نتایج چهل و هشتمین آزمون دورهی دستیاری هم آمد و رسیدیم به روزهای انتخاب رشته.
دیدم که چند نفری هم شدهاند مشاور انتخاب رشتهی رزیدنتی. نمیدانم؛ حتماً چیزی میگویند که «زندگی مشاورهگیرنده را عوض میکند».
انتخاب رشته، موضوعی بود که مدتها درگیرش بودم. اکنون دیگر تقریباً به نتیجهی قطعی رسیدهام. حرفهایم را در اینجا مینویسم. حرفهایی که در این مدت، از دوستانم، استادانم و مطالعات کم و ناقصم آموختهام.
به من کمک کرد. شاید که یکی از آنها، برای شما نیز سرنخی باشد و کمک بکند.
قبل از ادامه بهتر است این چند خط را بنویسم که با سوگیریهای ذهنی من بیشتر آشنا بشوید:
من علاقهای به رشتههای مینور به جز پاتولوژی و روانپزشکی ندارم. در بین ماژورها هم کاملا به اطفال و داخلی سوگیری دارم. باورم این است که پیچیدگی و هوش مصنوعی و Network Medicine پزشکی را بدجور متحول خواهد کرد. باورم این است که وارد The Era of -omics شدهایم و پزشکی دیگر قرار نیست شبیه به الان باشد. باورم این است که هدف پزشکی باید به این سمت برود که بسیاری از جراحیهای فعلی حذف بشود.
اگر در ایالات متحده بودم، قطعا رشتهی انتخابیام Combined Internal Medicine with Clinical Genetics بود (با احتمال کمتر اطفال با ژنتیک). اما حالا در ایران هستیم و چنین رشتهای در ایران نیست. رتبه و نمرهام جوری است که در انتخاب شهر و رشته محدودیتی ندارم. با این وجود، انتخاب من یا داخلی خواهد بود یا اطفال. اگر اتفاق خاصی رخ بدهد و اولویتهایم عوض بشود، روانپزشکی.
به سراغ پاتولوژی نمیروم؛ چون که ارتباط با بیمار، نقطهی قوت من و قسمت مورد علاقهی من است. این قسمت در پاتولوژی کمرنگ است. وگرنه درسش و کارش را دوست دارم.
پس از این حرفها، مطلب اصلی را شروع کنیم.
چند نکته را راجع به انتخاب رشتهی دستیاری مینویسم. نکتههایی که به من در انتخاب کمک کردند:
۱. سبد استعدادها و توانمندیهای من
اگر منِ امیرمحمد قربانی در تشخیص رنگها به خوبی فلانی نباشم و هر دو بخواهیم رزیدنت پاتولوژی بشویم، به نظر شما در یک دورهی مشخص و محدود چهارساله، کداممان با صرف انرژی و منابع کمتری جلوتر میافتد و بهتر تشخیص میدهد؟
مگر کل بحث ما سر این موضوع نیست؟ مگر ما نمیخواهیم متمایز بشویم؟ مگر نمیخواهیم همانی بشویم که بگویند لام پاتولوژیاش را بدهید حتما فلانی ببیند؟
زمان – و البته دیگر منابع – ما برای رسیدن به این سطح از تبحر و مهارت برای متمایز شدن، محدود است.
منطقی نیست مسیری را که هم راستا با استعدادهای ماست، در نظر بگیریم؟
به نظرم، آشنایی با مدل جانسون اوکانر کافی است. تشخیص مجموعهی استعدادهای مورد نیاز و متمایزکننده در هر رشته نیز، کار چندان دشواری نیست.
مهارت کار با ابزار و کار با انگشتان، در رشتههای جراحی مهم است. استعداد تجسم فضایی در رادیولوژی مهم است. تشخیص رنگها در پاتولوژی مهم است. استقرا و تحلیل در داخلی و اطفال مهم است و …
حرف من به هیچ وجه به این معنا نیست که در بقیهی رشتهها این موضوع اهمیتی ندارد. استقرا به ما برای رسیدن به تشخیص کمک میکند. کدام رشتهی پزشکی است که «به تشخیص رسیدن» نداشته باشد؟
فوق گوارش که اندوسکوپی میکند هم باید بتواند خوب ببینید و هم با ابزار خوب کار کند و هم تجسم فضایی خوبی داشته باشد و …
بدیهی است که داشتن استعداد به این معنا نیست که لزوماً پرورانده شدهاند. قرار نیست یک جراح از روز اول، چشمبسته بخیه بزند. دوران رزیدنسی، دوران پرورش این استعدادها و تبدیل آنها به توانمندی است.
۲. درآمد مهم است
معلوم هست که درآمد اهمیت دارد. من هم به هیچ وجه منکر این قضیه نیستم. دردناکی ماجرا تفاوت فاحش درآمد در بین رشتههای تخصص است. تفاوت باید وجود داشته باشد اما میبینیم این تفاوت حدود ۲ تا ۳ برابری در آمریکا، به حدود ۱۰ برابر و بیشتر در اینجا میرسد.
همینجا، یک موضوع را روشن کنم. صحبت از میانگین درآمد یک رشته کمکی نمیکند. میانگین را فراموش بکنید. میانگین شاخصی است که تحت تأثیر دادههای پرت قرار میگیرد. این باعث میشود گول بخوریم.
اعداد زیر را ببینید.
۱۵، ۱۸، ۱۴، ۱۶، ۱۰۰
من اگر از آنها میانگین بگیرم، تقریباً ۲۳ میشود.
اما اگر میانهی آنها را حساب بکنم، به عدد ۱۶ میرسد.
میانگین بر خلاف میانه تحت تأثیر دادههای پرت (Outliers) است. میبینیم که در تلویزیون مجید حسینی از میانگین درآمد پزشکان صحبت میکند. اگر میخواهی آمار درستتری از درآمد واقعی پزشکان را بگویی، باید از میانهی درآمدشان صحبت بکنی، نه میانگین.
همیشه چند نفری هستند که درآمدهای خیلی بالا دارند – به روش اخلاقی و درست یا غیراخلاقی. آنها همان Outlierها هستند. قرار نیست همهی پزشکان چنین درآمدی داشته باشند.
اما وقتی میانگین میگیریم، آن دادههای پرت، میانگین را تحت تأثیر قرار میدهند.
و عملا چون میانه را نمیتوانیم حساب بکنیم و دادهها را نداریم، چندان به اعدادی که میشنوید اتکا نکنید.
به نظرم، درآمد را از یک نفر نپرسید. از چندین نفر بپرسید تا بتوان دادههای بیشتری داشت و بهتر میانه را متوجه شد. هر چند که پرسیدن این سوال، سطح بالایی از صمیمیت نیاز دارد.
***
نکتهی بعدی راجع به درآمد، توجه به تعداد خروجیهای سالانهی یک رشته هست.
واضح است که وقتی تعداد خروجیهای یک رشتهی تخصصی زیاد باشد، سطح درآمدی آن رشته برای هر فرد، نسبتاً کمتر میشود.
این جدول، ظرفیت رشتههای تخصصی سال گذشته را نشان میدهد.
