پیشنوشت: متأسفانه دوباره از مرخصیهای برنامهی ۴۰ روزه استفاده کردم! از این به بعد در هر پست مینویسم که فردا در مورد چه میخواهم بنویسم. اینگونه شاید تعهد بیشتری در مورد نوشتن داشته باشم. خوشبختانه، این چند روز، برنامهی ۴۰ روزهی زبان انجام شد.
لوازمالتحریر را دوست دارم. برای مثال روی میزم بیش از ۲۵ عدد مداد است! بیشتر بودند. دست دوستان است! بیشترین چیزی که در مورد آنها دوست دارم، مصرفشان است. البته منظورم را بد نرسانم؛ لذت تمام شدن آنها به هنگام استفادهی درست. عاشق تمام شدن خودکار هستم!
این خودکار که میبینید، دیگر روزهای آخر عمرش است! شاید امشب تمام بشود. راستش اصلا نمیدانم که خودکار من است یا نه و از کجا سر از لوازمالتحریرهای من سر در آورده است. فکر نمیکنم خودم آن را خریده باشم. معمولا این مدل نمیخرم. به نوشتن با رپید عادت دارم. یک دلیلی که با رپید مینویسم (و برای خیلی از دوستانم غیر منطقی است) ضد آب بودن رپید است. شاید اگر آنها هم مثل من تجربهی این را داشتند که نوشتههایشان به خاطر مقداری باران و حتی دست خیس پاک بشود، از رپید استفاده میکردند.
در کنار خودکار، عاشق تمام شدن چرکنویسهایم نیز هستم. روی استفادهی درست از کاغذ بسیار حساسم. به هیچ وجه کاغذهایی که پتانسیل چرکنویس شدن داشته باشند را دور نمیاندازم. حتی تراکتهای تبلیغاتی را که پشت آنها نوشته نباشد. جایی در کمدم مخصوص آنها گذاشتهام.
این دو جزو خوشیهای نه چندان کوچک زندگی من هستند! تمام شدن خودکار و چک نویس، یعنی بیشتر نوشتن، یعنی بیشتر فکر کردن، یعنی بیشتر دانستن، یعنی بیشتر به نادانی خود آگاه شدن. تمام شدن خودکار و چکنویس را دوست دارم.
پینوشت: ساعت حدود دو و نیم بامداد است. امروز در مورد فید و فیدخوانی مینویسم.
پینوشت ۲: شاید بهتر باشد که عبارت روزنوشتهها را به شبنوشتهها تغییر دهم.
چه جالب! من هم لوازم التحریر خیلی دوست دارم
حتی از دوران ابتدایی ام تعدادی رو به عنوان یادگاری در صندوقچه ام نگه داشتم و با دیدنشون خاطرات اون زمان برام تازه میشن
و همچنین از دوران دبیرستانم نوشتن رو خیلی دوست دارم کلاس یازدهم بودم که خاطرات تمام روزهایم با جزئیاتش رو نوشتم خیلی برام لذت بخش بود در مورد چک نویس هم همین حس رو داشتم مخصوصا موقع حل مسائل هندسه. دوست داشتم چک نویس های پر شده ام زیاد باشه و با پر کردن چک نویس و یادگیری اون مسائل حس فوق العاده ای بهم دست میداد هنوز هم برگه های امتحانی رو دارم و یکی رو که دبیر مهربونم با اینکه کلاس یازدهم بودم برام آفرین نوشته بود و من اون روز خیلی ذوق کردم رو در اتاقم گذاشتم و هر روز میبینمش و به یاد اون روز ذوق می کنم خیلی حس خوبیه
ممنونم از شما که باعث شدین دوباره اون خاطرات خوب یادم بیاد و ذوق کنم. دیشب نتایج کنکور اومده من هنوز نگاه نکردم داره صبح میشه میخوام بدون نگاه کردن به نتایج، پشت کنکور بمونم چون میدونم به اندازه ای که باید تلاش نکردم با اینکه اگر امسال هم بمونم چهارمین بار هست که پشت کنکور میمونم و باید حرفای اطرافیان رو تحمل کنم دوست دارم بازم بمونم
چون دوست دارم برسم به پزشکی و حال و هوای شما. با نوشته های شما خیلی حالم خوب میشه و خیلی دوست دارم تجربه اش کنم هر چقدر هم رسیدن بهش سخت باشه. نمیدونم تا کی میتونم ادامه بدم ولی امیدوارم بیشتر به خودم باور داشته باشم و به افکار منفی اجازه ندم که به ذهنم بیان وتمرکزم رو ازم بگیرن کاش میشد….
چند روز پیش هم گفتم مدت کمی هست که با وبلاگتون آشنا شدم ولی انگار مدت هاست شما رومیشناسم نمیدونم چرا این حس رو دارم شاید چون من رو به یاد خودم و خاطرات شیرین گذشته ام در دوران مدرسه میندازین این حس رو دارم و شاید چون مثل دبیرهایم امید رو در من زنده می کنید البته که شما هم الان دیگه جز بهترین معلم های من هستید چون دارم از شما یاد میگیرم دوام آوردن وخوب زندگی کردن رو*
چه مطلب جالبی.خوشی کوچک من استفاده از دفترچه است.دفترچه های خیلی زیادی دارم که خودم خریدم یا هدیه گرفتم و تقریبا همشون پر از اشعار و نقاشی ها و دست نوشته ها و لیست خرید ها هستن.
چه جالب منم دقیقا عاشق این تا لذت کوچک هستم به علاوه لذت مچاله کردن چک نویس ها و البته پرتابشون?