه ندایی بهم داره میگه تو یه چی تو خونت ریختی که اینقدر فوق العاده هستی.
    امیدوارم به روز بتونم متن هایی به زیبایی متن تو بنویسم… .
    از این به بعد دنبالت میکنم.

    1. سلام امیرمحمد.

      خیلی لطف داری به من تو.

      چقدر خوشحال شدم دیدم وبلاگ داری. امشب دو تا از پست‌هات رو خوندم. بقیه‌اش رو هم کم کم میخونم.
      اگر سمت شیراز اومدی، حتما خبرم بکن که ببینیم همدیگه رو.

      1. امیرمحمد دعوتت میکنم بیایی کرمان .
        ما مهمون نوازی شیرازیارو خیلی دیدیم و سعی میکنیم مثلشون مهمون نواز باشیم.
        منم به تازگی مینویسم ولی تو خیلی سطح نوشته هات از من بالا تره و سعی میکنم که یه روز به خوبی تو بنویسم. :)))

  7. سلام آقای قربانی.
    یه سوالی ذهنمو درگیر کرده ؛ شما اگه دوباره برگردین به گذشته و بخواین تصمیم بگیرین بازم دانشگاه شیراز رو برای پزشکی تون انتخاب میکنین؟؟ انقدر خوب هست که اینکارو بکنین آخه از نظر رتبه ای فک میکنم سومین دانشگاهه برتره … و اگه نه کنارت انتخاب میکردین؟
    هیچ وقت به این فکر کردین که “کاش کمی بیشتر درس میخوندم تا تهران قبول میشدم”؟چون همون جوری که قبلا هم خودتون یه جایی گفتین اونجا هم به خاطر پرجمعیت و بزرگ بودنش امکان اینکه کیس های مختلفی رو از بیماران تجربه کنید داره…

  8. سلام
    من یه راهنمایی میخاستم
    من امسال دهم تجربی هستم و خیلی به رشته های پزشکی علاقه دارم
    میخاستم بدونم اگه از تابستون امسال تست های دهم و بزنم و بیشتر وقتمو برای تخصصی ها بزارم چون عمومی ها مثل ادبیات و دینی وخیلی یاد ادم نمیمونه و همچنین یازدهم هم تست های هر درس و همون روز که معلم درس داد بزنم امسال اینکارو نکردم چون خیلی با دبیرستان اشنایی نداشتم ولی واسه یازدهم میخام اینکارو بکنم و تابستون یازدهم هم تست های دهم و یازدهم و تموم کنم و دوازدهم هم همینطور میتونم پزشکی قبول شم؟؟؟؟
    اگه تابستون امسال تستهای دهم و کامل و دقیق بزنم و خوب بخونم همشون برای کنکور یادم میمونن؟؟؟؟؟؟؟
    میشه راهنماییم کنین
    ممنون

  9. سلام آقای دکتر و بسیار سپاسگزارم از مطالب مفیدتون.من دو بار پیام دادم ولی پاسخی دریافت نکردم میدونم سرتون شلوغه ولی لطفا کمکم کنید.متشکرم از لطفتان

    1. سلام احسان. پیشنهاد من اینه که یک درس رو انتخاب بکن و در طول ترم، با همون یک درس پیش برو فعلا که بتونی عادت بکنی به این کار. درسی هم که انتخاب می‌کنی، حتما درسی باشه که بهش علاقه داری.
      کلا بین کتاب‌ها، گایتون زبان خیلی ساده و روانی داره اگه به فیزیولوژی علاقه داری.

      1. سلام آقای دکتر و متشکرم از پاسختون.در کنار گایتون ترمینولوژی هم بخونم؟و اینکه چه جوری عمق یادگیریمو زیاد کنم؟بی نهایت سپاسگزارم.

        1. ترم چند هستی الان؟ معمولا یه ۳-۴ واحد ترمینولوژی میذاره دانشگاه.
          ترمینولوژی رو به نظرم بعد یادگیری اصول کلی، نیازی نیست وقت جداگونه براش بذاری. همونجوری که گایتون رو میخونی، هر جایی که نیاز بود بهش مراجعه بکن.
          در مورد عمق یادگیری می‌نویسم یه پست جداگونه.

  10. سلام آقای دکتر و بسیار سپاسگزارم از مطالب مفیدتون.من دو بار پیام دادم ولی پاسخی دریافت نکردم.میدونم سرتون شلوغه ولی لطفا کمکم کنید.متشکرم از لطفتون

  11. سلام..دکتر نسرین مسیح پور استادتون هست؟بنظرم اگه جز استادتون باشه..سهم بزررگی از زندگی بهتون هدیه داده شده..عقایدتون شبیه هم هست

اسکرول به بالا