به عنوان مثال، ظرفیت رشتهی داخلی ۵۴۵ نفر و ظرفیت رادیولوژی ۲۸۲ نفر است. یا ظرفیت چشم ۹۹ نفر است.
حالا فکر میکنید کل تعداد فوق تخصصان روماتولوژی کشور چند نفر است؟
از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۸، کل افرادی که بورد روماتولوژی را گرفتهاند، ۱۵۰ نفر بود (+). آمار دقیق امسال را ندارم. اما میگویند اکنون حدود ۳۰۰ روماتولوژیست در کشور وجود دارد. این عدد را مطمئن نیستم.
اگر درست باشد، میبینید که خروجی هر سال این سالهای رادیولوژی، تقریبا به اندازهی کل روماتولوژیستهای کشور میباشد.
***
برای داشتن یک تخصص پردرآمد، به روندها نیز باید توجه کنیم.
ما یک استاد Intervention Radiologist داریم که همه آرزو دارند شبیه به او باشند. مرکز خصوصی رادیولوژی خودش را دارد. پروسیجرهایی را انجام میدهد هیچ کس دیگر جرئتش را ندارد. بهگونهای متمایز است که لیستِ Intervention Radiologistها را میتوان پس از او بست و برای بقیه، یک لیست جدید باز کرد.
او میگوید که زمان انتخاب رشتهی رزیدنسی، دلش میخواست اطفال شیراز بخواند. اما رتبهی لازم را نیاورد. «مجبور شد» به سراغ رادیولوژی برود.
آن زمان تمام رتبههای برتر به سراغ رشتههای ماژور میرفتند. داخلی و اطفال و …
کسی فکرش را نمیکرد که رادیولوژی اینگونه متحول بشود به گونهای که رتبههای برتر تماماً به سراغش بروند.
چرا؟ چون که آن زمان کلا یک سونو داشتند و یک دستگاه ایکسری ساده.
چند دهه گذشته است.
حالا را نگاه کنید.
رتبههای برتر دیگر به سراغ رشتههای ماژور نمیروند و انتخابهای اول آن رادیو و چشم و پوست و … شده است.
البته که این انتخاب علتهای دیگری جز پول نیز دارد. سختی رشته و … نیز ملاک است. اما اگر و اگر بخواهیم تنها یک عامل را بگوییم، درآمد رشته احتمالاً حرف اول را میزند. زیرا که ما میگوییم درآمدش است که به فلان قسمتش نمیارزد.
به نظرم، اینجاست که اهمیت روند (Trend) و رویداد (Event) را فراموش کردیم. این که در این لحظه و امسال، میانهی درآمد رادیولوژیستها از عمدهی رشتههای ماژور بالاتر است، حاصل روندی است که قبلا صورت گرفته. روندی که افراد بیست-سی سال پیش، آن را نمیدیدند.
آنها نیز در آن زمان صرفاً این رویداد را میدیدند که درآمد رشتههای ماژور از بقیهی رشتهها بالاتر است. فکرش را نمیکردند که روندی شکل بگیرد که رشتهای مینور مثل رادیولوژی اینگونه متحول بشود.
حالا دوباره به این بزنگاه رسیدهایم و همین اشتباه در حال تکرار شدن است.
اگر درآمد رشتهی رادیولوژی الان بالاست، قرار نیست حتماً بیست سال بعد هم اینگونه باشد. روندها در حال تغییر هستند.
باید این روندها را دنبال کنیم و بشناسیم.
ما باید به سراغ رشتهای برویم که پانزده-بیست سال آینده، رشتهی مورد نیاز و مورد توجهی باشد.
برای فهمیدن این موضوع، باید روندها و ابرروندها (Megatrends) را شناخت. کافی است عبارتهای Megatrends و Healthcare را سرچ بکنید.
مثلا نقش هوش مصنوعی را مگر میشود انکار کرد؟
من صاحبنظر نیستم که بگویم هوش مصنوعی باعث میشود چه تحولاتی اتفاق افتد. اما میتوانم یک حرف را بگویم.
اگر هوش مصنوعی در رشتهای تخصصی، جا خوش بکند و پایش سفت بشود، آن متخصصی که از AI استفاده میکند، از دیگری که استفاده نمیکند، جلو خواهد زد.
همین روزها نیز این همه صحبت از استفاده از AI در رادیولوژی است. حالا به نظرتان چقدر از کوریکولوم آموزشی رادیولوژی راجع به هوش مصنوعی است؟
یا مثلا وقتی هریسون در نخستین فصلش مینویسد که به عصر omics- وارد شدهایم و Genomics و Metabolomics و Proteomics و … قرار است پزشکی را متحول کنند، به نظرتان این روند باعث نخواهد شد که رشتهها تغییر عمدهای بکنند؟
۳. در مورد علاقه
در دوران استیودنتی، یک رزیدنت داشتم که رتبهاش دو رقمی شده بود و داخلی را انتخاب کرده بود.
یکی از حرفهایش خوب در ذهنم جا خوش کرده است.
میگفت:
در همین دوران استیودنتی و اکسترنی، سعی بکن که مسیر کلی رشتهی تخصصیات را انتخاب بکنی. در دوران اینترنی آنقدر کشیک میدهی که ممکن است از آن رشته متنفر بشوی. الان با سوگیری کمتری میتوانی انتخاب بکنی. بالاخره آن حجم کشیک برای یک بازهی کوتاه نسبت به مدت کلی طبابت تو است.
از همان زمان و قبلش این سوال را داشتم که خب از کجا بفهمم به چه موضوعی علاقه دارم؟
آن اوایل دلم میخواست جراح مغز و اعصاب بشوم. احتمالاً جوگیری قبل شناخت پزشکی بود. بعدش میخواستم متخصص داخلی بشوم. بعدش گفتم که نه من میخواهم جراح کودکان بشوم. بعدش گفتم که نه من روانپزشک میخواهم بشوم. یک بازهای سراغ طب اورژانس رفتم. و بعد گفتم که میخواهم متخصص اطفال بشوم و الان دوباره به داخلی برگشتهام.
طبیعی است که این اتفاق میافتد.
بر خلاف آنچه که القا میشود، پیدا کردن علاقه، یک فرایند بدیهی و راحت نیست.
طول میکشد. زمان میبرد. کلافگی دارد. ناامیدی دارد. سرخوردگی دارد. صبر میخواهد و دل به زمان سپردن.
چند پیشنهاد در این خصوص دارم که برای این روزها نیز مفید است و میتواند کمک بکند:
۱. تورق رفرنسهای تخصصی و فوق تخصصی
این فایل منابع ارتقا و بورد سال ۱۴۰۰ است. رفرنسهای اصلی تمامی رشتهها را نوشته است. به نظرم بد نیست که اگر به رشتهی خاصی – مخصوصا آن رشتههایی که کمتر با آنها آشنا هستیم – علاقه داریم یا میخواهیم آن را بهتر بشناسیم، به رفرنس آن نگاهی بکنیم.
فهرست کتاب را ببینیم و کمی آن را ورق بزنیم و یک تورق سریع داشته باشیم. میتوانیم خودمان را در جایگاه خواندن آن رفرنس ببینیم؟ این کار را دوست داریم؟ با آن کتاب ارتباط برقرار میکنیم؟
۲. شایعهای رشته – غیرشایعهای رشته – جذابهای رشته
اینترنیست و دیابت، پاتولوژیست و PBS، کاردیولوژیست و Ischemic Heart Disease، جنرال سرجن و Obstruction و …
قرار نیست که صحبت از این کارها و بیماریها ما را حتماً به هیجان بیاورد و آن لحظاتی باشد که چشمانمان از شادی برق میزند.
اما یک بیماری نادر در رشتهی تخصصی من که من توانستهام تشخیصش بدهم و آن را منیج بکنم، چرا.
با شایعها کنار میآییم و احساس رضایت میکنیم؛ با ناشایعها و سختها، احساس هیجان. آن احساسی که برایش به سراغ همان رشته آمدیم.
نمیشود من با شایعهای یک رشته کنار نیایم و بخواهم به سراغ آن رشته بروم.
خیلیها به من نورولوژی را پیشنهاد کردهاند. اما من با CVA ارتباط خوبی برقرار نمیکنم. مگر میشود نورولوژیست شد و بگویی من با CVA کنار نمیآیم؟
منطقی نیست به سراغ رشتهای بروم که با مریضهای هرروزهاش آنقدر کنار نمیآیم.
۳. کشیک دادن با رزیدنتهای آن رشته
این کار مخصوصاً برای رشتههایی که از بدنهی اصلی پزشکی دور هستند، به کار میآید. رزیدنتهای پاتولوژی در شیراز، پنج تا شش کشیک در ماه دارند.
در زمان استیودنتی، دو باری با یکی از آنها که دوستم بود هماهنگ کردم و چند ساعتی هنگام کشیکش، کنارش بودم. میدیدم که چه میکند و چگونه میگذارند. کمی بیشتر با دنیایشان آشنا شدم
پیشنهاد میکنم برای رشتههایی مثل ارتوپدی، توانبخشی، چشم، پوست و … حتما چنین کاری انجام بدهید. اگر میخواهید جراحی بروید، امیدوارم اتندی پیدا بکنید که با او چند ساعت به اتاق عمل بروید.
بخت خوش من بود که با استاد شاهچراغی بودم و او نه تنها ما را به اتاق عمل میبرد، بلکه ما آنجا در فرایند عمل، کاملا دخیل بودیم.
این کمک می کرد که بتوانم به ارزیابی خودم در این محیط کمک کنم.
۴. جو و فضای داخل رشته
این بد هست. این خیلی بد هست. نمیدانم از کجایش بگویم. علتهای وجودش را میفهمم. میتوانم بفهمم که چرا اینقدر Abusive و بیرحم میشوند. شاید بعدها از آن نوشتم.
اکنون تنها دلخوشیام این است که بگویم دارد بهتر میشود. این بهتر شدن در بعضی از رشتهها محسوستر است. این دلگرمی است.
امیدوارم که هرچه که میگذرد، از این فضای مسموم فعلی رهاتر بشویم.
۵. امتیاز کلی دادن به هر رشته
انجام Cherry Picking ممنوع. قرار نیست یک رشتهی خیالی در ذهنم بسازم به اسم «ایدهآلوژی». رشتهای که اینگونه باشد:
۱. تعداد کشیکهایش کم باشد یا کشیک نداشته باشد
۲. درآمدش بالا باشد
۳. از دید جامعه، جایگاه اجتماعی و پرستیژ بالایی داشته باشد
۴. از رشتهاش کم شکایت بشود
۵. بیشترین احساس Fulfillment و رضایت را به من بدهد
۶. آیندهی شغلی و امنیت شغلیاش تضمین باشد
۷. علاقهام به آن زیاد باشد
۸. جو رزیدنتی و رابطهی بین استادها و دانشجویانش بهترینِ ممکن باشد
چنین رشتهای نداریم. این رشتهی خیالی، فقط باعث میشود که رضایت من از انتخابم کم بشود.
من باید به هر رشته یک امتیاز کلی از نظر خودم بدهم.
مثلا اگر کسی جراحی عمومی را میخواهد، باید قبول کند که تعداد کشیکهایش زیاد است، درآمدش معمولی است، جایگاه جراح در جامعه بالا هست (اما متأسفانه از نگاه عموم نوروسرجری اولین جایگاه را دارد)، شکایتها از این رشته زیاد است، جو نظامی آن نسبت به رشتههای دیگر بیشتر است (معمولا کمتر از ارتوپدی و نوروسرجری) و …
حالا یک امتیاز به هر کدام از این آیتمها بدهد و میانگین بگیرد. آن وقت مثلا میانگین جراحی عمومی برای او ۷۰ میشود. همین کار را برای بقیهی رشتههایی که میخواهد نیز انجام بدهد و در انتها، امتیازهای نهایی را مقایسه بکند.
ساخت یک رشتهی خیالی، عامل زجر کشیدنمان میشود. بیخیالش شویم. واقعی نگاه کنیم.
حرف نهایی
نکتههای دیگری نیز وجود دارد. مثلاً شهر محل تحصیل. به نظرم این نکتهها شخصیتر از آن است که دیگران بخواهند نظر قطعی راجع به آن بدهند.
اما به عنوان حرف نهایی، میخواهم جملهای را بنویسم که قبلا نیز آن را نوشته بودم. یادآوریاش به خودم را نیاز دارم:
سلام بر شما و سپاس بابت مطلب خوبتان
با کلیت نظر شما موافقام که پزشکی هر چه بیشتر به سمت مداخلات جراحی کمتر میرود و از نظر من این اتفاق خیلی خوبی است اما همانطور که خیلی بهتر از من میدانید، مقولهای اورژانس، بخش جدایی ناپذیری از ماهیت دانش پزشکی است و جراحی اورژانس، بخش بسیار مهمی از مداخلات اورژانس، و بههمیندلیل با اینکه ممکن است در آینده، بسیاری از مداخلات جراحی غیر اورژانس و عملهای الکتیو رفتهرفته حذف شوند اما جراحی بهعنوان یک امر حیاتی و مهم در موقعیتهای اورژانس به حیات خود در دانش پزشکی ادامه خواهد داد و پیشرفتهای علمیاش با تأکید بر قرارگرفتناش در چنین زمینهای ادامه خواهد یافت.
پیروز باشید
نمیدونم اصلا چی شد که وسط نصف شب یهو تو گوگل در مورد انتخاب رشته رزیدنتی سرچ کردم و صفحه تو بالا اومد !
ولی خواستم بگم که این روزها که شدیدا ذهنم درگیر انتخاب رشته و انتخاب بین علاقه و درامد و لایف استایل مناسب هست ، این مطلبت خیلی بهم کمک کرد که یه سری چیزا رو بیشتر در نظر بگیرم و بهشون فکر کنم .
مرسی امیرمحمد
سلام آقای دکتر
وقتتون بخیر
من اینترنی هستم که ذهنم به شدت مشغول هست راجع به انتخاب رشته دستیاری انشالله در آینده
میخواستم از شما که تجربه دارید و این دوره من رو پشت سر گذاشتین، کمک بگیرم
من داخلی رو دوست دارم اما از انتخابش میترسم، با توجه به اینکه شهرمون نسبتا کوچیکه و باز هم تعداد زیادی متخصص و فوق تخصص داخلی داره و احتمالا برای من درآمد نسبتا پایینی داشته باشه.
من درآمد خیلی بالا مدنظرم نیست اما درحدی که انگیزهم کور نشه برای ادامه، مهمه برام.
میخواستم ببینم شما چطور موقع انتخاب رشته با این قضیه برخورد کردین؟ برای این رشته آینده خوبی متصور هستین یا صرفا با علاقه زیاد کنار اومدین؟
بد نبود ولی نصفش رو چرت و پرتی نوشتی دکتر عزیز .
روند آینده رو ن میشه فهمید و شناخت ن نیازی ب اینکار هست .
۲۰.۳۰سال آینده هراتفاقی میخواد بیوفته . بیوفته ربطی ب ما نداره. آینده مارو تحت تاثیر قرار نمیده . تا اون موقع ما بار و بندیلمون رو جمع کردیم رفتیم
سلام شاید به پیامم جوابی داده نشه اما من مدتهاست که سر درگمم و نمیدونم باید چیکار کنم و برای همین به هر چیزی چنگ میزنم تا بتونم خودمو نجات بدم من ۲۶ سالمه یه لیسانس دارم که هیچوقت دوسش نداشتم و تو شهر کوچیک خودم براش کاری نیست اما تو شهرهای بزرگ براش کار زیاد هست و موقعیت مهاجرتیش هم خوبه اما من همیشه عاشق رشته ی پزشکی بودم و نه فقط اینکه پزشک عمومی بشم تخصص میخواستم و راستش درامدش هم برام مهم نبود عقیدم این بود که ادم میتونه در کنار علاقش و خوندن پزشکی یه کار کوچیکی هم انجام بده سنم که بالاتر رفت فهمیدم نمیشه با یه دست دوتا هندونه برداشت چون درسای پزشکی سنگین
حالا من هنوز عاشق پزشکیم اما با چیزایی که خوندم و شنیدم شاید پزشکی برای من با این سنم مناسب نباشه اما راستش نمیتونم ازش دل بکنم همش دارم خودمو قانع میکنم که بیا برو یه کاری راه بنداز یا حتی بیا برو یه رشته ی دیگه بخون اما قلبم میگه نه، مغزم میگه تو سنت ۲۶ کنکورم بدی و بتونی قبول بشی تو یک سال ۲۷ سالت شده و تا تخصص بگیری ۴۰ سالته اصلا توانی میمونه برات؟ برای ادامه دادن؟ بعد این همه سال بدون درامد چجوری قراره زندگیمو بگذرونم؟ قلبم میگه میگذرونی یجوری مغزم میگه نه ساده نگیر
من خیلی سردرگمم و ای کاش بهم کمک کنید
قلمتان بسیار شیوا و گیراست. چگونه به این سطح عالی از قدرت قلم رسیدید؟ لطفا عوامل و کارهایی که توانسته شما را تا این سطح برساند حتی شده به صورت مختصر ، بازگو کنید.
سلام،.. چقد خوب نوشتیدد.. من این مطلب رو تازه خوندم … میتونید منابعی معرفی کنید که بیشتر راهنمایی کنن؟ جراحی های زیبایی هم بنظرتون حذف میشه واقعا؟ منم خیلی مردد هستم دوس دارم بیشتر در این زمینه مطالعهه کنم تصمیم اشتباهی نگیرم..
من امشب داشتم بین سه تخصص اعصاب و پوست و پاتولوژی تحقیق میکردم
باخونوندن نوشته هاتون
حقیقتا احساس بهتری دارم برای ایندم
شاید واقعا بتونم ی پاتولوژیست یا متخصص اعصاب خوب و ماهر بشم
تا ی دکتر پوست
از لیستم خط خورد?ممنونم از شما
بصورت اتفاقی وارد وبسایتت شدم امیرجان
بعد دیدم این که وبسایت دکتر قربانی خودمونه!! جامع ترین مشاوره ی انتخاب رشته ای بود که تا الان خونده بودم. ممنون
عباس جان
لطف و محبت داری به من تو
بیشتر از یه سال می شه که از نوشتن این موضوع گذشته و من تازه امشب این وبلاگو پیدا کردم.
همه ی ما تا حدی که خدا رو خوش بیاد می تونیم فکر کنیم اما همه این قدرتو ندارن که وایستن و تحلیل خودشونو بگن.
این سیکل تغییر شرایط فقط مربوط به رشته های دستیاری نیست.
قدیم ندیما خیلیا دندون نمی رفتن می گفتن فقط باید پزشکی بخونیم ولی الان ظرفیت دندون سریعتر از پزشکی پر می شه.من خودم ترم یک فیزیوپاتم و بعد سه سال هنوز نمی دونستم کار اشتباهی کردم نرفتم دندوپزشکی یا نه:|
تا اینکه سبک سنگینی آینده ی رشته ها مخصوصا جراحیا رو دیدم چون تو باور عوام کسی که اصلا جراح نباشه دکتر نیست.
به عنوان کسی که خودش به اطفال علاقه داره؛ نه به خاطر اینکه شانس قبولیش بیشتره یا ۳ ساله تموم میشه و کارش نسبت به بقیه ماژورا راحته، بلکه به خاطر اینکه علاقش به متخصص اطفال دوره ی بچگیش باعث شد پزشکیو انتخاب کنه، نظرتون در مورد اطفال چیه؟
البته که هنوز روشنه موتور هنو کلی راه مونده:) ولی می خوام بدونم شرایطش قابل پیش بینیه؟
سلام اقای دکتر. ممنون که اینقدر شیوا می نویسید. یک مورد رو فراموش کردید به نظر من. انتخاب رشته و دیدگاه شما نسبت به رشته ها دیدگاهی است که در تاپ ترین دانشگاه کشور به دست آوردید. همین داخلی شما در دانشگاه های شهرستان روی دیگری هم دارد که به شدت باعث انزجار میشود. اتندینگ جنرال که فقط سدیم و پتاسیم اصلاح میکنند و فوق هایی که به جز رشته ی خودشان بیماری دیگری انگار نشنیده اند و بلد نیستند خارج از فریم اف مایند خود فکر کنند.
اگر انتهای داخلی مشخص باشد که فرضا هییت علمی شدن در بیمارستان امام تهران یا شیراز است که جذاب تر از داخلی وجود ندارد. اما در دانشگاه های تیپ ۲ و۳ عملا داخلی وظیفه ی پر کردن خلا های بیمارستان را دارد. به چشم خودم دیدم که اصلا هدف اتندینگ دانشگاه ما آموزش رزیدنت داخلی به عنوان متخصص داخلی نیست. فقط قرار است کسی در بیمارستان باشد که آن ها را از شرایط بیمار آگاه کند. تجربه ی زیادی ندارم اما اوضاع دانشگاه ما به عنوان دانشگاه تیپ۲ اصلا جالب نیست. امیدوارم که شما نوری باشید در این تاریکی
با سلام اصلا از این جمله ای که گفتین از مریض های cva ارتباط برقرار نمیکنید خوشم نیومد که البته اکثر دکترا هم همینند مکه فقط مریض cva هست که خوب نمیشه باید حتما مریض بشکن و بارو بزند تا بتوانید ارتباط برقرار کنید هزار تا مریضی داریم که معلوم نیست چطور بشوند گیر دادید مریضی cva با این حرفتان یاد مرضی مادرم افتادم که هفت سال زندگی نباتی بود به نظرم اون کسایی برای جون مردم ارزش قایل نیستند بهتره دکتر نشوند منظورم این هست که آدمه دیگه معلوم نیست چطور بشه اگه قرار باشه اینجوری باشه مثلاً میگم یک مریضی دارین که یک بیماری داره که درمانش آسون و محتمله یهو خدای نکرده اتفاقی میفته که اون هم همین وضعیت را پیدا میکنه میخوای ولش کنید بری
سلام. برای درمان سکته و کل اتفاقات و آسیبهای اعصاب تحقیقات وسیع و درمانهای جامع موجود هست. ایشون صرفا نظر شخصی مطرح کردند . کلی تحقیقلت نوروساینس با هزاران مقاله و مراکز تخصصی درمان سکته و دوستان متخصص و البته فیزیوتراپیست های اعصاب حاذق داریم .
???
آقای دکتر قربانی عزیز
باور نمیکنم که تمام حرف هایی که سال ها تو مغزم میچرخید و جملات مناسبی برای بیانشون پیدا نمیکردم رو اینقدر خوب به رشته تحریر دراوردین
با خوندن تک تک نوشته ها پر از هیجان میشم و حس میکنم روحم سبک میشه.
چون می بینم بالاخره ی نفر داره مثل من فکر میکنه و حرف هایی که سال ها نتونستم اون طور که واقعا میخواستم به اطرافیانم منتقل کنم رو داره به بهترین و زیبا ترین و فصیح ترین شکل ممکن مطرح میکنه.
مدت کوتاهیه که شمارو پیدا کردم و این اشنایی برای من باعث افتخاره
براتون بیش از پیش آرزوی موفقیت میکنم
سلام امیرمحمد.
مطالب آخر سایت درباره ی انتخاب بود.
انتخاب سازنده یا مخرب خیلی چیزهاست. انصافاً هم کامل به مطلب پرداخته شد و شخص مراجعه کننده، تا حد زیادی مسیر براش مشخص میشه.
یاد مسابقات فوتبال تو روستامون افتادم که خیلی وقت پیش ها برگذار میشد. با اینکه چندان مهم نبود اما تمام آدم های درگیر موضوع اون رو چنان جدی گرفته بودن که انگار فوتبال جزئی از پوست و گوشت و خونشون شده بود. در حین بازی شاید با هم گلاویز میشدند، شاید ناراحت میشدند و … اما، چند ساعت بعد از بازی، به خودشون میخندیدند که مگه واقعا بیشتر از یک بازی بود؟! بعد از مقداری فکر فهمیدم، شاید اون عملی که مبتلا بهش هستیم واقعا اونقدر که بنظر میاد مهم نباشه بلکه این ما هستیم که در ذهنمون بهش اهمیت میدیم. اهمیتی مجازی… اگر اینطور باشه، پس یک چیزهایی هم هست که شاید واقعا مهم، اما از نظر ما دور باشه و بهشون اهمیت ندیم. چیزهایی که صندوق پاسخ های بی انتهای ما هستند. اینجا دیگه ملاک اهمیت، نظر من نیست بلکه خود او چیزِ.
امیر محمد! آیا این درباره ی بقیه ی مسائل صدق نمیکنه؟ آیا این توهم مهم بودن واقعا ناشی از اون مسئله هست یا از طرف ما بهشون (وام) داده شده؟!
میگذارم برعهده ی خودت تا این سوال رو درباره ی موضوعات دیگه هم از خودت بپرسی؛ از روابط اجتماعی، شغل، والدین و حتی زندگی.
چشم بازکردیم و خودمون رو وسط یک معرکه دیدیم، هرکسی تعریفی براش میده اما فقط یک تعریف درست وجود داره. البته تعریفی که با کلمات بیان نمیشه بلکه با ادراک، درک میشه. پس فقط دنبال کلمات و کتاب ها نباش بلکه، کلمات تنها درِ ورود به معانی هستند و اگر معنی پشت کلمات نباشه میشه در رو به دیوار.
امیرمحمد هدفت از همه ی اینها چیه؟ پزشکی رو برای چی میخوای؟ خوب شدن مردم خیلی زیباست؛ تولد یک نوزاد حیرت انگیزِ ؛ لبخند ناشی از رضایت بیمار خستگی چند روز رو برطرف میکنه و تو اینها رو بهتر از خیلی ها میدونی. اما، همه ی اینها برای چی؟
حرف آخر: جواب دادن به پرسش چرا، کاملا بستگی به چگونگی قدرت اندیشه داره. شاید یک بچه معمولی پاسخ چرا رو در پفک بدونه، یک نوجوانی در بازی کامپیوتری، یک دختری در همسر و عشق، خود تو در…
اما همه ی این جواب ها بستگی به بسط ذهنی شخص داره. پس حدأقل این حرف رو قبول کن که شاید ما ظرفیتمون کم باشه و بخاطر همین درست فکر نکنیم و در نتیجه کل راه رو اشتباه بریم. راهی که اتفاقا از میان جنگل ها و مراتع فوق العاده زیبا میگذره اما آخرش به دره ی حسرت ختم میشه.
تو جوان عاقلی هستی و گمشده ای داری. همه داریم. اینها را گفتم بخاطر اینکه الان دارن میگن هرچه شخص بخواد و ازش لذت ببره میشه هدف زندگیش. واقعا که هدف زندگی رو چقدر پایین آوردن در حد یک لذت انسانی.
امیرمحمد! من جوابی از تو نمیخوام فقط خواستم کمی فکر بکنی.
خداحافظ.
شاید پاسخ من به کامنت شما زیاد مرتبط نباشه اما احتمالا بی ربط هم نیست .
درسته که هدف زندگی را نباید در حد لذت پایین آورد اما فکر میکنم منظور از این لذت لحظات flow باشه . لحظاتی از کار که آدمی زمان و مکان را حس نمیکنه.
فارغ از این صحبت ها فکر میکنم مطالعه مقاله سیمون وی با عنوان (تاملاتی درباره استفاده درست از تحصیلات در راستای عشق به خدا ) خالی از لطف نباشه. در بخشی از این مقاله نوشته شده :
ای کاش هر جوان عاشقی ، همانطور که روی متن لاتینش کار میکند، امیدوار باشد که در خلال کار به لحظه ای اندک نزدیکتر شود که در آن واقعا برده باشد ،آن برده که وقتی خدایگانش غایب است،وفادارانه چشم به راه است ، نگهبانی میکند ، گوش میدهد ، آماده به گشودن در بر روی او به محض آنکه دق الباب .
و باز در جایی میگوید : دانش آموزان و دانشجویان ، بنابراین ، باید بی هیچ تمنایی برای کسب نمرات عالی ، گذراندن امتحانات ، احراز موقعیت های ممتاز علمی ، و بدون توجه به توانمندی ها و استعداد ها ی ذاتیشان کار کنند (منظور استعدادیابی کردن و رفتن به سمت کارهای مورد علاقه و استعداد نیست) در حالی که خود را وقف تکالیفشان میکنند با این نیت که هر یک به آنان کمک خواهد کرد تا عادت به دقت را که گوهر نیایش است در خود شکل دهند .
ببخشید کامنتم طولانی شد . فکر کردم شاید نکات بدیع سیمون وی برای دیگران خالی از لطف نباشد .
عالی بود
سلام امیر محمد . میشه بگی چرا از خوندن روانپزشکی منصرف شدی ؟
سلام آقای قربانی، برای موفقیت در امتحان دستیاری به شما تبریک میگویم.
احتمال میدم شما به فکر تحصیل در آمریکا بودید، آیا امکانش هست تجربیات و اطلاعاتتان در زمینه را با بقیه به اشتراک بگذارید؟
در مورد رفتن؟ تجربهای ندارم پیمان. اطلاعاتی هم ندارم. فقط تصمیم گرفتم از ایران مهاجرت نکنم. بعدا شاید برای فلوشیپ برم.
سلام امیر محمد عزیز ….ممنون از وقتی که گذاشتی و.از دغدغه ها حرف میزنی، داری از شیراز میری احتمالا و من چقد دوست دارم از نزدیک ببینمت و چقد دوست دارم دوست صمیمی من بودی……
راستش من دانشجوی مهندسی برق هستم. فکر می کنم پزشکی آینده خیلی با هوش مصنوعی ترکیب میشه و خیلی راحت تر از امروز میشه و راستش من هم مشتاقم تا اون پزشکی رو ببینم.
امیرجان سلام
امیدوارم در تمام مراحل پیش رو، شاد و سرزنده باشی و بمونی تا انتها.
محبت داری علیرضا. خیلی زیاد.
سلام دکتر قربانی عزیز:)))?مطلب فوقالعادهای بود.خیلی خوبه که انقدر خودتونو خوب میشناسین. درحالیکه خیلیا فقط بر اساس رتبهشون انتخاب رشته میکنن و به علایقشون و توانایی هاشون توجه ندارن.البته یه سوالی داشتم ازتون در مورد علایق، من به جا خونده بودم که علاقه یه جورایی یه توهمه و بر اساس خاطرات مثبت گذشتهی ما شکل گرفته، مثلا معلم ریاضی منو خیلی تشویق میکنه و یا اینکه نمره خوبی تو امتحانش میگیرم و بعد ناخودآگاه عاشق ریاضیات میشم و در اون مسیر پیش میرم! در حالیکه این فقط ساخته و دستپروردهی خاطرات و گذشتهی مثبتی هست که از ریاضی دارم و چه بسا اگرانفاقات بدی در این مسیر میفتاد من اصلا به خاطر ذهنیت منفی، به سمت ریاضیات هم نمیرفتم.آیا با این اوصاف، علاقه واقعا وجود داره؟ یا صرفا یه چیزیه که ذهنمون میسازه و ممکنه چند سال بعد با پیش اومدن اتفاقات منفی کاملا ناامید بشیم و دیگه دوستش نداشته باشیم؟ مثلا شما که داخلی و اطفال دوست دارین، چه تضمینی هست که چند سال دیگه به خاطر کار زیاد و درآمد کمتر نسبت به بعضی رشتههای دیگه، اصلا عشق و علاقهای نباشه؟ چطور میشه اینقدر قوی بود و به این اطمینان رسید؟ و یه سوال دیگه، من الان علوم پایه هستم، به نظرتون الان برای شناخت علایق و استعدادها زوده یا باید شروع کنیم از الان؟
وای ببخشید چقدر حرف زدم??
آرشانا.
نوشتهی بعدی که همین الان دارم مینویسم، تا حدی جواب سوالهای تو رو میده.
در مورد علاقه، معلومه که تحت تأثیر کودکی ما هست. اصلا این عبارت ذائقهی چکشخوار از همینجا میاد. حتما ماجرای فلفل رو شنیدی. اینکه تحقیق کردن که چرا بعضیها از فلفل خوردن لذت میبرند. آخرسر میبینند که این افراد «یاد میگیرند» که از فلفل خوردن لذت ببرند و به فلفل علاقه داشته باشند. وگرنه اصلا این نیست که نسبت به فلقل دچار Tolerance بشن.
ولی خب مگه مهمه؟ مگه موضوع این نیست که تو و من در نهایت تجربهی بهتری از این سالهای زندگی داشته باشیم؟ برای من، اون چیزهایی که بهم لذت میده، در مسیر همین رشتههایی هست که گفتم. حالا چرا باید بیام کندوکاو کنم که در کودکی من چه اتفاقی افتاده که اولویت من در رضایت از شغل، لذت فهمیدن است؟
در مورد استعداد، اصلا اصلا زود نیست. به نظرم هر چه زودتر دورهی استعدادیابی متمم رو بخون و بعدش هم استعدادیابی پیشرفته رو شروع بکن که یک دورهی چند ساله هست.
آره درسته. شاید مهمترین هدف زندگیمون این باشه که از لحظاتمون لذت ببریم.این ذائقهی چکش خوار هم که گفتین بسیار جالب بود. راستی حتما استعدادیابی متمم رو دنبال میکنم.ممنونم از پیشنهادتون?
سلام دکتر. وقتتون بخیر. میدونم شاید کامنتم مربوط به این پست نیست اما مجبورم اینجا مطرحش کنم. من بیشتر از ۱ ساله که مطالبتون رو میخونم. امسال کنکور داشتم و رتبم ۲۸۰ شد. الان خیلی بین پزشکی و دندون موندم. علاقم به پزشکی خیلی بیشتره. اما بحث درآمد و سختی خیلی زیادش، اون هم برای منی که درآمد داشتن و استقلال مالی داشتن خیلی برام مهمه، باعث شده به دندان هم فکر کنم. به نظر شما، الان با توجه به این اوضاع پزشکی (سختی های رزیدنتی، جایگاه نداشتن پزشک عمومی نسبت به قبل، درآمد نداشتن برای سال های خیلی زیاد و …)، کدوم انتخاب میتونه برای من بهتر باشه؟
فاطمه.
نوشتن پستش رو دیشب شروع کردم. امشب یا فردا میذارمش تو وبلاگ.
سلام وقت بخیر… آقای دکتر امکان داره درمورد داروسازی هم بنویسید؟ البته در صورت تمایل… مانا باشید
مطلبی که من دارم مینویسم، در مورد شرایط پزشکی هست. من از داروسازی و دندون، مقدار خیلی کمی میدونم. اما به نظرم اومد که شاید شرایط پزشکی رو گفتن و محدودیتها رو گفتن، به تصمیم کمک بکنه.
ممنونم دکتر
خیلی متشکرم.
خوشحالم که این رو نوشتی و گره های ذهنی خیلی از مارو حل کردی.
خوشحال نیستم که این رو نوشتی و جدی جدی دیگه داری از پیش ما میری:)
حرف نهایی هم یادآور محشر و مهمی بود.
واقعیت اینه که اینجا بعد این چند سالی که بهش حیات بخشیدی و بال و پرش دادی بهشتیه برای یادآوری.
یادآوری چیز های مهم
برای من البته با چاشنی نوستالژی و اشک و لبخند
چی بگم مهدی جانم در جواب کامنتت؟ واقعا نمیدونم…
امیرمحمد عزیز دوست داشتم راجع به غدد بنویسی ، غدد مبحثی هست که شما خودت خیلی خوب روش کار کردی و هم این که به نظرم خیلی جا داشته باشه و غدد آینده با غدد امروزه تفاوت خیلی زیادی خواهد داشت از لحاظ AI نمیدونم اما میدونم که کلی مبحث برا تحقیقات توسط محققین و برای کار کردن پزشک ها و پیشرفت خواهد داشت که باید از مسیر تخصص داخلی که به اون هم علاقه نشون دادی، بهش رسید / توی اسکایپ استفاده بردم از کلاس هات، اما نشد از نزدیک خدمت برسیم .. شیراز واقعا شهر خوبیه اما شاید شما عازم تهران باشی ؛ قسمت زیادی از صحبت هام از جنس فضولی و کنجکاوی بود 🙂 در نهایت برات ارزوی موفقیت و خوشحالی میکنم هرجا که هستی ??
محمد.
اگه فرصت کردی یه مقداری از خودت برام بنویس که بیشتر بشناسمت. من واقعا دلم میخواد تک تک این افرادی که تو کلاسهای من میان رو بیشتر بشناسم و بیشتر باهاشون آشنا بشم.
در مورد غدد هم، بالاخره یکی از فوقهای داخلی حساب میشه.
و درست میگی. غدد از مباحث مورد علاقهام هست.
اتفاقی با سایتت آشنا شدم امیر جان
لذت بردم از مطلبت
ایشالا که پاینده و پیروز باشی…
راستی اگه شیراز موندی خوشحال میشم این افتخار رو بدی که با هم روی آموزش پزشکی کار کنیم.
متأسفانه وضعیت خوب نیست و شخص بنده هم خیلی وقته که از فعالیتهای گروهی کنار کشیدم
به نظرم زمانش رسیده که باز شروع کرد!
سلام سعید.
خوشحال شدم که اسمت رو اینجا دیدم. مرسی که برام نوشتی.
وضع آموزش پزشکی – مثل بقیهی قسمتهای کشور – واقعا بده و خودت هم بهتر از من میدونی. منم مثل خودت از این فعالیتها کنار کشیدم و هنوز نمیدونم میخوام به فعالیتهای «دانشگاهی» که فقط منجر به چاپ مقاله و ارتقا مرتبه میشه و من بهبود عملی نمیبینم، برگردم یا نه.
میفهمم…
سلام آقای قربانی وقتتون بخیر.اقای قربانی من امسال کنکور دادم و رتبم هم جوری هست که سه رشته تاپ شهرای خوب رو بتونم بیارم ولی یه مشکلی که هست بین پزشکی و دندان ۸۵به۱۵مردد هستم و نمیتونم آینده شغلی رو ترسیم کنم براخودم دقیقا و با دانشجو هاهم که حرف میزدم حرف های ضد و نقیض زیادی میزنن و درست راهنمایی نمیکنن/آقای قربانی حقیقتا من از جنبه هوشی درحد خوبیم و عاشق کار تو محیط بالینی و کار با مردم هستم ولی مثلا چیزایی که میگن ۷۲ساعت کشیک و کار طاقت فرسا و بعدش ۳۰سالت شد باید از صفر شروع کنی و عملا درآمدی نداری واقعا شوق و ذوقی که برا پزشکی دارم رو سرد میکنه ولی از یه طرف دیگه چیزی که تو دندان میبینم فقط جنبه درآمدی سریعترشه درحالی که نمیدونم از اون مدل محیط بالینی خوشم میاد یانه چون از بیرون که نگا میکنم واقعا برام خسته کنندس و اون جذابیت پزشکی رو برام نداره/ممنون میشم آقای قربانی راهنماییم کنین و نظراتتون رو بهم بگین /ضمنا من بیشتر پست های قبلیتون مخصوصا پست نامه ای برای تو که میخواهی پزشک شوی رو خوندم.واقعا دستتون درد نکنه و اینکه قلم خیلی خوبی دارید.ممنون
سلام زهرا. مدتهاست دارم وسوسه میشم یه پست بنویسم به اسم «پزشکی یا دندانپزشکی». بعدش با خودم میگم آخه تو مگه چقدر در مورد دندونپزشکی میدونی که چنین چیزی بنویسی و بعدش هر چی بنویسم میشه با سوگیری از پزشکی.
نمیدونم. شاید این روزها نوشتمش بالاخره.
سلام آقای قربانی خیلی ممنون میشیم اگه برامون درباره این موضوع بنویسید خیلی نیازه و دغدغه خیلی هاست
امیدوارم زودتر این تاپیک رو تو سایت ببینم?
امیرمحمد جان
لذت بخش ترین بخش نوشته ات برای من همونجایی هست که به روندها اشاره کردی ، بنظر من هم زمان زیادی طول نمیکشه که تغییرات زیادی در دنیای پزشکی میبینیم.
در یک برنامه ای آقای گیو شریفی – متخصص جراحی مغز و اعصاب – یک حرفی زد که دقیقا مشابهش رو الان از تو خوندم
ایشون گفتن که به احتمال زیاد همراه با دانشجوهاشون جزو آخرین نسل های جراحان باشند چون پزشکی در حال رفتن به سمت دنیای مولکولی است . خیلی خوبه که به این مسائل توجه داری و از اون بهتر اینه که برای بقیه هم در این مورد می نویسی …
خودمن فعلا علوم پایه ام ولی تو این دو سال که دقت میکنم میبینم برعکس خیلی از دوستان و آشنایان ، از خوندن مطالب علوم پایه لذت زیادی میبرم . (امیدوارهمینطوری بمونم!)
حالا فعلا منتظریم ببینیم در دنیای بالینی به قول معروف چه خبره.
یک نکته ی دیگه که در تو دیدم وسواسی بود که رو موضوع انتخاب رشته داشتی . در تمام طول عمرم کسی ندیدم که برای انتخاب ادامه مسیرش مرخصی تحصیلی بگیره. حتی به احتمال زیاد خودم هم همچین جسارتی نداشته باشم.
در این موضوع واقعا تحسینت میکنم و
امیدوارم همیشه بهترین ها برات اتفاق بیفته
امیر.
میخواستم اونجایی که سوگیریهای ذهنیام رو مینویسم اضافه بکنم که به نظرم پزشکی به سمتی باید بره که عمدهی جراحیهای فعلی حذف بشه. هنر ما اینه که نذاریم برسه به مرحلهی جراحی. و واقعا نظرم همینه. ممکنه خیلیها خوششون نیاد. ولی به نظرم کسی که میره جراحی با این امید که بیست سی سال بعد جراح ماهر و زبردستی بشه، باخته. قرار نیست این شکلی باشه.
آره. سر این موضوع خیلی فکر کردم. در نهایت هم به رشتهای رسیدم که تو ایران نیست :)) البته میشه کارهایی براش کرد. مسیر پزشک-پژوهشگر نزدیک به این هست. شاید هم بشه برای فلوشیپ رفت و خوند.
نوشته ی خیلی کاربردی و کاملی بود. در نظر گرفتن علاقه و در کنارش استعداد واقعا به نظرم مهم ترین قسمت انتخاب هایی هست که قراره آیندمون رو تحت تاثیر بذاره. شرایط همیشه داره تغییر میکنه اما این ۲،۳ سال اخیر کاملا نشون داد چقدر میتونه روند تغییرات سریع باشه و فکر کنم این رو به همه فهموند که هیچ قانونی نیست که بشه بر اساسش برای آینده برنامه ریزیه محکمی کرد.
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید و مثل همیشه موفق باشید:) اطفال و داخلی واقعا رشته های قشنگی هستن جدا از همه ی بعد های منفی ای که فقط و فقط بخاطر شرایط فعلی براشون ساخته شده. مخصوصا اطفال البته برای من و شخصیت خودم:)
سلام آقای قربانی.
نمیدونم باورتون میشه یا نه!
اما
همین که به اواخر نوشته رسیدم؛ و باکسِ سبز «حرف نهایی» رو دیدم، حدس زدم که حرف نهاییتون، همون چیزی خواهد بود که از جورج کرین نقل کردید:
در هیچ شغلی آیندهای نیست. آینده در فردی است که آن شغل را دارد.
راستش این جمله رو خیلی دوست دارم و واقعا امیدبخشه.
اینکه «اصلِ عدمِ قطعیت» تنها اصلِ قطعی در “این دنیای به شدت متغیّر” هست.
به عنوان مثال
اینکه طبق گفتهی خودتون اگه «الان»، رادیولوژی به اصطلاح “توی بورسه”؛ به این معنی نیست که بیست سال دیگه هم قراره به همین اندازه پرطرفدار و خواستنی باشه؛
کَما اینکه بیست سال پیش هم، کسی رادیولوژی رو «انتخاب» نمیکرده؛
بلکه به خاطر قبول نشدن توی رشتههای دیگه، «مجبور» میشده بره این رشته.
به نظرم این اتفاق(یا این روند)، هم یه نکتهی امیدبخش و رهاییبخش هست؛ و هم یه نکتهی نگرانکننده.
“امیدبخش” به این خاطر که به طور قطعی معلوم نیست در آینده قراره شاهدِ چه روندها و رویدادهایی باشیم؛(پس فرصت این رو داریم که بهترین تصمیمات رو در لحظه بگیریم و آگاهانهتر برای “الانمون” زندگی کنیم.)
“نگرانکننده” هم به این خاطر که به طور قطعی معلوم نیست در آینده قراره شاهدِ چه روندها و رویدادهایی باشیم؛(پس رو ارتفاع هستیم! و چه بسا که یه هوش مصنوعی و ربات بیاد، آیندهای که در نظر داریم رو کلا زیر و رو کنه.)
با وجودِ همهی اینها و این همه عدم قطعیت؛
چیزی که قطعی هست اینه که:
«مهارتهای کسبشده و ثانیههای زندگیشده» توسط ما، همیشه جواب میدن و بیشترین بازدهی و احساس رضایت رو برای الان و آیندهی نامعلوم و غیرقطعی ما خواهند داشت.
یه مثالی که بعد از مطرح شدنِ «طرح صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی» برای من تداعی شده، لحظات و فرصتهایی هست که میتونیم از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی استفاده کنیم و از وقت گذروندنِ آگاهانه درش بهره ببریم و خاطره بسازیم.
این بسترها، معلوم نیست که در آینده قراره چه اتفاقاتی براشون بیفته و ارتباطات ما به چه شکلی پیش بره؛
اما چیزی که همین الان قطعی هست؛ اینه که توی این منقطهی جغرافیایی و محدودهی زمانی که ما داریم زندگی میکنیم، ممکنه فردا روزی دلمون برای پستها و استوریهای شما، آقای شعبانعلی، سجاد سلیمانی و بقیهی بچههای متمم تنگ بشه.
ممکنه فردا روزی دلمون برای دعواهایی که توی فضای مجازی با رفیقهامون میکنیم تنگ بشه؛
ممکنه دلمون برای کلاسهای مجازی که سرکلاس حاضر نمیشدیم یا با کلی غُرغُر، وارد کلاس میشدیم، تنگ بشه.
ممکنه دلمون برای خوندن نوشتهها و کامنت گذاشتن توی وبلاگهای شخصی رُفَقهای متممی تنگ بشه.
همهی اینها و خیلی چیزهای دیگه ممکنه رخ بده و سبک زندگی ما رو «به ناچار» عوض کنه؛
به این فکر میکنم که چه خوبه اگه
خودمون تصمیم بگیریم برای همین الانی که میتونیم زندگی کنیم؛ واقعا “خودمون” رو زندگی کنیم؛
پینوشت: ببخشید اولین کامنتم توی سایت، طولانی، پراکنده و احساسی شد؛?
آدم، گرفته شدنِ یه سری تصمیماتی توی این مملکت میبینه و میشنوه! که ناخواسته، مثلِ تصمیمگیران اصلی، پراکندهگو و احساسی میشه.??♂️
سلام محمدمجتبی.
ممنونم ازت که وقت گذاشتی و کامل برام نوشتی. خیلی لطف کردی واقعا. آره واقعا همون یک حرف کرین تمام حرف من رو شامل میشه. شاید فقط من یه کم بسط داده باشمش. در مورد طرح صیانت هم چی بگم واقعا؟ نه میدونم چی میشه و چه بلایی سرمون میاد و نه احتمالا خودشون بدونن هنوز دقیقا چه بلایی میخوان سرمون بیارن :)))
امیرمحمد
چقدر این نوشته به من چسبید .
از شسته رفته بودن نوشته هات و نظام مند بودنشون خیلی خوشم میاد . همیشه با لبخند میخونمشون .
موفق و مشتاق بمونی 🙂
ممنونم الهه. لطف داری. این نوشته، ذهن خودم رو هم منسجمتر از قبل کرد.
چه پست داغی…. راستش من هنوز اول مسیرم ولی این مطالب برای منم خیلی جذابه
ساره.
به نظرم همینکه این قسمت توجه به روند مهمه و نه رویداد در ذهنت باشه، خیلی خوب میشه. اینطور از همین اول مسیر عادت میکنی که به روندها دقت بکنی.